پافشاری رئیس‌جمهور و مقامات ارشد دولت روی گزینه‌های «صلح»، «سازش» و «مذاکره» نشان می‌دهد که «استانداردسازی رفتار ایران» یک «باور تعمیق یافته» و «غیرقابل تغییر» است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


از تاریخ عبرت بگیرید!

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:


«عقلانیت» به معنای محاسبه درست است. بعضی اسم عقلانیت را می‌آورند اما معنایش ترسیدن است. ترسوها حق ندارند اسم عقلانیت را بیاورند. ترسیدن و میدان خالی کردن عقلانیت نیست، همان ترس است. اینکه می‌بینید علیه امکانات موشکی ما تبلیغات می‌شود و علیه توانایی‌های منطقه‌ای ما تبلیغات می‌کنند و این اراذل یاوه‌گوی آمریکا که علیه ایران حرف می‌زنند، برای این است که این امکانات نظامی ما با محاسبه دقیق به وجود آمده است. مهم این است که دستگاه محاسباتی را حفظ کنیم و نگذاریم دچار اخلال شود که اگر دچار اخلال شود، شرایط ما بد خواهد شد».


این فرازی از سخنان حکیمانه امام خامنه‌ای -دامت‌برکاته- بود که بیست و یکم مهرماه جاری در ارتباط تصویری با چند آموزشگاه نظامی کشور بیان شد. این سخنان آنچنان شفاف و در عین حال محکم است که نیازی به شرح و تفسیر ندارد و این قلم نیز نمی‌خواهد به شرح آن بپردازد. در این خصوص ذکر چند نکته، خالی از فایده نیست:


1- در روزهای پایانی سال 1382 که شش ماه پس از اشغال افغانستان، عراق نیز به اشغال نظامی آمریکا درآمد و مقامات سیاسی و نظامی آمریکا و انگلیس اشاره‌ای هم به جمهوری اسلامی داشتند و از ایران می‌خواستند تا مسیر عزت و استقلال خود را پس از 25 سال مجاهدت تغییر داده و سیادت غرب را بر منطقه بپذیرد و مثل بقیه کشورها، کاری به کار سیاست‌های تجاوزطلبانه و  فزون‌خواهانه آنان نداشته باشد، دو نظریه در ایران پدید آمد، یک نظریه از سوی کسانی مطرح شد که منطق خود را با واژه «عقلانیت» توضیح می‌دادند و مدعی بودند عقلانیت حکم می‌کند برای حفظ کشور و حفظ نظام از سیاست‌های حساسیت‌زایی که باعث ناراحتی غرب می‌شود، دست برداریم. آنان معتقد بودند ما توان مقابله با آمریکا را نداریم و رهبری جریان مخالف آمریکا در دنیا، هزینه‌ای دارد که ما قادر به تأمین آن نیستیم. از سوی دیگر ما با اقدامات خود در منطقه، ممکن است بتوانیم بعد از دادن تلفات و هزینه‌ها بزنگاه و نقطه‌ای را بدست آوریم اما قادر به حفظ آن نبوده و در نهایت به خود و دیگران- مثلاً حزب‌الله لبنان- آسیب می‌زنیم.


بعضی هم مدعی بودند آمریکای مهاجم در واقع گاوی خشمگین است که اگر ما به شاخ آن آویختیم، در نهایت هلاک می‌شویم و این در حالی است که این گاو پستان هم دارد و ما می‌توانیم به جای شاخ به پستان آن نزدیک شده و از شیر آن استفاده کنیم.

آنان برای اثبات نظریه خود به مالزی زمان اول نخست‌وزیری «ماهاتیر محمد» اشاره می‌کردند و می‌گفتند او معقولانه به جای آویختن به شاخ این گاو به پستان آن نزدیک شده و دارد بهره خود را می‌برد چرا ما این کار را نکنیم. حالا بگذریم که چندی پس از این سخنان ماهاتیر محمد در مصاحبه‌ای تلویزیونی گفت ما داشتیم پیش می‌رفتیم اما یک‌شبه به خاک سیاه نشستیم. ماجرا از این قرار بود که فقط در یک موضوع- فلسطین- ماهاتیر محمد اظهارنظری کرده بود که به کام صهیونیست‌ها خوش نیامده بود و به شرکت‌های سرمایه‌گذار غرب در مالزی فشار آورد و آنان طی یکی- دو ماه سرمایه‌های خود را خارج کردند و باد «ببر اقتصادی شرق آسیا» را کشیدند.


این جریان با حمله آمریکا به عراق تلاش زیادی کردند تا نظام را وادار به دادن «امتیازات ویژه» به آمریکا و انگلیس کنند. در این میان 127 نماینده مجلس- ششم- شورای اسلامی طی نامه سرگشاده‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی، ایشان را به «واقع‌نگری» فرا خوانده و با تقدیس اقدام امام در پذیرش قطعنامه 598 که معظم‌له با دردمندی از آن به سرکشیدن جام‌زهر تعبیر فرموده بود، از رهبری خواستند که دومین جام زهر که واگذاری امتیازات بزرگ بود را سربکشد! همزمان با این مسئله از وزارت خارجه دولت سید محمد خاتمی در اقدامی عجیب و بدون هماهنگی با نظام نامه‌ای به وزارت خارجه آمریکا- از طریق سفارت سوئیس در تهران- ارسال شد که در آن دولت جمهوری اسلامی آمادگی خود را برای «مذاکره درباره همه مسائل مورد اختلاف میان ایران و آمریکا و حل همه آنها» اعلام کرده بود.


کاملا واضح است که اگر در آن زمان که تبلیغات گمراه‌کننده‌ای در مورد قدرت نظامی آمریکا راه افتاده بود و فضای پس از 11‌سپتامبر وقوع هر دیوانگی را از سوی آمریکا، ممکن می‌نمود، ایران از خود ضعف نشان می‌داد و پیشاپیش دست‌هایش را به علامت تسلیم بالا می‌برد، چه اتفاقی می‌افتاد! به‌طور حتم آمریکا تعیین می‌کرد، ایران از تصور مورد حمله قرار گرفتن هم بر خود می‌لرزد پس با کمترین حمله کاملا فرومی‌پاشد و چرا ما جشن فروپاشی ایران را به پذیرش آن ترجیح ندهیم در این صورت یا هیچ مذاکره‌ای با ایران اتفاق نمی‌افتاد و یا مذاکره و در واقع مطالبه همه امتیازات از سوی ایران بود و این یک بازگشت به قهقرا بود و انقلاب و نظام برآمده از مردم ایران را به نابودی می‌کشید و یاس ناشی از آن تا صدها سال دیگر مانع پیدایی انقلابی اسلامی و مردمی در این مرزوبوم می‌شد.


