به گزارش مشرق، «یک سوم روستاهای کشور، زیرساختهای لازم برای دریافت محتوای آموزشی در شبکه آموزش دانشآموزی «شاد» را ندارند.» «سه و نیم میلیون دانشآموز ایرانی هیچگونه دسترسی به گوشی هوشمند ندارند.»، «400هزار دانشآموز در سیستانوبلوچستان به آموزش مجازی دسترسی ندارند.» و... در این روزهای ناشاد کرونایی و بهویژه بعد از بازگشایی نصفهونیمه مدارس، از این قبیل اخبار فراوان میشنویم؛ خبرهایی که هر بار با تاکید بیشتری یادآوری میکند هنوز در بسیاری از نقاط کشور، بسترهای لازم برای آموزش مجازی فراهم نیست و در چنین شرایطی، بسیاری از دانشآموزان از تحصیل باز میمانند.
بیشتر بخوانید:
آیا وزارت ارتباطات سرِ کیسه اینترنت شاد را شُل کرده است؟
فعال شدن داشبورد «شاد» و حضور و غیاب دانشآموزان از ابتدای هفته آینده
اما راست گفتهاند که شنیدن کی بود مانند دیدن. برای اینکه به تصویر روشنتری از وضعیت تحصیلی دانشآموزان در مناطق محروم کشور در این روزهای کرونایی دست پیدا کنیم، بهعنوان نمونه از فعالان فرهنگی و جهادی در منطقه بلوچستان سراغ گرفتیم. مشاهدات میدانی این مردان و زنان دغدغهمند که این روزها بیش از هر زمان دیگری نگران آینده تحصیلی دانشآموزان مستعد این خطه هستند، نشان میدهد با توجه به فراهم نبودن زیرساختها و امکانات لازم، در این مناطق فقط میتوان روی آموزش حضوری دانشآموزان سرمایهگذاری کرد.
*روایت اول: گروه جهادی «بچههای بلوچ»
با پول یارانه نمیشود موبایل خرید...
بیش از هزار کیلومتر دورتر از بچههای بلوچستان زندگی میکند اما گزاف نیست اگر بگوییم در چند سال گذشته کمتر پیش آمده روزی را بدون دغدغه دانشآموزان این منطقه سپری کردهباشد. اینطور است که بهتر از هر کسی از وضعیت تحصیل این بچههای دوستداشتنی اما محروم از امکانات مطلع است. تا از آموزش مجازی دانشآموزان بلوچ میپرسم، انگار از موضوع غریب و دور از ذهنی پرسیده باشم، با تعجب سئوالم را تکرار میکند و بعد، آب پاکی را روی دستم میریزد و حرف آخر را همین اول میزند: «اینجا، آنقدر مشکلات و نیازهای جدیتر وجود دارد که نوبت به آموزش مجازی بچهها نمیرسد.» لحظهای مکث میکند و در ادامه میگوید: «لازمه آموزش مجازی، داشتن گوشی تلفن همراه است. مردمانی که با پول یارانه زندگی میگذرانند، چطور میتوانند برای فرزند محصلشان موبایل بخرند؟ آن هم نه یکی، چون هر خانواده چند بچه محصل دارد. یک دوست در این منطقه دارم که خودش در آموزشوپرورش کار میکند و قاعدتاً حقوق ثابت دارد. مدتی قبل که مجبور شد برای فرزندش موبایل بخرد تا بتواند با سامانه «شاد» همراه شود، میگفت: «قیمت موبایل، کمرم را شکست!» با این اوصاف، چه توقعی از دیگر خانوادهها میتوان داشت؟»
«رحیم دانایی» که از حدود 8 سال قبل در قالب گروه جهادی «بچههای بلوچ» توانسته اقدامات ارزشمندی برای حمایت از دانشآموزان بلوچستان انجام دهد، در سال تحصیلی جدید و با تغییرات ناشی از شیوع ویروس کرونا، با شرایط سختتری برای کمک به این بچهها مواجه شدهاست. او که امسال هم در آغاز سال تحصیلی به بلوچستان سفر کردهبود، میگوید: «با توجه به شرایط اقتصادی خانوادهها و وضعیت اینترنت در شهرها و روستاهای بلوچستان، فقط میتوان روی آموزش حضوری بچهها حساب کرد؛ حتی در این شرایط کرونایی و خطراتی که وجود دارد. البته این شکل از برگزاری کلاسها هم بدون مشکل و دردسر نیست. همان ماسک ساده جراحی یکبارمصرف که در تهران با قیمت 1500 تومان فروخته میشود، اینجا قیمتش تا 4500 تومان هم میرسد. حالا تصور کنید خانوادهای که یک سال است گوشت نخورده، چطور میتواند در هر نوبت 12، 13 هزار تومان فقط برای تهیه ماسک برای 3 فرزند محصلش هزینه کند؟»
