کد خبر 1108769
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۸

بحران سیاسی در لبنان علل ریشه‌ای دارد که به دور از رقابت‌های میان احزاب و کشمکش‌ها باید آن را جست‌وجو کرد. وضعیت امروز لبنان زاییده فکر استعمارگری است که روندهای ملت‌سازی در آن بخوبی طی نشده است.

به گزارش مشرق، با فرهنگ، سیاست، اقتصاد و موقعیت جغرافیای سیاسی ویژه خود این روزها همچون بسیاری از روزهای مدید گذشته حال خوبی ندارد.  بدون مقدمه طولانی، چرا حال و روز لبنان به به سمت بهبودی نمی‌رود؟ کشوری با پتانسیل‌های منحصربه‌فرد چرا دهها سال است درگیر بحران‌های اقتصادی و سیاسی است؟

نگارنده معتقد است که پاسخ نسبی به این پرسش را باید در عوامل فرایند ملت‌سازی و رشد سیاسی، سیستم حکومتی و دخالت خارجی جست‌وجو کرد.

اکنون «حسان دیاب» نخست‌وزیری شش ماهه‌ لبنان استعفا داده است. حال باید رئیس‌جمهور با مشورت پارلمان نخست‌وزیر جدیدی انتخاب کند یا انتخابات زودهنگام برگزار شود؛ بنابراین شاید تا ماهها لبنان بدون دولت باشد. به هر حال دولت بعدی نیز در این شرایطی توفیق چندانی نخواهد داشت. موضوع، انفجار مهیب بیروت نیست، مسأله سعد الحریری یا سید حسن نصرالله و حتی بالاتر از آن موضوع سلاح مقاومت نیز نیست. برای بررسی ریشه‌های بنیادی بحران لبنان باید به سال ۱۹۱۶ برگشت؛ زمانی که قرارداد سایکس-پیکو امضا شد و سر نخ را باید از آن‌جا به دست گرفت.

ملت‌سازی در لبنان

با بررسی انواع تعریف‌ها از واژه «ملت» می‌توان در یک جمع‌بندی گفت که ملت به توده‌ای از اشخاص اطلاق می‌شود که در یک فرایند طولانی مدت‌ در یک حیطه جغرافیایی مشخص، دارای حکومت مرکزی و برخوردار از خواسته‌ها و هدف مشترک دور هم جمع می‌شوند.

پر واضح است که کشورهایی که پس از جنگ جهانی اول با دخالت مستقیم استعمار تشکیل شدند، نتوانستند مسیر ملت‌سازی را آن‌گونه که به عنوان مثال در ایران شاهد آن هستیم طی کنند. عاملی که این کشورها را از کشوری چون ایران متمایز می‌کند، همان تشکیل ملت در یک فرایند طولانی مدت تاریخی است. در حالی که کشورهایی همچون عراق و لبنان بر اثر یک توافق سیاسی میان دو قدرت آن روز یعنی فرانسه و انگلیس شکل گرفتند (توافق سایکس-پیکو) و تا پیش از آن کشوری به نام لبنان وجود خارجی نداشت.

در تمامی سال‌های پس از استقلال لبنان و خروج از قیمومیت فرانسه به ندرت مردم کشوری که لبنان خوانده می‌شد، لزوم تعهد به مفهومی به نام «میهن» و «وطن» را درک کردند

در این میان ملت مفهومی ذهنی است که تحقق آن در جهان خارج، منوط به تعهد مسـتمر عامـه مردم به حفظ آن است. هر گاه مردم به حفظ این معنی متعهد باشند، ملت باقی می‌ماند و با عزم مردم به انصراف از آن، این معنی بیدرنگ مضمحل مـیشـود و جـوهره وجـود خـویش را از دست می‌دهد. [۱] در تمامی سال‌های پس از استقلال لبنان و خروج از قیمومیت فرانسه بندرت مردم کشوری که لبنان خوانده می‌شد، لزوم تعهد به مفهومی به نام «میهن» و «وطن» را درک کردند و حداقل تا سال ۱۹۸۹ و امضای قرارداد طائف، گروههای بزرگ و کوچک مسیحی و مسلمان در پی تسلط خود بر لبنان بودند ما شاهد یک دوره جنگ داخلی ۱۵ ساله هستیم و پس از این توافق نیز به نوعی دیگر گسست در جامعه لبنان خود را نشان داد.

همانطور که گفته شد، استعمار و به خصوص فرانسه در تشکیل کشوری به نام لبنان  عاملیت اصلی را دارد. در ادامه به طور خلاصه خواهیم نوشت که فرانسه در چه فرایندی به اصطلاح یک جنین نارس به نام لبنان را به وجود آورد.

