به گزارش مشرق، این واقعاً جالب و سرگرم کننده است که میبینیم این روزها رسانههای غربی در حال تحسین کردن چیزی هستند که نام آن را "انقلابهای عربی" گذاشتهاند. رسانههای غربی هرگز انقلاب واقعی را تحسین نمیکنند، بلکه همواره علیه انقلابها در کشورهای درحالتوسعه تبلیغ میکنند، کاری که در تمام دوره جنگ سرد میکردند.
چرا رسانههای ضدانقلابی غربی ناگهان به فکر ترویج و تبلیغ چیزی که نام آن را "انقلابات" گذاشتهاند، افتادهاند؟ جواب این ساده است. اینها عملاً انقلاب نیستند. دولتها و رسانههای غربی در حقیقت میخواهند بر روی حوادث و روندهای سیاسی که در جهت منافع آنها است، نام "انقلاب" بگذارند تا مهر مشروعیت سیاسی به آنها زده شود.
زمانی که دولت آمریکا و رسانههای غربی از چیزی که آن را "انقلاب" نامیدهاند پشتیبانی میکنند، شما خوب میفهمید که آن یک انقلاب نیست و اصلاً نمیتواند یک انقلاب باشد.
از زمان پایان جنگ سرد، آمریکا در جوشوخروش خاصی بوده است. بعدازآنکه دولت کلینتون (با کمک اتحادیه اروپا و مؤسسات تحت نفوذشان) مقام بوریس یلتسین فاسد را مستحکم کرد آمریکا تنها امپراتوری جهان شده بود و قرار بود که دیگر دنیا بهپای آمریکا بیفتد. از آن زمان به بعد، آمریکا در به راه انداختن جنگها، تحت نامهای مختلف و با اهدافی گوناگون درنگ نکرده است.
ملاقات یلتسین و کلینتون در موزه و کتابخانه ریاست جمهوری فرانکلین روزولت در نیویورک - ۱۹۹۵
آمریکا مصمم بود که سلطه جهانی خودش را تحمیل کند. هیچ دولت و سازمانی نباید بر سر راهش باشد و تمامی ابزار کنترل (از پروپاگاندا گرفته تا نیروی عظیم نظامی) به کار گرفته خواهد شد. ولی چرا جهان در قلمروی آمریکا درنیامد؟ دولت آمریکا و رسانههای وفادار به آن درمانده شدهاند.
جهان عرب در مقابل هژمونی آمریکا، یک مزاحم اصلی بود. نظرخواهیهای متعددی که از مردم عادی کشورهای عربی گرفته شد، نشان داد که علیرغم مخارج هنگفت سالها جنگ و پروپاگاندا مردم منطقه، مخالف آمریکا و اسرائیل باقی ماندهاند.
از پایان جنگ سرد، بمبهای آمریکا بر روی این کشورها افتاده است: سودان، لیبی، سومالی، عراق، یمن و سوریه؛ و در همین دوره، اسرائیل-متحد نزدیک آمریکا- کشورهای زیر را بمب باران کرده است: سودان، مصر (به عنوان مبارزه با تروریسم در صحرای سینا)، سوریه، لبنان، عراق، کشتن یکی از رهبران حماس در دوبی و قبل از آن، سوءقصد ناموفق رهبر حماس در اَمّان (عَمّان) پایتخت اردن.
در همین دوره، آمریکا حمایت از رژیمهای استبدادی کشورهای عربی را توسعه داد. چونکه ارتشِ اغلب کشورهای عربی، فرمانبردار همین مستبدین هستند، مردمی که تحت این رژیمها زندگی میکنند فهمیدهاند که ظلمی که به آنها میشود از دو طرف میباشد، هم از داخل کشور و هم از خارج آن.
بعد از ۱۱ سپتامبر، دولت بوش جنگهای امپراتوری را به سطح بالاتری برد. این فرصتی بود تا جهان عرب را به تسلیم در مقابل اراده آمریکا وادارد، گویی بن لادن رهبر منتخب جهان عرب است. اشغال افغانستان صرفاً یک مقدمه بود. جنگهای بعدی قرار بود نقشه سیاسی خاور میانه را تغییر دهد و منطقه را پذیراتر برای هژمونی آمریکا و اشغالگری اسرائیل بنماید.
