سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
حرامزاده خودمانی
سید محمدعماد اعرابی در روزنامه کیهان نوشت:
به لطف نظام ناموزون حاکم بر جهان در غمبارترین شرایط نیز همیشه چیزی برای خندیدن پیدا میشود. آخرین نمونه آن میتواند نامه پنجشنبه گذشته یکی از مدیران یونیسف در تقدیر از عربستان سعودی باشد. «هنریتا فور» مدیر اجرایی صندوق کودکان ملل متحد(یونیسف) در نامهای به «مرکز امداد و اقدامات بشردوستانه ملک سلمان» نقش پادشاهی سعودی برای اقدامات بشردوستانه در حمایت از کودکان یمن را ستود! این تقدیر وقتی جالبتر میشود که بدانیم یونیسف دو سال پیش طی گزارشی درباره وضعیت کودکان یمن در جنگی که عربستان به این کشور تحمیل کرده نوشت: «در هر ده دقیقه یک کودک در یمن جان میدهد.» تنها در یک مورد آگوست 2018 اتوبوس دانشآموزان یمنی در ضحیان؛ هنگام بازگشت از گردش توسط جنگندههای سعودی بمباران شد و 40 کودک زیر 15 سال در این حمله وحشیانه به شهادت رسیدند. 28 جون 2019 سازمان ملل در گزارش خود اعلام کرد: «در 5 سال و نیم گذشته(از زمان حمله عربستان به یمن در سال 2013) بیش از 7500 کودک در یمن کشته یا معلول شدهاند.» «ویرجینیا گامبا» نماینده ویژه سازمان ملل در امور کودکان در بحران، وضع را از این هم وخیمتر دانست و گفت: «آسیب کودکان در یمن از زمان این گزارش بدتر شده است.» با این حال صندوق کودکان ملل متحد(یونیسف) تصمیم گرفت چشمش را بر همه این جنایات ببندد و اقدامات بشردوستانه ملک سلمان را ستایش کند. این نهاد بینالمللی با این کار یکبار دیگر نشان داد مهم نیست چه مقدار دستانتان در خون انسانهای بیگناه فرو رفته باشد مهم این است که در مناسبات بینالمللی کدام سمت ایستاده باشید؛ اگر در سمت آمریکا، متحدان و وابستگانش باشید کثیفترین جنایات هم برای شما اقدامی بشردوستانه تلقی خواهد شد تا جایی که میتوانید ریاست کمیته مشورتی شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد را هم برعهده بگیرید.
در جریان جنگ سوریه این اتفاق به شکل دیگری تکرار شد. از سال 2013 آمریکا بارها «بشار اسد» را به استفاده از تسلیحات شیمیایی متهم کرد؛ ادعایی که هر بار از طرف دولت سوریه رد میشد. آمریکاییها حتی توانستند پای سازمان ملل را هم به میان بکشند. اگرچه شواهد موجود درباره استفاده ارتش سوریه و تروریستهای مخالف دولت سوریه از این تسلیحات به یک اندازه برابر بود اما سازمان ملل متحد گزارشهایی در محکومیت استفاده بشار اسد از سلاحهای شیمیایی منتشر کرد. البته آمریکا و به تبع آن سازمان ملل در موارد دیگر هرگز این اندازه بشردوست ظاهر نشدند! آنها در طول جنگ هشتساله عراق علیه ایران نه تنها نگران استفاده صدام حسین از سلاحهای شیمیایی نبودند بلکه طبق اسناد سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(CIA) که سال 2013 منتشر شد آمریکا بهعنوان یکی از اعضای شورای امنیت سازمان ملل مواد اولیه ساخت تسلیحات شیمیایی را در اختیار رژیم بعث عراق میگذاشت. آنها در تمام مدت جنگ از حملات شیمیایی صدام علیه ایران باخبر بودند اما برخلاف احساس مسئولیتشان درباره دولت سوریه، کوچکترین تلاشی برای محکومیت صدام حسین و رژیم بعث عراق صورت نمیگرفت. 26 آگوست 2013 وقتی «فارین پالیسی» از «ریک فرانکونا»(وابسته نظامی آمریکا در بغداد طی جنگ هشتساله عراق علیه ایران) پرسید عراق شما(آمریکا) را از حملات شیمیایی به ایران مطلع میکرد؛ فرانکونا پاسخ داد: «عراقیها هرگز به ما نگفتند که از گاز اعصاب استفاده میکنند؛ مجبور هم نبودند که بگویند چون ما خودمان میدانستیم.» آمریکا حتی از تصویب قطعنامههایی که این حملات را محکوم میکردند نیز ممانعت کرد. در واقع صدام حسین تا وقتی همسو با منافع آمریکا پیش میرفت هرگز شامل دغدغههای حقوقبشری آمریکا و سازمانهای بینالمللی نشد چون یک مهره خودی بهحساب میآمد.