انتظار بیپایان برای آپلود و دانلود
«از وضعیت اینترنت و آنتندهی موبایل که بهتر است چیزی نگویم. ارسال پیام متنی با واتساپ و حتی ارسال پیامک هم از اینجا به سختی انجام میشود. چند روز قبل برای پیگیری کارهای ساخت مدرسه، به روستای «زرآباد» رفتهبودیم و شب همانجا ماندیم. از صبح و بعد از پخش اذان از بلندگوی مسجد، برق روستا قطع شد و تا ساعت 11 نیامد. جالب این بود که اهالی روستا میگفتند: «از وزارت نیرو به ما گفتهاند هر وقت برق قطع شد، تماس بگیرید و به ما خبر بدهید تا برای وصل کردنش اقدام کنیم. اما چطور خبر بدهیم؟ با رفتن برق، آنتن موبایل هم میرود...» دانایی مکثی میکند و در ادامه در تشریح این مشکل میگوید: «همه جا یک اتاقک آنتن موبایل وجود دارد که علاوهبر دستگاه و تجهیزات، یک مجموعه باطری اضافه هم در آن تعبیه شدهاست. هر وقت برق قطع شود، سیستم آنتن موبایل بهصورت خودکار میرود روی باطری و بهاینترتیب اجازه نمیدهد موبایلها از کار بیفتند. اما اینجا اینطور نیست و از این سیستم باطری برای روز مبادا خبری نیست و با قطع برق، کلاً موبایلها بلااستفاده میشوند. گاهی 2 روز برق قطع است و اگر مریض بدحال یا مجروح تصادفی در جاده باشد، هیچ راهی حتی برای تماس با اورژانس وجود ندارد.»
حالا در این وضعیت، آیا میتوان از آموزش مجازی برای دانشآموزان این مناطق صحبت کرد؟ آقای جهادی اینطور پاسخ میدهد: «اینجا آموزش مجازی، عملاً ممکن نیست. از کل اهالی روستاهای این محدوده، هیچکس گوشی هوشمند ندارد و همه از همان گوشیهای ساده قدیمی استفاده میکنند که تنها کارکردش، برقراری تماس است. صرفنظر از ناتوانی خانوادهها در خرید گوشی هوشمند، وضعیت آنتن و اینترنت هم اجازه بهرهمندی دانشآموزان این مناطق از آموزش مجازی را نمیدهد. اینجا وقتی میخواهیم عکس ساده یک فاکتور را از طریق فضای مجازی ارسال یا دریافت کنیم، آپلود و دانلودش کلی زمان میبرد. در چنین شرایطی به طور طبیعی آموزش مجازی، امکانپذیر نیست.»
ویروسی که حتی به هدیه دانشآموزان هم رحم نکرد
«هر سال جمعآوری کمک برای دانشآموزان بلوچ را از اردیبهشت ماه شروع میکردیم. بعد از انتشار فراخوان، خیران و علاقهمندان کمکهایشان شامل نوشتافزار، روپوش مدرسه، لباس، کتابهای کمکآموزشی و... را به دست ما میرساندند و ما قبل از شروع سال تحصیلی، این اقلام را میبردیم و به بچههای بلوچ تقدیم میکردیم. امسال اما همهچیز تحتتاثیر شیوع کرونا، تغییر کرد. سراهای محله، کتابخانهها و فرهنگسراها که همه ساله محل جمعآوری این کمکها بود، در این چند ماه تعطیل بود و مراجعهکننده نداشت. کشاندن مردم از چهارگوشه شهر به مکانی معین برای جمعآوری کمکها هم، کار درستی نبود و میتوانست عامل انتشار ویروس کرونا باشد.
