به راستی صحنه تئاتر خالی از تعقل و اندیشه است به نظر می‌رسد عدم پرداخت درست و دقیق و متوالی صحنه حکایت از این دارد که کارگردان در حین تمرین‌ها، دستکم نقش کارگردان نداشته است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - روایت تئاتر «وقتی کبوترها ناپدید شدند» به کارگردانی هستی حسینی، که در تئاتر مستقل تهران  روی صحنه می‌رود، روایتی درباره ادگار پارتس (مهدی کوشکی) عکاس استونیایی در مقطعی است که این کشور توسط آلمانی‌ها تسخیر شده، و روایتگری ادگار(مهدی کوشکی) به عنوان راوی این است:استونی کشوری است که میان آلمان‌ها و روس‌ها و دست به دست شده است و با تاکید و کمی لبخند می‌گوید ما رنگ جمهوریت را هیچگاه به خودمان ندیدم. ادگار قبل از اشغال استونی توسط آلمان‌ها با یودیت نامزدش ازدواج می‌کند. از دیگر شخصیت‌هایی که در این نمایش وجود دارد، رولالند پسرخاله ادگار است که نامزدی به نام روسالیه دارد. این دو از صحنه خارج می‌شوند و ادگار در شب عروسی‌اش مشغول عکاسی از همسر خویش است. یودیت رو به همسرش می‌کند و می‌گوید:

یودیت: چراغ‌های را خاموش کن

ادگار: چراغ‌ها را خاموش کنم که چه کار کنیم، چراغ باید باشد، نور باید باشد تا من عکاسی کنم.

یودیت: تا صبح که نمی‌خواهی از من عکس بگیری

ادگار: اتفاقا یودیت امشب تا صبح می‌خواهم عکاسی کنم.

یودیت: یعنی چی! امشب عروسی‌مان است

ادگار: مگه توی شب عروسی کسی باید کاری بکند بگذار برای دو هفته دیگه

یودیت: من مشکل دارم

ادگار: من مشکلی ندارم

یودیت : دلم برای امشب غنج می‌ره

ادگار: امشب نه اذیتم نکن (با فریاد) برو توی تخت.

بیشتر بخوانید:

نمایش «شیهیدَن» چگونه انسان را حیوان می‌کند؟ +تصاویر

ادگار در ادامه در قالب روایت می‌گوید: من ناراحت می‌شوم از این اتفاقی که نمی‌تواند بین ما بیفتد و به حیاط می‌آیم و خیلی جنون آسا شروع می‌کنم با تلمبه از چاه آب درمی‌آورم.

روایت وارد پرده بعدی می‌شود و ادگار رو به مخاطبان می‌گوید که هیتلر اروپا را تسخیر می‌کند و طبیعتا کشور ما هم تسخیر می‌شود. استونی دو شهر بسیار بزرگ دارد؛ یکی تالین و دیگری تارتو. روایت نمایش درباره تعامل ادگار با آلمانی‌ها در شهر تالین است. او با آلمانی‌ها رابطه خوبی دارد و تلاش می‌کند که رولان پسرخاله‌اش را جذب گروه‌های حامی آلمانی‌ها کند و روبه او می‌گوید: "۲۰۶ تا زندانی سیاسی آزاد شدند: "هدیه عید" کی چنین رحمی در حق کسانی که اشغالشان کردند می‌کند!؟ فقط آلمانی‌ها اینکار را می‌کنند. به نظر همه ما باید جمع شویم جلوی آلمانی‌ها تا زانو خم شویم و از آن‌ها تشکر کنیم. یک افسر جوان پیدا کردم توی سرویس ارتش آلمان درست همان حرفی را می‌زند که رئیس جمهور ما زد و نتوانست به آن عمل کند، اگر گفتی؟ امید! ما باید کشورمان را از توی لجن بکشیم بیرون. "یکی از جملات جالب نمایش این است که می‌گوید وقتی کشوری اشغال می‌شود، مشاغل از بین می‌رود و مردم به سمت کارهای قاچاق رو می‌آورند.

