-
چند دقیقه با کتاب «کتابها شیمیایی نمیشوند» / ۲۴۶
سرلشکر ستاد، رئیس اتوبوسرانی شد! + عکس
خودش میگفت: «مدتی که در ارتش نبودم سه ماه از سال رئیس اتوبوسرانی عراق بودم و سه ماه دیگه رو میرفتم اروپا عیاشی.» صدام همان اول به او قولهایی داده بود...
-
چند دقیقه با کتاب «تانکی زیر درخت کریسمس» / ۲۴۵
تا میتوانید با «بشاره» بدرفتاری کنید!
چیزی که بیشتر از همه آزارش میداد وجود «بشاره» توی زندان بود و چقدر دلش میخواست در یک گور خفته باشد. به مسئول زندان و تمامی زندانبانان سفارش کرد تا جایی که میتوانند با بشاره بدرفتاری کنند...
-
چند دقیقه با کتاب «مجید پازوکی» / ۲۴۴
این کیف ممکن است عوضم کند!
مرخصی که میآمد باز دنبال کار تفحص بود. یک نایلون دستش میگرفت پر از نقشه و مدارک جنگ، از لشکر به ستاد از ستاد به سازمان جغرافیایی از اینجا به آنجا. میگفتیم لااقل مدارکت را بگذار توی کیف...
-
چند دقیقه با کتاب «مهندس جهادی» / ۲۴۳
از این به بعد، اذان رادیو هم تعطیل!
به سنگر که رسید چند رزمنده که جلوی در ایستاهد بودند مانعش شدند. یکی از آنها که برادر کریمی صدایش میکردن، گفت: کجا اخوی؟ با این سر و وضع میرن مجلس دعا؟ نمیخوایین یاد بگیرین اینجا چاله میدون نیست!
-
چند دقیقه با کتاب «مگر ما چند نفر بودیم» / ۲۴۲
مبارزه با سرما به نقل از رزمنده قزاق!
لحظات اول روحیهها خوب بود. میگفتیم و میخندیدیم. اما وقتی تاریکی بطور کامل منطقه را فراگرفت دلهره سراغمان آمد. هر کدام از چیزی ترس داشتیم؛ سقوط بهمن، سیلاب و از همه بدتر حمله نیروهای ضد انقلاب...
-
گفتگو با همسر شهید مدافع حرم، «مصطفی عارفی»؛
همسرم به من توجه میکرد + عکس
همسرم به کوچکترین چیزهایی که دوست داشتم توجه میکرد، من صدای جیرجیرک و قورباغهها را دوست دارم؛ قبل از نماز صبح بیدارم کردند و کنار برکه رفتیم، فقط به خاطر این که من صدایی را که دوست دارم، بشنوم.
-
چند دقیقه با کتاب «خداحافظ سالار» / ۲۴۱
ماجرای فروش «کلیه» معلم همدانی برای خرید جهیزیه!
جواب داده: «اگه بدونی اون آدم با آبرویی که میخواست برای خرید جهیزیه دخترش، کلیهاش رو بفروشه حالا با گرفتن وام قرض الحسنه، چقدر دعا میکنه مثل من دلت قرص میشه.»
-
«ما ایّوب نبودیم» در آستانه چاپ دوم
کتاب «ما ایّوب نبودیم» در قالب مجموعۀ ‘تجربۀ رابطه’ به چاپ رسیده. تجربۀ رابطه، میکوشد روایتگر انواع روابط عاطفی انسان باشد و تجربیاتی که از این مسیر به دست میآید را نشان دهد.
-
در کتاب «تروریسم، پروپاگاندا، برندینگ» انجام شد؛
افشای ترفندهای داعش برای فروش آنلاین ترور!
کتاب «تروریسم، پروپاگاندا، برندینگ» ترفندهای داعش برای فروش آنلاین ترور، به قلم «آناکرو گلووا» تحلیلی جامع از شیوههای بازاریابی در خدمت تروریسم ارائه میدهد.
-
مجموعه طنز «آشخور وارد میشود» منتشر شد
کتاب طنز «آشخور وارد میشود» به قلم مطهره حکیمیان در انتشارات سورهمهر به چاپ رسید.