لبنان تا سال ۱۹۱۹ یعنی پایان جنگ جهانی اول به مدت ۴۰۰ سال جزئی از امپراتوری عثمانی بود. در سال ۱۹۱۶ یعنی دو سال پیش از پایان جنگ «مارک سایکس» انگلیسی و «فرانسوا ژرژ پیکو»ی فرانسوی توافقی را امضاء کردند که سرزمین‌های غرب آسیا را همچون کیکی میان خود تقسیم کردند.


تصویری از «مایک سایکس» (سمت راست) و «فرانسوا ژرژ پیکوی» (سمت چپ) 

بر این اساس قرار بود کنترل مناطقی که امروزه جنوب سرزمین اشغالی، فلسطین، اردن، جنوب عراق به اضافه منطقه کوچکی شامل بندر حیفا و عکا برای ایجاد دسترسی به دریا مدیترانه به انگلیس واگذار شود و فرانسه کنترل جنوب شرقی ترکیه امروزی و بخش‌های شمالی عراق و سوریه و لبنان را به دست بگیرد.

قرارداد جزئیات بسیاری نیز داشت که پرداختن به آن از حوصله این نوشتار خارج است، تنها کافیست که بدانیم دو کشور در آن مقطع سنگ بنایی را گذاشتند که ماحصل آن اختلافات قومی و نژادی و فرقه‌ای برای سالیان متمادی و تا کنون است.

اما در خصوص لبنان

کنفرانس سرنوشت‌ساز «ورسای» در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹ در کاخ ورسای در پاریس برای تعیین سرنوشت کشورهای شکست خورده در جنگ جهانی اول تشکیل شد. تا آن زمان لبنان بخشی از سوریه محسوب می‌شد.

از لبنان پطریک «الحویک» نماینده مارونی‌ها و در اصل گمارده فرانسه در این نشست حاضر و خواستار تشکیل کشور مستقل لبنان و جدای از سوریه شد. در مقابل نیز امیر فیصل یکم (فرزند شریف حسین) خواستار انضمام لبنان به کشور متحده عربی بود.

اما فرانسوی‌ها که قیمومیت کل سوریه را در دست گرفته بودند، در سپتامبر ۱۹۲۰ تشکیل کشور لبنان را به پایتختی بیروت اعلام کردند. اما مسلمانان به سه دلیل مخالف تأسیس چنین کشوری بودند.

- کشور جدید با نام لبنان، مسلمانان را در اقلیت قرار می‌داد.
- آن‌ها امید داشتند که پس از جدا شدن از امپراتوری عثمانی ذیل کشوری به نام سوریه بزرگ به پادشاهی «امیر فیصل» در آیند.
- مسلمانان مخالف قیمومیت فرانسه به عنوان یک کشور اروپایی متجاوز بودند.

اما به هر صورت مجلس نمایندگان لبنان تحت تسلط فرانسه در سال ۱۹۲۶ تشکیل کشور لبنان را به رسمیت شناخت و فرانسوی‌ها به طور رسمی کشوری به نام لبنان را تشکیل دادند و «شارل دباس» نیز بعنوان اولین رئیس‌جمهور انتخاب شد. او مسیحی مارونی بود. در تمامی دوران قیمومیت فرانسه (۱۹۲۶-۱۹۴۳) تمامی ۱۰ رئیس‌جمهور لبنان مسیحی بودند. پس از آن نیز تمامی رؤسای جمهور تا سال ۱۹۸۹ نیز مسیحی مارونی بودند. گفتنی است که تا توافق «طائف» در سال ۱۹۸۹، رئیس‌جمهور از بالاترین قدرت در لبنان برخوردار بود.

بنابراین از سال ۱۹۲۶ الی ۱۹۸۹ یعنی در طول ۶۳ سال، قدرت اصلی در دست مسیحیان بود و مسلمانان در حاشیه به سر می‌بردند.

بنابراین در وهله اول حضور و دخالت استعمار فرانسه برای تشکیل کشور لبنان باعث شد تا اصولا مفهومی به نام ملت از ابتدا شکل نگیرد. در وهله دوم سپردن تمامی زمام امور به دست مسیحیان مارونی، نشان داد که فرانسوی‌ها عامدانه یا سهوا هیچ قصدی برای تشکیل مفهوم «ملت» در لبنان ندارند و جای این سؤال باقی است که آیا فرانسوی‌ها می‌دانستند، عدم ملت‌سازی در لبنان چه تبعات دامنه‌داری در لبنان برجای خواهد گذاشت یا نه.