این ماجرا در آمریکای لاتین به مراتب مضحکتر است. جایی که «لوئیس پوسادا کاریلس» پس از چندین بمبگذاری و عملیات تروریستی توانست در ایالات متحده مؤسسهای بشردوستانه تأسیس کند! کاریلس یکی از عوامل اصلی بمبگذاری در هواپیمای مسافربری کوبا در سال 1976 بود، حادثهای که منجر به کشتار ۷۳ نفر شد. او همچنین به اعتراف خودش در مصاحبه با روزنامه نیویورکتایمز در انفجارهای زنجیرهای هتلهای هاوانا که به مرگ یک ایتالیایی منجر شده بود دست داشته است. کاریلس مدتی نیز برای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(CIA) کار میکرد. همین ارتباط دوستانهاش با آمریکا سبب شد تا به این کشور پناهنده شود و در کمال تعجب بنیادی مدنی و انساندوستانه به نام «بنیاد ملی کوبا - آمریکا» را پایهگذاری کرد. دولت ایالات متحده بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲، از طریق موقوفه ملی دموکراسی(NED) تأمین مالی بنیاد ملی کوبا - آمریکا را برعهده داشت. گروهی مخالف کاسترو که در حومه شهر میامی مستقر بودند. اینکه چطور میشود از تروریستی بدسابقه مثل کاریلس با کارنامه بمبگذاریهای متعدد در اماکن غیرنظامی، چهرهای بشردوستانه ارائه داد را احتمالا فقط مقامات آمریکایی میتوانند پاسخ دهند. اگرچه پاسخ این سؤال مثل همیشه تکراری است؛ کاریلس نیز مثل صدام حسین، ملک سلمان و بسیاری افراد دیگر در دایره دوستان آمریکا قرار داشت.
«افراین ریوس مونت» دیکتاتور نظامی گواتمالا نیز یکی دیگر از این افراد بود. اکثر منابع در نقش او برای کشتار بیش از دویست هزار نفر از مردم گواتمالا هیچ تردیدی ندارند؛ اتفاقی که به نسلکشی گواتمالا معروف شد. سال 1996 کارگروهی با عنوان «شفافسازی تاریخی» تحت نظر سازمان ملل برای تحقیق درباره این نسلکشی تاریخی تشکیل شد. گزارشی که این کارگروه پس از مدتها تحقیق و بررسی در سال 1999 منتشر کرد عمق فاجعه را نشان میداد: «ایالات متحده طی وحشیانهترین درگیری مسلحانه در آمریکای مرکزی یعنی جنگ داخلی 36 ساله گواتمالا، به نظامیان گواتمالایی که مرتکب «نسلکشی» مایاها شده بودند پول و آموزش داده است.» این کارگروه آموزش افسران گواتمالایی در فنون ضد شورش توسط ایالات متحده آمریکا را عاملی اساسی ذکر کرد که «در طول درگیریهای مسلحانه، تأثیر قابل توجهی در نقض حقوق بشر داشته است.» با این حال نه تنها هیچ محکومیت بینالمللی متوجه مقامات آمریکایی و دیکتاتور نظامی گواتمالا نشد بلکه «رونالد ریگان» رئیسجمهور وقت ایالات متحده در ستایش او گفت: «من میدانم که رئیسجمهور ریوس مونت مردی با شخصیتی کامل و متعهد است. میدانم او میخواهد کیفیت زندگی را برای همه گواتمالاییها بهبود ببخشد و عدالت اجتماعی را ارتقا دهد. دولت من هر کاری که بتواند برای حمایت از تلاشهای مترقی وی انجام خواهد داد.» مقامات آمریکایی درگیر این کشتار نیز هیچ وقت محاکمه نشده و حتی ارتقا پیدا کردند. «الیوت آبرامز» که اکنون بهعنوان «مسئول پرونده ایران» از سوی کاخ سفید معرفی شده است آن روزها یکی از مقامات ارشد وزارت خارجه آمریکا بود که کاملاً از دیکتاتور نظامی گواتمالا و جوخههای ترور تحت امر او حمایت میکرد. «استفن مایلز» مدیر اجرایی گروه «پیروزی بدون جنگ» درباره سابقه ننگآور آبرامز میگوید: «دوره کاری آبرامز در قبال السالوادور، گواتمالا، نیکاراگوئه و پاناما مملو از بدترین وسوسههایی است که سیاست خارجی آمریکا به خود دیده است، یعنی جنگطلبی، نقض گسترده حقوق بشر و حمایت از رژیمهای خودکامه.» قطعنامهها و تحریمهای حقوق بشری سازمانهای بینالمللی هیچ وقت گریبان دیکتاتورهای مورد حمایت آمریکا را نگرفت چون همه آنها خودی تلقی میشدند.
قوانین بشردوستانه این سازمانها برای غیرخودیها نوشته شده بود؛ برای شخصیتها و کشورهای مستقلی که حاضر به زندگی زیر سایه آمریکا نمیشدند. فرانکلین روزولت سیودومین رئیسجمهور آمریکا جمله مشهوری درباره «آناستازیو ساموزا» دیکتاتور نیکاراگوئه که از قضا او هم مورد حمایت ایالات متحده بود، دارد: «او شاید حرامزاده باشد، اما حرامزاده خودمان است.»
عوامل مؤثر در خودکشی کودکان
دکتر کاظم ملکوتی در روزنامه ایران نوشت:
1- خودکشی پسربچه 12 ساله در این دو روز واکنشهای مختلفی از سوی کاربران فضای مجازی به دنبال داشته است. اما آیا فقط همین خبر خودکشی است که مطرح میشود. ما باید دلایل و ریشههای اصلی این موضوع را بررسی کنیم. اگر چه در این سالها بارها و بارها درباره خودکشی کودکان و نوجوانان خواندیم و شنیدیم اما طبق بررسیهای انجام شده این خودکشیها عوامل مختلفی دارد نخستین مسأله برای ما این است که این گروه از کودکان و نوجوانان احتمالاً روحیه افسردگی داشتند و به صورت هیجانی رفتار میکردند. به این معنا که کودکان و نوجوانانی که دست به خودکشی میزنند رفتارهای هیجانی، خشم و افسردگی، و رفتارهای ناگهانی دارند. این علل رفتاری نشانههای مهمی است که خانوادهها و اولیای مدرسه باید به منظور کشف افراد در معرض خودکشی به آن توجه کنند.
