گفت: «بگذارید آیت‌الله به ایران برگردد. او دوام نخواهد آورد. ارتش و ساواک، او و معترضان حاضر در خیابان‌ها را مدیریت خواهند کرد. او نماینده گذشته ایران است، نه آینده آن».

به گزارش مشرق، دو ماه پیش وقتی رمان «ارتداد» وحید یامین‌پور روانه بازار شد، خیلی‌ها نام نویسنده را زیر ذره‌بین، درشت‌تر از نام کتاب می‌دیدند اما به محض اینکه کتاب خوانده شد، کمتر کسی بود که حتی فارغ از نواقص پرداخت روایت، به جذابیت ایده مرکزی و محرک اصلی داستان اعتراف نکند؛ صبح ۲۲بهمن، امام کشته می‌شد و انقلاب ایران هرگز به نتیجه نمی‌رسید و داستان قرار بود دنیایی را بسازد که پس از این واقعه در ایران و جهان ساخته می‌شد.

حالا کتاب «برخیز و اول تو بکش» نوشته رونن برگمن، خبرنگار حوزه امنیت رژیم اسرائیل که از قضا همزمان با «ارتداد» روانه بازار کتاب ایران شد، صراحتا از طرح پیشنهادی بختیار برای ترور امام(ره) با برنامه‌ریزی و عاملیت موساد پرده برداشته است؛ اتفاقی که به اذعان خود صهیونیست‌ها می‌توانست سرنوشت منطقه و جهان را تغییر دهد اما آن‌ها در انجامش تعلل به خرج دادند و پشیمان ‌شدند.

«ارتداد» ماجرای صبح خیالی ترور را اینطور شرح می‌دهد: «آرام صدایت می‌زنم. تو می‌لرزی و شانه‌هایت تکان می‌خورد. آرزو چند دقیقه قبل از گریستن است. منتظر است که مطمئن شود تو هم داری گریه می‌کنی. من باز آرام صدایت می‌زنم.

 دریا؟
انگار صدای مرا نمی‌شنوی. چشم‌های سرخت وحشت‌زده‌ام می‌کند. گره روسری‌ات را شل می‌کنی، روسری روی شانه‌ات سر می‌خورد. رگه‌های سرخ اضطراب از زیر گردن تا روی سینه‌ات را پوشانده. لب‌هایت می‌لرزد. واژه‌ها را با اضطرابی آمیخته با بغض ادا می‌کنی:

یونس، همه چیز تمام شد؟ نهضت، اما، احمد، همه رویاها و خیالات‌مان؟...
من نمی‌فهمم تو چه می‌گویی. از کلمه «احمد» به این‌سو، بغض روی کلماتت سنگینی می‌کند و سه کلمه بعد، راه گفتنت را می‌بندد. من جلوتر می‌آیم و دست‌های مرطوب لرزان سرد تو را می‌گیرم.

 چه شده؟
امام را بردند. با همه کسانی که در مدرسه رفاه بودند و تا چند خیابان هر کسی را دیدند با تیر زدند. زمین از خون قرمز شده!...»

تنها تفاوت نقشه فرضی‌ای که نویسنده ارتداد برای داستان ترور امام کشیده با نقشه‌ای که اسرائیلی‌ها برای این کار داشتند، این است که امام را قبل از رسیدن به ایران و در فرانسه از بین ببرند.

رونن برگمن در فصل ۲۱ کتاب «برخیز و اول تو بکش» که با عنوان «خیزش طوفان سبز» درباره شروع ماجرای وقوع انقلاب اسلامی نام‌گذاری شده است، ماجرا را از کمی قبل‌تر آغاز می‌کند. از مارس ۱۹۷۸ چند ماه قبل از به ثمر نشستن انقلاب یک پرواز مخفی، یوری لوبرانی، سفیر رژیم اسرائیل در ایران و رووِن مرهاو، رییس مقر موساد در ایران را به تهران می‌آورد.

آن‌ها ملاقاتی هم در جزیره کیش، اقامتگاه مورد علاقه شاه دارند که برگمن از قول مرهاو درباره آن می‌نویسد: «آنجا تفریحگاه همه مقامات ارشد بود. نشانه‌های فساد شگفت‌انگیز در همه جای جزیره وجود داشت. ما از جو افراز و لذت‌جویی در آنجا تعجب کردیم.»