2- اما در این زمان اگرچه نظام زخم عمیقی از روی کار آمدن «تسلیم‌طلبان» در دولت و مجلس بر تن داشت اما از آنجا که در راس آن «ولایت فقیه» قرار داشت که یکی از شرایط مشروعیت‌بخش به آن «شجاعت» بود، زیر بار تفکر تسلیم‌گرایان و نیز زیر بار اشتلم‌های پی‌درپی آمریکا و انگلیس نرفت و راه مقاومت را انتخاب کرد. در این زمان، رهبر معظم انقلاب اسلامی، فرماندهان ارشد سپاه را فراخوانده و به آنان فرمودند (نقل به مضمون) برنامه تهاجم نظامی آمریکا به عراق باید شکست بخورد و اگر چنانچه اشغال نظامی عراق تثبیت شود هیچ کشوری در منطقه امنیت نخواهد داشت، ما می‌توانیم تهاجم آمریکا به عراق را با شکست مواجه کرده و خطر بزرگ را از سر کشورهای منطقه دفع کنیم و سپس خطاب به فرماندهان سپاه فرمودند شما باید با برنامه‌ریزی دقیق برنامه آمریکا در عراق را با شکست مواجه گردانید. پس از این بود که سردار شهید سلیمانی با اعتقادی راسخ که به سخنان و احکام حضرت آقا داشت وارد کار شد و با استفاده از نیروهای عراقی، ظرف سه سال نیروهای نظامی آمریکا را به بن‌بست کشاند به‌گونه‌ای که پنتاگون ناگزیر شد عراق را ترک کند و جالب‌تر این است که ایران در خلال برنامه‌ریزی برای به شکست کشاندن تهاجم آمریکا به عراق، قدرت نظامی عظیمی در ایران و در منطقه شکل داد به‌گونه‌ای که وقتی نظامیان آمریکایی در حد فاصل 1388 تا 1390 از عراق خارج شدند، دنیا به اعتراف بزرگی ناگریز شد: «ایران اینک ابرقدرت بلامنازع منطقه غرب‌آسیا است» خود آمریکایی‌ها هم اعتراف کردند که حمله آمریکا به عراق نه تنها به سیطره واشنگتن بر این کشور بسیار حساس عربی منجر نشد بلکه نتوانست باعث تغییر در محاسبات نظام جمهوری اسلامی هم بشود.


3- آنچه ذکر شد در واقع تفسیر یک واقعه نبود تا قابل مناقشه باشد، حقیقتی بیان شد که هر نظاره‌گری آن را تایید می‌کند. حالا این ماجرا را بگذارید کنار داعیه‌ای که این روزها درباره صلح با دشمن مطرح می‌شود و متاسفانه با اهانت به ساحت امام مظلوم ما حضرت حسن بن علی علیه‌السلام، آن را «شیوه‌ای حسنی» معرفی می‌نمایند و حال آنکه این فراخوان صلح در واقع فراخوان ترسوهایی است که در شرایط قدرت نظام، دعوت به تسلیم می‌نمایند! آقای روحانی رئیس‌جمهور محترم در زمان «بحران فراگیر آمریکا» و «ترامپ رو به اضمحلال» دعوت به تسلیم می‌کند و این حتی از وادادگی اطرافیان امام حسن علیه‌السلام هم بزرگ‌تر است آنان امام مظلوم را وادار به صلح کردند و در واقع به نفع پسر هند جگرخوار او و حق او را قربانی کردند و البته در آن زمان جبهه عراق در برابر جبهه شام ضعیف بود صلحی که الان مطرح شده است قربانی کردن جمهوری اسلامی و حق آن در برابر یک دشمن رو به ضعف است و پس از آن صورت می‌گیرد که ما هزینه‌های بایسته یک «مقاومت پیروز» را پرداخته‌ایم و حالا در زمانه‌ای است که باید هزینه‌های پی‌درپی به جبهه دشمن وارد کنیم.

علیه مقاومت اجتماعی

علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:


پایان دهه ۹۰ در آستانه قرن جدید، تحولات عظیمـــــی ناشـــی از ســـــاحت سیاســت و روابط بین‌الملل در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشــــورمــــان رخ داده است. به نظر من با یکی از بی‌رحمانه‌ترین ســـــیاســـــت‌هـــــــای توسعه‌طلبی امریکا حتی بیش از بمباران هیروشیما و جنگ ویتنام روبه‌رو هستیم. این بار در یک جنگ غیرفیزیکی و حمله به ذهنیت یک جامعه، به منظور به هم ریختن بنیادهای روانی آحاد آن به سر می‌بریم. از سویی فشار اقتصادی این جنگ بر زندگی مردم - در دورانی که کرونا هم به اندازه کافی روح و روان جامعه را به هم ریخته - و سخت کردن زندگی بر چند دهک وجود دارد. تأسف‌انگیز اینکه در این دوران با کمترین سطح از انسجام در ابعاد مختلف که لازمه عبور از این بحران است مواجهیم.  مطالعه تاریخ روابط بین‌الملل نشان می‌دهد ایالات متحده بعد از خروج از دکترین انزواگرایانه مونروئه و تبدیل امریکا به هژمونی جهانی، نیاز به یک دشمن خارجی برای انسجام داخلی و توجیه مداخله‌گری، تجاوز و جاه‌طلبی در سطح جهان داشت.