با توجه به این شرایط، شیوه کار را تغییر دادیم. بهاینترتیب، فراخوان امسال فقط شامل جمعآوری کمکهای نقدی برای تهیه نوشتافزار برای دانشآموزان بلوچ شد. هرچند افزایش عجیب قیمتها، دومین مانع سر راه ما بود و حسابی دستمان را بست. همان دفتری که تا پارسال جلدی 300 تومان بود را امسال 4 هزار تومان خریدیم! به همین نسبت، توانایی مالی مردم هم برای کمک در این فعالیتها پایین آمده. برای مثال، همین اواخر از فردی که در ساخت 3 مدرسه به ما کمک کردهبود، برای ساخت سرویس بهداشتی یک مدرسه دخترانه کمک خواستم و گفتم: 8 میلیون تومان کارمان را راه میاندازد. برخلاف همیشه که بیشتر از انتظارم کمک میکرد و حسابی کارمان را راه میانداخت، این بار گفت: «3 میلیون تقدیم میکنم.» تعجب کردم. علت را که پرسیدم، گفت: «چند ماه قبل دخترم را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور فرستادم. اما افزایش عجیب قیمت دلار، تمام برنامههایمان را به هم ریخته و ما را تحت فشار قرار داده.» با این حال، باز هم با کمک خیران توانستیم 10 هزار بسته نوشتافزار برای دانشآموزان بلوچستانی تهیه کردیم.»
برای آرزوهای دختران بلوچ، حتی به کرونا هم باج نمیدهیم
اما اگر فکر میکنید رحیم دانایی و دوستانش میدان را به کرونا و ترکتازیاش واگذار کردهاند، هنوز آنها و عشقشان به بچههای محروم بلوچ را نشناختهاید. این جهادگران حوزه آموزش، حتی این روزها هم پیگیر طرح ارزشمندی هستند که از چند سال قبل در روستاهای محروم بلوچستان پایهگذاری کردند: «در حال حاضر 8 مدرسه در حال ساخت داریم که 6 باب از این مدارس در مرحله نهایی است و در 2 هفته آینده تجهیز خواهد شد؛ 2 مدرسه در «زر آباد»، 2 مدرسه در «لاشار»، یک مدرسه در «کنارک» و یک مدرسه هم در «سرباز». 2 باب مدرسه باقیمانده هم در مراحل ابتدایی ساخت قرار دارد. خوشبختانه گروهی از خیران هم برای ساخت مدارس جدید اعلام آمادگی کردهاند.»
مدارس در حال ساخت، دخترانه است یا پسرانه؟ این سئوال، بهانهای میشود برای بیان دغدغههای رحیم دانایی: «تمام مدارسی که در حدود 5 سال اخیر با کمک خیران در منطقه بلوچستان ساختهایم، دخترانه بودهاست. چرا؟ چون هنوز هم در این محدوده آنطور که باید و شاید به تحصیل دختران اهمیت داده نمیشود. بسیاری از دختران هم برای مقطع متوسطه اول و دوم نمیتوانند به مدارس شبانهروزی یا مدارس روستاهای مجاور بروند. به همین دلیل تعداد زیادی از آنها بعد از دوره ابتدایی مجبور به ترک تحصیل میشوند. ما از وقتی از این شرایط مطلع شدیم، با کمک خیران و البته با پیگیری خود اهالی روستاهای این منطقه، شروع به ساخت مدارس دخترانه کردیم تا دختران بااستعداد و علاقهمند از تحصیل بازنمانند. به لطف خدا در نتیجه این تلاشها، امروز با 30 باب مدرسهای که ساختهایم، چند شهرستان در منطقه بلوچستان از نظر دبیرستان دخترانه به حد اشباع رسیدهاند.»
