به گزارش مشرق، چندسالی است که رسانههای معاند خصوصاً منافقین، در پی آن هستند تا جای جلاد و شهید را باهم عوض کنند؛ خصوصاً وقتی عدهای نیز در داخل کشور، برای دستیابی به منافع مادی و صندلیهای ریاست، به این موضوعات دامن میزنند و افرادی را آماج حملات ناجوانمردانه خود قرار میدهند که نهتنها بهدنبال حذف فیزیکی منافقان و منحرفان نبودند، بلکه در راستای هدایت آنها، از هیچ اقدامی دریغ نمیکردند.
شهید «سید اسدالله لاجوردی» یکی از این افراد است که عمر خود را وقف «مبارزه با انحراف» کرد از دوران مبارزه با رژیم شاهنشاهی و شکنجههای سختی که در زندانها متحمل شد گرفته تا زخمزبانهایی که از منحرفان داخلی خورد؛ اما با این حال، خم به ابرو نیاورد تا اینکه سرانجام، همان کسانی که زخمهای زیادی از اقدامات روشنگرانه وی خورده بودند، بهصورت ناجوانمردانهای این سید مظلوم را در بازار تهران، به رگبار گلولههای کینه خود بستند و به شهادت رساندند؛ بههمین دلیل است که او را «مرد پولادین انقلاب» نیز لقب نهادهاند.
«سید مرتضی بختیاری» یکی از نزدیکان شهید «لاجوردی» بود که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، با این شهید والامقام آشنا شد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بهدلیل مسئولیتهایی که در دادستانی انقلاب اسلامی داشت، در بسیاری از برهههای حساس سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، همراه این شهید والامقام بود. وی هماکنون رییس کمیته امداد امام خمینی (ره) است.
در ادامه، روایت «سید مرتضی بختیاری» از شهید «سید اسدالله لاجوردی» را که در کتاب «دیدهبان انقلاب» به چاپ رسیده است را میخوانید:
توصیهناپذیری لاجوردی
هیچوقت تحت تاثیر توصیهها قرار نمیگرفت؛ یکی از ویژگیهای مدیریتی «لاجوردی» همین است و نقطه قوت او بود که ای کاش همه ما این ویژگی را داشته باشیم که توصیهپذیر نباشیم. وقتی امام خمینی (ره) میگفتند: «اگر کسی از طرف من توصیهای آورد، آن را به دیوار بکوبید»، شهید «لاجوردی» هم واقعا توصیهپذیر نبود. اینکه برخی افراد نسبت به «لاجوردی» موضع میگرفتند و من اسم آن را «ندانمکاری» میگذارم و نه عداوت، بهخاطر این بود که «لاجوردی» توصیهپذیر نبود.
آقای منتظری با شهید «لاجوردی» خیلی بد بود و دلیلش هم همان عدم توصیهپذیری وی بود. حتی یاد دارم درباره یکی از دیدارهایی که با منتظری داشت، خودش (لاجوردی) نقل میکرد که وقتی که خدمت آقای منتظری در قم رسیدند، آقای منتظری به او توپیده بود که چرا منافقین اجازه درس خواندن در دانشگاهها را ندارند، لاجوردی هم گفته بود: «خب بروند در کنکور شرکت کنند» که منتظری گفته بود «خب آنها در زندان هستند و شما باید به آنها کمک کنید». لاجوردی در پاسخ به این نظر آقای منتظری گفته بود «در شرایطی که بهترین بچههای نخبه کشور در حال جنگ هستند و از کنکور و ادامه تحصیل باز ماندهاند، آیا درست است این عزیزان از تحصیل بازماندند؛ اما آنهایی که برخیهایشان با عمق وجود نسبت به اصل انقلاب عناد دارند، بروند و ادامه تحصیل بدهند؟».
خیلی از منافقین بریدند
شهید «لاجوردی» شناخت عجیبی از جریان نفاق داشت و با همین شناخت، خیلی از منافقین بر اساس استدلالهای «لاجوردی»، از نفاق بریدند، نه براساس حکم دادگاه. استدلالهای «لاجوردی» به قدری قوی بودند که بسیاری از آنها بریدند و وقتی بریدند، شهید «لاجوردی» قاطع ایستاد که اینها دیگر نباید در زندان باشند. حتی تعدادی از آنها به جبهه رفتند و شهید شدند. حتی برخی دوستان نقلهایی مطرح کردند که من هم خود از «لاجوردی» سوال کردم و او تایید کرد که تعدادی از اعضای گروهک فرقان که واقعا بریده بودند، یکی دو نفر از آنها محافظ خود «لاجوردی» شده بودند. اینجور اعتقاد داشت به رفتارهای مدیریت اطلاعاتی که بتوانند از طریق عقیده ورود کند و مباحث عقیدتی را مطرح کند و همه آنها برمیگشت به اشراف اطلاعاتی که شهید «لاجوردی» داشت. بههمین دلیل هم تحت تاثیر قرار نمیگرفت و هر تصمیمی که میگرفت پای آن تصمیم میماند.