2- معمولاً به غیر از عوامل فردی که در خودکشی نوجوان بسیار تأثیرگذار است عوامل خانوادگی هم نقش ویژهای دارد. مثلاً برخی از پدر و مادرها بسیار سختگیرند و در مقابل برخی از پدر و مادرها هیچ مدیریتی روی فرزندانشان ندارند. بنابراین خانوادههایی که درگیر تنش هستند و یا یکی از اعضای خانواده درگیر آسیبهای اجتماعی و اعتیاد است، فرزندانشان بیشتر به موضوع خودکشی فکر میکنند.
3- عوامل فرهنگی در منطقهای که این گروه از کودکان و نوجوانان در آن زندگی میکنند هم تأثیرگذار است. در برخی از مناطق، مردم تا به مشکل برمی خورند سریع به خانواده و دوستانشان اعلام میکنند که خودمان را میکشیم. متأسفانه حرف زدن درباره خودکشی مثل نقل و نبات در دهان برخی از مردم مطرح میشود و به تبعات آن برروی کودکان توجهی نمیشود.
4- مسأله مهم دیگر عوامل اجتماعی و اقتصادی است. هر چه شاخصهای توسعه اجتماعی و اقتصادی در استانها پایین ترباشد آن مردم آسیبپذیرتر هستند. حالا که در شرایط کرونا هم به سر میبریم، احتمالاً برخی از سرپرستان خانوار بیکار شدهاند همین بیکاری موجب شده تا تنش بین زن، مرد و فرزندان در یک خانواده بیشتر شود. عوامل اقتصادی روی خانواده فشار بسیاری میآورد. لذا وقتی کودکی اقدام به خودکشی میکند حتماً علائم رفتاری از چند ماه قبلش داشته است.
5- عامل مهم دیگر که موجب میشود کودکان و نوجوانان اقدام به خودکشی کنند نحوه اطلاعرسانی و تنظیم خبر رسانهها است. رسانهها مینویسند دختر 10 ساله به خاطر فقر و نداری اقدام به خودکشی میکند. در نحوه تنظیم خبر، خبرنگار بهطور شفاف مراحل خودکشی را توضیح میدهد. این خبر با واکنشهای مختلف مردم هم مواجه میشود. از طرفی بسیاری نوجوانان هم این مطلب را میخوانند. لذا ما بارها تأکید کردیم که نباید اینچنین خبر چاپ کرد چرا که این نوع نوشتن رسانهها موجب میشود که نوجوانان و کودکان راه خودکشی را یاد بگیرند. 6- میتوان از اقدام به خودکشی پیشگیری کرد. آنهایی که درمانده شدهاند و یا به لحاظ روحی مستأصلند و کسانی که کسی را سراغ ندارند که بار فشار را از روی ذهنشان بردارد، میتوانند با جمعیت پیشگیری از خودکشی با شماره 66550200 تماس بگیرند. میتوانند با شماره 4030 وزارت بهداشت و یا 1480 و 123 سازمان بهزیستی تماس بگیرند. فراموش نکنیم این مراکز دارای روانشناس هستند و خدمات رایگان را به فرد میدهند.
خیالتان راحت باشد آقای ترکان!
محمدحسین مهدویزادگان در روزنامه وطن امروز نوشت:
اکبر ترکان، مشاور سابق رئیسجمهور و یکی از افراد صاحب نفوذ در دولت، اخیرا به نکات جالبتوجهی درباره هرگونه مذاکره احتمالی در دولت بعدی اشاره کرده است:
«تا زمانی که همه کشور صددرصد به طور کامل دست این طیف (اصولگرایان) نیفتد، نمیگذارند کار کشور جلو برود اما اگر همه چیز را دست خودشان بدهیم، میروند و به اسم حرکت عزتمندانه همه روابط بینالمللی و موافقتها را گرفته و حل میکنند».
به نظر میرسد مرز میان حافظه کوتاهمدت و بلندمدت آقای ترکان و البته برخی دیگر از صاحبنظران و مهرههای فکری - عملیاتی تاثیرگذار در دولتهای یازدهم و دوازدهم با یکدیگر خلط شده است! گویا ایشان فراموش کردهاند دولت متبوع آنها، از مهرماه 92 تا تیرماه 94، اقتصاد داخلی و حتی آب خوردن مردم را معطل «توافق هستهای» با اعضای 1+5 و در راس آنها آمریکا کرده و پس از آن نیز بلافاصله «برجام» را به خطکش و مقیاسی برای تشخیص سره از ناسره تبدیل کرد! در آن زمان، تنها گناه اقشار انقلابی و بصیر این بود که به دولت هشدار میدادند «یک توافق ابطالپذیر» نمیتواند به مبنایی برای تصمیمسازی برای اقتصاد و سیاست خارجی کشور تبدیل شود! فارغ از توهینها و فحاشیهایی که امثال آقای ترکان و همراهان ایشان در دولت و حتی شخص رئیسجمهور نثار منتقدان کردند، اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای کشورمان نیز قاطعانه مدعی بودند «سرنوشت توافق هستهای» ارتباطی با اراده و امیال شخصی و سیاسی رئیسجمهور بعدی آمریکا- کسی که پس از اوباما بر سر کار میآمد- ندارد و مستاجر جدید کاخ سفید، هر فردی که باشد و هر اندازه نیز با برجام مخالف باشد، نمیتواند با خروج از این توافق، قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد را زیر پا بگذارد!
