سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
دشمن، دشمنی میکند شما چه میکنید؟
سیدمحمدسعید مدنی در روزنامه کیهان نوشت:
۱- امروز در شهر کوفه همه دارای امکانات زندگی هستند، پایینترین افراد، نان گندم میخورند، خانه دارند، و آب آشامیدنی خوب مینوشند» (ما اصبح بالکوفه احدا الا ناعماً... والخ) -بحارالانوار. جلد چهلم)
از همان لحظه آغاز بیعت مردم با علی(ع) بر سر خلافت، قانونگریزان، زیادهخواهان، رانتخواران، عدالتستیزان؛ مرتجعان طرفدار احیای اشرافیت طاغوتی و جاهلی و مفسدان و منافقان و... بالاخره پرمدعایان بیشعور و قاریان بیبصیرت و... خلاصه همه بدیها و عناصر ضد انسانی و اجتماعی دست به دست هم داده و یکسره و بیامان به توطئه و شرارت و خباثت و دشمنی علیه حکومت مشروع و مردمی آن بزرگ دست زدند و سه جنگ بزرگ و پرتلفات را به ایشان تحمیل کردند و... دیگر اقداماتی که شرح آن از حوصله این نوشته کوتاه خارج است، اما مولا در اواخر حکومت خود درباره وضعیت اجتماعی و معیشتی شهر کوفه چنان میگوید که در شروع آمد.
ریشه بسیاری از این مشکلات و دشمنیها این بود که علی نمیخواست به امانتی که مردم به وی سپرده بودند و بیعت همهجانبه آنان خیانت کند. نمیخواست بر سر مصالح جامعه و منافع مردم با دشمنان صاحب قدرت و ثروت مردم پنهانی معامله کند. نمیخواست امور مردم را به دست کسانی که به اموال عمومی و بیتالمال حریص و چشم طمع دارند بسپارد، آری علی درصدد برپایی حکومت شایستگان بود. میخواست اصل شایستهسالاری را در عمل و نه در شعار و میتینگهای انتخاباتی! در کنار سایر اصول انسانساز و تمدن برپا کن، اعمال کند. علی میخواست به وظیفه خود عمل کند. و با تکیه بر تعالیم کتاب آسمانی و عمل به آموزههای نجاتبخش دین خدا «جامعه اسلامی» بسازد. تمام جرم علی این بود. البته میدانیم که:
بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
یوسف از دامان پاک خود به زندان میرود
۲- دشمن، دشمن است. این دشمن را مردم ایران خوب شناختهاند. با زبان و شعار بارها او را با صدای بلند به طوری که همه دنیا و حتی آنها که خود را به کری زدهاند، بشنوند و با اسم و رسم او را معرفی کرده و جنایات و خیانتهای او را علیه این ملک و ملت و علیه بشریت فریاد کرده است. این اتفاقی نیست که دیروز و امروز رخ داده باشد، دویست سال تاریخ استعمار در این مملکت و وقایعی چون مشروطیت و نقش انگلستان در به انحراف کشیدن آن و بر باد دادن مجاهدت ملت به پاخاسته و زحمات رهبران راستین آن و... سر برآوردن دیکتاتوری وابسته رضاخانی از ویرانههای آن و... رخدادی چون نهضت ملی شدن نفت و کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد و بر باد رفتن تلاشها و مجاهدت ملت ایران و خنثیسازی اقدامات و تلاشهای دیپلماتیک دولتمردان ملی و... اتفاقاتی بود که ماهیت واقعی دشمنان دوستنما و غارتگران متمدننما را برای همیشه به این ملت شناساند و به روشنی ثابت کرد که این ملت برای استقلال و حفظ عزت ملی و شخصیت و هویت تاریخی و تحقق آرمانهای خود جز به خود و ظرفیتهای درونی و داشتههای مادی و انسانی به هیچ قدرت استعماری با هر نامی که دارد نباید اعتماد کند که تجربه و تاریخ نشان میدهد، آنان بزرگترین دشمن استقلال و عزت ملتها و مانع بزرگ بر سر راه پیشرفت آنها هستند.
۳- شعار دادن بیامان و خستگیناپذیر و هشیاری انقلابی یکی از مهمترین کارهایی است که برای تداوم خروشان انقلاب اسلامی و حفظ اصالت و ماهیت واقعی آن هرگز نباید فراموش شود و به حرف کسانی که گاه نسنجیده و نفهمیده و بسیاری اوقات کاملا موذیانه و حسابشده و حتی پشت شعارهای خیرخواهانه و انقلابی و اعتقادی میخواهند بیثمر بودن و حتی مضر بودن و بدتر از آن ضداخلاقی و مغایرت داشتن این شعارها با آموزههای دینی و سیره بزرگان و... را ثابت کنند، نباید وقعی نهاد. البته این نیز کاملا روشن و بدیهی است که صرف شعار دادن علیه دشمن که با شنیدن آنها خشمگینتر و دیوانهتر میشود و برای خنثی کردن توطئههای رنگارنگ او از یکسو و حرکت دادن جامعه در مسیر پیشرفت و تحقق آرمانها از سوی دیگر، کافی نیست بلکه باید فراتر و چندین برابر بیشتر آن فکر کرد؛ تدبیر و ابتکار به خرج داد و خستگیناپذیر کار و مجاهدت کرد.