بیشتر بخوانید:

«امشب اینجا»؛ همراه با زنانی که با دوستِ شوهر خود رابطه دارند! +تصاویر

پس از رفتن ادگار در صحنه‌ای یودیت می‌خواهد برای قاچاق مشروبات الکی به ایستگاه قطار برود و با رولان دیدار می‌کند. رولان در مقابل چشمان همسرش تلاش می‌کند یودیت را اغوا کند. تنها زینت این نمایش  که روی صحنه خودنمایی می‌کند تخت‌خواب است و با رفتن یودیت و ناموفق بودن رولان در همراهی با او به سراغ همسر او می‌رود و با گفتن کلمه "جون" رولان تلاش می‌کند همسرش را به رختخواب بیاورد.

  همسر رولان پی به همکاری ادگار با آلمانی‌ها می‌برد و یکی از عکس‌های او را به دست آورده به او نشان می‌دهد و در برخوردی عصبی فریاد می‌زند که خیانت او را نزد سایر هموطنانش آشکار می‌کند، ناگهان ادگار عنان از کف می‌دهد و اقدام به کشتن او می‌کند و ماجرای قتل را طوری جلوه می‌دهد که گویی توسط آلمانی‌ها به او تجاوز شده و به قتل رسیده است.

بیشتر بخوانید:

اجرای ۷۰ دقیقه تئاتر رکیک جنسی در خانه هنرمندان +عکس

ادگار در این مدت همسرش را رها کرده است و یودیت با قاچاق مشروب زندگی خود را می‌گذراند. مشکل جنسی ادگار در عدم رابطه با همسرش مشخص نیست اما یودیت پس از مدتی به بهانه بدست آوردن اطلاعات برای نیروهای شورشی و رساندن آن به گروه‌های پارتیزانی با هدایت رولان با افسر آلمانی به نام هلموت وارد رابطه نامشروع می‌شود. در صحنه‌های برخورد هلموت و یودیت چون شعاع جنسی نمایش برای مولف اصالت دارد دیالوگ‌های چند پهلویی که صرفا از آن برداشت جنسی می‌توان کرد به وفور در هر برخورد وجود دارد. در صحنه آشنایی یودیت و هلموت، چند جوان استونیایی کفش‌های یودیت را دزدیده‌اند و یودیت روی زمین افتاده و فریاد می‌کشد و هلموت که وارد صحنه می‌شود می‌گوید:" با این اوضاع پاهایت، تنها راهی که داری این است که تو را بغل کنم و به خانه‌ام ببرم." یا در معاشقه کلامی، هلموت یودیت را روی تخت فرا می‌خواند و به او می‌گوید:" بیا، من می‌خواهم به تو پک عمیق بزنم." یودیت که نمی‌تواند روی صحنه برقصد در مقابل افسر آلمانی دست‌ها را بازمی‌کند و می‌چرخد و افسر آلمانی تا پایان نمایش با لباس زیر روی صحنه حضور دارد.

هلموت همان کسی است که ادگار با او همکاری می‌کند. صحنه‌های چندش آور جنسی در برخوردها و کلام بازیگران پرنگ است و  از سوی دیگر تلاش رولان - پسرخاله ادگار - برای اینکه رابطه جنسی خود را از نقطه‌ای با یودیت آغاز کند، بخش مهمی از نمایش را دربرمی‌گیرد. در واقع گونه تاریخی - جنسی و «مالنا» سازی (مالنا فیلمی از جوزپه تونارتوره) به علاوه برداشت‌های جنبی از فیلم زندگی دیگران (فلورین هنکل ون دورنسمارک) به صورت ترکیبی در این نمایش مورد استفاده قرار می‌گیرد.

روایت زنی که در غیاب شوهرش با نازی‌های اشغالگر ارتباط جنسی برقرار می‌کند، محور این نمایش را دربرمی‌گیرد. نکته جالب اینجاست مردی که نمی‌تواند امیال همسرش را برآورده کند و فاقد تمایلات جنسی است، زمینه‌ای را فراهم آورده تا این زن میان سایر شخصیت‌های مرد متخاصم و مقاومت دست به دست شود. پس از اشغال استونی توسط ارتش‌ روس‌ها، یودیت با یکی از افسران آلمانی ارتباط برقرار می‌کند و شوهرش از سوی «کاگ‌ب» (سرویس امنیتی شوروی سابق) به دلیل همکاری با آنان مورد عفو قرار می‌گیرد و در عوض قرار می‌شود که او فیلمی در ستایش حضور روس ها در جشنواره کن بسازد و با افسر اطلاعاتی روس روی فرش قرمز جشنواره کن حاضر شوند.