به گفته دانایی، علاقهمندان برای مشارکت در این جهاد آموزشی و همراه شدن با حرکت مدرسهسازی در این منطقه محروم، میتوانند به صفحه شخصی او در اینستاگرام به نشانی rahim_danai@ یا به کانال تلگرام «بچههای بلوچ» به نشانی bachehaye_balooch@ مراجعه کنند.
*روایت دوم: با دانشآموزان در کپرهای سوخته «جنگلوک»
دغدغه ما، نجات اهالی کپرها از گرما و سرماست
برای کسب اطلاع از وضعیت تحصیل دانشآموزان در محدوده کپرهای سوخته جنگلوک، قبل از هر فرد یا گروهی، سراغ گروه جهادی «دیدهبان مردم» میروم؛ همان گروه بومی که از ساعات اولیه مهار آتش در کپرها، در کنار خانوادههای آسیبدیده قرار گرفتند و تا امروز برای فراهم کردن اسباب آسایش آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکردهاند. من از بازگشایی مدارس و وضعیت دانشآموزان کپرهای سوخته در دوران کرونا میپرسم اما سرپرست گروه جهادی «دیدهبان مردم» در منطقه چابهار ترجیح میدهد ابتدا گریزی بزند به آنچه در این 5 ماه بر خانوادههایی گذشت که کپرهایشان سوخت و خاکستر شد: «از لحظه مواجهه با خانوادههایی که فقط لباس تنشان برایشان باقی مانده بود، اولین دغدغه ما فراهم کردن یک سرپناه موقت مناسب برای آنها شد تا از گرمای طاقتفرسای نیمه اول سال در امان بمانند. با کار شبانهروزی جهادگران، محل زندگی آنها از بقایای کپرهای سوخته پاکسازی شد و با خاکریزی گسترده و کار گذاشتن بلوکهای سیمانی، برای اسکان چادرهای موقت آماده شد؛ چادرهایی که برخلاف همه چادرهای اسکان موقت، با آسفالت داغ زمین تماس نداشت و از حرارت شدید در امان بود.
اما از گرمای هوا در این منطقه و در این محدوده هرچه بشنوید، باز هم کم است. ما هم میدانستیم کارهای زیادی مانده که باید انجام دهیم. اینطور بود که با کمک و حمایت خیران، ابتدا برای هر چادر و هر خانواده، یک کولر گازی خریداری کردیم و در اختیارشان قراردادیم. قدم بعدی، ایجاد سایهبان بر روی چادرها بود تا هرچه بیشتر از آنها در برابر گرما محافظت شود. در مرحله بعد هم با محبت خیران توانستیم برای هر چادر، یک یخچال تهیه کنیم. خلاصه این خانوادهها هر طور که بود، به لطف خدا بهار و تابستان را با وجود گرمای شدید از سر گذراندند اما حالا رسیدهایم به فصل سرد سال که اتفاقاً برای ساکنان این مناطق حسابی هم آزاردهنده میشود. حالا دغدغه ما در گروه جهادی این است که چطور میتوانیم امکاناتی فراهم کنیم که این خانوادهها را از سرما و باد و باران در امان نگهدارد.»
«علیاکبر یزدانپناه» مکثی میکند و در ادامه میگوید: «فعالیتها و خدمات ما برای محافظت از این خانوادهها در گرما و سرما، در حکم مرهمهای موقتی است و تا وقتی که از طرف مسئولان یک فکر اساسی برای مسکن این افراد نشود، مشکلات آنها رفع نخواهد شد. متاسفانه در این 5 ماه، هیچ مسئولی نیامد به وضعیت این خانوادهها رسیدگی کند. حتی به پیشنهاد گروههای جهادی که گفتهبودند اگر دولت یک زمین مناسب در اختیارشان بگذارد، آنها خودشان برای اهالی جنگلوک خانه میسازند و حتی ساخت مدرسه و مرکز بهداشت را هم تقبل میکنند، پاسخی داده نشد.»
