کشتار ۷۰ میلیون انسان در جنگی که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما از آن خاطره دارند، قطعاً بدون احتساب میلیون‌ها آسیایی و آفریقایی-از جمله در ایران- است که از پیامدهای این جنگ مانند قحطی جان باختند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


«جهش تولید» راهکار واقعی رشد بورس

کمال احمدی در روزنامه کیهان نوشت:


 بازار بورس، در نیمه نخست سال جاری دو چهره متفاوت را از خود به سهامداران نشان داده است؛ ابتدا طی چهار ماه و چند روز رشد افسانه‌ای و نجومی 300 درصدی را با وجود رشد اقتصادی منفی و شیوع ویروس کرونا تجربه کرد که این امر در تاریخ 50ساله بازار سرمایه سابقه نداشت. همین وضعیت سبب شد تا کثیری از دلسوزان بورس در قالب مصاحبه‌ها، یادداشت‌ها و اظهارنظرهای گوناگون نسبت به این رشد بی‌رویه هشدار دهند اما با کمال تعجب این هشدارها با بی‌توجهی اغلب مسئولان ذی‌ربط مواجه شد و حتی یکی از مقامات ارشد دولت در آخرین روزهای این رشد حیرت‌انگیز در سخنانی مدعی شد مردم باید همه چیز را به بورس بسپارند! و مسئول دیگری چند روز بعد با حضور در یک برنامه تلویزیونی در قامت یک تکنیکالیست بورس به تعیین کف برای شاخص پرداخت که تعجب بسیاری از کارشناسان را در پی داشت.


چهره دیگر بازار سهام که از اواخر مردادماه گذشته آغاز شد و تا یکی دو روز پیش هم ادامه داشت روند نزولی و منفی شاخص کل بدون توجه به پیش‌بینی آن مسئول یادشده بود که نتیجه آن هم سقوط بیش از 500 هزار واحدی دماسنج بازار طی یک‌ماه بود. این وضعیت که برای بسیاری از سهامداران تازه‌وارد که عدد آنها به چند میلیون می‌رسید غیر قابل هضم بود و بر همین مبنا این افراد که به شکل هیجانی و با وعده‌های غیرکارشناسانه برخی مسئولان دولتی وارد بازار شده بودند وقتی روی منفی بورس را دیدند بازهم به شکل هیجانی کلید خروج از بازار را فشار دادند و صف‌های طویل در برابر سهام‌های بورسی تشکیل شد.


این در حالی بود که اصلاح شاخص بازار از مدت‌ها قبل از سوی کارشناسان مطرح شده بود و اصلا موضوع غیر قابل پیش‌بینی نبود اما این اصلاح چون با بی‌تدبیری و سیاست‌های متناقض مسئولان اجرایی همراه شد، جو بی‌اعتمادی را در میان برخی سهامداران دامن زد؛ عرضه هیجانی 30 درصد دوم سهام عدالت در بورس آن‌هم در شرایطی که هنوز بسیاری از فروشندگان 30 درصد اول، پولشان را دریافت نکرده بودند، تعلل طولانی در عرضه صندوق دارا دوم یا همان پالایشی یکم و تایید و تکذیب‌های وزرای نفت و اقتصاد در این زمینه، کاهش ناگهانی نسبت سرمایه‌گذاری در سهام برای صندوق‌های با درآمد ثابت و همزمان ایجاد محدودیت برای میزان اعتباردهی کارگزاری‌ها و نهایتاً مجموعه‌ای از تصمیمات نسنجیده موجبات کاهش اعتماد به وعده‌ها درباره بورس را فراهم آورد. طبیعی بود که پیامد این رفتار دولت روند خروج سرمایه از بورس را شدت می‌بخشید لذا مسئولان برای توقف این روند نامطلوب و بازگشت اعتماد سهامداران به بورس به تکاپو افتادند و اقداماتی را انجام دادند که در نهایت این تلاش‌ها منجر به توقف روند نزولی شاخص و افزایش دوباره آن شد.


البته در این میان، برخی اقدامات برای سبز شدن دوباره بورس صورت گرفت که سؤال‌برانگیز بود؛ مثلا نقل قولی از سخنگوی دولت منتشر شد که از تخصیص یک درصد از دارایی صندوق توسعه ملی در جهت پایداری بازار سرمایه خبر می‌داد و در عین حال در همین نقل قول، آقای سخنگو تاکید می‌کند که این موضوع از سال 94 مطرح بوده ولی به دلیل داشتن ابهام اجرایی نشده ولی حالا این ابهام برطرف شده است. البته ایشان توضیح ندادند که ابهام مذکور چگونه برطرف شده و چگونه قرار است بر اثرات تورمی این برداشت غلبه کرد؟ چرا که منابع صندوق توسعه ملی وقتی به ریال تبدیل می‌شود، ترازنامه بانک مرکزی را دستخوش تغییر کرده و پایه پولی را بالا می‌برد. لازم به یادآوری است که افزایش پایه پولی نیز منجر به افزایش نقدینگی و پس از آن منجر به بالارفتن سطح عمومی قیمت‌ها (تورم) می‌شود. یک نکته مهم در این میان که از دید کارشناسان پنهان نمانده اینکه استفاده از منابع صندوق توسعه ملی می‌تواند به شکل ریالی و دلاری باشد. اگر منابع ریالی صندوق وارد بازار سرمایه شود، در واقع باید از منابع صندوق توسعه ملی که نزد بانک‌ها سپرده‌گذاری می‌کند، استفاده کرده و منابع بدون ریسک را راهی بازار سرمایه با ریسک بالا کند. اگر از منابع دلاری نیز استفاده کند باید این منابع دلاری را به بانک مرکزی بدهد و ریال آن دریافت شود که با توجه به شرایط کنونی، تنها ریال از بانک مرکزی گرفته می‌شود و موجب افزایش پایه پولی و تورم می‌شود. شاید به همین دلیل چند روز پیش رئیس‌کل بانک مرکزی با اشاره به کمک دولت به بورس از طریق منابع صندوق توسعه ملی اعلام کرد: «با اینکه بانک مرکزی کنار دولت محترم آماده کمک به هرگونه برنامه اقتصادی است که در جهت ساماندهی به بازارها و رونق اقتصاد باشد، ولی مراقبت خواهد کرد که هیچ‌کدام از برنامه‌ها، به ترازنامه بانک مرکزی آسیبی وارد نکند و پایه پولی را تحت تأثیر قرار ندهد.»