بهتر بود آقای ترکان قبل از اینکه با سخنان اخیرشان، اعتبار سیاسی خود را بیش از پیش زیر سوال ببرند، به تقویم نگاهی میانداختند و متوجه میشدند هنوز دولت آقای روحانی بر سر کار است نه دولتی اصولگرا! قطعا آقای ترکان نمیتوانند منکر این حقیقت شوند که متاسفانه افزایش هزینههای «خروج دولت ترامپ از برجام»، معلول «جایابی نادرست و خطرناک برجام» در معادلات اقتصادی- سیاسی کشور بوده است. مگر در دولت قبل، با وجود اینکه تحریمهای چندجانبه شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز علیه کشورمان وجود داشت، شاهد دلار 31 هزار تومانی و سکه 16 میلیون تومانی بودیم؟!
نکته دیگر به اصل ادعای آقای ترکان درباره مذاکره با آمریکا بازمیگردد. آقای ترکان بهگونهای سخن میگویند که گویا دستان دولت در مذاکره با آمریکا در دوران ریاستجمهوری آقای روحانی بسته بوده است! بهتر است ایشان خاطرات قدم زدن کری و ظریف در خیابانهای لوزان یا مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم هفتگی و بلکه روزانه میان تیم مذاکرهکننده هستهای کشورمان و تیم مذاکرهکننده آمریکایی را در طول برگزاری سلسلهمذاکرات برجام مرور کنند تا متوجه ادعای مضحک خود درباره ناتوانی دولت در مذاکره با آمریکا شوند! مذاکرات دولت متبوع آقای ترکان با دولت آمریکا پس از انعقاد برجام نیز در قالب «جلسات کمیته مشترک توافق هستهای» ادامه داشت. اینکه آقای ترکان بدعهدی مطلق دولت اوباما در عادیسازی روابط بانکی و اعتباری با ایران و فراتر از آن، خروج یکجانبه دولت ترامپ از توافق هستهای با ایران را به نام «نظام» و «اصولگرایان» فاکتور میکنند، در بهترین و خوشبینانهترین حالت ممکن، برگرفته از ضعف حافظه ایشان است!
آقای ترکان مدعی شدهاند در دولت اصولگرای بعدی، به نام «مذاکرات عزتمندانه» شاهد انعقاد توافقاتی در حوزه سیاست خارجی کشورمان خواهیم بود. ایشان میتوانند اطمینان داشته باشند دولت اصولگرا، حتی اگر قرار باشد مذاکرهای با دشمنان صورت دهد، با خیال خام و توهم خطرناک «تبدیل دشمن به دوست» و «اعتماد به تعهدپذیری دشمن» این اقدام را صورت نخواهد داد! بهتر است آقای ترکان و امثال ایشان، متوجه این حقیقت باشند که «مذاکره عزتمندانه» یا «نرمش قهرمانانه»، یک «چارچوب مفهومی» برای توجیه مذاکره با دشمن نیست، بلکه یک «مطالبه ولایی و مردمی» است؛ مطالبهای که دولت آقای روحانی نه تنها آن را محقق نکرد، بلکه با ارسال آدرس خزانه خالی کشور به نظام بینالملل و ربط دادن آب آشامیدنی مردم به برجام، بانی انعقاد توافقی عجولانه و وارد آمدن خسارت محض به کشور شد! ما به آقای ترکان اطمینان میدهیم اگر دولت بعدی، انقلابی و اصولگرا باشد، هرگز کشور را به نقطهای نخواهد رساند که نه سانتریفیوژها بچرخد و نه چرخ زندگی مردم!
توصیه ما به ایشان و دیگر مدافعان دوآتشه سیاست خارجی منفعل و زیانده کشور طی سالهای اخیر این است که لااقل در مدت زمان اندک باقیمانده، سکوت کرده و به محاسبه فاصله «وعدههای خود در سال 92» و «واقعیات کشور در آستانه سال 1400» متمرکز شوند!
انگیزه مجرم سیاسی شرافتمندانه است
عبدالصمد خرمشاهی در روزنامه ارمان ملی نوشت:
بعد از انقلاب، باوجود آنکه در اصل 168 قانون اساسی تصریح شده بود که رسیدگی به جرایم سیاسی علنی بوده و با حضور هیات منصفه تشکیل میشود، قانونی در این رابطه نداشتهایم و به طبع دادگاهی هم تشکیل نمیشد تا اینکه با کشوقوسهای فراوانی که در مورد جرم سیاسی صورت گرفت، نهایتا در سال 95، قانون جرم سیاسی در شش ماده تصویب شد که این قانون براساس آنچه قاطبه حقوقدانان اعلام کردند، نمیتوانست معنا و مفهوم جرم سیاسی را آنطور که باید و شاید تعریف کند. در متن این قانون آمده بود که مجرم سیاسی نباید قصد ضربه زدن به نظام را داشته باشد و هدفش اصلاح امور باشد. در تمام دنیا، مجرمان سیاسی انگیزه شخصی ندارند. به این معنا که بهخاطر منافع خودشان مرتکب عملی نمیشوند. انگیزه مجرم سیاسی، اصلاح وضعیت کشور و به نفع مردم است. در واقع، داعی و انگیزه مجرم سیاسی، داعی و انگیزهای شرافتمندانه است. در مقطعی که انتقاد و اقدامهایی میشود، اقدام یا مطلبی که نوشته میشود، نباید حاوی مسائل مندرج در قانون مجازات اسلامی باشد. به این معنا که منتقد نباید توهین کرده و تهمت بزند.
