زندگی او پر است از چگونه زندگی کردن‌هایی که وقتی آن‌ها را می‌خوانیم و بعد به روز شهادت و فقدانش می‌رسیم ناخودآگاه آهی گرم از عمق وجودمان پر می‌کشد به آهستانی که برای مردانی چون او در تاریخ تا ابد مرثیه‌سرایی می‌کنند.

به گزارش مشرق، در طول تاریخ افرادی را می‌بینیم که سوال همیشگی بودن یا نبودن انسان را به چگونه بودن و چگونه ‌زیستن ارتقاء داده‌اند. این ‌که انسانی باشد یا نباشد یک سوال فلسفی بوده که از حیث تاثیر بر کیفیت زندگی انسان‌ها چندان حرفی برای گفتن ندارد اما آن‌ که انسانی چگونه باشد و زندگی‌اش بر او، اطرافیان و هستی چه تاثیری داشته باشد همیشه مسئله مهم تاریخ بشریت بوده است. به همین جهت پادشاهان همیشه با چگونگی رفتارشان ارزش‌گذاری شده‌اند. اسکندر مقدونی، هیتلر، چنگیز مغول و یا لقمان، گاندی، ابن سینا و میلیون‌ها و میلیاردها انسان دیگر با رفتارشان در هستی شناخته می‌شوند.

اما امروز با دیدن تقویم و سالروز هفتم تیر ماه 1360 چه می‌شود که دل خیلی از مردم برای چگونه زندگی کردن مردی که در آن روز به شهادت رسید تنگ می‌شود؟
مگر او چه کسی بود؟
سید محمدحسین بهشتی روحانی 53 ساله‌ای که تقویم دوری نام او را دیگر نتوانست تاب بیاورد و اسم او را برای همیشه در آغوش کشید.

زندگی او پر است از چگونه زندگی کردن‌هایی که وقتی آن ها را می‌خوانیم و بعد به روز شهادت و فقدانش می‌رسیم ناخودآگاه آهی گرم از عمق وجودمان پر می‌کشد به آهستانی که برای مردانی چون او در تاریخ تا ابد مرثیه‌سرایی می‌کنند.
 

او در طول کمتر از سه سال دوران مسئولیتش خاطرات فراوانی را به تاریخ انسانیت پیشکش کرده است. از آن جمله می‌توان به آرام نبودن او برای رسیدن به اهدافش گفت

مگر او چه کرده بود؟

مهم‌ترین شاخصه شهید بهشتی آن بود که خودش را در زندگی خرج کرد و نه برای زندگی. در زندگی‌اش خودش را خرج آرمان‌ها و اهدافش کرد. خرج خانواده‌اش، خرج انسانیتی که پیوسته نگران آن بود، خرج سیاستی که بتواند با آن یک جامعه اسلامی ایده‌آل را برای مسلمانان فراهم کند؛ اما نه مانند خیلی‌ها که خود را برای زندگی خرج می‌کنند تا در نهایت تکه نانی به دست بیاورند و بس.

او در طول کمتر از سه سال دوران مسئولیتش خاطرات فراوانی را به تاریخ انسانیت پیشکش کرده است. از آن جمله می‌توان به آرام نبودن او برای رسیدن به اهدافش گفت که باعث شد به حوزه علمیه برود و سپس به دانشگاه و پس از آن به سراغ تاسیس مدرسه اسلامی در دوره پهلوی روی بیاورد و بعد سفرش به آلمان و تاسیس مرکز اسلامی هامبورگ و ده‌ها یا شاید صدها کار فردی و تشکیلاتی دیگر تا آن‌ که انقلاب شد و مسئولیت‌ها یکی پس از دیگری به او پناه ‌آوردند.
می‌توان از مسئولیت‌های سنگین سیاسی‌اش در کنار خانواده‌داری و خانواده ‌دوستی و دیکته گفتن به فرزندانش گفت.

شهید بهشتی خطاب به مسئولین: پرثواب‌ترین تعقیبات این است که بروید کارهایتان را انجام بدهید


می‌توان از ناسزاگویی‌های دسته‌ جمعی دیگران به او و سکوتش در مقابل آن‌ها گفت که برای حفظ مصلحت بزرگ‌تر که حفظ آرامش مردم و انقلاب بود، آن را لازم می‌دانست. راستی این کار او ما را به یاد سکوت چه کسی در تاریخ می‌اندازد؟

می‌توان از مهاجرتش به پایین شهر گفت و از تغییر کیفیت پوشش‌اش و ساده شدن آن در زمان مسئولیتش.

می‌توان از لحظاتی گفت که پشت سر کسی در جلوی او حرف می‌زدند و برای حفظ حیثیت آن دیگری برمی‌افروخت.

می‌توان از نماز اول‌ وقت خواندن‌هایش در در اوج مسائل کاری گفت درحالی که تعقیبات نماز را ممنوع کرده بود و به مسئولین می‌گفت: "پرثواب‌ترین تعقیبات این است که بروید کارهایتان را انجام بدهید".


می‌توان از صراحتش برای اجرای حق گفت که برای آن صراحت سال‌ها مطالعه کرده و اندیشیده بود.

عجیب آن است که آن ‌همه مسئولیت و تالیفاتی که از او به جای مانده همه‌شان طی عمر 53 ساله‌اش اتفاق افتاده و این جا است که "برکت" در عمر معنا می‌گیرد.

برکت همانی است که عمر مسئولیت سه‌ سال ‌و ‌نیمه امیر کبیر در قاجاریه را برای ما خاطره ‌انگیز و طولانی می‌کند. برکت آن است که به عمر 37 ساله شیخ شهاب ‌الدین سهروردی دمیده شد و او را صاحب مکتب فلسفی اشراق با تمامی آثار به جای مانده از او آن هم در طول عمر کوتاهش کرد.

آری! رمز ماجرا در برکت است و برکت به دست خداوند به بنده‌اش هدیه می‌شود و شرطش آن است که با خود او معامله کنی و برای او خرج شوی، برای او با دیگران رفتار کنی و برای او برای زندگی خودت برنامه‌ها قطار کنی. اگر برای او شدی بهشتی خواهی شد.