تصمیم دیگری که برای کمک به بازار سهام و با مصوبه شورای عالی بورس گرفته شد مربوط به لغو ممنوعیت سرمایه‌گذاری بانک‌ها در بورس بود. به نظر می‌رسد این تصمیم هم با نقدهایی همراه است زیرا طبق این مصوبه «منع مشارکت بانک‌ها در رابطه با مفاد ماده ۱۶ و ۱۷ قانون رفع موانع تولید رقابت‌پذیر و ارتقای نظام مالی کشور، استثنا شده و بانک‌ها مجاز به سرمایه‌گذاری در بازار سرمایه خواهند بود.» این در حالی است که اولا قانون رفع موانع تولید مصوب مجلس شورای اسلامی است و طبیعی است تغییر آن هم نیاز به مصوبه مجلس دارد ثانیا قانون مذکور با هدف جلوگیری از افزایش بنگاهداری بانک‌ها تصویب شده و معلوم نیست با اقدام شورای عالی بورس، چه وضعیتی در این عرصه به‌وجود خواهد آمد ثالثا این تصمیم هرچند به خودی خود به معنای افزایش متغیرهای تورم‌زا نیست، اما از جهات دیگری می‌تواند فرایند افزایش خلق پول را تسهیل کند، چه با این تصمیم سازوکار خلق پول در بازار سهام نیز وارد می‌شود و می‌تواند در راستای حبابی شدن بورس عمل کند. ناگفته پیداست که هم از جهت ترغیب بانک‌ها به این کار و هم از جهت رشد بورس، نقدینگی افزایش پیدا می‌کند و به عنوان عاملی تورمی نقش ایفا می‌کند. در واقع، بانک‌ها برای سرمایه‌گذاری در بورس عملا متوسل به حربه همیشگی خلق اعتبار می‌شوند تا راه جدیدی برای کسب سود ایجاد نمایند.


به‌هر حال موارد فوق، نقدهایی است که درباره تصمیمات اخیر بورسی مطرح شده و جا دارد مسئولان امر به این مسائل توجه کنند تا خدای ناکرده برای رفع یک مشکل، مشکلات مضاعفی در آینده ایجاد نشود. هرچند به نظر می‌رسد اهتمام تحسین‌برانگیز تمامی مسئولان خصوصا نمایندگان مجلس جلب اعتماد بیشتر مردم به بورس و جذب نقدینگی سرگردان به این بازار است اما باید توجه کنیم که راهکار اصلی تثبیت و رشد بورس تلاش در جهت جهش تولید است. به طور مثال اگر مسکن‌سازی و رونق صنعت ساختمان به طور جدی پیگیری شود یقینا عملکرد این صنعت و سودسازی شرکت‌های بورسی آن نیز بهبود پیدا می‌کند، جالب اینکه نیاز این صنعت به ارز تقریبا هیچ است و پول‌های بخش خصوصی عملا می‌تواند جهش اساسی در ساخت مسکن ایجاد کند، مشابه این وضعیت در صنعت غذایی و شرکت‌های بورسی زیرمجموعه آن صادق است که تقریبا بخش مهمی از نیازهای کشاورزی و خوراکی کشورمان با امکانات داخل قابل تامین و حتی صادرات است. صنایع فلزات اساسی و معدنی، صنایع پتروشیمی و گروه‌های نظیر آن قطعا قابلیت رشد چند برابری تولید را دارند کمااینکه گزارش‌های بورسی این شرکت‌ها در اواخر سال گذشته این موضوع را به اثبات رساند. پس راه رشد معقول و منطقی بورس تلاش همگانی برای کمک به تولید داخلی و بهبود هرچه بیشتر فضای کسب و کار است.