اگرچه در کشورهای مختلف نسبت به این قضیه، رویههایی وجود دارد. حتی ممکن است در برخی کشورهای پیشرفته، فردی که از اوضاع ناراحت است، اما با او مدارا میکنند زیرا انگیزهاش شرافتمندانه است. در کشور ما، جرایم امنیتی به جرایمی میگویند که مرتکب، قصد بر هم زدن نظم جامعه را داشته باشد، در جامعه ایجاد ناامنی و اختلال ایجاد کند و فساد فیالارض انجام دهد. بعد از انقلاب، دیروز اولین دادگاه در چارچوب قانون جرایم سیاسی برگزار شد که محاکمه زاکانی بود و جرم ایشان هم براساس بند سه ماده دو قانون جرم سیاسی بود که نشر اکاذیب است.
بسیاری به این قانون انتقاد وارد کردهاند. نشر اکاذیب در قانون مجازات اسلامی هست اما مجازاتش متفاوت است. غالب مطالبی که در قانون جرم سیاسی است، حول محور توهین و افترا میچرخد. بنابراین، قانون جرم سیاسی صرفا به توهین و نشر اکاذیب به مقامات کشور محدود شده است. این گزاره، آنچنانکه باید و شاید، مفهوم جرم سیاسی را نمیرساند. ضمن اینکه، ماده سه همین قانون، جرایمی را که مستوجب حد، قصاص، سوءقصد مقامات، آدمربایی، بمبگذاری، تحریک مردم به تجزیهطلبی یا جرایم خلاف عفت و اخلاق عمومی هستند مستثنا کرده است. درحالیکه جرم سیاسی میتواند دامنهای بسیار وسیعتر داشته باشد. اینکه قانونگذار، جرم سیاسی را در شش ماده تبیین کرده است، طبیعتا قانون را از جامعیت درمیآورد.
مجرم سیاسی فردی است که با هدف اصلاح و بهبود امور، نقد میکند. باید قانونی وضع شود که تحمل و مدارای بیشتری داشته باشد. در غیر این صورت، اگر جرم سیاسی را به همین تعریف محدود کنیم، صرفا رفع تکلیف کردهایم. بنابراین، عمل علیرضا زاکانی (نشر اکاذیب) مخاطبش فرق میکرده است. در قانون مجازات هم این موضوع وجود دارد. در دیگر کشورها، تعریف جرم سیاسی، برخورد با مرتکبان و نوع مجازاتی که برای آنها تعیین میشود، متفاوت است. در برخی کشورها، مدارای بیشتری میشود و تعریف جرم سیاسی بسیار گسترده است، ولو مرتکب جرم، با انگیزه تغییر هم مرتکب آن جرم شده باشد، همچنان مجرم سیاسی است. تنها امتیاز این قانون که میشود اندکی به آن اشاره کرد، نحوه برخورد و امتیازاتی است که به مرتکبان این نوع جرایم اختصاص داده میشود. مانند جدا نگه داشتن آنها، اجبار نداشتن به پوشیدن لباس زندانی یا بحث ممنوعیت بازداشت انفرادی است که معلوم نیست تا چه اندازه در زندانهای ما اجرا شده است.
ترسوها عقلانی عمل نمیکنند
رسول سنائیراد در روزنامه جوان نوشت:
سالهاست که جریانی در کشور به بهانه رفع تهدید یا سایه جنگ از کشور بر طبل ضرورت مذاکره و سازش با امریکا میکوبند و برجام بدون ضمانت اجرایی را با توجیه عقلانیت پیش میبرند و حتی پس از عهدشکنی و خروج امریکا از برجام و بیاعتنایی کشورهای اروپایی به تعهدات برجامی، مذاکره نکردن پیرامون توان موشکی و نفوذ منطقهای کشورمان را دلیل نافرجام ماندن برجام و بیاعتمادی امریکا و اروپا میدانند و مذاکره روی این مؤلفههای قدرت جمهوری اسلامی را اقدامی عقلانی برای خروج از چالش پیشآمده معرفی میکنند.
جالبتر اینکه همین جریان مرعوب قدرت غرب که متأثر از موضع تهاجمی القائات دستگاه تبلیغی و رسانهای و جنگ روانی امریکا و متحدان اروپایی آن گرفتار اشتباه محاسباتی شده و هرگونه ایستادگی و مقاومت را به مثابه خودکشی تلقی میکرد، نوشیدن یک جام زهر دیگر را برای حفظ موجودیت نظام و تأمین منافع ملی کاملاً عقلانی به حساب میآورد.
پیامد این نوع برداشت و رویکرد سیاسی، پذیرش سلطه غرب و حتی ضرورت تبدیل شدن به یک کشور متحد و دنبالهرو و دست کشیدن از هویت انقلابی یا نرمالیزاسیون بود که با تصور موازنه قدرت نابرابر بین ما و امریکا و متحدان آن این تغییر هویتی را عقلانی جلوه میداد.
رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی در همان بحبوحه پیشبرد خط برجامی دو کشور، با نگاه به چنین پیامدشومی، جهاد کبیر را نسخه درمان این بیماری سیاسی – معرفتی دانسته و بر طرح دشمن برای تحمیل اشتباه محاسباتی به نخبگان سیاسی اشاره داشتند، که اگر به خوبی از سوی جریان مرتبط فهم میشد، امروز کشور در وضعیتی متفاوت قرار داشت.