پرزیدنت جرج دبلیو بوش، وزیر خارجهاش کالین پاول را جهت اعلام اولتیماتوم به همه رهبران منطقه گسیل داشت و اسرائیل را برای سرکوب فلسطینیها با قوه قهریه بیشتر آزاد گذاشت.
فاز اولیه جنگ افغانستان رضایت آمیز به نظر رسید و این باعث تحریک اشتهای رژیم بوش برای اشغال کم هزینه کشورهای عربی شد. اشغال عراق قرار بود منتهی به تغییر رژیم در سوریه و ایران گردد. (براساس نقل قولی از جنرال وسلی کلارک، در مجموع قرار بود هفت کشور توسط آمریکا گرفته شوند.) هیچکدام از رژیمهای خاورمیانه قرار نبود جلوی بسط قدرت آمریکا را بگیرند.
تظاهرات در مینه سوتا علیه جنگهای آمریکا در افغانستان و عراق
وقتیکه بتوان با پروپاگاندا و عملیات مخفیانه به اهداف مورد نظر رسید، چرا تجهیزات و جان سربازان امپراتوری را به خطر انداخت.
جریان موسوم به انقلاب سرو (Cedar Revolution) در لبنان در سال ۲۰۰۵ (اعتراضاتی که جماعت طرفدار رژیم سعودی به دنبال سوءقصد به رفیق حریری به راه انداختند.) نمونهای است از اینکه چگونه آمریکا از ماجرای سوءقصد به یک میلیاردر فاسد دست راستی جهت رسیدن به اهداف سیاسی بهره برداری کرد. نهضت سیاسی موسوم به ۱۴ مارس (ائتلاف دست راستیها که سفارتخانههای آمریکا و سعودی در بیروت به راه انداختند.) همانقدر انقلابی بود که کنتراهای نیکاراگوئه انقلابی بودند.[۱]
ولی موفقیتهای اولیه آمریکا منتهی شد به ناکامیها، شکستها، به بن بست رسیدنها و بدنامیهای مربوط به تجاوز به حقوق بشر بهوسیله نیروهای نظامی آمریکا (و پیمانکاران آن) در عراق و افغانستان. پس آمریکا مجبور بود تغییر رویه بدهد.
علاقه مردم آمریکا به پیروزی نظامی و جنگ به مقدار قابل توجهی کم شده است. زمانیکه بوش ریاست جمهوری را ترک میکرد، ایده جنگ دیگری در خاور میانه غیر قابل تصور بود. خلف او باراک اوباما، قول داد جنگهای بوش را خاتمه دهد نه اینکه آنها را زیاد کند.
ولی منطق امپراتوری جنگ، این را نمیپذیرد. اوباما در عمل جنگهای بوش را توسعه داده و جنگهای جدیدی به فهرست جنگهای امپراتوری اضافه کرد. البته اشغال همه جانبه و کلی کشوری دیگر اصلاً مطرح نبود، این به خاطر تاکتیکها و مقاومتی بود که توده مردم کشورهای تحت اشغال آمریکا در عراق و افغانستان به کار میبردند که واقعاً تأثیر داشت، شاهد آن هم تلاشهای [ناکام] آمریکا برای به ظاهر "مدیریت" این اشغالگریِ شکست خورده در دو کشور و اضافه کردن و کم کردن مداوم نیروها است. این در حالی است که فرهنگ سیاسی آمریکا، این احساسات ضد اشغالگری مردمی را اصلاً حتی به رسمیت نمیشناسد.
در زمان اوباما، آمریکا به هیچ وجه قرار نبود "وظایف امپراتوری" را کنار بگذارد. روشهای جدید جنگ و ارعاب عبارت بودند از: جنگهای مخفیانه، حملات پهبادی، سوءقصدها و اتکا به ارتشهای محلی و شبه نظامیهای [موسوم به] جهادی متعلق به رژیمهای عربی -تا اگر قرار است کسانی کشته شوند، آنها کشته شوند.- به نیابت از طرف آمریکا.