اجرای قانون جرم سیاسی را به فال نیک بگیریم

حسین میرمحمد صادقی در روزنامه ایران نوشت:


در تاریخ کشورمان، مجرمان سیاسی کسانی بودند که مرتکب جرایمی می‌شدند که مرتبط با مسائل حاکمیت بوده و باید برخورد سنگین‎تری نسبت به مجرمین عادی با آنان صورت می‌گرفت. این تفکر بتدریج این گونه تغییر یافت که انگیزه مجرمان سیاسی حتی اگر جرمی هم انجام می‌دهند، «اصلاح» است و اگر بنا بر مجازات است، باید برخورد خاصی با آنان شود تا نشانگر خوی اصلاح‌طلبی‌شان باشد. این «برخورد خاص» در قوانین مختلف ایران مورد اشاره قرار گرفت. متمم قانون اساسی مشروطیت پیش از پیروزی انقلاب، به «تقصیرات سیاسیه» اشاره داشته که از تفاوت‌های آن با سایر جرایم، رسیدگی در حضور هیأت منصفه و برگزاری دادگاه به طور علنی بوده است.  پس از پیروزی انقلاب هم، اصل 168 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران این گونه به تصویب رسید: «رسیدگی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیأت منصفه در محاکم دادگستری صورت می‌گیرد. نحوه انتخاب، شرایط، اختیارات هیأت منصفه و تعریف جرم سیاسی را قانون بر اساس موازین اسلامی معین می‌کند.» اما تأکید بر رسیدگی به جرایم سیاسی با حضور هیأت منصفه و به شکل علنی، چه پیش و چه پس از پیروزی انقلاب با وجود تأکید قانون اساسی به سرانجامی نرسید و عملاً مجرمان سیاسی از آنچه این قانون برایشان تعیین کرده، محروم شده بودند تا اینکه نمایندگان مجلس نهم دست به کار شدند. تصویب قانون جرم سیاسی در بهار 95 و برشمردن مصادیق آن از نقاط عطف قانونگذاری ایران بود.


ولی عملاً تصویب این قانون هم تفاوتی در رسیدگی به جرایم مجرمان سیاسی ایجاد نکرد و تنها مجرمان مطبوعاتی بودند که کمافی السابق از امتیاز حضور هیأت منصفه و علنی بودن دادگاه‌ها برخوردار بودند.


پس از آن، بخشنامه رئیس قوه قضائیه درخصوص «لزوم اجرای عدالت و رسیدگی منصفانه به اتهامات مرتکبان جرایم سیاسی»، که در خردادماه امسال ابلاغ شد، گام بلندی برای برپایی نخستین دادگاه جرایم سیاسی شد.


مهم‌ترین موضوعی که در محاکمه مجرمان سیاسی بر آن تأکید شده و در ابلاغیه آیت‌الله رئیسی نیز مورد اشاره قرار گرفته بود، حضور هیأت منصفه در جریان برگزاری دادگاه است. این موضوع اگرچه در اصل 168 قانون اساسی و همچنین اصل 79 متمم قانون اساسی مشروطیت مورد تأکید قرار گرفته و مقرر شده بود که مجرمان سیاسی به وسیله هیأت منصفه محاکمه شوند اما هیچ گاه از سوی مراجع قضایی رعایت نمی‌شد. دلیل آن هم این بود که مقنن عادی باید تعریفی از جرم سیاسی ارائه می‌کرد تا متهمان سیاسی در دادگاهی با حضور اعضای هیأت منصفه محاکمه شوند. این کار وقفه‌ای 31 ساله را به خود دید تا در اواخر مجلس نهم جرم سیاسی تعریف و در خردادماه امسال از سوی رئیس قوه طی بخشنامه‌ای، تأکید و دیروز هم اولین خبر از برگزاری این دادگاه از سوی دادستان تهران اعلام شد.


خبر دیروز دادستان تهران مبنی بر اینکه طبق رسیدگی‌ها، 20 پرونده مشمول جرم سیاسی بوده و برای نخستین بار در دو فقره از پرونده‌ها، 5 متهم سیاسی راهی دادگاه کیفری یک استان شدند را باید به فال نیک بگیریم. البته ناگفته نماند که قانون جرم سیاسی مسائل و کاستی‌هایی دارد و مقداری دایره جرم سیاسی را بیش از حد محدود کرده است ولی در عین حال همین که بعد از گذشت 40 سال از پیروزی انقلاب چنین اتفاقی در حال رخ دادن بوده و اصل 168 قانون اساسی در حال اجرا است، قابل تقدیر و توجه خواهد بود.


به هر حال این وظیفه‌ای است که قانون اساسی به عهده دستگاه قضایی گذاشته که قدرتش هم بالاتر از قانون عادی است و طبعاً باید پیش از اینها رنگ و روی اجرایی به خود می گرفت. حال که در آستانه برگزاری اولین دادگاه جرایم سیاسی هستیم چه خوب است که تفکیک بین جرایم امنیتی و سیاسی هم روشن شود. باید ملاک‌ها و معیارهای دادستانی اعلام شود که چگونه مجرمان سیاسی تعیین شده و از مجرمان امنیتی تفکیک شده‎اند.

چشم‌بند موشه دایان بر صورت بن‌سلمان!

نوید مؤمن در روزنامه وطن امروز نوشت:

اعلام عادی‌سازی روابط «منامه - تل‌آویو» از سوی دولت آمریکا، اصلا برای افکار عمومی دنیا غیرعادی نبود! با این حال باید توجه داشت «شیخ عیسی بن حمد آل‌خلیفه»، دیکتاتور بحرین در این معامله صرفا «امضاکننده قرارداد» است نه «تصمیم‌گیرنده اصلی» درباره آن! این قاعده درباره «بن‌زاید» ولیعهد امارات عربی متحده نیز صادق است. او و دیگر مقامات اماراتی نیز عادی‌سازی یا به عبارت بهتر، آَشکارسازی روابط خود با رژیم اشغالگر قدس را بر اساس یک «نقشه راه» و یک «دستور» انجام دادند. به‌راستی آن «دستور» چیست و از جانب چه کسانی صادر شده است؟