اگر این جریان بهجای ارسال سیگنالهای ضعف و ترس به باند اوباش حاکم بر کاخ سفید و متحدان اروپایی آن و دراز کردن دست گدایی و پیگیری سیاست التماس درمانی، به اصلاح رویه اشتباه خود پرداخته و با تکیه بر مؤلفههای واقعی قدرت و نگاه به موازنه جدید قدرت، مطالبهگری از غرب را جایگزین سازش و التماس میکردند و با کنار گذاشتن برترپنداری غرب به بهرهگیری از سایر کانالها و منابع برای تأمین منافع رو میآوردند و اقدام متقابل را در برابر سیاستهای تهاجی غرب به اجرا میگذاشتند، شاهد خباثتها و رذالتهای کمتری از سوی اراذل حاکم بر کاخ سفید و متحدان اروپایی آن میبودیم.
اینک دوباره فرمانده معظم کل قوا در جمع دانشآموختگان دانشگا ههای افسری نیروهای مسلح، با طرح ضرورت برخورداری از محاسبه صحیح و عقلانی، برای حفظ اقتدار، هویت ملی و تأمین منافع ملی یاد کردند که خوشبختانه در عرصه قدرت دفاعی به کار بسته شده و موجب تأمین امنیت و ایجاد طمأنینه و آرامش مسئولان و مردم شده است.
از نگاه معظم له این محاسبه صحیح، معادل عقلانیت بوده و پیامد و دستاورد آن هم تأمین امنیت و اقتدار ملی بوده که آرامش را به مردم و ترس و واهمه را به دشمن منتقل کرده و تأثیر آن بر دشمن به آن اندازه است که رئیسجمهور امریکا را به یاوهگویی برای جبران این ترس واداشته و البته ماهیت رذل و اوباشگونه او را نیز برملا ساخته است.
اما این بار، امام خامنهای با صراحت بیشتری ذات مدعیان عقلانیت را در روند حاشیهسازی برای کشور مورد اشاره قرار داده و اعلام داشتند: «ترسوها حق ندارند اسم عقلانیت را بیاورند، زیرا عقلانیت به معنای محاسبه درست است. البته دشمن تلاش دارد تا معنای غلط عقلانیت را تلقین کند و برخی هم نادانسته در داخل همان حرف دشمن را تکرار میکنند.»در واقع این خطاب به کسانی است که تاکنون ترس و وحشت خود از دشمن و حتی بیعرضگی و کمکاری خود برای ایفای مسئولیت و چشمدوختن به دست بیگانه را به اسم عقلانیت توجیه کردهاند و به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «اسم عقلانیت و عقل را میآورند، اما منظورشان ترس، انفعال و فرار از مقابل دشمن است.» همین ترس است که موجب اشتباه در محاسبه و ناممکن تلقی کردن ایستادگی در برابر دشمن و ناچار بودن به سازش ولو با چاشنی ذلت میشود که دفاع از نوع دیدار نامتعارف و تحقیرآمیز ترامپ با رئیسجمهور صربستان به توجیه پیگیری منافع ملی صربستان از سوی جریان رسانهای و توجیهتراش، جریان مدعی عقلانیت در کشور، نشانگر ماهیت و ذات حقیر و ذلیل آن است که در صورت کاربست نتیجهای جز ذلت و تحقیر برای کشور نخواهد داشت.
البته بیش از آن باید تأثیر طمع و آلودگی به مطامع مادی قدرت در این جریان سیاسی را عامل اشتباهات محاسباتی و عبور از عقلانیت با توجیه عقلانیت اشاره داشت که گاه با چاشنی فساد اطرافیان یا وسوسه نفوذیها شکل مضحکتر و مبتذلتری به خود گرفته و این مدعیان را در جایگاه مترجمان سیاست ارعاب و فشار دشمن قرار داده و برخی را نسبت به استقلال سیاسی و نداشتن قصد خیانت آنان به کشور مردد میسازد.
برنده و بازنده جنگ قرهباغ
جلال خوشچهره در روزنامه ابتکار نوشت:
دور تازه جنگ جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان، هنوز برنده و بازنده ندارد. دو طرف بهرغم همه مخالفتهای گذشته خود در قبول آتشبس تا تعیین تکلیف نهایی نبردی که دههها در این منطقه از قفقاز جنوبی ادامه دارد، سرانجام تن به آن دادهاند. وضع موجود اگرچه شکننده مینماید اما همین که وزیران امورخارجه دو طرف حاضر به قبول حضور زیر یک سقف در مسکو شده و پیشنهاد آتشبس را پذیرفتهاند، مفهومی روشن دارد؛ ایروان و باکو هنوز تا غلبه بردیگری فاصله دارند.
استقرار آتشبس گامی رو به جلو برای توقف کشتاری است که آذریها و ارمنیها علیه یکدیگر در دور تازه جنگ بهراه انداختهاند اما بیگمان نمیتواند پایان بخش بحرانی باشد که درصورت ادامه، کل منطقه قفقاز و همسایگان آن را در برخواهد گرفت.
آذریها هنوز به کمترین اهداف نظامی خود در این جنگ دست نیافتهاند. ارمنیها نیز همچنان در وضعی نامطمئن و شکننده قرار دارند. ادامه موشکاندازیها به مواضع نظامی و مناطق غیر نظامی تنها به شروع زود هنگام فرسایش توان هریک از طرفها انجامیده است. رفته رفته تلفات غیرنظامیان به شمار کشته شدگان نظامی هردو سوی خط آتش نزدیک میشود. علاوه براین بنیانهای اقتصادی حالا هدف حملات متقابل قرار گرفته است.
