کد خبر 1090914
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۳۹۹ - ۰۶:۱۵

همکار نشریات زنجیره‌ای برخلاف منطق برجامی این طیف مبنی بر اعتماد و خوش‌بینی به آمریکا می‌گوید؛ مذاکره با آمریکا، ربطی به اعتماد ندارد.

به گزارش مشرق، روزنامه «کیهان» در ویژه‌های خود نوشت:

احمد زیدآبادی نوشت: «اینکه مسئولان جمهوری ‌اسلامی بخواهند یا نخواهند با دولت آمریکا مذاکره کنند، به خودشان مربوط است؛ اما اینکه عدم مذاکره را به «بی‌اعتمادی» به واشنگتن مربوط می‌کنند، به نظرم استدلال خیلی ضعیف و بی‌پایه‌ای است. اگر اعتماد را به اطمینان نسبت به صداقت و یکرنگی و نیت پاک و خالص دو طرف نسبت به یکدیگر تعریف کنیم، چنین امری بین دوستان نزدیک و صمیمی در زندگی شخصی هم به سختی یافت می‌شود؛ چه رسد به میان دولت‌ها که اساسا روابط‌شان مبتنی بر بی‌اعتمادی است. برای نمونه، یک فرد عادی در طول روز ممکن است برای روشن شدن صورت مسئله‌ای یا حل مشکلی با ده‌ها نفر از راننده تاکسی و تعمیرکار گرفته تا مغازه‌دار و صاحب بنگاه معاملاتی وارد بحث و گفت‌وگو شود؛ بدون آنکه به صداقت و درستکاری آنها اطمینان و اعتمادی داشته باشد.

بیشتر بخوانید:

انزوای امریکا در راند اول نیویورک

از قضا، تعاملات مادی بین انسان‌ها معمولا مبتنی بر بی‌اعتمادی است و به همین دلیل، وقتی پای معامله یا بده - بستانی پیش می‌آید؛ حتی دوستان نزدیک هم بحث قرارداد شفاف و رسمی را پیش می‌کشند تا بعدها حرف و حدیثی پیش نیاید. به همین علت، کسانی که معاملات خود را بر پایۀ اعتماد به طرف مقابل پیش می‌برند؛ اغلب خود را نادم و پشیمان معرفی می‌کنند و انگشت حسرت به دندان می‌گزند که چرا سادگی کرده‌اند و به طرف‌شان اعتماد داشته‌اند.

حال، وقتی بین دوستان هم عمدتا بنا بر بی‌اعتمادی در امور مادی است؛ انتظار اعتماد بین رقیبان و دشمنان چه وجهی دارد؟

اساسا دولت‌های ایران و آمریکا روی چه مبنایی باید به هم اعتماد داشته باشند؟ چه چیزشان به هم شبیه است؟ کدام سیاست واحد را در منطقه و جهان دنبال می‌کنند؟ کدام ارزش‌های مشترک را نمایندگی می‌کنند؟ چه منافع یکسانی را برای همدیگر به‌رسمیت می‌شناسند؟

ممکن است گفته شود حال که این‌طور است، پس مذاکره بین آنها دیگر چه معنایی دارد؟ در واقع، مذاکره به منظور کشف یا خلق ایده، ارزش، سیاست و نفع مشترکی است که بر اساس آن بتوان به خصومت پایان داد یا دست‌کم آن را کنترل کرد و از دامنه‌اش کاست.

وی می‌افزاید: آنچه برجام را از جان انداخت، مسئله اعتماد و بی‌اعتمادی نبود؛ بلکه فقدان اراده در بخشی از محافل هر دو سوی ماجرا، برای کشف و بسط زمینه‌های مشترک برای همکاری بود. به عبارت روشن‌تر، آنچه یک توافق را پایدار یا ناپایدار می‌کند، حرکت دو طرف بر ریل منافع مشترک و همسو است؛ وگرنه هر دولتی هر زمان که پی ببرد یک توافق زمینه‌ساز حرکت طرف مقابل در جهت عکس شده است، دیر یا زود بهانه‌ای برای لغو آن پیدا می‌کند. این هم بخشی از سرشت روابط بین کشورهاست و با اصول اخلاقِ فردی نیز قابل توضیح و تبیین نیست!»