یک: واقعیت امر این است که «محمد بن‌سلمان» اصلی‌ترین بازیگر منطقه‌ای پروسه عادی‌سازی روابط برخی کشورهای عربی و تل‌آویو محسوب می‌شود. «بن‌سلمان» می‌خواهد «ترامپ» به هر قیمت ممکن در قدرت بماند، زیرا هراسان است که خروج جمهوری‌خواهان از کاخ سفید و حضور دموکرات‌ها، منجر به معامله دولت بایدن با یک مهره سعودی دیگر برای حضور در رأس معادلات سیاسی و اجرایی ریاض شود. از همین رو، بن‌سلمان از همپالکی‌های خود در منطقه خواسته است در فاصله اندک باقیمانده تا انتخابات ریاست ‌جمهوری آمریکا، به روابط پنهان و طولانی‌مدت خود با مقامات رژیم صهیونیستی، جنبه رسمی و آشکار بخشند.


دو: از سوی دیگر، «بن‌سلمان» در این معادله، مطابق دستورات صادرشده از سوی «جرد کوشنر» داماد ترامپ و مشاور او در امور منطقه حرکت می‌کند. باید پذیرفت «بن‌سلمان» به «کوشنر» بشدت بدهکار است! کوشنر همان فردی بود که پس از قتل و مثله شدن جسد جمال خاشقجی در کنسولگری عربستان سعودی در استانبول، از طریق سناتورهایی مانند «تام کاتن» و «تد کروز» در سنای آمریکا مانع تحریم عربستان توسط کنگره شد. فراتر از آن، ساخت پروژه «شهر فضایی نئوم» معلول سرمایه‌گذاری و حمایت هنگفت اقتصادی «دولت ترامپ» و «سرمایه‌گذاران صهیونیست» در عربستان سعودی است. در چنین شرایطی افسار بن‌سلمان در دستان ترامپ و کوشنر است. ترامپ به بن‌سلمان هشدار داده است شکست وی در انتخابات ماه نوامبر، «پایان بن‌سلمان» را رقم خواهد زد، زیرا دموکرات‌ها قصد دارند با «شاهزادگان دیگری» در خاندان سعود جهت «ترسیم عربستان پس از پادشاهی ملک‌سلمان» وارد معامله شوند! هر چند محصول این معامله احتمالی نیز استمرار خونریزی سعودی‌ها در منطقه، ترویج تروریسم تکفیری و کشتار مردم یمن و بحرین خواهد بود اما این بار جای «کالبد بن‌سلمان» با «کالبد یک قاتل دیگر» عوض می‌شود!


سه:  برخی رسانه‌ها و حتی اندیشکده‌های آمریکایی افشا کرده‌اند «بن‌سلمان» قصد دارد «بقای آل‌سعود» را به «بقای صهیونیست‌ها» نیز پیوند بزند، زیرا می‌ترسد زوج «ترامپ - کوشنر» حتی در صورت پیروزی در انتخابات ریاست ‌جمهوری ماه نوامبر، او را براحتی «مورد معامله» قرار دهند. بن‌سلمان به وضوح می‌داند در درون خاندان سعودی، شاهزادگانی وجود دارند که حاضرند همین «خوش‌خدمتی‌های او» را برای اربابان آمریکایی خود انجام دهند. در چنین شرایطی «بن‌سلمان» تلاش می‌کند از حمایت‌های مطلق نتانیاهو نیز برای آنچه «تضمین پادشاهی خود» می‌داند برخوردار شود. با یک محاسبه ساده، درمی‌یابیم حداقل در برهه فعلی، سقوط ترامپ از قدرت معنایی جز سقوط نتانیاهو و حذف وی از صحنه قدرت در تل‌آویو نخواهد داشت. در چنین شرایطی احزاب دست چپی در سرزمین‌های اشغالی، «بن‌سلمان» را براحتی و به‌مانند یک «زباله بی‌ارزش» دور خواهند انداخت زیرا معتقدند او «کارچاق‌کن منطقه‌ای» نتانیاهو است!


در شرایطی که بن‌سلمان از خود چیزی ندارد، فعلا به دنبال چنگ زدن به ریسمان‌های پوسیده ترامپ و نتانیاهو است. ولیعهد سعودی‌ها بارها در خفا و آشکار این جمله را از ترامپ و مقامات آمریکایی شنیده است که «اگر ما نبودیم، تو ( بن‌سلمان) لحظه‌ای نمی‌توانستی در قدرت بمانی!». او این جمله تحقیرآمیز را مدام با خود تکرار می‌کند و حتی شاهزادگانی را که سودای جایگزینی او در ریاض را در سر دارند، یک‌به‌یک به زندان می‌افکند، بلکه بتواند مانند پدرش ‌سلمان، چند صباحی بیشتر در کاخ پادشاهی بماند!


بن‌سلمان از یک سو «لباس نظامیان پنتاگون» را بر تن کرده و از سوی دیگر، «چشم‌بند موشه دایان» را بر چشم خود زده است تا بلکه با تکیه بر یکی از این 2 وسیله در قدرت بماند، حال آنکه او از یک حقیقت بزرگ غافل است: اینکه او و امثال او در خاندان سعودی، سرنوشتی جز شکست، تباهی و نابودی در عربستان نخواهند داشت. در این میان، اهمیتی ندارد که چه کسی کاخ سفید را در آینده‌ نزدیک فتح کند یا کدام سیاستمدار کودک‌کش در سرزمین‌های اشغالی بر سر کار بیاید.