۴- سیره پیامبر بزرگوار اسلام(ص) پس از هجرت به مدینه و شروع جامعهسازی به روشنی گواه است که ایشان در کنار تبلیغ آیین جدید، ترویج شعائر دینی و.... از لحظه ورود به مدینه شروع به کار و تلاش کرد. تلاشی در جهت سر و شکل دادن به جامعه نوین و ایجاد زمینه وبستر رشد و تعالی معنوی مسلمانان و مردم در فضای مناسب و امن مادی و... همچنین در مسیر کوتاه کردن دستدرازی و دخالت و تجاوز دشمنان مستکبر و اشراف زیادهخواه قریش. امیر مومنان(ع) - چنانکه بالاتر اشاره شد- علیرغم همه خباثت و توطئهچینی که علیه حکومت قانونی و عدالتمحور ایشان صورت میگرفت همه مشکلات و کمبودهای جامعه را گردن دشمن نینداخت و راهحل را صرفا شعار دادن و لعن به دشمنان فرستادن ندانست بلکه یکسره و خستگیناپذیر، با کار و ابتکار، تدبیر و عمل، صلابت و قاطعیت و... چنان حکومت کرد که جامعه کمترین آسیبها را ببیند و مردم عادی از زندگی توأم با آرامش و رفاه نسبی برخوردار باشند چنانکه (حداقل) در اواخر دوران کوتاه حکومتی خود اوضاع معیشتی و امنیت اقتصادی مردم چنین بود که خود حضرتش وصف کرده است.
نه پیامبر(ص) و نه علی(ع) که عینیت و مظهر منطقیترین مکتب خلقت و عقلاییترین مذهب تاریخ هستند، و تنها الگوی «حکومت اسلامی» در تاریخ، هرگز به هنگام مدیریت و اداره جامعه دست روی دست نگذاشتند و در مقابله با دشمن فقط به شعار دادن و حداکثر دعا و نفرین اکتفا نکرده و از کار مدبرانه و طراحی بیوقفه و جهاد شجاعانه غافل نشدند.
۵- انتظار منطقی و توقع کاملا بدیهی مردم از مسئولان محترم در قوای سهگانه و سازمانها و تشکیلات مختلف این است که برایشان کار کنند. مشکلات را کمتر کنند. امنیت را در همه جنبههای حیات جمعی (اخلاقی و اقتصادی و نظامی و انتظامی و...) هرچه بیشتر فراهم آورند، موانع داخلی و خارجی پیشرفت ملک و ملت را از سر راه بردارند، و...
نه اینکه آنها را نصیحت کنند و به جای کار کردن برایشان توضیح واضحات دهند و بدعملی و ضعف مدیریتی خود را توجیه نمایند و آب پاکی روی دستشان بریزند و مثل فلان وزیر در رفتاری دون شأن جایگاه خود و در اظهاراتی سخیف و عجیب بگوید «همین است که هست!»... این مردم هشیار با گوش جان سپردن به رهنمودها و فرمان رهبری بصیر و دشمنشناس طی ۴۱ سال گذشته «هرچه فریاد داشته و دارند، سر آمریکا میکشند» و بهتر از برخی مسئولان که به جای کار کردن برای مردم آنها را معطل گوشهچشم نشان دادن اجنبی بدخواه کردهاند و ریشه بسیاری از مشکلات را هم در توطئه و خباثتهای آنها میدانند و... و البته بر مبنای دانستههای خود شعار داده و جانانه عمل کردهاند و سختیها و کمبودها و شهادتها و اسارتها و مصیبتها تحمل کردهاند و... بنابراین نیازی نیست مدیر و مسئولی پیدا شود و پس از هفت سال مردم را معطل مذاکره کردن با واشنگتننشینها، تازه آمریکا را به عنوان دشمن شماره یک ایران معرفی کند و از مردم بخواهد که علیه او شعار دهند و وی را نفرین نمایند...!!
۶- دشمن، دشمن است. دشمنی و شرارت میکند و مردم ایران و انقلاب بزرگ و پرمعنای مردم را به درستی جدی گرفته است. انقلابی که نقشههای دویستساله استعمار را درباره ایران و منطقه به هم زده است. انقلابی که با اینکه هنوز در آغاز راه است تا همینجا هم چهره واقعی تمدنی را که برپایه «زر و زور و تزویر» بر پا شده و انسانیت را در منجلاب مادیت غرق و ارزشها و حرمت او را در پای ماشین و سرمایه لگدمال کرده است، و از پشت نقاب دروغین و بزکشده چهره واقعی جنایتپیشه و منفعتپرست وی را افشا کرده است، و... انقلابی که خود میخواهد تمدنی را که رسول خدا(ص) در مدینه پایههایش را گذاشت ایجاد کند و به مصداق «وکذلک جعلناکم امه وسطا...»، تمدنی نوین برپا کند و زمینهساز انقلاب جهانی عدالتگستر بزرگ تاریخ شود.
۷- غرب برخلاف روشنفکرنمایان از مرحله پرت یا هویتباختگان مسحورکه این حرفها و اهداف انقلاب اسلامی را رویایی و تحقق آن را محال میدانند، انقلاب اسلامی را جدی گرفته است و بیش از چهل سال است که به در و دیوار میزند به هر سلاح و حربه و نیرنگی متوسل میشود بر سر راه پیشرفت ایران اسلامی سد و مانع میتراشد و تلههای مرگبار میگذارد تا آن را از نفس بیندازد و از میدان خارج کند. غیر از این کند باید تعجب کرد.