از بچهها چه خبر؟ درس میخوانند؟
حالا به بحث اصلی میرسیم. با وصفی که از وضعیت خانوادههای ساکن در چادرهای موقت شنیدم، آموزش مجازی بچههای کپرهای سوخته، بیشتر به یک رویای فانتزی میمانَد. سرپرست گروه جهادی دیدهبان مردم هم معطلمان نمیکند و بدون پردهپوشی میگوید: «در 4، 5 ماه تعطیلی مدارس به دلیل شیوع کرونا، بچهمحصلهای ساکن این چادرهای اسکان موقت عملاً درس نخواندند چون هیچکدامشان گوشی هوشمند یا تبلت نداشتند که بتوانند با آموزش مجازی همراه شوند. گرچه موج دوم کرونا از اواخر تابستان با شدت بیشتری شروع شد و همچنان ادامه دارد اما اینجا همه از شنیدن خبر بازگشایی مدارس خدا را شکر کردند. حالا حداقل مدارس چابهار در شیفتهای 2 ساعته دایر است و بچهها میتوانند به صورت حضوری بروند و درس بخوانند. با اینکه همه میدانند ممکن است خدای نکرده سلامتی بچهها به خطر بیفتد، اما راضیاند که آنها به مدرسه میروند و از تحصیل جا نمیمانند.»
کارگران روزمزد کجا و گوشی هوشمند کجا؟!
اما ماجرای محرومیت دانشآموزان جنگلوک از تحصیل در روزهای کرونایی فقط به خانوادههای 27 کپر آسیبدیده در ماجرای آتشسوزی اردیبهشت ماه محدود نمیشود. به گفته مولوی «حنیف بَرَم»، امام جماعت مسجد جنگلوک و از ساکنان قدیمی منطقه، همه بچهمحصلهای 380 خانواده ساکن در این منطقه در ایام تعطیلی مدارس به دلیل شیوع کرونا عملاً از تحصیل بازماندند: «اینجا همه کارگر هستند و اگر یک روز کار نکنند، هشتشان گرو نُه است. خود من که یک روحانی هستم هم کارگری میکنم. هر روز صبح میروم کارگری تا بتوانم شکم بچههایم را سیر کنم و آنها را به مدرسه بفرستم. حقوق این کارگران هم فقط کفاف گذران زندگی را میدهد، آن هم به سختی. بسیاری از این خانوادهها حتی نمیتوانند از پسِ هزینههای کیف و کفش عادی مدرسه برای 3، 4 بچهمحصلشان بربیایند چه برسد به هزینه تهیه موبایل. در چنین شرایطی، نیاز به گفتن نیست؛ معلوم است که در آن 4 ماه تعطیلی مدارس به خاطر کرونا، هیچکدام از بچههای جنگلوک نتوانستند درس بخوانند چون موبایل و تبلت نداشتند. یعنی اینجا هیچکس از این چیزها ندارد. من که نماینده این مردم هستم و مدام مشکلاتشان را از مسئولان پیگیری میکنم هم گوشی هوشمند ندارم. مشت، نمونه خروار است دیگر...»
خدا کند زور مدرسه به کرونا بچربد...
«پسرم کلاس سوم است و با علاقه درس میخواند. در آن ایام تعطیلی اجباری به خاطر کرونا، یک روز رفتم مدرسه برای پیگیری وضعیت درس و تحصیل او. خانم معلم گفت: «محمد خودش خیلی باهوش و زرنگ است. شما هم کمک کنید در این ایام تعطیلی مدارس، از درس و کتاب دور نیفتد. من درسها را در گروه کلاس در فضای مجازی ارائه میدهم. بگویید محمد هم با این کلاس مجازی همراه شود.» گفتم: اما ما گوشی هوشمند نداریم... خانم معلم خیلی ناراحت شد. اما کاری از دستش برنمیآمد. گفت: «پس خودتان در خانه به درسهایش برسید و با او کار کنید که از کلاس عقب نیفتد...»