 همه تا نتایج انتخابات آمریکا منتظر خواهند ماند

مرتضی مکی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

عادی‌سازی روابط اسرائیل با کشورهای منطقه اهداف چندمنظوره‌ای را دنبال می‌کند و یکی از اهدافی که اسرائیل همواره دنبالش بوده، جلب مشروعیت سلطه در سرزمین‌های اشغالی فلسطین است. اما هدف دیگری که از این مشروعیت‌سازی و عادی‌سازی روابط دنبال می‌شود، صف‌آرایی جدید سیاسی است که رژیم‌صهیونیستی در برابر ایران می‌خواهد تشکیل دهد و کشورهای عربی که همواره از چهار دهه گذشته با ایران تنش داشتند، به نوعی می‌خواهند از این موقعیت استفاده کرده و محور عبری- عربی و آمریکایی را در منطقه تقویت کنند.

گمانه دیگری که در این زمینه مطرح شده، بهره‌برداری سیاسی و تبلیغاتی از این عادی‌سازی روابط برای پیروزی ترامپ در انتخابات 13 آبان باشد. به‌هرحال ترامپ در مبارزات انتخاباتی در عرصه داخلی دست خالی است؛ چه از جهت مقابله با شیوع کرونا و چه از نظر تبعات اقتصادی که این بیماری برای اقتصاد آمریکا داشته و افشاگری‌های دیگری که علیه ترامپ مطرح شده، نمی‌تواند در عرصه داخلی دستاوردی داشته باشد و از آن علیه دموکرات‌ها استفاده کند. به همین دلیل به‌دنبال سوژه‌هایی خارج از آمریکاست که بتواند به اتکای آنها موقعیت خود را در مبارزات انتخاباتی تقویت کند و عادی‌سازی روابط رژیم‌صهیونیستی با کشورهای عربی می‌تواند یک دستاورد در سیاست خارجی ترامپ محسوب شود.

اما اینکه این حرکات و تحرکات سیاسی آمریکا و اسرائیل در سطح منطقه می‌تواند علیه ایران یک اقدام عملی را به دنبال داشته باشد با توجه به اینکه دیگر مدت کمی تا انتخابات آمریکا باقی مانده بعید به نظر می‌رسد بخواهد در این فرصت کوتاه یک درگیری نظامی با ایران را دنبال کند که از آن بتواند برای مبارزات انتخاباتی استفاد کند. ترامپ در مدت باقیمانده بیش از فشارهای سیاسی حداکثری اقدام دیگری انجام نمی‌دهد و آخرین اقدامش می‌تواند بحث فعال کردن مکانیسم ماشه در 30 سپتامبر باشد که از آن حداکثر بهره‌برداری سیاسی در مبارزات انتخاباتی را داشته باشد؛ اقدامی که دولت آمریکا می‌خواهد در 30 سپتامبر انجام دهد، براساس تفسیری است که از قطعنامه 2231 کرده و براساس همان می‌خواهد مکانیسم ماشه را فعال کند.

ترامپ و پمپئو نتوانستند طی چند ماه اخیر حمایت حداقل حتی کشورهای متحد اروپایی خودشان را در جهت فعال کردن مکانیسم ماشه جذب کنند؛ به همین دلیل به یک اقدام یکجانبه روی آوردند و می‌خواهند همان تفسیر خاص خود را به اجرا بگذارند. اینکه بعد از این اقدام آمریکا چه تحولی رخ خواهد داد، از جهت عملی به نظر نمی‌رسد اقدامی فراتر از آنچه را علیه ایران می‌خواهند انجام دهند بتوانند عملی کنند. چون تحریمی را که قادر به انجامش بودند به اجرا گذاشتند. فعال‌کردن مکانیسم ماشه فقط در جهت مشروعیت دادن به این سیاست فشار حداکثری به ایران و مرگ حتمی برجام است.

تحولات پس از 30 سپتامبر به واکنش دولت‌های اروپایی، چین و روسیه برمی‌گردد که در قبال این اقدام آمریکا چه حرکتی را انجام دهند. به نظر می‌رسد همه منتظر نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا باقی خواهند ماند. ایران اگر بخواهد در شرایط فعلی واکنش عملی به اقدام آمریکا انجام دهد، درواقع بازی کردن در زمین آمریکاست. اگر ایران بخواهد به صورت رسمی از برجام خارج شود یا به تهدیدات دیگر خود مثل خروج از ان‌پی‌تی عمل کند، همان چیزی است که آمریکایی‌ها و نتانیاهو دنبال می‌کنند چراکه دیگر اروپایی‌ها و چین و ورسیه محملی ندارند که بخواهند با اتکای به آن در مقابل آمریکا بایستند. ایران نیز منتظر نتایج انتخابات باقی خواهد ماند و تصمیمات بعدی در قبال چگونگی حفظ برجام و واکنش به سیاست‌های آمریکا به این برمی‌گردد که بایدن رئیس‌جمهور شود یا ترامپ؟


جهان باید مراقب اروپای وحشی باشد

غلامرضا صادقیان در روزنامه جوان نوشت:


اروپا وحشی‌ترین سرزمین‌های بشری در طول تاریخ بوده است. البته فهم این مطلب برای کسی که چشم و گوش و عقلش را بسته است، آسان نیست. اما آن اروپایی که در طول بیش از هزار سال از تاریخ خود معروف به قرون وسطی، دستگرمی‌اش سوزاندن دانشمندان بود و ۷۰ سال پیش در نخستین رهاورد صنعتی شدن در عصر جدید، با جنگی نه چندان طولانی ۷۰ میلیون کشته برجا گذاشت، با این اروپایی که الان ژست حقوق بشر دارد و برای ابنای بشر در کشورهای دیگر مثل ایران نسخه‌ها در سر دارد، فرق چندانی نکرده است، آنچنان‌که کشوری مثل آلمان که پس از جنگ دوم به بردگی اشغالگران درآمد، همچنان با ساخت سلاح جنگی و فروش مواد اولیه ساخت بمب شیمیایی به دیکتاتورهای جهان، خوی آدمکشی خود را برای روزگار مبادا که دوباره فرصتی برای بروز بیابد، زنده نگه می‌دارد.

هنوز برخی کهنه سربازان جنگ دوم در اروپا و امریکا زنده‌اند، پس می‌توان درباره برخی اتفاقات آن جنگ مثل یک اتفاق روز سخن گفت. جنگی که اکنون درباره دو حادثه کشتار جمعی آن بین صاحبنظران اتفاق نظر است که توجیهی جز آدمکشی و نسل‌کشی برای منافع مادی انسان وحشی نداشته است: بمباران اتمی ژاپن و بمباران شهر «درسدن» آلمان.

درباره هر دو این کشتارها گفته می‌شود که پس از تسلیم ژاپن و آلمان واقع شد و در اولی برای آزمایش واقعی کارکرد بمب اتم و در دومی با هدف جلوگیری از انتقال صنایع آلمان به روسیه بوده است. در بمباران اتمی ژاپن ۲۰۰ هزار کشته و صدها هزار مجروح و آواره و نابودی کامل دو شهر اتفاق افتاد و در بمباران «درسدن» تنها در دو روز ۱۳۰۰ بمب‌افکن انگلیسی و امریکایی ۴‌هزار تن بمب بسیار قوی آتش‌زا و فسفری روی شهر ریختند و سپس با همین شیوه سراغ شهرهای دیگری از آلمان رفتند و ده‌ها هزار نفر-فقط ۲۵ هزار نفر را در «درسدن» - زنده زنده سوزاندند تا هم انتقام خود را از آلمان بگیرند و هم مانع انتقال صنایع پیشرفته نازی‌ها به شرق شوند.

کشتار ۷۰ میلیون انسان در جنگی که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما از آن خاطره دارند، قطعاً بدون احتساب میلیون‌ها آسیایی و آفریقایی-از جمله در ایران- است که از پیامدهای این جنگ مانند قحطی جان باختند.

هر کدام ما از رنج بزرگ قحطی سال‌های جنگ اول و دوم که به عمد به سرزمین ما تحمیل شد، خاطره‌هایی شنیده‌ایم.

نگارنده از مادربزرگ خود شنیده که در آن سال‌ها در یکی از روستاهای متمول اصفهان کار به جایی رسید که مردم روستا راضی شدند به فرزندان گرسنه خود «پنبه‌دانه» بخورانند و در اثر بازشدن پنبه‌دانه در شکم بچه‌ها، بیشتر آنان تلف شدند! در آن زمان نه اینستاگرامی بود و نه سلبریتی منگلی که تا شاید شمعی برافزوزند و تصویری در تاریخ به‌جا گذارند.

اروپایی با این تاریخ مشعشع اگر نیک بنگریم هنوز به دانشمندکشی هزار ساله خود در قرون وسطی و کشتار انسان‌ها و به قحطی‌کشاندن آنان به عنوان یک نیاز روانی و یک مرض روحی ادامه می‌دهد!

آیا کمک و تأیید رژیم صهیونیستی در کشتن دانشمندان هسته‌ای ایران یک «جوردانو برونو» کشی دیگر نیست؟! آیا زندانی کردن روژه‌گارودی به اتهام طرح پرسش درباره هولوکاست همان دادگاه «تفتیش عقاید گالیله» نیست؟! آیا همین امروز که ترامپ اعتراف می‌کند پنتاگون برای سود کارخانه‌های اسلحه‌سازی، در جهان جنگ به راه می‌اندازد و انگلیس و آلمان برای کشتن ۳۰ هزار یمنی در شش سال از جمله ۳۶۰۰ کودک با سعودی دیکتاتور و قاتل قرارداد تسلیحاتی می‌بندند، همان بمباران ژاپن و درسدن نیست؟! آیا تحریم ده‌ها کشور از جمله تحریم غذا و داروی ایران به بهانه واهی، همان قحطی‌سازی زمان جنگ اول و دوم نیست؟!

به‌راستی که هست و اروپای قرن بیست و یک بسیار وحشی‌تر و قاتل‌تر از اروپای قرون وسطی و اروپای جنگ دوم است. وحشی‌گری برای انسان اروپایی قرون وسطی که در لجنزار جهل و عقب‌ماندگی بود یا برای اروپای جنگ اول و دوم که در اوج قدرت صنعتی بود، امری تا حدودی طبیعی برای جهل و قدرت است، اما برای اروپای ضعیف قرن حاضر صرفاً دست و پا زدن برای ارضای بیماری روانی کشتار انسان‌هاست.