توافق طائف

جنگ داخلی لبنان با ۱۶۰۰۰۰ کشته و صدها هزار آواره، به خوبی نتیجه عدم ملت‌سازی و تشکیل کشوری طبق امیال استعمار را نشان داد. در طول جنگ دهها گروه بزرگ و کوچک به جان هم افتاده و پی در پی ائتلاف‌های میان گروهها تشکیل و از بین می‌رفت. دخالت‌های خارجی به خصوص حضور اشغالگران صهیونیست در جنوب به وخیم‌تر شدن اوضاع انجامید.

می‌توان گفت عامل اصلی در ایجاد جنگ داخلی، فرقه‌گرای (عدم ملت‌سازیی) و عامل اصلی در تداوم آن دخالت‌های خارجی بود، به گونه‌ای که هر گروهی در میانه درگیری‌ها حمایت یک طرف خارجی را با خود به همراه داشت.

در تمامی دوران قیمومیت فرانسه (۱۹۲۶-۱۹۴۳) تمامی ۱۰ رئیس‌جمهور لبنان مسیحی بودند. پس از آن نیز تمامی رؤسای جمهور تا سال ۱۹۸۹ نیز مسیحی مارونی بودند.

توافق طائف برای پایان دادن به درگیری‌ها نیز بدون فشار و عاملیت کشورهای خارجی هیچ زمانی امکان نداشت انجام شود. ملک فهد، پادشاه وقت عربستان سعودی، حسن دوم، پادشاه وقت مراکش، و شاذلی بن جدید، رئیس‌جمهور وقت الجزایر با هماهنگی اتحادیه عرب، کمیته‌ای سه‌جانبه را تشکیل دادند که از حمایت آمریکا و جامعه بین‌المللی برخوردار بود.

توافق طائف یا همان «سند ملی» در ۲۲ اکتبر ۱۹۸۹ (یکم آبان ۱۳۶۸) امضاء شد اما توافقی که امید می‌رفت باعث اقتدار دولت و یکپارچه‌سازی حاکمیت شود، کار را بدان جا رساند که در سال ۲۰۱۵، هیچ نهادی نبود که زباله‌های سطح شهر بیروت را جمع کند.


«سعود الفیصل»، وزیر خارجه وقت سعودی در کنار «حسین الحسینی» رئیس وقت پارلمان لبنان. ۱۹۸۹. توافق طائف. دولت سعودی تلاش بسیاری برای امضای این توافق انجام داد.

توافق طائف نیز نتوانست پایانی بر فرقه‌گرایی در لبنان باشد، قدرت نیز همچون ۱۹۲۶ اما از نوع دیگر این بار به صورت جزئی‌تری بر مبنای دین و مذهب توزیع شد.

طبق توافق مذکور ریاست‌جمهوری با قدرت کمتری نسبت به سابق به مسیحیان مارونی، نخست‌وزیری به اهل سنت و ریاست پارلمان به شیعیان واگذار شد.

اگر به طور جزئی‌تر نگاه کنیم، شاکله پارلمان لبنان از این قرار چیده شد تا لزوما هر دین و مذهبی نماینده خود را داشته باشد:

از ۱۲۸ نماینده پارلمان، ۶۴ نماینده باید مسیحی و ۶۴ نماینده نیز مسلمان باشند.

از ۶۴ نماینده مسیحی، ۳۴ نماینده باید مسیحی مارونی، ۱۴ تن ارتدوکس و ۸ تن نیز ارمنیان باشند و برای باقی کرسی‌ها نیز به هر حزب مسیحی یک نماینده تعلق می‌گیرد.

از میان ۶۴ نماینده مسلمان نیز ۲۷ تن از میان اهل سنت، ۲۷ تن شیعه، ۸ تن دروزی و ۲ نماینده نیز از میان علویان باید باشد.

در این میان منافع حزب و فرقه بر منافع ملی ارجحیت دارد و تا نفع حزب حاصل نشود، نمایندگانش حاضر به هیچ اقدامی نیستند.

در قضیه بحران ریاست‌جمهوری چهار سال پیش، پارلمان لبنان چهل و شش بار برای انتخاب رئیس‌جمهور تشکیل شد اما هر بار تعدادی از نمایندگان عامدانه در پارلمان حضور نمی‌یافتند تا جلسه رأی‌گیری از حد نصاب بیفتد و اینگونه شد که لبنان به مدت دو سال و نیم رئیس‌جمهور نداشت و اجرای بسیاری از قوانین که نیاز به تأیید رئیس‌جمهور داشتند بر زمین ماندند تا اینکه بحران زباله‌ها در شهرهای لبنان به وجود آمد.