به مدت چند دهه اتحاد جماهیر شوروی این نقش را برای امریکا ایفا می‌کرد. بعد از فروپاشی شوروی، استراتژیست‌های امریکایی درصدد برآمدند مکتب کنفسیوس و دین اسلام را جایگزین و از نظر تئوریک آن را به عنوان دشمن معرفی کنند. در نهایت ایران پس از آن تبدیل به هدف شد. این روند با فرازونشیب ادامه داشت تا دورانی که یکی از خشن‌ترین و غیرعقلانی‌ترین رؤسای‌جمهوری امریکا بر قدرت تکیه زد. این فرد با شعارهای ضد ایرانی در انتخابات شرکت کرد که خود این امر بی‌سابقه بوده که ایران و برجام در کانون مبارزات انتخاباتی امریکا قرار بگیرد. امریکا سیاست فشار حداکثری خود را با ابزار تحریم به کار گرفت. در کتاب «هنر تحریم» نوشته ریچارد نفیو، ایدئولوژی و اهداف تحریم ایران تبیین و در آن بارها به «فشار بر مردم» اشاره و تأکید شده است. اشاره به شرایطی به مثابه تابستان داغ در ایران نشان‌ می‌داد هدف از تحریم، کشاندن مردم به خیابان‌ها با فشار اقتصادی و معیشتی و فروپاشی روانی جامعه بوده است. بارها رؤسای‌جمهوری و مقامات کشورهای اروپایی به ما گفتند که امریکا از سال ۹۷ وعده‌های ۳ ماهه و یک‌ساله برای فروپاشی ایران داده است؛ با هر بار شکست موعد خیالی، فشارها بیشتر و بیشتر شد تا جایی که امریکا بی‌نظیرترین محدودیت‌ها در تاریخ روابط معاصر را اعمال کرد.


در مقابل برای عبور جامعه ایران به سلامت از این شرایط دشوار دیدگاه‌های متفاوتی در داخل شکل گرفت. فارغ از اهداف سیاسی داخلی برای کسب قدرت - که معمولاً افراد پشت نگاه‌ها و ایدئولوژی‌هایی آن را پنهان می‌کنند - اگر بخواهیم به طور ساده تفاوت دیدگاه‌ها را فرموله کنیم یک جریان سیاسی بنای خود را بر یک استراتژی دو ستونه قرار داده است: کاهش آثار تحریم و افزایش مقاومت. اما دولت استراتژی سه ستونه‌ای را شامل عقب راندن تحریم، کاهش آثار تحریم و افزایش مقاومت اجتماعی دنبال کرده است. در سیاست‌های فرض اول تحریم یک سرنوشت محتوم ایرانی دیده شد و هرگونه عقب راندن تحریم را نوعی وادادگی تفسیر کردند. درحالی که برجام بخشی از استراتژی سه ستونه عقب راندن تحریم بود که بدون حمایت رهبری میسر نمی‌شد. من معتقدم طبق فرمایش مقام معظم رهبری که «همه راه حل‌ها در داخل کشور است»، عقب راندن تحریم نیز بر اساس یک توانایی داخلی و راه‌حل برخاسته از قدرت ملی ممکن شد.


نزاع‌های سیاسی مطرح در جامعه ایران در قبال امریکا در طی دهه‌های اخیر با یک صورت‌بندی ساده‌ از این دو الگو پیروی کرده است (هرچند من برخی را می‌شناسم که هیاهویشان نه از یک اعتقاد ناب بلکه از سر کشمکش‌های کسب قدرت است): دیدگاهی که می‌گوید اگرچه مسائل ما و امریکا بر اساس عدم تغییر ماهیت امریکایی همچنان باقی خواهد بود اما می‌توان مسأله را مدیریت و در شکاف‌های جهانی با قوی کردن اقتصاد و جامعه در داخل منافع ملی را محقق کرد. دیدگاهی دیگر که من نام آن را رویکرد «ماهیت گرایانه» می‌گذارم جنگ اقتصادی را واقعیتی محتوم انگاشته و هر تلاشی برای شکستن آن با ابزارهای دیپلماتیک را با یک برچسب نامناسب روبه‌رو می‌سازد.


- اگرچه امروزه ترامپ مطابق تصریح مکرر خود خروج از برجام را بزرگترین خدمت به اسرائیل و بسی بزرگتر از به رسمیت‌شناسی اشغال جولان و تلاش برای صهیونیزه کردن قدس شریف و جعل عنوان «پایتخت» برای آن دانسته - اما نباید فراموش کنیم که آن انسجام ملی که برجام را ممکن کرد یک «استثنا» نبوده، بلکه یک قاعده تکرارپذیر است و در صورت تکرار می‌تواند در یک تراز تکاملی برتر، امریکا را به همان میزی که آن را ترک کرده بازگرداند. مهم این است که پیروان تز ماهیت‌گرایانه مذکور به الزامات آن مقاومت ملی که پیشنهاد می‌کنند ملتزم باشند.


من فارغ از اینکه کدام استراتژی را اتخاذ کنیم فصل مشترک هر دو رویکرد را افزایش مقاومت اجتماعی و انسجام ملی می‌دانم. سؤال اساسی در این است که الزامات یک مقاومت ملی در شرایط ایران امروز چیست؟ اگر انسجام را به چهار عرصه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و سیاستی تعریف کنیم، من معتقدم پایه‌های انسجام فرهنگی مبتنی بر انسجام ذهنی و همبستگی و وحدت نظری مردم با ساختار سیاسی شکل می‌گیرد و انسجام اقتصادی نیز با بهره‌گیری از همه ظرفیت‌ها برای کاهش درد و رنج مردم ناشی از جنگ اقتصادی و افزایش تولید پدید می‌آید و انسجام اجتماعی نیز با میدان دادن به نهادهای اجتماعی، تقویت آنها و ایجاد میانجی‌های اجتماعی قوی به دست می‌آید و انسجام سیاسی نیز با هماهنگی عمیق بین سه قوه، نهادهای حاکمیتی و تولید سیاست‌های اثرگذار در این شرایط ایجاد می‌شود. سؤال من این است آنچه امروز در فضای سیاسی و نخبگان سیاسی کشور در حال رخ دادن است چه مناسبت و رابطه‌ای با انسجام‌های مورد نیاز دارد؟ آیا جز از طریق افزایش انسجام در بالا، یعنی در سطوح حاکمیتی و ارتقای سطح سرمایه اجتماعی در پایین می‌توان مقامت مؤثر و کارآمد در مقابل قلدری امریکایی‌ها داشت؟ چگونه می‌توان در همان حال که امریکا انزوای بی‌سابقه در سازمان ملل، شورای امنیت و سطح جهانی را تجربه می‌کند لبه تیز دشمن‌شناسی را متوجه کانون این مقاومت نمود، و باز هم از «مقاومت» سخن گفت؟ کدام مقاومت؟ چگونه می‌توان با زبان فحاشی به رئیس جمهوری منتخب ملت، همان ملت را دعوت به صبر و مقاومت و همدلی کرد؟