-
چند دقیقه با کتاب «دعوت به کرکوک» / ۲۳۸
نوشیدن خون بچهخرس از تشنگی زیاد!
اسلحه را با سرنیزه گرفتم و با یک حرکت در سینه بچه خرس فرو کردم. کمتر از سه دقیقه بچه خرس جان داد. به سرعت سرش را بریدم. از تشنگی همۀ خونی را که از گردن بچه خرس میآمد خوردیم.
-
شجاعت مردم در شناسایی مواضع ارتش بعث
زمین پر از چالههایی بود که بر اثر انفجار گلولههای توپ و خمپاره به وجود آمده بود. چند دقیقه در یکی از چالهها ماندند. محمود گفت: حتماً عراق اونجا تجهیزات داره! احمدی گفت: نه، نداره. نگا کن...
-
دوشنبه ۱۹ آذرماه؛
یاد خلبان اسکندری در خانه دکتر شریعتی میپیچد
محمود اسکندری متولد سال ۱۳۲۶ و درگذشته بهسال ۱۳۸۰ یکی از خلبانان افسانهای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که مأموریتهای محیرالعقول و غیرممکنی را در طول جنگ، تبدیل به عملیات ممکن کرد.
-
چند دقیقه با کتاب «بیگانه با ترس» / ۲۳۷
سختگیریهای خلبان ارتش برای تربیت دختر! + عکس
بله، یادش به خیر وقتی دیگر بزرگ شده بودم و برای ورزش به باشگاه میرفتم میگفت دیر خانه نیا! اگر به شب کشید، دیگر نیا! همان بیرون بمان. حتی پیش آمد که سر این ماجرا من را بزند! فقط هم من را میزد.
-
چند دقیقه با کتاب «مگر چشم تو دریاست» / ۲۳۵
خانواده آیتالله خامنهای روی فرشهای بدون پرز!
روی فرشی نشسته بودیم که پرزهایش رفته بود. مادرم یک مقدار روی این فرش ناراحت بود و جا به جا میشد. خانم آقا فهمید گفت این فرش جهیزیه من است و سر صحبت باز شد: «من دختر یکی از تجار فرش فروش مشهد هستم...»
-
چند دقیقه با کتاب «صبح روز نهم» / ۲۳۳
خواستگاری بچههای کمیته از «شهناز» و «مهناز»!
گویا وقتی آنجا را پاکسازی میکردند. دو خواهر جوان یکی هفده ساله (شهناز) و دیگری پانزده ساله (مهناز) که به اجبار پدر و مادرشان در آن محله خودفروشی میکردند از فرصت استفاده کرده خودشان را نجات میدهند.
-
در گفتوگو با «زهرا پناهیروا» همسر شهید «علی چیتسازیان» مطرح شد؛
«عقرب زرد» چگونه از سیمخاردار نفس عبور کرد؟
«علی چیتسازیان» معروف به «عقرب زرد» مانند فرماندهان دفاع مقدس با وجود اینکه مسئولیت سنگین فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین (ع) را به عهده داشت، هیچگاه از نیروهای مخلص بسیجی دور نمیشد و در عملیاتها، به یاری رزمندگان میشتافت.
-
تقریظ رهبر انقلاب این کتاب را پرفروش کرد
مدیر انتشارات دارخوین از پنجاهمین چاپ از کتاب "مجید بربری"، اثر تازه تقریظ شده توسط رهبر انقلاب خبر داد. این اثر دربردارنده خاطراتی از شهید قربانخانی است.
-
چند دقیقه با کتاب «قلب زمین مال ماست» / ۲۳۲
اگر بیماری قلبی دارید، خواندن این کتاب ممنوع است!
ذرات بیسکویت و خاک و خون خشک شده کف دستم را هم لیس زدم. هم چنان پشت آن تکه خاکریز پناه گرفته بودیم. بچهها دو نفره سه نفر از کانال بیرون میپریدند و زیر بارش تیرهای دشمن خودشان را به ما میرساندند.
-
چند دقیقه با کتاب «من شیرین ابوعاقله هستم» / ۲۳۱
ماگ شهید «شیرین» با عکس خرس!
