به گزارش مشرق، مهدی فضائلی کارشناس مسائل سیاسی طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:
اتاق فرمان آمریکایی با هماهنگی صهیونیسم و همراهی ترکیه، فعلا توانستهاند با ساقطکردن بشار اسد، ظاهرا شکست قبلی را جبران کنند و بر سوریه حاکم شوند، اما آیا این پایان ماجرا خواهد بود؟
بعید است تحلیلگری را بتوان یافت که بتواند آینده روشنی را برای سوریه ترسیم و پیشبینی کند و این آینده در هالهای نه در ابهام بلکه در ابهامات متعدد قرار دارد.
در این یادداشت بنای خوانش گزینههای محتمل برای آینده سوریه را ندارم و صرفا به پاسخ یک پرسش میپردازم.
آیا آمریکا به اهداف خود در سوریه دست خواهد یافت؟
خوب است بدانیم آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بارها و بارها برای تغییر نظامهای سیاسی مخالف خود در منطقه خاورمیانه دست به کار شده و با بهانههای مختلف ازجمله مقابله با کمونیسم، رقابت با رقبای ژئوپلیتیک، جلوگیری از سلاحهای کشتارجمعی، مبارزه با تروریسم و گسترش دمکراسی، شیوههای گوناگونی را به کار گرفته است. حمایت از کودتای نظامی، کمک نظامی آشکار و پنهان به گروههای اپوزیسیون، حمله و اشغالکردن کشور، پشتیبانی هوایی از قوای اپوزیسیون، تحریم و... از جمله شیوههای این کشور متجاوز در دستاندازی به کشورهای منطقه بوده است.
خوب است این را هم بدانیم که وقتی دولتمردان آمریکا برای سرنگونی نظامی مصمم میشوند، با فریبکاری تمام، درباره تهدیدات آن نظام غلو میکنند، واژگان جذاب و همهپسند مانند دمکراسی، مبارزه با تروریسم، حقوق بشر و امثال آنرا استخدام میکنند، وعده دستاوردهای بسیاری را میدهند و زودهنگام ادعای پیروزی و موفقیت میکنند.
و اما پاسخ این پرسش که آیا آمریکا به اهداف خود در سوریه دست خواهد یافت یا نه را به یک کارگزار باتجربه آمریکایی واگذار میکنم؛ کسی که حدود ۳دهه سیاستهای آمریکا را در غرب آسیا دنبال کرده و در پی تحقق اهداف کشور متبوعش در این منطقه حساس جهان بوده است.
فیلیپ گوردون، هماهنگکننده اسبق کاخ سفید در امور خاورمیانه، کتابی دارد بهنام «شکست در بازی طولانی». او در این کتاب، ضمن موافقت و همراهی با اهداف دولتمردان آمریکا در سرنگونی نظامهای سیاسی غیرهمسو با آمریکا، راهبردهای دستیابی آمریکا به اهدافش را به چالش میکشد و آنها را ناموفق ارزیابی میکند.
گوردون، سیاستها و دخالتهای آمریکا در تغییر دولتهای عراق، لیبی، افغانستان و سوریه را مرور میکند و به این سؤالات پاسخ میدهد که چرا تغییر رژیم در خاورمیانه چنین دشوار است؟ چرا همیشه از آنچه انتظار میرود سختتر است و پیامدهای بدی به همراه دارد؟ چرا رهبران آمریکا فکر میکنند که «میتوانیم درست انجامش بدهیم» و فریب این توهم را میخورند که این دفعه فرق میکند؟ آیا اصلا برای سیاستی که پیوسته به شکست میانجامد، هیچ راه جایگزینی هست که واقعگرایانه باشد؟
پاسخ گوردون به این پرسشها با بررسی ۷۰سال تلاش ایالات متحده آمریکا برای تغییر نظامهای سیاسی غرب آسیا صورت گرفته است.
فیلیپ گوردون در بخش پایانی کتاب خود به جمعبندی مطالبش میپردازد و در بخشی از این جمعبندی چنین مینویسد:
«ماجراهای تغییر رژیمهایی که در این کتاب دربارهشان بحث شد تفاوتهای بسیاری با هم دارند، ولی شباهتهای مهمی نیز بینشان وجود دارد. در تکتک موارد، تلاش برای سرنگونی رژیم فعلی و نشاندن حکومتی بهتر به جای آن بسیار پرهزینهتر از چیزی درآمد که پیشبینی شده بود؛ نتوانست ثبات را به همراه بیاورد و طیف گستردهای پیامد ناخواسته و نامطلوب بهوجود آورد.»
نویسنده تصریح میکند: «وقتی به تکتک عملیاتهای تغییر رژیم در خاورمیانه مینگریم که از سال۱۹۵۳ به رهبری ایالات متحده انجام شد، هیچ نمونه موفقی به چشم نمیخورد؛ با چندین شکست فاجعهآمیز روبهرو شدهاند، همیشه نیز هزینهها بیشتر از چیزی بود که سیاستگذاران و حامیان تغییر رژیم قول میدادند، منافع کمتری داشت و نتایج پیشبینینشدنیتر بود.»
براساس آنچه سیاستمدار و مجری باسابقه سیاستهای آمریکا در منطقه غرب آسیا مطرح کرده میتوان آینده سوریه را ضمن ابهامات بسیاری که دارد، پرچالش، پرهزینه و بدون دستاورد مطلوب برای آمریکا توصیف کرد؛ آیندهای که شاید اتاق فرمان آمریکایی را یکبار دیگر مبهوت و پشیمان کند و در این آینده، جوانان غیور سوریه نقشی مهم ایفا خواهند کرد.