لنین تز مشهوری دارد که به زبان ساده می‌گوید یک نظام مستقر زمانی آسیب می‌بیند که دو اتفاق به طور همزمان رخ دهند: یعنی از یک‌سو پایینی‌ها نخواهند و از دیگرسو بالایی‌ها نتوانند. اتفاقاتی که این روزها در میان تریبون‌داران بالانشین علیه دولت رخ می‌دهد که به شیوه‌ای بی‌نظیر در ۴۰ سال پس از انقلاب در حال انجام است آیا این مسأله را القا نمی‌کند؟ هدف براندازی به شیوه جنگ و تروریسم اقتصادی از این قاعده مستثنی نیست و بنابراین «ضد براندازی» نیز مفهومی جز این ندارد که ما به تحریمگران و برپاکنندگان جنگ اقتصادی بگوییم دست شما را خوانده‌ایم، هرچه شما تلاش در به شورش کشاندن مردم تحریم‌زده از طریق تحدید حق سلامت و حق معیشت و محدودسازی دسترسی ایرانیان به نظام مالی جهانی دارید، ما بر سرمایه اجتماعی خواهیم افزود و از ظرفیت همه مؤلفه‌های هویت ملی و همه اقشار و همه نخبگان بهره خواهیم برد. آیا این همان مسیری است که فحاشان و هتاکان طی می‌کنند؟ این حرف‌هایی که امروز در سطح تریبون‌ها و توئیت‌ها که از افراد ساحت قدرت می‌شنویم با کدام الزام انسجام اجتماعی و با این گفتارهای انسجام آفرین رهبر معظم انقلاب که فرمودند «توهین و دشنام و نسبت بدون علم به دولتمردان به‌هیچ‌وجه جایز نیست و برخی از این نسبت‌ها حرام شرعی است» تطابق دارد؟
این روزها خواهد گذشت و قضاوت‌های تاریخی درباره سخت‌ترین شرایط کشور باقی خواهد ماند.

شروط تبدیل لغو تحریم‌های تسلیحاتی به موفقیت راهبردی برای ایران

محمدباقر ادیب در روزنامه وطن امروز نوشت:

امروز محدودیت‌های مرتبط با صادرات و واردات تسلیحات متعارف که در قطعنامه 2231 علیه ایران وضع شده بود، پایان می‌یابد. دولت آقای روحانی سخت در تلاش است از این موضوع یک دستاورد بزرگ برای خود بسازد؛ با این هدف که شاید بتواند شکست‌هایی را که این روزها در اداره کشور به آن مبتلا شده و مردم را به دشواری انداخته است، کمی تخفیف دهد.


این درست است که دولت ترامپ در جلوگیری از لغو محدودیت‌های تسلیحاتی از طریق فعال کردن مکانیسم اسنپ‌بک شکست خورد اما این به هیچ‌وجه برای اعلام پیروزی از جانب دولت آقای روحانی کافی نیست، مگر اینکه قرار باشد موضوع در سطح تبلیغات رسانه‌ای باقی بماند و هیچ ارزیابی دقیقی نشود. برای تبدیل این شکست آمریکا به یک پیروزی برای ایران، شروط سخت‌گیرانه‌ای لازم است.


ابتدا مهم است توجه کنیم کشورهای غربی بویژه اروپایی‌ها به این دلیل با فعال شدن اسنپ‌بک از سوی آمریکا مخالفت نکردند که می‌خواستند به تعهدات برجامی خود عمل کنند یا موافق لغو محدودیت‌های تسلیحاتی ایران بودند، بلکه علت اصلی مخالفت آنها با فعال شدن اسنپ‌بک این بود که می‌دانستند این بار کل برجام نابود خواهد شد و دولت آقای روحانی که تاکنون در مقابل هر گونه کاهش عملی و موثر تعهدات برجامی و تحمیل هزینه به طرف مقابل مقاومت کرده، ناچار خواهد شد برنامه هسته‌ای را از سر بگیرد. در واقع، این ارزش توقف برنامه هسته‌ای ایران و خطر از سرگیری مجدد آن بود که اروپا را به مخالفت با اقدام دولت ترامپ واداشت، نه- آنچنان که دولت روحانی می‌گوید- استحکام حقوقی برجام یا شکاف واقعی میان اروپا و آمریکا بر سر مساله ایران. به همین دلیل هم هست می‌بینیم اروپایی‌ها اعلام کرده‌اند تحریم تسلیحاتی ایران را حداقل تا 2023 ادامه خواهند داد.  همچنین همین‌جاست که می‌توان درک کرد چرا اروپا زمانی که تحریم‌های نفتی و بانکی از سوی آمریکا اعمال می‌شد، نه ‌تنها در مقابل آن نایستاد، بلکه تا حداکثر مقدار ممکن با آن همراهی کرد. اروپایی‌ها اعتقاد نداشتند - و هنوز هم ندارند- تحریم اقتصادی علیه ایران، ریسک واقعی ترک تعهدات برجامی و آغاز برنامه هسته‌ای از سوی ایران را در پی دارد. دولت آقای روحانی به دلیل دلبستگی خاصی که به برجام دارد، اروپا را مطمئن کرده است در مقابل هیچ تحریمی برنامه هسته‌ای را واقعا از سر نخواهد گرفت و به همین دلیل غربی‌ها آزادانه تحریم‌های اقتصادی را اعمال می‌کنند و راضی‌اند که هم تحریم‌های اقتصادی تداوم دارد و هم برنامه هسته‌ای ایران متوقف است؛ یعنی همان چیزی که از ابتدا در پی آن بودند. آغاز واقعی و موثر برنامه هسته‌ای ایران و مشروط شدن اجرای تعهدات برجامی به عادی شدن کامل فروش نفت و روابط بانکی، چیزی است که می‌تواند اروپایی‌ها را به تحرک واقعی وادارد اما دولت به دلیل نداشتن نگاه راهبردی به مساله، همه فرصت‌ها در این مسیر را تا امروز سوزانده است.


