در کنار داستان های شخصیت محور و حادثه محور، در «سنگی که نیفتاد» با یک داستان «اندیشه محور» روبروییم. از کهن الگوی عشق هم به خوبی در این داستان استفاده شده است.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر مشرق، نشست نقد کتاب «سنگی که نیفتاد» با حضور وجیهه سامانی، مجری و کارشناس، منیژه آرمین، نویسنده و منتقد، محمدعلی رکنی نویسنده داستان «سنگی که نیفتاد» و با حضور مدیر، کتابداران و اعضای کتابخانه شهید باهنر (تجریش) برگزار شد.

در این نشست، ابتدا وجیهه سامانی به بیان توضیحاتی درباره این داستان پرداخت و گفت: سعید، شخصیت اصلی این داستان است که همسرش را از دست داده و دچار تلاطم روحی و رگه هایی از افسردگی شده است. علاقه سعید به همسرش و از دست دادن او باعث شده یقینی که به خداوند داشته را از دست بدهد و با توجه به عقبه مذهبی اش در خانواده، دنبال نشانه هایی برای اثبات خداست.


وی افزود: سعید در کار عتیقه فروشی است و خریدن یک قالیچه که بعدها متوجه می شود وقف یک امامزاده بوده و تلاش می کند آن را به صحن امامزاده برساند، تحولاتی در عقایدش به وجود می آورد.
این نویسنده ادامه داد: در این داستان، به غیر از حبیبه، همسر سعید، همسر حمید هم به کما می رود اما حمید به خاطر مشکلاتی که با او دارد، دعا می کند همسرش از این وضع خارج نشود. در داستان «سنگی که نیفتاد» شخصیتی به نام عبدالصمد هم وجود دارد که آدم عارفی است و تاثیرات بسزایی در پیشبرد داستان دارد.
سامانی درباره فرم این داستان گفت: «سنگی که نیفتاد» خوش خوان است و می شود آن را در یک نشست، خواند. توصیفات در این داستان، حساب شده است و شخصیت ها هم زیاده گو نیستند.
این داستان نویس با توجه به رویکرد مرگ اندیشی و اعتقاد به خداوند در این داستان ادامه داد: در کنار داستان های شخصیت محور و حادثه محور، در «سنگی که نیفتاد» با یک داستان «اندیشه محور» روبروییم. از کهن الگوی عشق هم به خوبی در این داستان استفاده شده است که از مسیر یک عشق زمینی به عشقی الهی می رسیم.

منیژه آرمین در ادامه این نشست با بیان جسورانه بودن طرح مسئله مرگ در داستان، گفت: نوشتن این داستان کار مشکلی بوده که به نظر من، نویسنده از عهده آن برنیامده است. مرگ عزیزان برای ما شک برانگیز است و سئوالات زیادی در ذهنمان جا می گیرد. نویسنده در این داستان اگر فقط موضوع مرگ را مطرح می کرد، شاید موفق تر بود.
این نویسنده ادامه داد: شخصیت اول داستان مدام غر می زند و سیگار می کشد و صفحات این داستان پر از دود سیاه است!
آرمین با اشاره به ذهن نویسنده تصریح کرد: نویسنده می خواسته اندیشه مرگ را مطرح کند و شخصیت اول داستانش به یک تحول برسد اما زمینه سازی لازم برای این کار انجام نشده است. بخش زیادی به غرغرها می گذرد و ناگهان می خواهد ما را به یک عشق برساند.
عضو هیأت علمی انجمن قلم ایران ادامه داد: نویسنده باید جهان بینی اش را گسترش دهد و کتابی که می نویسد فقط برای ایرانیان یا شیعیان نباشد. به نظر من تغییر فضا از روشنفکری به فضای مذهبی به نحوی است که احساس می شود به پرداخت بیشتری نیاز دارد. حتی خودکشی سعید هم برای آدمی مثل او عجیب بوده و قابل پذیرش نیست.
منیژه آرمین با اشاره به این که سعید در داستان «سنگی که نیفتاد» را دوست ندارد گفت: البته مریم، مانینا، آمحمود و حبیبه را دوست داشتم. به نظر من شخصیت عبدالصمد هم باورپذیر نیست.

وجیهه سامانی هم در این بخش به بیان قسمت دیگری از نقدش بر کتاب «سنگی که نیفتاد» پرداخت و گفت: عنصر تصادف در داستان باید کمرنگ باشد و در ریزه کاری های اتفاقات باید دقت بیشتری به خرج داد. من «سنگی که نیفتاد» را پسندیدم اگر چه در یک داستان 160 صفحه ای، 3 مرگ داشتیم که باورپذیری اش سخت بود.

حاضران این نشست که کتاب را خوانده بودند نیز به بیان نظراتشان پرداختند. خلاصه ای از این نظرات چنین است:
-  اشتباهاتی در شناسنامه کتاب وجود دارد که شایسته است رفع شود. / از افکار فلسفی این کتاب لذت بردم. / سعید را دوست داشتم چون از خالقش سوال داشت و به دنبال جواب آن می رفت.
-  این داستان ویژگی های پست مدرن دارد. / نویسنده می توانست از جای بهتری داستانش را شروع کن. / داستان پیرنگ نداشت و هیچ استرسی برای مخاطب ایجاد نمی کرد.
-  من «سنگی که نیفتاد» را دوست داشتم و رگه هایی از ناطور دشت و بوف کور را در آن دیدم.
-  «سنگی که نیفتاد» خیالات را فعال نمی کرد اما خواند آن را پیشنهاد می کنم. / قطع کتاب، پالتویی و مناسب است. / فونت این کتاب مناسب نیست. / دوست داشتم بدانم در دنیای واقعی نویسنده چه می گذشته است.

منیژه آرمین هم در بخش پایانی سخنانش گفت: مسئله قالیچه امامزاده مبحثی بود که نویسنده می توانست از آن بهره بیشتری ببرد. قالیچه می توانست رمز و رازی داشته باشد و خیلی جای پرداخت و کار داشت.

محمدعلی رکنی نیز در پایان این نشست ضمن تشکر از مخاطبان و حاضران جلسه گفت: تمام نقدها را می پذیرم و امیدوارم در کارهای بعدی بتوانم رضایت خواننده ها را بیشتر جلب کنم. وقتی می بینم کتابم را با دقت خوانده اید، احساس می کنم «سنگی که نیفتاد» هنوز زنده است و این برای من کافی است.
وی افزود: من هم بخشی از زندگی ام را با شک گذراندم. آدم های زیادی دیده بودم که می گفتند چرا خدا جواب ما را نمی دهد؟ من نمی خواستم کسی را به شک بیندازم اما می خواستم بگویم کسی که به شک افتاده، بالاخره جایی دلش قرص می شود. من نمی خواستم سعید متحول بشود و نمی خواستم به امثال او نسخه ای بدهم.

در انتهای این نشست، مخاطبان، کتاب هایشان را به امضای نویسنده رساندند و با هم عکس یادگاری گرفتند.