وقت گذاشتن برای بازگشت زندانیان
چقدر از همینهایی که توبه تاکتیکی کردند و عفو خوردند، وقتی آمد بیرون دوباره عوض شدند و در مقابل چقدر هم داشتیم که رفتند جبهه و شهید شدند؛ یعنی هر دو صورت را داشتیم. شهید لاجوردی آمد در مشهد -آنموقع که من در بیرجند دادستان بودم- آمدند در زندان، دربند منافقین و بعد هم به قوچان رفتند و وقتی دو، سه ساعتی در زندان صحبت کردند؛ چند نفر از آنها گریه کردند. شهید «لاجوردی» برای اینکه اینها به دامن اسلام برگردند، خیلیوقت میگذاشت و هین اواخر محافظین او از کسانی بودند که تواب بودند و برگشته بودند و حتی در خانهاش شبها از ایشان محافظت میکردند.
طرح مالک و مستاجر دادستانی
یکی از کارهایی که شهید «لاجوردی» کرد، این بود که منافقین را از خانههای تیمی بیرون بکشد و به همه بنگاهها اعلام کرد که اگر شما به اینها خانه بدهید و مشخص شود که اینها در خط نفاق هستند، حکم شما مانند حکم آنهاست. این باعث شد که گزارشهایی آمد و خیلی آنها دستگیر شدند و بخش بزرگی از خانههای تیمی، از این طریق لو رفتند، نه از طریق اعتراف همبندیهایشان، همین طرح مالک و مستاجر خیلی کمک کرد؛ البته مردم تهران هم کمک کردند.
یکی از دلایل عمده موفقیت شهید «لاجوردی»، پشتیبانیهای مردم بود؛ بیشترین شهید در رابطه با جریان نفاق را مردم تهران دادند و منافقین بیرحمانه به مردم تهران حمله میکردند؛ اما محکم پشت سر انقلاب و امام ایستادند و این جریان را ریشهکن کردند. این توطئه خیلی سختتر جنگ و خیلی خطرناک بود.
گروه جهاد در زندان
شهید «لاجوردی» چند برنامه برای سرگرم کردن زندانیان در نظر داشت که از جمله آنها، گروه جهاد بود که کارهایی مثل گلکاری در حیاط زندان و یا کارهای تاسیساتی را انجام میدادند. یک کارگاه هم درست کرد و در آن تعدادی چرخ خیاطی گذاشته بود. بعضی از زندانیها در آنجا مشغول بودند که بسیاری از آنها پس از آزادی، همین حرفه را ادامه دادند. بعد از رفتن آقای «لاجوردی» از دادستانی، بسیاری از منافقینی که سر موضع بودند، دوباره جان گرفتند. نمایندههای آقای منتظری به اینها اطمینان میدادند که هیچ مشکلی نخواهند داشت و این موضوع، آنها را جری کرده بود.
رابطه نزدیک با توابین
افرادی بودند که به منزل شهید «لاجوردی» رفت و آمد داشتند و چنین ارتباطی را با ایشان داشتند. گاهی با حاجی به نماز جمعه هم میرفتیم و یادم هست که یکبار هم، ما را برای تفریح به سد «لار» برد. یک اتوبوس بود که با آن به نماز جمعه میرفتیم؛ البته کسی که مجرم خطرناک بود و هنوز سر موضع بود و نمیشد به او اعتماد کرد را طبیعتا نمیبردند. حاجی میگفت: «شما زندانی هستید و فعلا حکم را دارید؛ بنابراین اگر فرار کنید، اول من زیر سوال میروم و دوم این را ثابت میکنید که نمیشود به شما اعتماد کرد».
حساس به بیتالمال
من یادم نمیآید که او حتی یکبار از تلفن دادستانی با منزلشان تماس گرفته باشد، اینقدر به بیتالمال حساس بود. بهزور او را سوار ماشین ضدگلوله میکردند. در اینباره محافظهای حاجی میتوانند حرفهای شنیدنی داشته باشند. در اواخر عمرشان هم دیدید که با دوچرخه به محل کارش میرفت. همین روحیه را وقتی که در قدرت هم بود، داشت.