اکنون که محدودیت‌های تسلیحاتی قطعنامه 2231 روی کاغذ برداشته می‌شود، مهم‌ترین خطر این است که درباره ارزش این موضوع از جانب دولت چنان اغراق شود که همه فراموش کنند وظیفه اصلی برجام برداشتن تحریم‌های اقتصادی بوده، نه لغو محدودیت‌های صادرات و واردات سلاح متعارف. این هم شبیه همان ادعایی است که می‌گفت درست است برجام تحریم‌ها را لغو نکرده اما ماندن ایران در آن به انزوای دولت ترامپ انجامیده است(!) آقای روحانی که صاحب اصلی آن ادعاست، مایل نبود به جزئیات این بحث ورود کند، چرا که در صورت ادامه بحث خیلی زود آشکار می‌شد اولا هدف برجام لغو تحریم‌های اقتصادی بوده نه منزوی کردن آمریکا و ثانیا همان چیزی هم که دولت انزوای آمریکا می‌خواند، در واقع تقسیم کاری است برای نگه داشتن خشک و خالی ایران در برجام و دلخوش نگاه داشتن دولت آقای روحانی به ایستادگی ظاهری اروپا جلوی آمریکا و پوشیده نگه داشتن همکاری عمیق آن با آمریکا در اجرای تحریم‌های اقتصادی علیه ایران.


بی‌دستاورد بودن برجام باعث شده دولت عمدا در ارزش لغو محدودیت‌های تسلیحاتی اغراق کند تا بتواند لااقل از این منظر از مطلوبیت برجام دفاع کرده و برای آن «کارنامه‌سازی» کند. ایران سال‌هاست هر سلاحی را که نیاز داشته باشد می‌سازد و صرف‌نظر از اینکه در حوزه تسلیحات متعارف با تحریمی مواجه هست یا نه، اگر طرف‌های فروشنده به لحاظ راهبردی و ژئوپلیتیک مشکلی نداشته باشند، سلاح‌های راهبردی هم می‌خرد. در واقع اساسا صادرات و واردات سلاح‌های متعارف توسط ایران به تنها چیزی که مربوط نیست، تحریم‌های 1747 یا محدودیت‌های 2231 است و از این منظر می‌توان گفت در عمل اتفاق مهمی رخ نداده است.


ملاک اصلی در عمل برای اینکه شکست آمریکا در این حوزه تبدیل به یک موفقیت برای ایران شود این است که ببینیم آیا ارسال قانونی محموله‌های سلاح متعارف از سوی ایران برای متحدانش از این پس تسهیل خواهد شد یا نه؟ اینجاست که به یک اصل تاریخی برمی‌خوریم و آن اینکه تسهیل اینگونه موضوعات راهبردی در عمل چندان تابع ملاحظات حقوقی نیست و بیشتر به توان و اراده کشور برای اعمال قدرت و همچنین هزینه‌ای بستگی دارد که دشمن متقاعد شده باشد در صورت مقابله با آن، پرداخت خواهد کرد.


یک ملاک دیگر هم این است که هر گونه تصمیم از جانب اروپا برای تداوم محدودیت‌های تسلیحاتی ایران هزینه‌مند و اروپا وادار به تجدیدنظر در تصمیم اعلامی خود برای تداوم این محدودیت‌ها تا سال 2023 شود. اگر این محدودیت‌ها روی کاغذ لغو شود اما اروپا آنها را در عمل ادامه دهد، چیزی برای جشن گرفتن باقی نمی‌ماند، مگر اینکه دولت قاطعانه تصمیم بازداشتن اروپا را از این کار از طریق از سرگیری برنامه هسته‌ای گرفته باشد.
در نهایت یادآوری این نکته هم ضروری است که همچنان که روس‌ها در روزهای گذشته گفته‌اند، تحریم‌های تسلیحاتی ایران که در اصل در سال 2007 و در قطعنامه 1747 اعمال شده بود می‌توانست در قطعنامه 2231 به طور کامل لغو شود اما این تیم مذاکره‌کننده ایران در آن مقطع بود که با ایده جایگزین کردن کلمه «محدودیت» به جای «تحریم» در قطعنامه 2231 (که در عمل هیچ تفاوت محتوایی ندارد) راهی پیش پای آمریکایی‌ها باز کرد که بتوانند حداقل به اندازه 5 سال دیگر تحریم‌ها را ادامه دهند. بنابراین در این باره هم ظاهرا باید در کنار طرف خارجی به دنبال مقصرانی در داخل بگردیم که معلوم نیست با چه هدفی و در ازای چه چیزی، چنین مشورت‌های راهبردی‌ای به دشمن داده‌اند.

 آیا کشور به نرمش قهرمانانه نیاز دارد؟

صادق زیباکلام در روزنامه آرمان ملی نوشت:

آقای مجتبی ذوالنوری درباره ریاست‌جمهوری سخنان کاملی را ایراد نکرده ‌است. کاش امکان داشت یک نظرسنجی از مردم صورت بگیرد و از آنها بپرسیم چه کسانی باعث به وجود آمدن بیشتر این در کشور شده‌اند. اگر آقای حسن روحانی در صدر این نظرسنجی قرار می‌گرفت آن وقت می‌توانستیم بگوییم صحبت‌های آقای ذوالنوری درباره رئیس‌جمهور درست بوده است. خیلی از افراد بیشتر از رئیس دولت در وضعیت به‌وجودآمده مقصر هستند، ازجمله همین رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس یازدهم یکی از مقصران شرایط به‌وجودآمده است.

آقای ذوالنوری در زمانی که دونالد ترامپ از برجام خارج شد به جای اینکه سعی کنند برجام را حفظ و نجات دهند، در وسط مجلس شورای اسلامی، پرچم ایالات‌متحده و برجام را آتش زدند و آن نمایش را در پارلمان راه‌اندازی کردند. اما درباره سخنان رئیس‌جمهور عرض می‌کنم که ایشان صحبت جدیدی نکرده‌اند.

فقط دکتر روحانی به نظرم در حال آماده‌سازی یک تغییر یا به اصطلاح نرمش قهرمانانه دوباره است. ما می‌توانیم هم اسم این کار را نرمش قهرمانانه یا صلح بگذاریم، اما آنچه کاملا مشخص است نشان‌دهنده این است که شرایطی که در آن قرار داریم، بسیار سخت است و کفگیر هم به ته‌ دیگ خورده است و به‌تدریج با مشکلاتی روبه‌رو خواهیم شد که باید بتوانیم آنها را ابتدا مدیریت و سپس با تدبیر کاهش دهیم. حتی پیش‌بینی می‌شود دولت برای دادن حقوق کارمندان هم با مشکل مواجه شود که همکاری همه قوا را می‌طلبد.