ولی بعداً قیامهای عربی در سال ۲۰۱۱ شروع شد. آمریکا در آغاز جاخورده بود، چونکه قرار بود این مستبدین طرفدار آمریکا تا ابد سر کار باشند. ولی زمانیکه زین العابدین بن علی رئیس جمهور تونس خلع شد و سپس حسنی مبارک در مصر پائین کشیده شد، حالتی از ترس و وحشت واشنگتن را فرا گرفت.
تظاهرکنندگان در میدان التحریر قاهره در سال ۲۰۱۱ که خواهان پایان یافتن رژیم حسنی مبارک بودند.
ضدانقلابها
سپس آمریکا شروع به مدیریت و سازماندهی ضدانقلابهای عربی کرد. با ائتلاف با عربستان سعودی و امارات متحده عربی (و در مناطقی با قطر) اقداماتی انجام شد تا از وقوع انقلابهای واقعی جلوگیری شود. آمریکا سه شرط کلیدی را به عنوان معیارهای قابلقبولش در هرگونه تغییر، به آن کشورها تحمیل کرد.
شرط شماره ۱ - هیچگونه قانونی که عادیسازی رابطه با اسرائیل را منع نماید نباید تصویب شود و در هر کشوری که در حال حاضر اسرائیل سفارتخانه دارد باید به کارش ادامه دهد و هرگز بسته نشود.
شرط شماره ۲ - در رژیمهای طرفدار آمریکا، فرماندههای نظامی نمیبایست جابهجا و یا تعویض گردند.
شرط شماره ۳ – روسای بانکهای مرکزی باید یا با انتخاب و یا با تائید وزارت خزانهداری آمریکا باشد.
اخوان المسلمین توانست قدرت را در تونس، لیبی و مصر به دست آورد. این بعدازآن بود که راشد غنوشی از تونس و هیئتی از شاخه مصری اخوان المسلمین به صهیونیستهای عضو کنگره آمریکا و "موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک" اطمینان دادند که آنها اقدامی علیه اسرائیل و یا مانعی بر سر راه عادیسازی روابط با اسرائیل ایجاد نخواهند کرد. [البته این ادعای نویسنده است و حداقل در مورد غنوشی شواهدی دالّ بر مخالفت با این مسئله وجود دارد./ مترجم]
آمریکا میتوانست با رژیمهای تحت حاکمیت اخوان المسلمین تعامل داشته باشد بهشرط آنکه سیاست خارجی آنها را آمریکا تعیین کند و فرماندهان نظامی آنها بهوسیله آمریکا انتخاب شوند. این موضوع بخصوص در مصر واقعیت داشت، کشوری که آمریکا بهطور مرتب رشوه سالیانهای به بخش نظامی آن پرداخت میکند تا معاهده صلح با اسرائیل را به مردم مصر تحمیل نماید. (در روزهای نخست قیام سال ۲۰۱۱ معترضین مصری سفارت اسرائیل را آتش زدند و در حال دویدن به دنبال "دیپلماتهای" اسرائیل به داخل سفارتخانه بودند که با درخواست آمریکا ارتش مصر دخالت کرد و آنها را نجات داد.)
آمریکا خیلی زود فهمید که این تغییرات را میتواند اداره کند، بهشرطی که این تغییرات با استفاده از نیروهای نظامی این کشورهای وابسته، به دقت مدیریت گردد.
در تونس، وقتیکه رژیم امارات متحده ترتیب کودتایی را بهوسیله ژنرالها [علیه] راشد غنوشی در سال ۲۰۱۴ میداد و همینطور زمانیکه امارات سعی کرد دولت طرفدار قطر در لیبی را سرنگون کند، آمریکا انگار که نمیدید.
آمریکا "انقلابها" را بر اساس معیارها و تعاریفی که در تصور خود دارد، نامگذاری میکند. با استفاده از شاخکهای حساسی که NGO ها دارند، آمریکا مضامینی را برای مشکلات داخلی کشور هدف، ابداع و مبادرت به پخش آنها میکند و خود را طرفدار تغییرات صلح آمیز معرفی مینماید. (البته در کشورهای وابسته به آمریکا هرگونه خشونتی علیه اعتراضات صلح آمیز مجاز است.) در حالیکه هرگونه پشتیبانی از گروههای مقاومت ممنوع میباشد.