بسیاری از ناظران از همان ابتدا براین باور بودند که نمیتوان به راحتی برای جنگ قرهباغ برنده و بازنده پیشبینی کرد. دلیل آن یکی مربوط به انگیزههای هریک از طرفها و دیگری توان نظامی ـ اقتصادی آنها در تحمل جنگ بلند مدت است. علاوه بر این، فشردگی موقعیت جغرافیای منطقه درگیری، تاب تحمل جنگ بلندمدت را از دو طرف خواهد گرفت. نتیجه اینکه هنوز هیچیک از طرفها آنقدر قوی نیست که دیگری را به تسلیم وادار کند.
با این حال آتش کنونی نمیتواند بدون رسیدن به نتیجه معلوم و قابل قبول برای همه طرفها خاموش شود. انجماد دوباره در بحران قرهباغ به نظر ناممکن خواهد بود؛ به ویژه که باکو در این صورت یک شکست دوباره را مانند جنگ 1992 متحمل میشود. این همانی نیست که «الهام علییف» به مردم خود وعده داده است. ایروان نیز جز ایجاد تردید امنیتی میان ارمنیهای ساکن در قرهباغ دستاوردی مطمئن ندارد.
روسیه اما ممکن است به طور نسبی برنده این دور از جنگ کنونی شناخته شود؛ از این رو که توانسته پس از سکوتی معنادار در شروع جنگ، دوباره ابتکار عمل را در منطقهای که به حیاط خلوت این کشور شهره است در اختیار گیرد. علاوهبراین، ایروان را به مدار مسکو بازگردانده است. «نیکولپاشینیان» نخست وزیر ارمنستان پس از کسب قدرت کوشیده بود گرایش به غرب را در دستور کار دولتش قرار دهد. اما جنگ دوباره قرهباغ به ایروان چنین القا کرد که همچنان باید زیر حمایت مسکو قرار داشته و خود را متعهد به «سازمان هم پیمان جمعی» به رهبری روسیه بداند. باکو نیز دریافته است که بدون ملاحظه روسیه و تنها با اتکا به سلاحها و حمایتهای اسرائیلـ ترکیه قادر نیست بیرون از چارچوب نظام سنتی در منطقه عمل کند. مهمتر اینکه ترکیه نیز بر سرکشی خود مهار زده و با چشم پوشی از ادعاهای گذشتهاش درباره رد هرگونه آتش بس پیش از پایان اشغال قرهباغ، حالا آن را گامی مهم میخواند. اگرچه تاکید میکند؛ این وضع (آتش بس) نمیتواند راه حل دائمی باشد.
امتیاز دیگر روسیه در جنگ قرهباغ، تفویض ابتکار توقف جنگ از سوی رهبران گروه مینسک به دولت این کشور است. روسیه، فرانسه و آمریکا رهبری گروه مینسک را که در سال 1992 با حضور 10 کشور تشکیل شد به عهده دارند. این گروه از آن تاریخ که به آتش بس میان ارمنستان و آذربایجان در سال 1994 انجامید، قرار بود برای پایان بحران قرهباغ چارهاندیشی کند. اکنون جنگ دوباره، این گروه خفته را از خواب طولانی بیدار کرده است. این درحالی است که روسیه امروز با سال 1992 که به تازگی شولای امپراطوری شرق را ازتن به در کرده بود فاصله بسیار دارد.
جنگ قرهباغ هنوز برنده و بازنده ندارد. آتشبس که از 10 اکتبر (19 مهر) آغاز شده به مانند شیشه شکننده است. روسیه اما فعلا برنده این مقطع از جنگ است تا بعد چه پیش آید.
ایران و پازل جدید منطقه
مصطفی غنی زاده در روزنامه خراسان نوشت:
شرایط جدیدی در خاورمیانه در حال شکل گیری است. وضعیتی که در دو دهه گذشته کمسابقه یا بیسابقه بوده است. خروج تدریجی آمریکا، معاهدههای صلح بین برخی دول عربی با اسرائیل، افزایش دخالتهای خارجی دولتهای امارات و ترکیه و ظهور مجدد دولتهای عراق و سوریه پس از مدت ها در حاشیه بودن از نشانههای جدی این تغییرات است. آمریکاییها که پس از تغییر راهبردهای کلان خود، تمرکز را از خاورمیانه به شرق برده بودند، قصد خروج یک باره و حذف همیشگی از مسائل این منطقه را نداشتند اما به نظر میرسد با توجه به برخی اتفاقات، به شکل عمیق تر و گستردهتری نقش خود را در بین کشورهای مسلمان کاهش خواهند داد.