بنابراین رئیس دولت احتمال اعتقاد دارد باید به یک شکلی حالا چه نرمش قهرمانانه یا صلح امام‌ حسن(ع)، شرایط را تغییر دهیم. چه دونالد ترامپ رئیس‌جمهور شود یا جو بایدن به پیروزی برسد دولت ظاهرا چاره‌ای جز تغییر برخی ایده‌ها را ندارد. اگر دونالد ‌ترامپ در انتخابات پیروز شود، قصد دارد هزینه بیشتری بر ما تحمیل کند البته ما هم می‌توانیم مشکلاتی برای آنها ایجاد کنیم. اگر جوبایدن برنده شود با هزینه کمتری حرکت می‌کنیم.

اینکه باید جمهوری‌اسلامی به‌ سمتی حرکت کند و تغییراتی به‌وجود آورد تا از این مرحله عبور کنیم هیچ ‌تردیدی وجود ندارد. به نظر می‌آید با انتخاب‌شدن رئیس‌جمهور آمریکا احتمال دارد زمینه مذاکراتی هم فراهم شود. اینکه چه زمانی انجام خواهد شد، هنوز مشخص نیست. امکان دارد در دولت آقای حسن روحانی صورت بگیرد یا اینکه احتمالا در دولت آینده ما شاهد تحول و تغییر خواهیم بود. امکان دارد از دیماه به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم مذاکرات جدیدی شروع شود یا اینکه زمان اصلی آن احتمالا بعد از انتخابات 1400 باشد.


«صلح» به زور سر نیزه معیشت!

محمد اسماعیلی در روزنامه جوان نوشت:


حسن روحانی طی هفت سالی که رئیس‌جمهور کشورمان بوده بارها رویدادهای مهم صدر اسلام نظیر صلح حدیبیه، قیام امام حسین (ع) و صلح امام حسن (ع) را به گونه‌ای نقل کرده که انتقادات فراوانی را به همراه داشته است.

او در آخرین موضع‌گیری، شرایط امروز جامعه را با زمان حیات امام حسن (ع) تطبیق می‌دهد و گزاره «مردم خواهان صلح با دشمن هستند» را عنصر واحد در هر دو مقطع زمانی معرفی می‌کند: «عده‌ای به امام حسن (ع) گفتند چرا صلح کردید؟ حضرت گفتند مردم صلح رو می‌خواستند.»

۱- - نخستین وجه تشابه در دو برهه زمان امام حسن (ع) و دوران فعلی «نقش‌پذیری خواص و فرماندهان» است، به‌طوری‌که عامل تحمیل صلح در زمان امام حسن (ع) رؤسای قبایل (نخبگان تصمیم‌ساز) بودند و عامل صلح امروز «عمدتاً مسئولانی» هستند که رو به سوی اشرافیت اسلامی آورده و از فرهنگ مقاومت خسته و دلسرد شده‌اند.

در برهه کنونی بخش قابل توجهی از مسئولان تصمیم‌ساز و تصمیم گیر کشور تلاش می‌کنند با ایجاد عملیات روانی- اقتصادی، صلح را به مردم تحمیل کنند مشابه رویکردی که رؤسای قبایل در دوره حیات امام حسن (ع) اتخاذ کردند تا صلح را به امام حسن (ع) بقبولانند، به طوری که با نقش‌آفرینی خواص آن دوره، اکثریت مطلق لشکر را از همراهی امام پشیمان کردند و نخست در شبی که فرمانده آخرین سفارشات جنگی را در محل اجتماع گوشزد می‌کند، قرار بعد از نماز صبح را ملغی می‌کنند چرا که معاویه با وعده‌هایی آن‌ها را تطمیع می‌کند.

بنابراین، نقش اصلی تحمیل صلح به حاکمیت سیاسی کشور مجموعه‌ای از سیاستمداران اجرایی هستند که با اعمال فشار به مردم، آن‌ها را ابزار فشار به حاکمیت کرده‌اند، در صورتی که امام حسن (ع) را عموم مردم (و بعضا فرماندهان ایشان) که تطمیع شده بودند وادار به صلح کردند.

۲- دو وجه تشابه دو مقطع زمانی، «ارتباط پنهانی فرماندهان با دشمن» و «اثرگذاری عملیات روانی بر روی جامعه» است. گروهی از سران قبایل کوفه و فرماندهان امام اگر چه با ایشان بیعت کردند، اما پنهانی به معاویه نامه نوشتند و اعلام وفاداری کردند و خواهان تشدید فشارها علیه امام و مردم هم پیمان با ایشان شدند. شبیه نقش نخبگان آن زمان را می‌توان در شرایط کنونی جست‌وجو کرد.

دیگر آنکه، عملیات روانی معاویه در جهت شوراندن مردم علیه راهبرد امام حسن (ع) بسیار مؤثر بود، تا جایی که به فاصله چند ساعت معاویه اکثریت مردم را با تهدید-تطمیع از دور امام دور کرد. شبیه آنچه امروز در ابعاد اقتصادی، معیشتی و سیاسی قابل تأمل است، به طوری که تلاش می‌شود به مردم دیکته شود که پافشاری نظام روی مبانی انقلابی عامل مشکلات کنونی است و صلح پایان‌دهنده وضع موجود است.

۳- پافشاری رئیس‌جمهور و مقامات ارشد دولت روی گزینه‌های «صلح»، «سازش» و «مذاکره» نشان می‌دهد که «استانداردسازی رفتار ایران» یک «باور تعمیق یافته» و «غیرقابل تغییر» است و قاعدتاً باورها به راحتی تغییر نمی‌کند و صاحب باور معتقد است برای ایجاد تغییرات زیربنایی باید هزینه‌های فراوانی پرداخت کرد که مشکلات امروز کشور تنها بخش کم اهمیت آن و پله نخست است.

این تکرار تعمدی، نشان می‌دهد مهم‌ترین و ویژه‌ترین راهبرد دولت جهت اداره کشور «مذاکره با غرب» با هدف پایان دادن به مناقشات فی مابین است. این تنها یک پروسه نیست که با تعهدات مالایطاق برجامی و هزینه‌های فراخ اقتصادی – معیشتی ناشی از آن خاتمه یابد، بلکه یک پروژه بلند مدت است که مشکلات گسترده اقتصادی نظیر گرانی، تورم، رکود و بیکاری تنها یک مرحله از آن است و در ادامه باید جامعه در انتظار تکامل مراحل از پیش طراحی شده باشد.

بنابراین، منتقدان نباید اینگونه تصور می‌کنند که با هشدار و تذکر می‌توانند مسیر دولت را تغییر دهند چرا که تغییر «باور شکل گرفته طی ۴۲ سال» تقریباً غیر ممکن است و گام‌های صورت گرفته طی هفت سال اخیر برای عادی‌سازی روابط میان ایران – غرب پازل از قبل طراحی شده است که برجام تنها یک قطعه از آن است و تلاش می‌شود نهایتاً منتهی به تغییر ماهیت انقلاب نیز شود.

