در این دیدارهای حساس، حاج عماد طوری ترجمه را انجام می داد که معلوم بود سعی در موفقیت گفتگوها دارد. در ترجمه، صورت ماجرا را به گونه ای از یک طرف برای طرف دیگر نقل می کرد که مورد پسند طرف دوم واقع شود.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - کتاب «فرمانده در سایه»، مروری بر زندگی و شهادت حاج عماد مغنیه است که مطالبش را وحید خضاب گردآوری و ترجمه کرده و به همت نشر شهید کاظمی منتشر شده است.

این کتاب در ۵ فصل، به بررسی زندگی این مجاهد راه خدا پرداخته؛ فصل هایی همچون: زندگی عماد، چند تصویر از یک تلاطم پر از آرامش / عماد و فلسطین / عماد و ایران / از چشم دشمن؛ مغنیه در رسانه های غربی؛ تروریست اسطوره ای / عماد و شهادت

چند معرفی دیگر هم بخوانیم:

چند دقیقه با کتاب «تا ابد با تو می مانم»؛ / ۷۰

خبر «اصغرآقا» را چگونه به «زیبا خانم» دادند؟!

چند دقیقه با کتاب «بلدچی»؛ / ۶۹

شایعه اعزام الاغ‌ها به میدان مین + عکس

چند دقیقه با کتاب «کابوس در بیداری»؛ / ۶۸

اهالی چه کشوری به حجاج ایرانی کمک کردند؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «راهی برای رفتن»؛ / ۶۷

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

چند دقیقه با کتاب «محبوب حبیب»؛ / ۶۶

کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «صباح»؛ / ۶۵

جان دادن پای چتر منورهای عراقی! + عکس

در انتهای کتاب نیز تصاویر کمتر دیده شده ای از شهید مغنیه درج شده است.

این کتاب در مدت کوتاهی از انتشار (پاییز ۹۸) به چاپ دوم رسیده و استقبال مخاطبان پس از پخش گفتگوی رادیو تلویزیونی سردار حاج قاسم سلیمانی درباره جنگ ۳۳ روزه و بیان رشادت هایی از حاج عماد مغنیه، شدت گرفت.

این کتاب ۱۸۴ صفحه ای را می شود با قیمت ۲۰۰۰۰ تومان از کتابفروشی های معتبر تهیه کرد.

وحید خضاب، بیش از این نیز چندین کتاب در زمینه مقاومت اسلامی و ماجراهای امنیتی ترجمه کرده است.

در ادامه بخشی از این کتاب را با هم می خوانیم:

یکی از رفقای ایرانی حاج عماد تعریف می کند: «حاج رضوان شخصیت بزرگی بود که در زمینه سازماندهی قدرت عجبیبی داشت. کسانی که از ابتدای تشکیل حزب الله در جریان کار آن بودند انتظار نداشتند که یک نفر، یعنی عماد مغنیه، بتواند به چنین موفقیتی در بنای مقاومت دست پیدا کند. مطمئن باشد که ایران از همه جزئیات خبر ندارد. حزب الله به صورت مستقل به این کار (یعنی بنای مقاومت) اقدام کرد. حزب الله از اول روی پای خودش ایستاد. تهران از امور راهبردی حزب الله خبردارد (نه همه امور جزئی)

ممکن است در در بعضی از جزئیات با ما مشورت کنند، ولی تعداد کمی در ایران هستند که دقیقا میدانند حزب الله (از نظر جزئیات) چگونه است.

چیزی که حاج رضوان ساخت، چیز عجیبی است، حتی ما ایرانی ها هم از سطح بیرونی حزب الله خبر داریم. و اگر کسی چیز بیشتری می داند، این دانستن در حد نظری است، روی کاغذ. حزب الله قبل از هر چیز یک روحیه است، رابطه و ارتباطی است بین اشخاص و خداوند متعال. ما نمی دانیم چطور عمل می کنند، چطور شهید می شوند و چطور پیروز می شوند.»

همین دوست ایرانی حاج رضوان می گوید: «حاج عماد واقعا به رهبر انقلاب نزدیک بود. رهبر انقلاب خیلی به او علاقه داشت و همیشه به تحلیل های حاح رضوان و پیش بینی های او از حوادث اطمینان می کرد. شهید مغنیه به اختصار، موضوع را بررسی می کرد و دقیقا به هدف می زد. در همه دیدارهای حساسی که ایرانی ها با هم پیمانان راهبردی شان در منطقه برگزار می کردند، حاج عماد نقش مترجم را ایفا می کرد، خصوصا در دیدار با سوری ها. سوری ها هم نمی دانستند که این شخص، عماد مغنیه است، به استثنای سرتیپ محمد سلیمان (که در سال ۲۰۰۸ در طرطوس ترور شد) و تعداد کمی از مسئولین بلندپایه سوری. پ

در این دیدارهای حساس، حاج عماد طوری ترجمه را انجام می داد که معلوم بود سعی در موفقیت گفتگوها دارد. در ترجمه، صورت ماجرا را به گونه ای از یک طرف برای طرف دیگر نقل می کرد که مورد پسند طرف دوم واقع شود. و گاهی اوقات عمدا شرح و توضیحی هم به ترجمه اضافه می کرد، انگار که به یک طرف مذاکره می گوید طرف دیگر فلان خواسته ها را دارد او فلان منظور در عبارتش نهفته است سپس به این یکی طرف مذاکره میگفت طرف اول می تواند این چیزها را ارائه کند و همین طور تا آخر. در عمل، این او بود که از طریق ترجمه، مذاکرات را مدیریت می کرد و در نتیجه این تلاش ها، همه به خواسته مطلوبشان می رسیدند. واقعا تمام کارهایش مبتکرانه بود.»

همین منبع آگاه می افزاید: «خیلی به ایران رفت و آمد داشت. از نظر ما ایرانی ها، حاج عماد یکی از خود ما محسوب می شد. با ما عربی صحبت نمی کرد، با فارسی روان و سلیس حرف می زد، در صحبتش حتی لهجه عربی هم نداشت. طوری که اگر از قبل نمیدانستی لبنانی است، فکر میکردی جد اندر جدش تهرانی هستند!» و اضافه می کند: «شدیدا مراقب بود که هویت واقعی اش شناخته نشود. همیشه تلاش می کرد در عکسها نباشد. واقعا به هیچ کس فرصت نمی داد از او عکس بگیرد.»
یکی دیگر از آشنایان حاج عماد هم به یاد می آورد: «هر وقت با هم دیدار داشتیم (حالا به هر مناسبتی که بود، داخل ایران با در خارج) اگر می خواستیم عکس بیندازیم سریع تر از همه دوربین را بر می داشت تا عکس بگیرد. کار عکاسی همیشه با او بود. همه جلوی دوربین بودند، اما خود او پشت دوربین بود...