نوع نگاه ترامپ به موضوعات خارج از آمریکا که از عمق راهبردی و بلندمدت تهی است و مسائل اقتصادی کوتاهمدت در آن نقش اساسی را ایفا میکند بخش اعظمی از این امر را تبیین میکند به ویژه آن که پس از عادی سازیهای صورت گرفته بین صهیونیستها و برخی دول عربی، خیال آمریکا از موضوع اسرائیل تا حدی راحت شده است. این موضوع در کنار تصور کاهش موقتی میزان اثرگذاری ایران در فضای ضداسرائیلی پس از فشارهای اقتصادی و شهادت سردار سلیمانی، آمریکا را بر آن داشته تا از هزینهدهی بیشتر خودداری کند. حال این که در برخی کشورها مانند سوریه، عراق و لبنان با استفاده از دلارهای عربی توان اثرگذاریهای مقطعی را نیز دارد. فشار گروههای مقاومت عراقی برای خروج آمریکاییها از این کشور و افزایش هزینههای آن نیز مزید بر علت های سابق شده است. آمریکاییها توانسته اند با استفاده از دلارهای عربی و بیثباتی در این کشورها و همچنین استفاده از ظرفیت رسانهای، بخشی از ضعفهای عمیق خود در منطقه را پوشش دهند؛ گرچه سیاست بههمریخته دولت ترامپ در منطقه از هرگونه پیشروی این کشور جلوگیری کرده و عموما سیاستهای تدافعی و بدون ابتکار را برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا به ارمغان آورده است.
از طرف دیگر در غیاب موقتی عربستان و مشغولیت ایران با مسائل اقتصادی، این ترکیه و امارات هستند که به اثرگذاری مستقیم و بعضا جسورانه در منطقه روی آوردهاند. همین موضوع باعث شده که اردوغان و بنزایدها در امور بیشتری دخالت و بیش از ظرفیت کشورهای متبوع خود اقدام به سیاستگذاری متهورانه کنند.
چین و روسیه نیز در میانه این تغییر در حال افزایش میزان نفوذ خود در منطقه هستند. روسها پس از به ثمر رسیدن سرمایهگذاری خود در سوریه به چیدن میوههای آن مشغول هستند و چینی ها نیز با طرح جاده نوین ابریشم، دوستان و همپیمانان آینده خود را جمع میکنند. موضوعی که موجبات عصبانیت شدید آمریکا را به وجود آورده و به همان علت دولت عراق و لبنان را سرنگون کرده و به سعودی با شدت بسیار زیادی هشدار داده است.
در این میان نکته جالب توجه نقش امارات است که به نظر میرسد با دادن امتیاز عادیسازی توانسته طرف آمریکایی را فعلا آرام نگه دارد و همکاریهای خود با چین را به سمت افزایش عمق و سطح ببرد. به نظر میرسد هم اکنون فقط ایران است که میتواند برای طرف چینی قابل اعتماد باشد. موضوعی که در پیمان استراتژیک نیز مورد توجه دوطرف و البته مورد اعتراض آمریکا و اذناب آن است.
اسرائیل نیز در این شرایط به پشتوانه ترامپ و تندروهای حاکم بر آمریکا توانسته به امتیازات قابل توجهی دست یابد. عادیسازی و از سکه انداختن مسئله مقاومت در فضای رسانهای، بخش اعظم این تحرکات است که با دیپلماسی فعال ترکیب شده و بخشی از انزوای اشغالگری را ترمیم کرده است. گرچه اختلافات داخلی موجود در سرزمین های اشغالی میتواند تمامی این دستاوردها را تبدیل به خاکستر کند.در این میان ایران امتیازات بسیار زیادی در منطقه دارد. سوریه پس از یک دهه تلاش مستمر طرف غربی-عربی در جهت آشوب و جنگ به آرامش نسبی رسیده است، در لبنان برای اولین بار همپیمانان نزدیک ایران اکثریت پارلمان را به دست گرفته اند، در یمن وضعیت میدانی به سمت انصارا... چرخیده و زمینهای از دست رفته درحال بازپس گیری است، در شورای همکاری خلیج فارس -به عنوان گروهی برای مقابله با قدرت ایران در قلب منطقه یعنی خلیج فارس- شکافی عمیق به وجود آمده که بعید است ترمیم شود، در عراق و پس از تمام تلاشهای طرفهای مخالف ایران، گروههای مقاومت همچنان با قدرت به اخراج آمریکا از منطقه اصرار می ورزند و... موارد مهمی است که هر کدام نتیجه سالها مجاهدت و مقاومت و هزینهکردهای گسترده بوده است، اگرچه برخی معتقدند فشار اقتصادی آمریکا و گاه حتی انفعال دستگاه سیاست خارجی قدرت استفاده از میوههای این تلاشها را تا حدی عقیم ساخته است.
البته دو عامل انتخابات آمریکا و پایان تحریم تسلیحاتی ایران در پایان مهر از مواردی هستند که احتمالا مسئولان را از حرکت های سیاسی جدی دور نگه میدارند اما باید توجه داشت که پازل جدید منطقه براساس موارد پیش گفته در حال شکل گیری است و اگر ایران به سرعت نقش خود را در آن تثبیت نکند حداقل به مدت یک دهه عقب خواهد افتاد و منطقه جدید براساس عناصر جدید شکل خواهد گرفت.منطقهای با اثرگذاری حداقلی آمریکا و افزایش اثرگذاری چین و روسیه که به سمت قدرت های جدیدی مانند ترکیه و امارات پیش میرود و بازیگران قامت راست کردهای مانند عراق و سوریه در آن نقش ایفا میکنند. منطقهای که دوگانه فلسطین-اشغالگر در آن کمرنگ شده و دشمن جدیدی به نام ایران یا ترکیه به خورد اعراب داده میشود. بدون شک باید خوشه های ایدئولوژیک منطقهای فراخوان جدیتری شوند و ایران نیز با خروج از فشار اقتصادی قامت راست کند. زمانِ در حال گذر هم به نفع ایران و هم به ضرر آن است؛ آن چه تعیین کننده خواهد بود، هوشمندی در عمل و تدبیر واقعی است.