در یکی از صحنه‌ها وقتی هلموت مشغول صحبت کردن با ادگار است، یودیت از اتاق دیگری وارد می‌شود و در حالی که همسرش ادگار صدای او را می‌شنود رو به هلموت می‌گوید: "بوس صبحم را به من ندادی؟

هلموت: بوس صبحت را بعدا می‌دهم

یودیت: من بوس صبحم را همین حالا می‌خواهم

ادگار که در مقام راوی سال‌های روایت را برای تماشاگر توضیح می‌دهد ناگهان در میان یادآوری تاریخ، یادی از کودتای بیست و هشتم مرداد می‌کند. این ظرافت‌ها تغییر شرایط را با یادآوری شعار انتخاباتی «امید» به صورت نامحسوس شرایط را به ایران تعمیم می‌دهد و پس از پایان نمایش به دلیل روتوش استعاری نمایش، بهره‌بری نظامیان چه نازی و چه روس را  در پس تغییر شرایط سیاسی و نظامی کشور استونی را  به چه برهه‌ای تاریخ کشورمان تعمیم خواهد داد؟

اما با حضور نیروهای متفقین در روسیه، یودیت که رابطه‌اش با هلموت عمیق شده تلاش می‌کند که با او فرار کند اما موفق به این کار نمی‌شود. با آمدن روس‌ها ادگار از رابطه نامشروع همسرش با افسر اطلاعاتی روس آگاه است اما همچنان و به صورت ظاهری رابطه‌ خود  را با او ادامه می‌دهد.

با اینکه «وقتی کبوترها ناپدید شدند» پیش از این توسط گروه دیگری اجرا شده بود، اما بدون سانسور و روتوش کمتری و با تغییر بازیگران دوباره روی صحنه رفت. به صورت طبیعی جریانی در سینما در التهابات پسا ۸۸ سعی می‌کرد چنین وضعیت‌های نمایشی مشابهی {جنسی} را وارد سینما کند اما موفق به این کار نشد. اما صحنه تئاتر، کاملا  آزاد است و هر نمایش‌ با چنین محتوایی قابلیت و  امکان رفتن روی صحنه را دارد. گذشته از اینکه متن اصلی دارای اشتباهات فراوانی دارد، اما با خواندن متن اصلی سُفی اکسانن، روابط غیرمتعارف در مسیر روایت‌های فرعی روایت قرار دارد و تقابل ادگار با نیروهای روس و آلمانی در متن نمایش پررنگ‌تر است. اما در ورسیون آداپته‌ای که روی صحنه می‌رود، پرداختن به روابط نامشروع و تبدیل شدن یودیت به یک شی کثیفی که دائما درحال دستمالی شدن توسط همه شخصیت‌های غیر از همسر خویش است در متن نمایش قرار دارد.

نکته قابل توجه درباره بازیگران این نمایش این است که مهدی کوشکی بدترین بازی ممکن را از خود به اجرا می‌گذارد، رویا میرعلمی که ناموفق‌ترین بازیگر نمایش‌های تلویزیونی است را باید از نزدیک دید که چقدر اجراهایش نازل و زننده است. شهروز دل افکار در نقش رولان، بچه لوسی است که برای اینکه بهانه نگیرد او را بازی داده‌اند وگرنه دل افکار فاقد استانداردهای مرسوم بازیگری روی صحنه نمایش است. صحنه‌آرایی فیلم بدوی است، بازیگرها حسی در صحنه ایجاد نمی‌کنند و همه این ‌ضعف‌ها پشت نمایش‌های ملتهب و رادیکال جنسی رنگ می‌بازد. به راستی صحنه تئاتر خالی از تعقل و اندیشه است به نظر می‌رسد عدم پرداخت درست و دقیق و متوالی صحنه حکایت از این دارد که کارگردان در حین تمرین‌ها، دستکم نقش کارگردان نداشته است.

بیشتر بخوانید:

توجیهات فرویدی برای نمایش تمایل همخوابگی «مادر» با فرزند + تصاویر

نمایش‌هایی از این دست  هم به دلیل اتکا به چند مولفانه ساده‌انگارانه از یک نئوآتراکسیون رادیکال، فراتر نمی‌رود. آنچه تامل برانگیز است که نمایش‌هایی که این روزها روی صحنه هستند، در تضاد با ضوابط و قواعد اداره کل هنرهای نمایشی است. متاسفانه مشخص نیست که چه کسی باید به این وضعیت بحرانی و حاد نظارت کند و پاسخگو باشد.