وقتی شیرین برای انجام کارهای گزارشش پشت میز ناهارخوری مینشست، پدربزرگ مرحومم در ماگ دلخواه «شیرین» که عکس یک خرس در حال ماهیگیری روی آن بود برایش نسکافه درست میکرد و روی میز میگذاشت.
-
چند دقیقه با کتاب «حبیب ممدآقا» / ۲۲۹
دعوت «شهید حبیب» به عروسی دختر بشار اسد!
بعد از بیست روز که هی سیب زمینی و تخم مرغ پخته دادند، شام برایمان مرغ آوردند. گفتم: «به قرآن مجید امشب درگیری داریم». حبیب از در آمد داخل. کلی زد و گفت: «بچو! عروسی دختر بشار اسده! دعوتمو کرده!...».
-
فیلم/ رانندهای که ماهیانه ۳ میلیون تومان کتاب میخرد!
گفتوگوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با رانندهای که ماهیانه ۲ تا ۳ میلیون تومان کتاب خرید میکند.
-
چند دقیقه با کتاب «گردان سیاهپوش» / ۲۲۸
راهاندازی سفارت قم در قزوین!
گفتم: ناصر کجا بودی؟ خیلی به نظر خسته میآی ناصر... مثل همیشه با لبخند گفت: چیزیم نیست فقط دو روزه نخوابیدم. گفتم: «چرا؟ کجا بودی؟» ناصر گفت: داشتم توی سفارت قم کار میکردم...
-
عکس/ خاصترین کتابفروشیهای تهران
در تهران صنف کتابفروشیها از بازار تهران آغاز شد و بهخاطر وجود مدرسه دارالفنون، به خیابان ۱۵خرداد و ناصرخسرو رفت و سپس در طول سالها تعدادی کتابفروشی در خیابان جمهوری سبز شد.
-
چند دقیقه با کتاب «پسرهای ننه عبدالله» / ۲۲۶
واقعیتهای زندگی یک پاسدار لو رفت!
گفت: «شما همهاش از شهادت و مردن میگویید کمی هم از امید و زندگی بگویید.» گفتم: «به هر حال اینها واقعیتهای زندگی ماست. زندگی با یک پاسدار همین است. خواستم آمادگی داشته باشید.»
-
چند دقیقه با کتاب «فرمانده گردان ۱۱» / ۲۲۵
مقدمات ذوالفقاری برای عکسبرداری از کاخ صدام! +عکس
براساس همین دستور در کنار دیگر دستوراتی که بر حسب اعلام نیاز دیگر نیروها برای عکسبرداری از اهداف مختلف به ما ابلاغ میشد در طی دو ماه چندین پرواز شناسایی فوق سری برای پیدا کردن کاخ صدام انجام شد.
-
فیلم/ ماندگارترین اثر هنری از نگاه رهبر انقلاب
گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب در دیدار دستاندرکاران همایش بینالمللی حضرت جعفربنابیطالب علیهماالسلام. ۱۴۰۳/۵/۲۹
-
محبوبهسادات رضوینیا، نویسنده عایده؛
وقت نوشتن کتاب، عطر شهید را حس میکردم!
مدتی بود عایده از کمتوجهی به شهیدش گلایه داشت به همین دلیل پیشنهاد سخنرانی در روز ملی شهید در لبنان را رد کرده بود. همان شب علی به خوابش میآید و میگوید به زودی یک نفر از ایران کتاب من را مینویسد.
-
چند دقیقه با کتاب «عایده» / ۲۲۴
جوان لبنانی و درخواست کفن مشهدی!
میدانست که من هم مثل خودش بستنی دوست دارم. یک دفعه بالحن جدی گفت: «عایده، با این پول برای من کفن هم بگیر و به ضریح امام رضا تبرکش کن!»... گفتم: ان شاء الله...
-
چند دقیقه با کتاب «هواتو دارم» / ۲۲۳
مرتضی نمیگذاشت حتی یک حوری از دستش در برود+ عکس
سر مزار که فاتحه دادیم، مرتضی گفت: زهرا سادات! من توی قطعه ۲۶ یه حال خاصی میشم. یه حس خوبی به این قطعه دارم. آدم میآد اینجا خیلی سبک میشه. از یه طرف علی آقا امرایی از یه طرف شهید ابراهیم هادی...