این غرب وحشی هرچقدر که ضعیف‌تر می‌شود، تلاش‌هایش برای نابود کردن و کشتن طبیعت و انسان بیشتر می‌شود و، چون اکنون به اعتراف خودشان و کشتن وحشت عقب ماندن از شرق به جان‌غرب افتاده باید انتظار وحشی‌گری بیشتری از آنان داشت و جهان باید نگران خسارت‌های این اروپای وحشی به طبیعت و انسان‌ها باشد.


سورپرایز اکتبر

جلال خوش چهره در روزنامه ابتکار نوشت:


«سورپرایز اکتبر» ‌می‌تواند هرگمان را درباره ابتکار «دونالدترامپ» برای تغییر اوضاع رقابت انتخاباتی به‌نفع او دربرگیرد؛ اما نمی‌توان تشدید «فشارحداکثری» علیه تهران را به‌عنوان اصلی‌ترین احتمال نادیده گرفت. از این‌رو تهران طی روزها و هفته‌های آینده با چالش‌های سخت‌تر از گذشته روبرو خواهد بود. هدف‌ترامپ، پیروزی در انتخابات نوامبر است. او برای جلب اکثریت آرا نیازمند دستاورد قابل فروش نزد آمریکائیان است.


سورپرایز اکتبر یک سنت به نسبت قدیمی در رقابت‌های انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست. رقیبان به‌ویژه رئیسان جمهور این کشور که برای باردوم خود را نامزد انتخابات می‌کنند، پیش از سوم نوامبر (13آبان) که روز برگزاری انتخابات است، در ماه اکتبر (‫شهریورـ مهر) برای پیشی گرفتن از رقیب انتخاباتی خود، سیاست یا تصمیمی را اعلام می‌کنند که بتواند هیجان لازم را میان رای دهندگان به‌نفع خود ایجاد کند. این رویه در رقابت‌های انتخاباتی امریکا از دهه‌ پنجاه میلادی تاکنون به تناسب از سوی نامزدها تجربه شده است. آنچه اکنون اهمیت دارد، احتمالاتی است که می‌توان درچارچوب تنش روابط ایران و آمریکا درباره سورپرایز اکتبر گمانه‌زنی کرد.


مشکل ترامپ در مقابله با تهران، انزوای دولت او نزد متحدان اروپایی آمریکاست. اگرچه متحدان دو سوی اقیانوس اطلس شمالی درباره ایران اختلاف اصولی ندارند و هردو سوی اقیانوس هدف مشترکی را دنبال می‌کنند، اما رویکرد یکجانبه‌گرای ترامپ موجب رنجش و عدم همراهی نه تنها اروپائیان بلکه اکثریت اعضای جامعه بین‌المللی با سیاست‌های او شده است. همین مهم فرصت لازم را برای تهران در کارزار دیپماتیک فراهم کرد که در دو مقطع، تلاش دولت ترامپ را علیه خود در شورای امنیت سازمان‌ملل متحد ناکام کند.


ترمیم روابط‌ تهران باتروئیکای‌اروپایی(فرانسه، آلمان و بریتانیا) و آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای از فشار سنگین دولت ترامپ کاست و چشم‌انداز به نسبت آرام‌تری را در قبال تصمیم واشنگتن برای فعال‌سازی «سیستم ماشه» ایجاد کرد. حفظ این وضع و توسعه آن برای تهران به افزایش دامنه تلاش‌هایی دیپلماتیک و تعامل پیش‌برنده با جامعه جهانی و به ‌ویژه تروئیکای اروپایی به عنوان تاثیرگذارترین اعضای جامعه بین‌المللی بستگی خواهد داشت. از این ‌رو ایجاد تنش تازه در روابط خارجی ایران می‌تواند به هم‌سویی‌های ناگزیر با سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ بینجامد.


تخریب وجهه دیپلماتیک ایران نزد جامعه بین‌المللی در آستانه 20‌ سپتامبر (30 شهریور جاری) به مثابه جاده صاف‌کن سیاست دولت‌ترامپ برای‌بازگشت تحریم‌های‌بین‌المللی پیش‌از برجام عمل می‌کند. مراقبت از آرامش در روابط خارجی، مهم‌ترین دستور کار تهران در هفته‌ها و ماه‌های پیش‌رو می‌تواند باشد. خاصه اینکه ترامپ با اعتماد به نفسی که مشخصه رفتار اوست، وعده داده که در مدت معلوم تهران را پس از انتخابات نوامبر (آبان ماه) برای گفت‌وگو با دولت خود مجاب خواهد کرد. دولت او در این فاصله با دقت و ظرافت مشغول آرایش اوضاع در منطقه اعم از عراق، افغانستان، سوریه، یمن و روابط برخی کشورهای عرب جنوب‌خلیج‌فارس با اسرائیل است. هم‌سو شدن جامعه‌بین‌المللی و تروئیکای‌اروپایی با سیاست‌های واشنگتن درباره ایران می‌تواند مهم‌ترین امتیاز ترامپ در سورپرایز اکتبر تلقی شود اگر تهران نتواند سطح عادی شده روابط خود را با جامعه جهانی حفظ کند. زمان و اوضاع جاری برای ترامپ از اهمیت ویژه برخوردار است؛ همانگونه که برای تهران هفته‌ها و ماه‌های پیش‌رو مهم و سخت پرچالش خواهد بود.