و تعجب هم از آنهایی است که توقع داشته و دارند دولت جنایتکار و زیادهخواه و تروریستی مثل آمریکا که انقلاب اسلامی به حیثیت ناداشته او ضربات مرگبار وارد کرده و بزرگترین تهدید وی به حساب میآید و اگر نگوییم به بزرگترین اما بدون شک به یکی از بزرگترین نگرانیهای دولتمردان آمریکایی و لابیهای صهیونیستی و اتاق فکرهای آنان تبدیل شده است و چنانکه امروز بیتردید «موضوع ایران» و نحوه تعامل با آن یکی از عوامل تعیینکننده نشستن بر مناصب حساسی حتی صندلی ریاست کاخ سفید است و...، غیر از اینکه میکند با ما معامله و رفتار کند! و مثلا بیاید به ما کمک کند تا معضلات اقتصادی خود را حل کنیم جامعه اسلامی را از هر نظر قوی کنیم و... بعد پدر خودش را در آوریم!! قبول داریم که صحنهگردانان سیاست آمریکا غالبا فاقد عقلانیت لازم و شناخت دقیق هستند اما دیگر نه به این اندازه! وظیفه تکتک ما خاصه مسئولان ماست که واقعیات دنیایی را که در آن زندگی میکنند بشناسند، دشمنی دشمن را باور داشته باشند و به نیروی درونی و متراکم این ملت برای ساختن و ظرفیتها و ثروت غنی این سرزمین برای آباد کردن ایمان داشته باشند و با تکیه بر شعارهای همیشه زنده و کاملا منطقی انقلاب با توکل به خدایی که همواره حامی حق و جبهه حق است نقش خود را به درستی به ساختن و آباد کردن این سرزمین و تحقق آرمانهای تاریخی و اعتقادی مردم آن ایفا نمایند و نام خود را در لیست خادمان این ملت خداجوی برای همیشه ثبت و ضبط نمایند.
مشایعت بالندگی
علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:
درگذشت استاد محمدرضا شجریان فرصتی است که یک موضوع مهم اجتماعی را واکاوی کنیم. در تاریخ اجتماعی ملتها، چهرههایی ظهور مییابند که زمینه بروز و عوامل وجودیشان آنها را تبدیل به خاطره مشترک مردمان آن عصر میکند؛ این چهره میتواند از هر عرصهای سر کشیده باشد، میتواند یک شاعر ماندگار باشد یا صدایی ماندگار؛ میتواند قهرمان دفاع ملی و سرباز وطن باشد یا فداکاری سیاسی؛ میتواند هنرمندی خلاق باشد یا مخترعی اثرگذار و ورزشکاری پرافتخار. نگاه تاریخی نشان میدهد دو علت برای ظهور و بروز چهرههای مؤثر وجود داشته است؛ یکی زمینه فعالیت و بعد بروزی که شرط لازم به حساب میآید اما مهمتر از آن بعد وجودی آنهاست که از تعامل آنها با افراد جامعه که در بستر زیست اجتماعی پدید میآید و آنها را به «روح زمانه» تبدیل میکند. این افراد میتوانند در غمها به مردم التیام بخشند و در ایجاد زمینههای کامیابی مردم نقش ایفا کنند و شادیآفرین جامعهشان باشند.
شجریان از این نحله است. اگر او در خاطره جمعی مانده فقط به دلیل صدا و تکنیک صدا نیست، بلکه نسبت او با جامعه و همدردی با مردم است که چنین جایگاهی به او داده است. او صدای مقاومت بود در عهد جنگ هشت ساله؛ نیایشی بود در معنویترین حال انسانها در افطار و نیز شعف بود در سالنهای کنسرت و آوازی برای خلوت دل ها. خاطره جمعی مردم از این اسامی بسیار به یاد دارد. جامعه پر از سیاستمدار و ورزشکار و هنرمند و شاعر و نویسنده و عالمان و بزرگان دینی است، اما اینکه برخی از آنان خاستگاهی فراتر از حیطه خود مییابند و نقطه وصل گروههای اجتماعی میشوند، به دلیل فهم آنها از نیاز جامعه آن روز و کنش موثرشان است. اینکه شعری در دورهای بیشتر خوانده و آواز یا تصنیفی در دورهای بیشتر شنیده میشود، به دلیل هنر آنها در دمیدن روح زمانه به صدها سال میراث ادبی جامعه ماست که یک صدا آن را زنده کرده و به دالان های خواست اجتماعی روانه میکند. یکی از این نمادهای زمانه زیسته ما، استاد محمدرضا شجریان است. او به تعبیر «رومن رولان» در «جان شیفته»، از تیره همان «بزرگجانهای آفرینشگر است… کسانی که براستی زندهاند و در نیروهای جاودانی سهیم هستند.»
یکی از مشکلات جامعه امروز عدم امکان برای سر بر کشیدن انسانهایی اینچنین است. چندی پیش در میان برخی دوستان در محفلی دانشگاهی صحبت از این بود که چرا در این مرزوبوم، کسی «کس» نمیشود و بزرگانی در عرصههای مختلف جلوهگری نمیکنند تا افراد فارغ از طبقه اجتماعی از آنها الگو گرفته و زیستی بهتر را تجربه کنند. دیگر امثال شجریان، شفیعی کدکنی، جلال آلاحمد، شریعتی و مطهری و... سر بر نمیآورند. این نشانه عدم سلامت در حوزه اجتماعی و سیاسی است. پیدایش این افراد محصول زمینههای مناسب اجتماعی است. قطعاً استعدادهای زیادی به دنیا میآیند و متأسفانه به روزمرگی میافتند و به علت فراهم نبودن زمینههای اجتماعی و فرهنگی فرصت بالندگی نمییابند. به عنوان مثال مریم میرزاخانی در این متن اجتماعی شناخته نمیشود و در فراسوی مرزهای ایران بالنده می شود. این رویه در تمام ابعاد علمی – فرهنگی و اجتماعی از شعر و ادب تا نقاشی و سینما و حوزه و دانشگاه در حال تکرار است.