۴- اظهار چندباره سخنان اینچنینی حاوی مجموعه‌ای از پیام‌های داخلی و خارجی است. از جمله اینکه به افکار عمومی این پیام منتقل می‌شود که کشور از هر نظر در بن بست قرار گرفته است آنهم با ارائه سخنانی که حاوی مفاهیمی نظیر «راه‌های دور زدن تحریم‌ها به بن بست رسیده است»، «منابع و درآمدهای ارزی و غیر ارزی کشور به نقطه صفر رسیده است»، «خزانه کشور خالی است» و «ذخایر راهبردی کشور رو به اتمام است.»

موازی با این ادبیات در برهه‌های مختلف تعمداً احتمال رویارویی نظامی با ایالات متحده برجسته می‌شود و مصداق آن نیز «برجام سایه جنگ را از سر کشور برداشت» است.

قرار دادن مردم در چنین تعارض دست‌سازی ترس و اضطراب عمومی به‌وجود آورده و مردم را به اصل مذاکره مجدد به‌رغم تمام هزینه‌های امنیتی، سیاسی و اقتصادی راضی می‌کند، چرا که مردم احساس می‌کنند در شرایط جنگی قرار دارند و صلح با تمام پیامدهایش از جنگ اقتصادی امروز و جنگ محتمل نظامی فردا به صرفه‌تر است.

تضعیف روحیه ما می‌توانیم و به جای آن تلاش برای ایجاد احساس خود کوچک بینی ملی در بین جامعه یکی از اثرات قطعی اتخاذ چنین ادبیاتی است. از دلایل اصلی و اساسی جدا شدن قسمت‌های مهمی از خاک ایران و از بین رفتن استقلال ملی در دو دوره قاجاریه و شاهنشاهی ایجاد روحیه «خودکوچک‌بینی عمومی» بود که مهم‌ترین مصداق آن انعقاد عهدنامه‌های بین المللی نظیر عهدنامه پاریس، گلستان، ترکمنچای، آخال و گلداسمیت است که طی آن قسمت‌های مهمی از خاک ایران به دست کشورهای انگلیس، امریکا و روسیه رسما جدا شد یا جداسازی بحرین و هبه کردن کوه‌های آرارات توسط رژیم شاهنشاهی نیز نتیجه مستقیم حاکم شدن چنین روحیه‌ای در کشور است.

۵- پیام اصلی اتخاذ چنین ادبیاتی خطاب به خارج از کشور می‌تواند باشد. تطابق ناقص دو برهه زمانی مورد بحث، به معنای اظهار ضعف و ناتوانی در مقابل غرب و ترغیب و تشویق آن‌ها به افزایش فشارهای اقتصادی- سیاسی است. دستگاه محاسبه سنجش کاخ سفید پافشاری معنادار دولت بر گزاره‌هایی را که مفهوم «مذاکره» را منتقل می‌کنند به معنای تمایل شدید برای مذاکرات جدید و چشم‌پوشی از اصول و مبنایی است که بر اساس آن انقلاب شکل گرفته است.

اینکه مقامات ارشد دولت امریکا طی هفته‌های اخیر از علاقه وافر طرف ایرانی به دور جدید مذاکرات فی‌مابین، سخن می‌گویند می‌تواند ناشی از همین پیام‌های علنی باشد که خود عامل اصلی گسترده شدن تحریم هاست.


جنگ مغلوبه جناحی

رضا دهکی در روزنامه ابتکار نوشت:


اگر از ابتدای انقلاب اسلامی تا پایان دوران جنگ 8 ساله ایران و عراق را – به دلیل عدم تفکیک جناحی و گرایش چهره‌های سیاسی – فاکتور بگیریم در طول سه دهه باقی مانده، در زمان‌های گوناگون، هر دو جناح سیاسی کشور کرسی‌های انتخابی ممکن در مجلس و دولت را در اختیار داشته‌اند. در این میان، مجلس حتی در زمان وجود اقلیت قابل توجه و موثر نزدیک به اصلاح‌طلبان نیز از نظر تعداد کرسی، اکثریتی از آن اصولگرایان داشته، اما دولت، میان طیف‌های گوناگون دو جریان دست به دست شده است. در واقع هر دو جناح سیاسی و از طیف‌های مختلف این دو جریان، آزموده‌اند در این ورطه بخت خویش. درباره نتیجه این زمامداری هم هر جریان سیاسی و البته بیرون از آن‌ها، هر کسی از ظن خود یار ماجرا می‌شود؛ چنان که هیچ بقالی نمی‌گوید ماست من ترش است و نقاط مثبت احتمالی کارنامه رقیب هم به غمض عین رقیبانه دچار می‌شوند. حتی در این ارزیابی‌ها، آثار بیرونی بر عملکرد دولت‌ها و مجالس نادیده گرفته می‌شود؛ چه عبور از جنگی سخت و طولانی باشد، چه جدل‌های بحرانی در سیاست داخلی، چه افزایش قابل توجه درآمد نفتی، چه نتایج مذاکرات هسته‌ای و چه تحریم‌های سنگین اقتصادی! حتی در این میان، دولتی برخاسته از اصولگرایی و با حمایت اصلاح‌طلبان و شعار اعتدال و میانه‌روی به میدان آمد تا طرح یک جریان سوم درون حاکمیتی را رقم بزند، اما حالا از سوی هر دو جناح سنتی محل انتقاد است.