دوباره داغ دل مولوی حنیف برم تازه میشود. مکثی میکند و: «محمد این شانس را داشت که مادرش تحصیلکرده بود و میتوانست درسهای جدید را برایش توضیح دهد و اشکالاتش را رفع کند اما اغلب بچههای جنگلوک از این نعمت محروماند و عملاً چند ماه از درس و مدرسه دور ماندند. البته همسرم تا جایی که میتوانست، به آن دسته از بچههای محله که به او مراجعه میکردند هم درس میداد. اما این چاره کار نیست. اینجا فقط با باز بودن مدارس و برگزاری حضوری کلاسها، مشکل رفع میشود. الان بچهها با رعایت مسائل بهداشتی به مدرسه میروند. درست است، ما هم نگران سلامتی بچهها در این روزهای کرونایی هستیم، درست است حتی همین هزینه تهیه ماسک برای بچهها هم برای خانوادهها، تبدیل به یک دغدغه شده و خیلیها به وسعشان به همین هم نمیرسد اما چارهای نیست. اگر خدای نکرده شرایط شیوع کرونا سختتر شود و دوباره مدارس تعطیل شود، باز هم بچهها از تحصیل بازمیمانند.»
کرونا مرا معلم افتخاری جنگلوک کرد
حالا نوبت «سَلمه آستانی» است که برایمان از تجربیاتش در ایام کرونا بگوید، از تجربه معلمی برای بچههایی که یک ویروس دردسرساز آنها را از میز و نیمکت مدرسه دور کردهبود. او که همسر مولوی حنیف برم است و تمام این سالها، دغدغهمندی همسرش در پیگیری مشکلات اهالی جنگلوک را دیده، وقتی با محرومیت بچههای این منطقه از آموزش مجازی در ایام کرونایی مواجه شد، بیآنکه کسی از او بخواهد آستینها را بالا زد و وارد گود شد: «من، دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت برنامهریزی درسی و معلم هستم. بعد از شیوع کرونا که مدارس تعطیل شد و آموزش مجازی برای دانشآموزان در نظر گرفتهشد، دیدم بچههای جنگلوک عملاً فراموش شدهاند. نه میتوانستند به مدرسه بروند و نه گوشی هوشمند داشتند که بتوانند با آموزش مجازی مدرسه همراه شوند. تصمیم گرفتم تا جایی که میتوانم به آنها کمک کنم.
ما یک مکتب کوچک قرآن در جنگلوک داریم که در آن به بچهها و اهالی محله قرآن آموزش میدهم. در آن ایام تعطیلی مدارس، با بچهها آنجا جمع میشدیم و درسهای عقبافتاده را برایشان توضیح میدادم. فرقی هم نمیکرد دانشآموز چه مقطعی باشند و چه درسی مد نظرشان باشد؛ ریاضی، اجتماعی، فارسی، قرآن و ... این جمع حدود 30 نفره تا ایام امتحانات در مکتب قرآن برقرار بود و در آن ایام هم هرکس در درسی اشکال داشت، میآمد و برایش رفع اشکال میکردم.»
ماجرا اما برای تمام بچههای جنگلوک اینطور خوب و شیرین پیش نرفت: «من توانستم به تعداد محدودی از بچهها آموزش بدهم. میتوانم بگویم حدود 70 درصد بچههای جنگلوک در آن 4 ماه کاملاً از درس و مدرسه دور ماندند. حتماً تعجب خواهید کرد اما از بسیاری از آنها حتی امتحان آخر سال گرفته نشد و همینطور به پایه بالاتر رفتند! من خودم در محله دیگری معلم هستم. با بازگشایی مدارس، مادرهای دانشآموزان پایه چهارم و پنجم مراجعه میکردند و از وضعیت تحصیلی فرزندانشان ابراز نگرانی میکردند. میگفتند: «بچهها را نباید به پایه بالاتر میفرستادند چون چیزی یاد نگرفتند.»