هنر و دانش بزرگان را باید سزاوارتر پاس داشت و فرصت بالندگی از آنها نباید دریغ شود. به نظرم به جای آنکه هر چیزی را از دریچه ساخت قدرت تحلیل کنیم و آن را به عنوان تنها متهم شناخته شده فرض کنیم، بخشی از این نارساییها به تک تک افراد جامعه نیز برمیگردد. همه ما نیازمند بازسازی برای ایجاد متن اجتماعی مناسب هستیم که افراد به راحتی در آن رشد کنند و به بالندگی برسند. هرچند تأثیر ساختار قدرت در ظهور و پرورش استعدادهای درخشان و بالندگی آنها قابل انکار نیست اما نقش نهادهای اجتماعی از خانواده تا جامعه در این نقصان و بیماری اجتماعی قابل مشاهده است. باید از رفتار خانوادهها شروع شود تا در نهادهای اجتماعی بزرگتر و ساختارهای قدرت، زمینه بروز استعدادها و درخشش آنها پدید آید. از نگاهی دیگر ما در جامعه نیاز به فصل مشترک فراوان داریم. نیازمند روح تساهل در میان خود هستیم. نیاز به لطافت فضای جامعه و زمینههای مثبتاندیشی داریم. ولی شوربختانه در فرآیند اجتماعی مسیری را مشاهده میکنیم که صدای درشت و ناملایم از ساخت سیاستزده هر روز بلندتر به گوش میرسد و به جای نوای خوش و جانبخش شجریان هر روز از رسانههایش ناسزاهای سیاسی میشنود.
در دوران سختیهاست که نیاز به مقاومت بزرگ اجتماعی و باور به تغییر و توانستن داریم. در این روزهاست که محتاج جانهای آفرینشگر همانند شجریان هستیم. غرور بزرگ و حس توانستن با بزرگانی این چنین به ما دست میدهد. مقاومت در سختیها شعر و کلام و آواز میخواهد. به نظرم نبود صداها و بزرگانی همچون شجریان نوعی خودتحریمی ما هم بود. ایران همیشه برای عبور از سختیها و ترمیم آلام خود از شاعران بزرگی مدد گرفته است. در روزی که پیکر خاکی شجریان را تشییع میکنیم مشایعت کنیم از جامعهای که روح بزرگ در آن شکل بگیرد. متعهد شویم بزرگانمان را پاس بداریم و در یک همفکری بزرگ کاری کنیم که از نهاد خانواده تا بزرگترین نهادهای اجتماعی کسانی که حال ما را خوب میکنند سربرکشند.
مناظرههای انتخاباتی و امید به فضای سیاسی آمریکا
فرزانه دانایی در روزنامه وطن امروز نوشت:
بعد از نخستین مناظره تلویزیونی بین نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و منتشر شدن نخستین نتایج نظرسنجی فوری بعد از این مناظره، مشخص شد مردم آمریکا به دلیل سطح پایین مناظره، جواب ندادن نامزدهای انتخاباتی به سوالات مطرحشده و خشونت کلامی موجود در این مناظره دیگر امیدی ندارند بتوانند پاسخ سوالات خود را از این مناظرهها دریافت کنند و در عین حال آنها را برای فضای انتخاباتی آمریکا مسموم میدانند. اگر چه هنوز هم کورسوی امیدی وجود داشت که مناظره انتخاباتی بین معاونان نامزدهای انتخاباتی بتواند فضا را تا حدی معقول و منطقی نشان دهد اما نتایج نظرسنجیها نشان میدهد این مناظره نیز کمکی به تشویق مردم به رأی دادن در انتخابات نکرده است و در عین حال فاصله بین پنس و هریس در نظرسنجیها به قدری کم است که عملا نمیتوان بیان کرد کدام یک از آنها برنده مناظره بوده است.
رسانههای آمریکایی هر کدام با توجه به نزدیکیشان به حزب دموکرات یا جمهوریخواه، کاملا هریس یا مایک پنس را برنده مناظره عنوان کردند و هیچ نهاد مستقلی نتوانست پیروزی هیچ کدام از ۲ نامزد معاونت ریاستجمهوری را تأیید کند. برخی رسانههای دموکرات، کاملا هریس را برنده مناظره دانستند و تعدادی از رسانههای وابسته به حزب جمهوریخواه نیز مایک پنس را از نظر قدرت کلام و منطق (البته در قیاس با دونالد ترامپ) برنده این منازعه خواندند. برخی از آنها پا را از این هم فراتر گذاشته و بیان کردند: «پنس هر کاری میتوانست برای به دست گرفتن کنترل اوضاع بعد از مناظره سراسر آشفتگی و بینظم نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری انجام داد، حالا نوبت ترامپ است که از فرصت به وجود آمده توسط پنس استفاده کند و کنترل اوضاع را به دست بگیرد».1 از این منظر تعدادی از رسانههای دموکرات و جمهوریخواه مشترکا بر این باور بودند که مساله «اوباماکر» یا لایحه بهداشت و سلامت رئیسجمهور قبلی آمریکا مهمترین نقطه عطف در مبارزات انتخاباتی ۲ نامزد فعلی خواهد بود. جمهوریخواهان نیز خود به این اعتقاد رسیدهاند که تنها سوالی که پنس نتوانست از عهده پاسخ دادن آن برآید، سوال مربوط به لایحه درمانی بود. او هیچ پاسخی در مقابل این سوال که مردمی که بیمه درمانی درستی ندارند، چطور میتوانند از خود در مقابل کرونا محافظت کنند، نداشت. این در حالی بود که دموکراتها برنامه دقیقی برای اجرایی کردن دوباره لایحه بهداشتی اوباما ارائه کردند.