آن‌ها آمده بودند تا نگرانی خود را نسبت به اتحاد مخالفان اسرائیل در لبنان و شیعیان ایران به رهبری آیت‌الله خمینی به گوش شاه ایران برسانند و به او هشدار دهند که تحرکات مخالفانش در داخل ایران به مرحله خطرناکی رسیده است.»

برگمن می‌نویسد: «به هشدارها توجهی نشد. در وزارت خارجه و موساد و همچنین در سیا ماموران متقاعد شده بودند که مرهاو و لوبرانی اشتباه می‌کنند و حکومت شاه قدرتمند است و ایران برای همیشه هم‌پیمان آمریکا و اسرائیل باقی خواهد ماند. او این اتفاق را اشتباه استراتژیک توصیف می‌کند و پس از خروج شاه بیمار از ایران به مقصد مصر، تنها کسی که با مرهاو، لوبرانی و البته برگمن هم‌نظر است، پیشنهاد ترور را به  رژیم اسرائیل می‌دهد.»

این بخش خواندنی کتاب را مستقیما در ادامه خواهید دید: «روز بعد شاپور بختیار، نخست‌وزیر سکولاری که شاه او را برای اداره کشور منصوب کرده بود، از الیزر سفریر، رییس جدید مقر موساد در تهران پرسید: آیا ممکن است موساد لطف کند و آیت‌الله را در حومه پاریس، همان‌جا که زندگی می‌کند، بکشد؟ پیتژاک هوفی، رییس موساد خواستار تشکیل جلسه‌ای فوری با مقامات ارشد در ستاد موساد در بلوار کینگ سول در تل‌آویو شد.

منافع این اقدام برای اسرائیل مشخص بود: برای جبران این عمل رژیم اسرائیل، ساواک عمیقا به رژیم  اسرائیل بدهکار می‌شد. به علاوه، ممکن بود این ضربه، مسیر تاریخ را منحرف کند و مانع از قدرت ‌گرفتن آیت‌الله با دیدگاه‌های واضحش در مورد رژیم اسرائیل شود. شرکت‌کنندگان در این نشست در مورد مسائل گوناگونی بحث ‌کردند: آیا این طرح از لحاظ عملیاتی امکان‌پذیر بود؟ آیا آیت‌الله واقعا چنین خطر بزرگی محسوب می‌شد؟ اگر چنین بود، آیا رژیم اسرائیل آمادگی داشت خطرات ناشی از ترور چهره ارشد مذهبی را بپذیرد و چنین اقدامی را در خاک فرانسه انجام دهد؟»

اما نهایتا موساد و اعضای دیگر جلسه به این نتیجه نمی‌رسند که ترور امام خمینی(ره)راهکار مناسبی برای آن‌هاست: «نماینده‌ای از طرف مایک هراری، رییس کیزریا گفت این اقدام خیلی پیچیده نیست، اما در عملیات‌هایی که به خصوص از آغاز (تصمیم‌گیری، برنامه‌ریزی و...) تا پایان عملیات باید در زمان محدودی انجام شود، واضح است که اوضاع می‌تواند به شدت به هم بریزد.»

روسای یکی از بخش‌ها که در ایران فعالیت کرده بود، گفت: «بگذارید آیت‌الله به ایران برگردد. او دوام نخواهد آورد. ارتش و ساواک، او و معترضان حاضر در خیابان‌ها را مدیریت خواهند کرد. او نماینده گذشته ایران است، نه آینده آن». هوفی گفت مایل است این پیشنهاد را به دلیل رویه‌های موساد رد کند چرا که او مخالف ترور رهبران سیاسی بود. یوسی آلیرا، تحلیلگر تحقیقاتی ارشد در امور ایران در این نشست گفت: «ما اطلاعات کافی در مورد مواضع آیت‌الله نداریم و بنابراین نمی‌توانم به دقت ارزیابی کنم که این ریسک موجه است یا خیر». هوفی به سفریر دستور داد به بختیار پاسخ منفی بدهد.