این تحلیل در حالی دو سال پس از پایمال شدن برجام توسط غرب منتشر می‌شود که افراطیون مدعی اصلاحات و طیف غربگرا در اوج بحث‌های برجامی، به بزک کردن شیطان بزرگ می‌پرداخت و بر ضرور اعتماد یک‌طرفه و بلاوجه به دشمن تاکید می‌کرد. اینکه؛ اوباما بسیار مودب است، امضای جان کری تضمین است، برای آمریکا و اروپا به لحاظ اخلاقی بد می‌شود اگر توافق را زیر پا بگذارند و بنابراین چنین کاری نمی‌کنند و... ده‌ها استدلال سست نظیر آن. در چنان روزهایی امثال آقای زیدآبادی هرگز آفتابی نمی‌شدند که دعوت به احتیاط کنند بلکه جزو هیجان‌سازان خوش‌گمان به غرب بودند.

موضوع مهم این است که اگر در روابط بی‌قانون بین‌الملل، اصل بر بی‌اعتمادی - و طبیعتا گرفتن تضمین‌های سفت و سخت از طرف مقابل- است، غربگرایان کدام تضمین حداقلی را از آمریکا و اروپا گرفتند؟ و شبه‌کارشناسانی مثل زیدآبادی کجا بودند که به رفقا و همفکران خود بگویند کمی با احتیاط!؟

چرا تعهدات برجامی غیر از فقدان توازن، فاقد همزمانی هم بود؛ به این معنا که طرف ایرانی با فشار شبه‌روشنفکران، پذیرفت همه امتیازات را نقدا ظرف دو ماه (از اواخر مهر ۹۴) واگذار کند و از ۲۷ دی ماه، تازه اجرای برجام و وعده‌های نسیه آمریکا و اروپا درباره توقف تحریم‌های مالی و بانکی و نفتی آغاز شود؟!

چرا نه تضمینی از طرف مقابل مطالبه شد، نه خسارتی در صورت نقض عهد پیش‌بینی گردید، نه جایگاه معتبر حقوقی برای شکایت در صورت بدعهدی طرف مقابل قرار داده شد؟ و چرا مکانیسم شکایتی به شکلی وارونه نوشته شد که به مکانیسم ماشه معروف شده و در صورت طرح شکایت ایران، طرف غربی به شکل اتوماتیک می‌تواند همه تحریم‌های تجمیع شده شورای امنیت (در قالب قطعنامه ۲۲۳۱) را به شکل اتوماتیک و بدون امکان اخذ نظر سایر اعضای دائم شورای امنیت برگرداند؟ آیا هیچ کدام این واقعیت‌ها که بارها از سوی صاحب‌نظران منتقد مورد هشدار قرار گرفت، به گوش امثال زیدآبادی نرسیده بود که آن روز بگوید این قدر خوش‌خیالانه توافق نکنید؟!

آیا اگر مجموعه این بدیهیات توافق حقوقی رعایت شده بود، آمریکا و اروپا به سادگی می‌توانستند تعهدات خود را زیر پا بگذارند اما روحانی و ظریف را همچنان مجبور به اجرای یکطرفه برجام کنند؟!

نکته بعدی این است که آیا توافق موجب کاهش تنش‌ها و فشارهای دشمن شد، یا او را - در همان دوره اوباما- طلبکارتر کرد؟ تحریم‌های شدیدتر موسوم به ویزا و کاتسا و آیسا محصول همین دوره است.

و بالاخره اینکه تقسیم مسئولیت شکست برجام میان غرب و آمریکا، آخرین خوش‌خدمتی غربگرایان است و گرنه بی‌خبرترین تحلیلگران هم می‌دانند که ایران هم اکنون نیز در حال اجرای یک‌طرفه بخش عمده‌ای از تعهدات برجامی است و این کار دولت روحانی، تقریبا در دنیا بی‌سابقه است! اگر «برجام را از جان افتاد»، دقیقا به دست دولت اوباما اتفاق افتاد که به کشورها اعلام کرد تحریم‌های ایران سر جای خود باقی است و کشورها در صورت همکاری با ایران مجازات خواهند شد.