اما در مقابل، اشتباه حیاتی کاملا هریس در مقابل دوربینهای زنده تلویزیونی این بود که اعلام کرد به ترامپ اعتماد ندارد و واکسنی که او برای کرونا تبلیغ کند را به هیچوجه استفاده نمیکند! این در حالی است که هر واکسنی که با تأیید سازمان غذا و داروی ایالاتمتحده راهی مراکز درمانی آمریکا شود براحتی مورد استفاده مردم قرار میگیرد و ترس از بیماری «کووید-19» ریسک تبعات بعدی ناشی از استفاده از این واکسن را در نظر مردم بسیار پایین میبرد. گفتن این جمله از طرف کاملا هریس اما بدین معنی است که مردم نمیتوانند حتی به دموکراتها هم در این زمینه اعتماد کنند، چرا که نفرت عمیق آنها از ترامپ باعث میشود حتی در صورت پیروزی در انتخابات، فرآیند تأیید واکسن را به خطر انداخته و آنها سعی کنند چنین وانمود کنند دولت جدید به دنبال واکسن جدید میرود و کاری به اقدامات انجامشده پیشین ندارد و همین مساله زمان رسیدن به واکسن را (حداقل برای آمریکاییها) بسیار طولانی میکند.
کاملا هریس البته درباره مسائل دیگر غیر از کرونا هم صحبتهایش را به نحوی بیان کرد که میتوان گفت غیر از شایعات مطبوعاتی یا ارجاع دادن به صحبتهای ترامپ که اما واگرهای زیادی درباره صحت و سقم مطرح شدن آن وجود دارد، چیز دیگری در چنته نداشت.
او ترامپ را «بزرگترین شکست ریاستجمهوری در تاریخ ایالاتمتحده» نامید و بارها به این نکته اشاره کرد که ترامپ (به نوشته روزنامه نیویورکتایمز که البته تاکنون نیز تأیید نشده است) تنها 750 دلار مالیات پرداخته و 400 میلیون دلار به مردم آمریکا بدهکار است. او بیان کرد ترامپ به «علم اعتقادی ندارد» زیرا به مساله تغییرات آب و هوایی اعتقاد ندارد (که البته ترامپ چنین چیزی را مطرح نکرده اما مطرح کرده است که با وجود تغییرات آب و هوایی، آمریکا سیاستهای خود را تغییر نمیدهد زیرا کشورهای دیگری مانند چین هستند که یکی از بالاترین میزان آلایندگیها در جهان را دارند و سهم آمریکا به اندازه چین نیست). هریس مطرح کرد ترامپ کشتهشدگان در جنگ را مشتی «بازنده» توصیف کرده است و از گروههای طرفدار نازی در شارلوتسویل آمریکا حمایت کرده یا اینکه هرگز درباره دخالت در انتخابات آمریکا با روسیه و پوتین صحبت نکرده است. همه این موارد را طی 4 سال گذشته میتوان در رسانههای وابسته به لیبرالها در آمریکا به وضوح مشاهده کرد و روزنامهنگاران بیشتر از نامزدهای معاونت رئیسجمهور میتوانند در مناظرههای خود به این موارد بپردازند! مسالهای که میتوانست مطرح شود و از چشم دموکراتها دور ماند، انتقاد از رویکردها و برنامههای ترامپ بود که به عنوان یک جای خالی بزرگ و همراه با علامت تعجب در مناظرهها باقی ماند.
البته پنس نیز به نظر جمهوریخواهان در این مناظره چندان خوب و قاطع حاضر نشده است زیرا در این صورت در مقابل اتهام واردشده به ترامپ مبنی بر اینکه درباره مداخله روسیه در انتخابات صحبتی با کرملین مطرح نکرده است، او نیز باید درباره روابط خاص خانواده بایدن با چین و اوکراین صحبت میکرد. پنس با زیرکی تمام خود را از این مناقشه بیرون کشید و کار اتهامزنی در این باره را به خود ترامپ واگذار کرد. او همچنین- چنانکه انتظار میرفت- از نوع برخورد ترامپ با اعتراضات تبعیض نژادی در شهرهای مختلف آمریکا حمایت نکرد و آنطور که جمهوریخواهان از او انتقاد دارند، حاضر نشد بیان کند اعتراضات را مشتی اراذل و اوباش غارتگر انجام دادهاند.