روح توافق طائف تأثیر خود را بر نحوه چینش کابینه‌ها نیز گذاشت و دولت‌ها بر مبنای سهمیه احزاب و و نه شایسته سالاری تشکیل شدند.

در این میان منافع حزب و فرقه بر منافع ملی ارجحیت دارد و تا نفع حزب حاصل نشود، نمایندگانش حاضر به هیچ اقدامی نیستند.

 در تمامی دوران قیمومیت فرانسه (۱۹۲۶-۱۹۴۳) تمامی ۱۰ رئیس‌جمهور لبنان مسیحی بودند. پس از آن نیز تمامی رؤسای جمهور تا سال ۱۹۸۹ نیز مسیحی مارونی بودند.

بعنوان مثال کابینه «حسان دیاب» حاصل ائتلاف سه حزب بزرگ و چند حزب بزرگ بود و ۶۸ نماینده نیز حامی آن بودند. ۲۴ نمانیده از جنبش مسیحی «میهن آزاد» به رهبری میشل عون، ۱۶ نماینده از حزب امل، ۱۳ نمانیده از حزب‌الله، سه نماینده از حزب مسیحی المرده، سه نماینده از حزب ناسیونالیست ارمنی، دو نماینده از حزب اهل سنت «الکرامه» و مابقی نیز به طور مستقل از دولت اعلام حمایت کرده بودند.

ترکیب کابینه نیز از این قرار بود: از میان ۲۰ وزیر، شش وزیر از حزب رئیس‌جمهور بودند، ارمنی‌ها سه وزیر داشتند، اهل سنت نیز سه وزیر و شیعیان نیز چهار وزیر داشتند (دو وزیر برای جنبش امل و دو وزیر برای حزب‌الله)

در این میان منافع حزب و فرقه بر منافع ملی ارجحیت دارد و تا نفع حزب حاصل نشود، نمایندگانش حاضر به هیچ اقدامی نیستند.

این نوع سهمیه‌بندی و این نوع شکل حکومت راه را برای هرگونه تحول مثبت بسته است. به عنوان مثال «نبیه بری» رئیس جنبش امل به مدت ۲۸ سال است که رئیس پارلمان است و به احتمال بسیار زیاد در انتخابات بعدی نیز او رئیس پارلمان خواهد شد. یا «سعد الحریری» که تا کنون دو دوره نخست‌وزیر بوده و شش ماه پیش در پی اعتراضات مردمی کناره‌گیری کرد بار دیگر به عنوان مهم‌ترین گزینه برای نخست‌وزیری مطرح شده است و احتمال اینکه برای دفعات متمادی بعدی نیز به این سمت انتخاب شود، بسیار بالاست.

زمانی که در لبنان به عنوان مثال یک «علوی مذهب» با وجود در اقلیت بودن بتواند در یک سیستم ریاستی، رئیس‌جمهور شود، می‌توان از پایان بخش عظیمی از مشکلات این کشور سخن گفت.

نتیجه

روند ناقص ملت‌سازی و طائفی‌گری در کنار سیستم پارلمانی و دخالت خارجی، باعث عدم حاکمیت قانون در لبنان شده است. اختلافات نه از مسیر طبیعی خود بلکه با بده بستان‌های میان احزاب یا با فشار خارجی، به ظاهر حل و فصل می‌شود.

زمانی که در لبنان به عنوان مثال یک «علوی مذهب» با وجود در اقلیت بودن بتواند در یک سیستم ریاستی، رئیس‌جمهور شود، می‌توان از پایان بخش عظیمی از مشکلات این کشور سخن گفت.

باید گفت رهبران و سیاسیون لبنانی برای گذار به سمت آرامش سیاسی باید اراده تغییر سیستم حاکمیتی را داشته باشند. سیستم ریاستی گزینه‌ای است که می‌تواند به طائفی‌گری و سهم‌خواهی پایان دهد، اما پیش از آن باید مردم لبنان آموزش سیاسی لازم را ببینند تا صرف مذهب و فرقه، به فردی رأی ندهند که در این صورت به دام دیکتاتوری و همان وضع سال‌های پیش از جنگ داخلی دچار خواهند شد.

زمانی که در لبنان به عنوان مثل یک علوی مذهب با وجود در اقلیت بودن بتواند رئیس‌جمهورشود، می‌توان از پایان بخش عظیمی از مشکلات این کشور سخن گفت. به نظر می‌رسد بلوغ سیاسی دست دخالت خارجی را نیز بتواند کوتاه کند.

[۱] طراحی و تبیین الگوی ملّت سازی پایدار. غزاله طاهری عطار

منبع: فارس