برگمن اما در ادامه تغییر نگاه آلفر را هم گزارش و از اتفاقاتی که در ادامه آن می‌افتد، همنوا با او ابراز تاسف می‌کند: «آلفر با نگاهی به گذشته گفت: «دو ماه پس از آن نشست، به نظرات دقیق آیت‌الله پی بردم» و ادامه داد که در مورد آن تصمیم بسیار متأسفم. آیت‌الله خمینی در اول فوریه وارد فرودگاه مهرآباد شده و با چنان استقبال پرشوری مواجه شد که ایران هرگز شاهد آن نبود. با قدرت نوارهای سخنرانی او، سلطنت شاه فرو ریخت. رویای جمهوری اسلامی محقق شد و هوادارانش تقریبا بدون اعمال زور کنترل ایران را به دست ‌گرفتند؛ کشوری وسیع با منابع طبیعی و صاحب ششمین نیروی نظامی در جهان و بزرگ‌ترین زرادخانه آسیا.»

نکته جالب دیگر اینکه وحید یامین‌پور در پاسخ به این سوال که چرا از آمریکا در رمانش خبری نیست و همه داستان و تحلیل زیربنایی آن مبتنی بر مبارزه با رژیم اسرائیل است، گفت: «نکته این است که این جمهوری اسلامی است که سطح مبارزه را بالا می‌برد ولی کتاب قبل از جمهوری اسلامی است و با پروژه آمریکا درگیر هستید که درواقع اسرائیل است. مبارزه با آمریکا، آرمان است؛ اما نقطه تماس کجاست؟ دو نقطه تماس با پروژه استکبار، قبل از جمهوری اسلامی وجود دارد: یکی پهلوی و دیگری اسرائیل. وقتی انقلاب پیروز می‌شود، سطح مبارزه بالا می‌رود و با خود آمریکا در لایه‌های مختلف درگیر می‌شویم اما وقتی پیروز نمی‌شود در سطوح پایین.»

برگمن در همین بخش از کتاب فروپاشی مهم‌ترین متحد آمریکا در خاورمیانه را مورد توجه قرار می‌دهد و می‌نویسد: «آیت‌الله در اولین سخنرانی خود گفت: «اسلام برای ۱۴۰۰ سال تضعیف شده بود. ما آن را با خون جوانان احیا می‌کنیم... به زودی قدس را آزاد کرده و در آنجا نماز می‌خوانیم». آیت‌الله با یک جمله کوتاه و قاطع، تکلیف دولت بختیار را که شاه او را قبل از ترک ایران منصوب کرده بود، روشن کرد: «من توی دهان این دولت می‌زنم».

ایالات متحده، «شیطان بزرگ» و اسرائیل، «شیطان کوچک» در تعبیر آیت‌الله خمینی، قیام او را امری گذرا می‌دیدند. یک‌بار پیش از این، بعد از اینکه اعتراضات نیروهای ملی و چپ‌گرا شاه را در سال ۱۹۵۳ از قدرت دور کرده بود، سرویس ‌های امنیتی آمریکا و بریتانیا او را به قدرت برگردانده بودند.

اما قیام آیت‌الله در اوج سال‌های نارضایتی، حمایت عمومی زیادی را به خود جلب کرده بود و افرادی از قیام محافظت می‌کردند که همه تلاش‌های ضدانقلاب را شناسایی و ناکام می‌کردند. نوامبر، تعدادی از دانشجویان خشمگین و هوادار آیت‌الله، سفارت آمریکا در تهران را اشغال ‌کردند و دیپلمات‌ها و بقیه کارکنان آن را گروگان ‌گرفتند. آن‌ها به گنجینه وسیعی از اسناد امنیتی آمریکا نیز دست یافتند. بحران پس از آن و شکست تلاش‌ها برای نجات (عملیات چنگال عقاب) موجب تحقیر ایالات متحده و همچنین شکست کارتر در تلاش برای انتخابات بعدی ریاست‌جمهوری شد. رابرت گیتس که در آن زمان جزو مقامات ارشد دفتر تحقیقات استراتژیک سیا بود (و بعدا رییس سیا و وزیر دفاع شد) در این زمینه گفت: «در برابر این تهدید جدید، احساس درماندگی می‌کردیم.»

*صبح نو