نکته جالب در این باره اتهامات دیگری بود که تا به حال کمتر شنیده شده بود و آن اتهام پنس به بایدن درباره حمایت 30 سالهاش از چین کمونیست بود! در ساختار سیاسی آمریکا بود؛ همین یک جمله بینندگان شبکههای تلویزیونی در داخل و خارج از آمریکا را به این فکر انداخت که گویی این مناظره در دوران جنگ سرد برگزار شده است نه در دوران کنونی. او همچنین مدعی شد بایدن مخالف کشتن بنلادن بوده است و او به همراه اوباما کاری کردهاند که ایران تا ساخت سلاح هستهای تنها 4 سال فاصله دارد! او همچنین کاملا هریس را متهم کرد در دورانی که دادستان کل ایالت کالیفرنیا بوده است، کاری برای سیاهپوستان یا رفع تبعیض از آنها انجام نداده است.
اما نتیجه تمام اتهامزنیها و مناظره معاونان نامزدهای ریاستجمهوری چه بود؟ نگاهی به نظرسنجیهای انجام شده نشان میدهد برخلاف آنچه رسانهها درباره پیروزی یکی از آنها بر دیگری میگفتند، اگرچه میزان محبوبیت هریس در مقایسه با نظرسنجیهای قبلی 6 درصد افزایش داشته است و میزان افزایش محبوبیت پنس کم بوده است اما مشخص نیست بالا رفتن میزان محبوبیت به معنای رأی دادن بیشتر به نامزد دموکرات باشد.
در واقع آمارهای مرتبط با مناظره نشان میدهد مناظرههای انتخاباتی تقریبا تأثیری در میزان محبوبیت یا عدم محبوبیت نامزدهای انتخاباتی یا معاونان آنها نداشته است. این مساله چندان هم از فضای سیاسی آمریکا بعید نیست، چرا که به وجود آمدن فضای دوقطبی شدید در ماههای اخیر نمیتواند در نهایت با چند مناظره تلویزیونی که حاضران در مناظره تنها یکدیگر را به کمکاری یا خیانت متهم میکنند، تأثیری بر رأی مردم داشته باشد.
-------------------------------------------------------
پینوشت
1-https://amgreatness.com/2020/10/07/pence-regains-the-initiative-but-trump-must-finish-the-job/
بر فراز بام آواز ایران
محمدتقی فاضلمیبدی در روزنامه آرمان ملی نوشت:
استاد پرآوازه آواز ایرانزمین محمدرضا شجریان پس از سالیانی رنج و اندوه به دیار باقی پر کشید و صدای گرم و دلنشینش را در سینههای مردم عاشق به یادگار گذاشت. در میان هنرمندان فرازمند جهان کم بودهاند کسانی که در نهانخانه جان میلیونها مردم به خاطر هنرشان نفوذ کرده باشند. استاد شجریان از معدود هنرمندانی بود که با روح فرهنگ این مرز و بوم گره خورد و دل آدمیان را به دنبال صدایش به یغما برد. نگارنده این سطور خاطرات زیادی از او شنیده است که جای ذکرش نیست.
روزی برایم گفت در کنسرتهای خارج از کشور کسانی که فارسی نمیدانند و شرکت میکنند، شیفتگیشان از این صدا و آواز است که اینها را به سوی خود میکشاند و درشگفتند که این صدا از کدام حلقوم و حنجرهای برکشیده میشود. باز برایم میگفت: در دریا روی قایق میخواندم، صدایم که به اوج میرفت، مرغان دریا بالای سرم پرواز میکردند. باید بگویم شجریان هنرهای دیگری در کارنامه خود داشت که از آوازش کم نبودند.
خوشنویسی، گلکاری، گیاهشناسی، گلپروری در کنار موسیقی به همراه داشت. از او شنیدم که میگفت عاشق خاکم و غالب گلهای خودروی وحشی که در کوهساران میروید، میشناسم.
دانش موسیقی او کمتر از آوازش نبود. شعرشناسی و سبکشناسی و اینکه کدام اوزان عروضی را در کدام دستگاه موسیقی بخواند، از هنرهای کمنظیر او بود. همانطور که صدا در دستگاهها و ردیفها و گوشههای مختلف شکل میگیرد، شعر نیز در بهطور مختلف و اوزان عروضی متعدد نظم میگیرد. حفظ تناسب وزن شعر با دستگاه و گوشه و ردیف، کاری بود که شجریان از آن غفلت نمیکرد. در کنار این همه زیبایی، حفظ استقلال شخصیت و هویت کاریاش بود. هیچگاه گوهر هنرش را با زر ناسره سودا نمیکرد و این دُرِ لفظ دری را با حزبی و گروهی گره نمیزد.
بالهای هنرش را برای مردمش پرواز میداد، هر شعری را مناسب با اوضاع روزگار برمیگزید و میخواند. از آن مهمتر، چیزی که شجریان را صدرنشین کرد، تعهدش به هنر و همدلی و همدردیش با مردم بود. آواز را برای آواز نمیخواست. آواز را روشی در جهت احیای فرهنگ مردم ایران به کمال رسانید. او عطار و مولوی و حافظ و سعدی را به خانههای مردم برد. گوش مردم را با سرودههای شاعران بزرگ آشنا کرد. شاهکاری که تمام مردم به استقبالش شتافتند، خواندن چند بیت مثنوی و صدای به اوج نشسته «ربنای» او بود که آیاتی چند از قرآن را با سلیقه بیهمتای هنری خود برگزیده بود و در بهترین حالات معنوی بر سر سفرههای مردم حضور داشت و همه شیدای شنیدن شور آواز و دعای «ربنایش» بودند.