جنگ یمن؛پیچیده تر از قبل

دکتر سید رضی عمادی در روزنامه خراسان نوشت:

جنگ یمن دو هزار روزه شد.جنگی که هرروز پیچیده‌تر از روز قبلش شده است. اختلاف‌ها میان شورای انتقالی جنوب و دولت مستعفی منصورهادی همچنان ادامه دارد و توافق اصلاح شده ریاض در نوامبر 2019 نیز اجرایی نشده است. در عین حال، امارات درصدد است پای رژیم صهیونیستی را نیز به جزیره استراتژیک سقطری باز کند. جنگنده‌های سعودی نیز به بمباران مناطق مختلف یمن ادامه می‌دهند و همچنان غیرنظامیان یمنی قربانی حملات سعودی‌ها هستند. ارتش و کمیته‌های مردمی یمن نیز ضمن این که پیروزی‌های مهمی در استان مارب به دست آورده اند و در آستانه ورود به شهر مارب قرار دارند، در روزهای اخیر بارها فرودگاه «ابها» در استان عسیر در جنوب عربستان را هدف حملات پهپادی قرار داده‌اند. حملات علیه فرودگاه «ابها» به علل مختلف در دو سطح داخلی و منطقه‌ای اهمیت دارد.در سطح داخلی یمن، این حملات بیانگر قدرت بازدارندگی انصارا... و متحدانش است. ارتش و کمیته‌های مردمی یمن در ماه‌های اخیر بیش از همه بر امور داخلی این کشور و همچنین پیشروی به سمت استان مارب متمرکز بود که به شهر مارب، مرکز این استان نیز نزدیک شدند. ائتلاف سعودی اما به حملات خود علیه یمن ادامه داد. ائتلاف سعودی هفته‌های گذشته برخی مراکز فرهنگی و تجمعات مردمی یمن را هدف قرار دادند و تعدادی از کودکان و زنان بی‌گناه را به شهادت رساندند. حملات پهپادی علیه فرودگاه ابها، پاسخ به این حملات عربستان سعودی است. دیگر دلیل اهمیت داخلی حملات یمنی‌ها این است که این حملات با پهپادهای ساخت خود نخبگان نظامی یمن انجام شد. در واقع، حملات علیه فرودگاه ابها با پهپاد صماد 3 قدرت بومی و توان تکنولوژیک ارتش و انصارا... را به رخ سعودی‌ها کشید.


در سطح داخلی عربستان، حملات علیه ابها ناتوانی ریاض را در مقابله با پهپادهای یمنی نشان داد، درحالی‌که آل سعود هزینه هنگفتی در حوزه نظامی انجام می‌دهد و بزرگ‌ترین واردکننده سلاح در جهان است و همچنین پس از آمریکا و چین بیشترین بودجه نظامی را در جهان در اختیار دارد. از سوی دیگر، ابها یک شهر مرزی است که در استان عسیر قرار دارد. عسیر یکی از سه استانی است که عربستان حدود 80 سال قبل از خاک یمن جدا کرد. نیروهای پیاده ارتش سعودی و نیروی هوایی عربستان در این استان مستقر هستند. علاوه بر این، بخشی از تأسیسات نفتی عربستان نیز در این استان قرار دارد. ارتش و کمیته‌های مردمی یمن با حملاتی علیه فرودگاه ابها به‌نوعی عربستان سعودی را برای بازپس‌گیری استان اصالتاً یمنی عسیر تهدید کرد.

حملات علیه فرودگاه ابها در سطح منطقه‌ای نیز اهمیت دارد. این نخستین حمله هوایی به عربستان پس از صدور مجوز برای هواپیماهای صهیونیستی به‌منظور عبور از آسمان عربستان بود. با توجه به واکنش ضعیف سعودی‌ها در رهگیری پهپادهای یمنی، این حملات ثابت کرد آسمان سعودی به هیچ ‌وجه امن نخواهد بود و با توجه به مجوزی که به تازگی سعودی‌ها برای پرواز هواپیماهای اسرائیلی و اماراتی برای پرواز از آسمان عربستان صادر کرده‌اند، در آینده حوادث به‌مراتب مهم‌تر با هزینه بیشتری برای عربستان، امارات و رژیم صهیونیستی رخ خواهد داد. یکی دیگر از ابعاد منطقه‌ای اهمیت حملات علیه فرودگاه ابها، پیامی است که برای همکاری اماراتی‌ها با رژیم صهیونیستی در جزیره یمنی سقطری دارد. استان عسیر در جغرافیای جنوبی عربستان و یکی از نقاط نزدیک عربستان به تنگه باب المندب در دریای سرخ است. اماراتی‌ها در توافقی که با رژیم صهیونیستی انجام دادند در پی این هستند همکاری‌هایی را با این رژیم در جنوب یمن، جزیره سقطری و باب‌المندب داشته باشند. باز شدن پای صهیونیست‌ها به تنگه باب‌المندب در تضاد با امنیت ملی یمنی‌ها قرار دارد. ازاین‌رو، می‌توان گفت این حمله پهپادی علیه فرودگاه ابها، هشدار جدی برای عربستان سعودی، امارات و اسرائیل درباره تبعات اشغالگری در یمن محسوب می‌شود. نکته پایانی این که؛ با وجود پیچیده‌تر شدن تحولات در یمن، همچنان سازمان ملل متحد و قدرت‌های مدعی غربی هیچ تلاشی برای پایان دادن به این جنگ که بزرگ‌ترین فاجعه انسانی دهه‌های اخیر نظام جهانی را ایجاد کرد، انجام نمی‌دهند.