براساس دستورات آمریکا، هرگونه کمک مالی به فلسطینیان و هرگونه اعلام پشتیبانی از مقاومت در مقابل اشغالگری و تجاوزات اسرائیل در کشورهای عرب وابسته ممنوع است. حالا اگر این ممنوعیتها با ایجاد اختلافات فرقهای و سخنان ضد شیعه توأم شد، آمریکا اهمیتی به آن نداد تا آنجا که کشورهایی (مثل امارات متحده و عربستان سعودی) گفتمان ضد یهودی را تبدیل به گفتمان دشمنی با شیعهها و علویها کردند. در سوریه، آمریکا عملاً مسیر ریل قیام عربی را عوض کرد و به رژیمهای خلیج [فارس] اجازه داد تا معارضین را مسلح کنند که این عمل باعث نجات سیاسی رژیم گردید.
در ماههای اخیر عراق و لبنان شاهد اغتشاشاتی بودند که برخی از معترضین محلی نام آن را (به تمسخر و یا با اندوه) " انقلاب" گذاشتند.
در عراق شروع اعتراضات به علت اخراج یک ژنرال وابسته به آمریکا به نام عبدالوهاب اسعدی بود. (که زیر نظر آمریکاییها آموزش ضد تروریسم دیده بود.) رسانههای غربی به سرعت این اعتراضات عراقیها را در بوق و کرنا کردند، چونکه رنگ و لعاب ضد ایرانی در آن دیده میشد. وقتیکه معترضین، کنسولگری ایران در نجف را به آتش کشیدند، رسانههای غربی این حادثه را ستایش کردند. (پوشش خبری که این رسانهها از سوختن کنسولگری ایران دادند را با پوشش خبری از هجوم عراقیها به سفارت آمریکا در عراق را با هم مقایسه کنید.)
تصاویری از چند صد (یا گاهی چند ده) معترض که علیه ایران شعار میدادند بسیار بیشتر از تصاویری که صدها هزار عراقی (یا ایرانی برای این موضوع) که علیه آمریکا تظاهرات میکردند، نشر و پخش گردید.
رسانههای غربی در اینجا صرفاً بعنوان یکی از ابزار دولت آمریکا عمل میکنند. ولی چه چیزی در آن اعتراضات هست که بتوان آن را انقلابی نامید؟ در لبنان، قیامی مردمی و اصیل در جریان است، ولی تا کنون موفق به بیرون کردن این رژیم فرقهای و فاسد از حاکمیت نشده است. بخش اعظم این طبقه حاکم در لبنان، دست نشاندههای آمریکا و رژیم سعودی هستند.
آمریکا، قیامهایی را که در آغاز، مردمی و اصیل و علیه فساد و استبداد بود، تبدیل به موقعیتهایی برای بهره برداری سیاسی به نفع رژیمهای منطقه و علیه دشمنان اسرائیل کرد. رنج و درد مردم لبنان و عراق، نتیجه اعمال دولت آمریکا است. آمریکا برای منافع و هژمونی خود و یا پروژههای اشغالگری اسرائیل، دیگر درد و رنج اضافهای نمانده که بر مردم این منطقه اعمال نکرده باشد.
نوشته اسعد ابوخلیل[۲]
ترجمه بهرام زاهدی[۳]
[۱] - کنتراها نیروهای مورد حمایت آمریکا در نیکاراگوئه بودند که طی سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ در این کشور دست به اقدامات تروریستی میزدند و سعی در تضعیف دولت دانیل اورتگا (رئیس جمهور قانونی و ضدآمریکایی وقت نیکاراگوئه) داشتند./ مترجم
[۲]- شهروند آمریکایی-لبنانی و استاد علوم سیاسی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا (California State University, Stanislaus). بدیهی است ترجمه این یادداشت به معنی تأیید همه مواضع و نقطه نظرات وی نیست.
[۳] - دکتری علوم سیاسی و محقق مسائل جهان اسلام.