حیف که سالها این آواز ملکوتی از مردم دریغ داشته شد. امید است مسئولان رسانه ملی این صدای روحی و معنوی را به صداوسیما بازآورند و «ربنای»ای که وقف مردم شد، به گوش مردم بسپارند. و در پایان خطاب به او از قول فرخی سیستانی میگویم: «شرف و قیمت و قدر تو به فضل است و هنر/ نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان/ هر بزرگی که به فضل و هنر گشت بزرگ/ نشود خُرد به بد گفتن بهمان و فلان/ گرچه بسیار بماند به نیام اندر تیر/ نشود کُند و نگردد هنر تیغ نهان».
مدیریت نمایشی!
دنیا حیدری در روزنامه جوان نوشت:
روز نخست همه هوادار هستند، از آن دسته هواداران افراطی و عاشق و صدالبته ناراضی و شاکی از نحوه مدیریت و عملکرد مدیران قبلی، چه در کسب نتیجه و جایگاه تیم و چه در زمینه عقد قراردادهایی که بیدر و پیکر خوانده میشود و جز بیبندوباری مالی چیزی در آن دیده نمیشود. روزهای نخست تمام حرفها حماسی است و دهان پرکن، اما همه نمایشی، چراکه بعد از گذشت چهار روز و جابهجا شدن مدیر جدید در صندلی مدیریت، به سرعت فراموش میشود. قرار بود نقش قهرمانها را بازی کند و مشکلات را یک به یک و اصولی از ریشه درآورد.
آبها که از آسیاب افتاد و هیجان کسب مقام جدید فروکش کرد، گلهها شروع میشود. گلههای تمام نشدنی از اوضاع مالی و دست خالی باشگاه برای حل و فصل آن و لزوم حمایتهای دولتی و حتی هواداران! این سناریوی نخنما شده و فوقتکراری مدیران باشگاههای فوتبال ایران است که با چنان سروصدایی میآیند که گویی قرار است تیشه بزنند به ریشه ناکامیهای مدیران قبلی و داستانی تازه را آغاز کنند، اما طولی نمیکشد که مشخص میشود آش همان آش است و کاسه همان کاسه!
خوب میدانند که این نمایشها سالهاست که نخنما شده و حنایشان سالهاست که دیگر رنگی ندارد، اما باکشان نیست از به راه انداختن بازیهای تکراری و تقلا برای فریب افکار عمومی.
زمانی شاید این حرفها خریدار داشت، زمانی شاید انتقاد از مدیر قبلی و برشمردن اشتباهات فاحشی که مرتکب شده بود، روزنه امیدی بود که نفر جدید و تازهوارد آمده و قصدی دارد برای تغییر مسیر و حل مشکلات، اما سالهاست که دیگر هیچ امیدی نیست، وقتی کاملاً واضح است که آقایان از چه مسیری عبور میکنند برای نشستن بر مسند مدیریت باشگاههایی، چون پرسپولیس و استقلال و هیچ اعتمادی نمیتوان کرد به مدیرانی که نه به واسطه تواناییهای فردی و مدیریتی که به واسطه لابیهای قوی، رفاقتها و این قبیل مسائل حکم مدیرعاملی برایشان زده میشود. چطور میتوان از مدیرانی که اصولی روی کار نیامدهاند انتظار اصولی کار کردن داشت.
مددی، سرپرست جدید استقلال خودش را میراثدار بدهی دیگران میداند. این همان حرفی است که عرب، فتحاللهزاده، انصاریفرد، فتحی و رویانیان نیز به محض روی کار آمدن گفته بودند، آن هم با گله و انتقادهایی تند از نحوه عقد قراردادهایی کاملاً غیرحرفهای که جز انباشته شدن بدهیهای باشگاه کوچکترین سود دیگری نداشته است. اما تکتک آنها بعد از جدایی با چنین انتقاداتی از سوی مدیران بعدی مواجه شدند. انتقاداتی که دیگر هیچ حساسیتی در افراطیترین هواداران هم ایجاد نمیکند و کوچکترین هیجانی ندارد، وقتی سالیان سال است که به تکراریترین شکل ممکن تکرار میشود. این داستانها، اما طی همه این سالها باید چشم نهادهای نظارتی را تیز میکرد و گوششان را حساس که چه اتفاقی دارد رخ میدهد که همه از حیف و میلهای غیرقابل قبول مینالند و خود، اما همان راه را در پیش میگیرند. این اتفاقها باید در تمام این سالها بالادستیها را حساس میکرد تا با اندکی نظارت پایان دهند به این بلبشو، اما هرگز این اتفاق رخ نداد تا این دیالوگها مثل خوشامدگویی نقل زبان مدیران تازهوارد شود، بیآنکه کلامی از آن راه به جایی ببرد و نتیجهای در پی داشته باشد.
جالب اینکه وزارت ورزش به عنوان مجمع دو باشگاه پرسپولیس و استقلال در خواب ناز است و فرصتی ندارد برای آنکه نگاهی بیندازد به اتفاقات اخیر و ببیند داستان از چه قرار است که همه روزهای نخست پرشور و حرارت و حماسی نطق میکنند، اما دو روز بعد راه پراشتباه قبلیها را در پی میگیرند و اوضاع را مدام خرابتر از چیزی که هست، میکنند.