نگذارید این «گنجهای زیر خاک» فراموش شوند
«با این اوصاف است که اینجا همه از بازگشایی مدارس خوشحالند. چون بچهها فقط در این صورت میتوانند درس بخوانند. باید باشید و علاقه این بچهها به درس و مدرسه را ببینید. انصافاً هم بااستعدادند. از من بپرسید، میگویم این بچهها، گنجهای زیر خاک هستند. والدینشان هم با اینکه خودشان سواد آنچنانی ندارند، اما واقعاً دوست دارند بچههایشان درس بخوانند. خیلی هم در این زمینه پیگیرند. با اینکه مدرسه بچهها به جنگلوک دور است و سرویس هم نداند، خودشان هر روز با حدود 20 دقیقه پیادهروی، آنها را به مدرسه میرسانند.»
از میزان مراعات دستورالعملهای بهداشتی در مدارس میپرسم و خانم آستانی در پاسخ میگوید: «دانشآموزان در گروههای مجزا در روزهای زوج و فرد در مدارس حاضر میشوند. بهاینترتیب، کلاسهایی که قبلاً با حدود 50 نفر تشکیل میشد، حالا نهایتاً با 20 نفر تشکیل میشود. فضای کلاسها هم مناسب است و بچهها میتوانند با فاصله از هم بنشینند. بچهها همگی ماسک میزنند و دستهایشان را مرتب ضدعفونی میکنند، گرچه خیلیهایشان حتی در تهیه همین ماسک ساده هم مشکل دارند. با تمام این ملاحظات، باز هم نگرانی برای سلامتی بچهها وجود دارد اما راه دیگری جز حضور آنها در مدرسه برای تحصیلشان وجود ندارد.
حتی در مدرسه غیردولتی در منطقه دیگری که خودم تدریس میکنم و بعضی بچهها بهواسطه پدر یا مادرشان گوشی هوشمند دارند، باز هم مشکل به قوت خود باقی است چون اغلب گوشیهایشان قدیمی است و قابلیت نصب برنامهها و اپلیکیشنهای جدید را ندارد. بارها پیش آمده که بچهها گوشیشان را میآورند و میگویند: «خانم! میشه ببینید چرا «شاد» روی گوشی ما نصب نمیشه؟» بنابراین اینجا در بسیاری از نقاط بلوچستان، فقط میتوانیم روی آموزش حضوری بچهها سرمایهگذاری و دعا دعا کنیم دیگر مدارس به خاطر کرونا تعطیل نشود.»
کاش کرونا نذرهای خیران را هم تغییر بدهد
«خیران همیشه به مردم جنگلوک لطف داشتهاند و در موقعیتهای مختلف به کمک آنها آمدهاند. اما همیشه با خودم میگویم کاش این عزیزان فقط به دادن غذا و عروسک و... به خانوادهها و بچههای جنگلوک فکر نمیکردند. کاش میآمدند و وضعیت جوانان این منطقه را میدیدند که اغلب بیکار و معتادند. کاش همتشان را میگذاشتند در زمینه ایجاد اشتغال برای این جوانان. کاش دختران بااستعداد اینجا را میدیدند که واقعاً مشتاق درس خواندن هستند اما اغلب مجبور میشوند در میانه راه ترک تحصیل کنند چون برای مقطع راهنمایی و دبیرستان باید با سرویس به محلههای دیگر بروند و این امکان برایشان وجود ندارد...»
صحبتهای پایانی خانم معلم، رنگ درد دل و آرزو به خود گرفتهاست. او مکثی میکند و میگوید: «کاش خیران آستینهایشان را برای مدرسهسازی برای این دختران بالا میزدند. با این کار، هم برای جوانان اینجا ایجاد اشتغال میشود و هم فرصت ادامه تحصیل برای دختران فراهم میشود. کاش در این شرایط کرونایی که بسیاری از بچهها از تحصیل بازماندند، خیران کمک میکردند برای بچهها گوشی تلفن همراه یا تبلت خریداری شود. اگر کمکهای ارزشمند خیران متناسب با نیازهای موجود در این منطقه ارائه شود، بسیاری از مشکلات رفع خواهد شد.»