حقه ای دیگر از ترامپ
سید احمد موسوی مبلغ در روزنامه خراسان نوشت:
دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در توییتی اعلام کرد تا پایان سال جاری میلادی، نیروهای آمریکایی خاک افغانستان را ترک خواهند کرد در حالی که گروه طالبان، از این سخن رئیس جمهور آمریکا به شدت استقبال کردند، مقامات ناتو، با ابراز ناخشنودی از این تصمیم ترامپ، تاکید کردند که آمریکا باید برای خروج از افغانستان، با متحدین خود نیز مشورت کند اما واقعیت این است آن چه رئیس جمهور آمریکا بیان کرده، یکی از اصلی ترین بند های موافقت نامه آمریکا و طالبان است.
آمریکا در موافقت نامه خود با طالبان، پذیرفته است که نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج کند و از تعداد پایگاه های نظامی خود نیز بکاهد. از سوی دیگر، کمتر از یک ماه تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باقی مانده و ترامپ، علاوه بر این که در نظر سنجی ها از رقیب خود عقب مانده، در مهار کرونا به شدت دچار چالش است و ابتلای خود او به کرونا نیز میتواند بر ادامه مبارزات انتخاباتی اش تاثیر بگذارد. ترامپ همچنین در محقق کردن وعده های خود در زمینه های مختلف و از جمله پایان دادن جنگ افغانستان، ناکام بوده و همه این ها، باعث شده تا در رقابت های انتخاباتی، در وضعیت نامناسبی قرار بگیرد. از سوی دیگر، مذاکرات صلح بین الافغانی که حدود سه هفته است در قطر در حال پیگیری است، تا کنون حتی به تعیین چارچوب مذاکرات نیز منجر نشده است چه رسد به این که وارد جزئیات و روشن شدن دورنمای وضعیت سیاسی و جنگ در افغانستان شود. با این حساب، به رغم این که آمریکا با طالبان، موافقت نامه ای را به امضا رسانده اما عملا جنگ افغانستان خاتمه پیدا نکرده و این مسئله، علاوه بر تشدید نارضایتی مردم آمریکا، موجب نگرانی و نارضایتی شرکای آمریکا در جنگ افغانستان به دلیل تک روی و یک جانبه گرایی آمریکا نیز شده است.
قطع به یقین این است که آمریکا، تمایل چندانی به کاهش جنگ و نابه سامانی در افغانستان ندارد اما به شدت علاقه مند است ضمن پیشگیری از تحمل آسیب های جانی و مالی این جنگ برای خودش، این هزینه ها را میان سایر کشورهای ذی دخل در افغانستان و به ویژه کشورهای همسایه افغانستان، سرشکن کند. این در حالی است که دولت افغانستان نیز از وضعیت عملکرد یک جانبه آمریکا در افغانستان ناراضی و در تلاش است تا اجماعی بین المللی، بر روند مذاکرات صلح افغانستان نظارت داشته باشند و کشورهای همسایه، نقش موثر تری در این مذاکرات عهده دار شوند.
همه این چالشها موجب شده که آمریکا، در مسئله افغانستان، دست پری نداشته باشد و ترامپ در این وضعیت نابه سامان، پیش از آن که به استراتژی کشورش درخصوص افغانستان بیندیشد، به این مطلب فکر کند که چگونه میتواند افکار عمومی آشفته و نگران آمریکا را به نفع خود سامان دهی کند و در فرصت باقی مانده تا روز انتخابات، مردم نگران آمریکا را به نفع خود پای صندوق های رای ببرد.آگاهان مسائل افغانستان، با توجه به واقعیت های میدانی و با تکیه بر اطلاعاتی که از مذاکرات پشت پرده و پنهانی طالبان با آمریکا در برخی محافل رسانهای دست به دست میشود، معتقدندآمریکا به حضور خود در افغانستان پایان نخواهد داد اما تلاش خواهد کرد تا ائتلافی از نیروهای سکولار و نیروهای افراطی مذهبی به وجود بیاورد و حکومتی شبیه حکومت سعودی در افغانستان ایجاد کند. چنین ساختاری، اگر ایجاد شود، نمیتواند مانعی جدی بر سر حضور آمریکا در منطقه تلقی شود.
با این حساب، مطلبی که ترامپ در توییت خود از آن سخن گفته، بیش از آن که یک واقعیت باشد، حقه ای برای کنترل افکار عمومی داخل آمریکا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری این کشور است. آمریکا با همه تلاشی که انجام داد، موفق نشد بحران افغانستان را با امضای یک توافق نامه میان طالبان و دولت افغانستان، ظاهراً به پایان برساند اما اعلام خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان، میتواند چهره ای متعهد از ترامپ را که به قول هایش عمل می کند، به مردم آمریکا نشان دهد.
مطلب آخر این که تجربه کیفیت خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق و نیز اهمیت ژئوپلیتیک افغانستان و ضرورت حضور مستقیم آمریکا در منطقه به منظور تامین منافع این کشور نیز این احتمال را که آمریکا تمام نیروهای خود را از افغانستان خارج کند، تقریبا مساوی با صفر کرده است.آن چه در عراق روی داد، دقیقا به این شکل بود که تعداد زیادی از نیروهای آمریکایی، با تغییر پوشش و در قالب دیپلمات، در حد و اندازه چند هزار نفر، در آن کشور باقی ماندند. در افغانستان نیز، اتفاق مشابهی می تواند بیفتد و شکل حضور آمریکایی ها از ظاهر نظامی به ظاهری دیپلماتیک تغییر کند تا هم دولت آمریکا به تعهداتش به طالبان و نیز مردم آمریکا در ظاهر عمل کرده باشد و هم منافع آمریکا در افغانستان با خطر مواجه نشود.