ادبیات توهین و تحقیر و هجمه در فضای سیاست جهان چندان عجیب نیست. در طول تاریخ، کلام، همواره یکی از ابزارهای جنگ و جدال بوده است. اما در نظامی که با نام جمهوری اسلامی بر سر کار آمده و در کنار شعارهای گوناگونش، رویکردی مبتنی بر اخلاقیات در سیاست را مدعی است و حتی رویدادهایی مثل آن چه در مناظرات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا می‌گذرد را زیر سوال می‌برد، استفاده از این ادبیات – حداقل در کلام – همواره نکوهش شده است. در شرایطی که این روزها بخشی از جریان اصولگرایی از آب گل‌آلود وضعیت پرانتقاد جامعه نسبت به شرایط روز اقتصادی، اجتماعی و ... ماهی می‌گیرند و بر این موج، به جای ادبیات نقد و انتقاد، تیغ توهین برکشیده‌اند، این سوال مطرح می‌شود که آیا برای این جوالدوزها، جای سوزن زدن به خود هم هست؟ یا این شرایط برافروختن آتشی است که دودش به چشم خود این فحاشان هم می‌رود؟


نکته بزرگ‫تر اما این است که اساسا چنین جدل‌هایی برای مردم چقدر مهم است؟ در سال‌های اخیر، شنیدن شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» از سوی معترضان به شرایط گوناگون اقتصادی و سیاسی، بارها مورد توجه و تحلیل سیاسیون قرار گرفته است. حتی اگر به سبک برخی سیاسیون، این شعارها را وارداتی بدانیم، به هر حال واقع‌بینانه این است که عده‌ای هم باید باشند که به آن باور داشته و آن را تکرار کنند. مشاهده فضای اجتماعی، حتی در گفت‌وگو با بدنه‌های هر دو جریان نشان می‌دهد که حتی اگر نه به این تند و تیزی، اما از دیدگاه باورمندی، علاقه، حمایت و عمل، توجه به این جدل‌های کلامی اصلاح‌طلبی-اصولگرایی کاهش جدی داشته است. در واقع با توجه به نقش‌آفرینی هر دو جریان سیاسی در مناصب انتخابی ممکن، هیچ یک نمی‌تواند بدون توجه به گذشته عملکرد خود و چهره‌های منتسب و مورد حمایت خود، به دیگری بتازد. حتی به نظر می‌رسد استفاده انتخاباتی از این حربه نیز دیگر نزد قاطبه مردم موثر نیست و زدن حریف حتی به تندترین کلام ممکن، نه هورای این سو را به دنبال دارد و نه دفاع آن سو!


در چنین شرایطی که هر حرفی، با ندای «تو برو خود را باش» قابل مواجهه است، شاید بهتر باشد که جریان‌های سیاسی به واقع ز تعارف کم کنند و بر مبلغ افزایند و بدانند که به عمل کار بر آید به سخندانی و سخنرانی نیست! مشاهده اجتماعی می‌گوید که برای اغلب مردم مهم نیست که اصلاح‌طلبان یا اصولگرایان در دولت یا مجلس سر کار باشند، بلکه مهم این است که هر کسی بر سر کار می‌آید، با هر تدبیری، اقتصاد رو بهبود رود، ایران وجهه بهتر و متعامل‌تری با جهان داشته باشد، آسیب‌های اجتماعی کاسته و آزادی‌های مدنی افزایش یابند و به طور کلی ایرانی‌ها زندگی بهتری را تجربه کنند، نه این که سال به سال، دریغ از پارسال بخوانند!

پیروزی با اجماع و وفاق داخلی

سید عباس عراقچی در روزنامه خراسان نوشت:


امروز 18 اکتبر 2020 (27 مهر 1399) پنج سال از روز تصویب برجام (Adoption Day) که مصادف با 17 اکتبر 2015 بود، می گذرد. طبق قطعنامه 2231 شورای امنیت ملل متحد، دقیقا پنج سال بعد از تاریخ مزبور یعنی پایان روز 17 اکتبر 2020 (ساعت 12 شب به وقت گرینویچ و 3:30 صبح 27 مهر به وقت تهران) تمامی محدودیت های تسلیحاتی ایران خاتمه می یابد. چهار سال است که دولت آمریکا تلاش می کند برجام را به طور کامل نابود کند و بیش از یک سال است که تقلا می کند حداقل جلوی لغو محدودیت های تسلیحاتی ایران را بگیرد. هر دو هدف ناکام مانده، هم به دلیل استحکام برجام و قطعنامه 2231 و هم به دلیل دیپلماسی ماهرانه ایران پس از خروج آمریکا از برجام.


تحریم تسلیحاتی - محدودیت های تسلیحاتی
قطعنامه های ملغی شده شورای امنیت و در راس آن ها قطعنامه 1929، تحریم های تسلیحاتی گسترده ای را برای مدت نامعلوم علیه ایران وضع کرده بودند. بر طبق این تحریم ها که تحت فصل هفت منشور صادر شده و برای همه کشورها الزام آور بود، فروش سلاح های سنگین به ایران و فروش یا تامین هر سلاحی حتی یک فشنگ توسط ایران، ممنوع بود. این قطعنامه ها همچنین کلیه فعالیت های موشکی بالستیک ایران را نیز ممنوع کرده بودند. کمیته تحریم و پانل کارشناسی شورای امنیت دو نهادی بودند که طبق قطعنامه‌های 1747 و 1929 تشکیل شده بودند تا بر این تحریم ها و ممنوعیت ها نظارت کنند.واقعیت آن است که تحریم های تسلیحاتی و موشکی دو دستاورد بزرگ آمریکا بود که به بهانه مقابله با برنامه  هسته ای ایران وارد قطعنامه های شورای امنیت شده بودند. به همین دلیل موضوع این تحریم ها و چگونگی لغو آن ها از سخت ترین و پیچیده ترین مباحث در طول مذاکرات هسته ای به شمار می رفت. طرف های غربی با استناد به این که تحریم های تسلیحاتی و موشکی مقولاتی جدا از موضوع هسته ای هستند، خواستار ادامه آن ها بودند و رفع آن ها را غیرممکن می دانستند مگر آن که مذاکرات جداگانه ای در خصوص این موضوعات صورت گیرد. این خواسته به شدت مورد مخالفت ایران قرارگرفته بود و موضع ما این بود که این تحریم ها به بهانه هسته ای گذاشته شده و باید همزمان با دیگر تحریم ها ملغی شوند. این بحث از اولین روزهای مذاکرات تا آخرین لحظات آن ادامه داشت. به بن بستی تبدیل شده بود که لاینحل به نظر می رسید و بالاخره آخرین موضوعی بود که در مذاکرات برای آن تصمیم گیری شد.


در نتیجه‌ مذاکرات بسیار سنگین در طی دو سال و نیم، درنهایت تحریم های موشکی در قطعنامه 2231 تبدیل شد به درخواست غیرالزام آور از ایران برای فعالیت نداشتن روی موشک هایی که برای حمل کلاهک های هسته ای طراحی شده اند و تازه همین درخواست هم برای هشت سال بود. کسی نمی تواند انکار کند که در طول پنج سال گذشته تمام فعالیت های موشکی ایران ادامه یافت بدون این که آمریکا یا هر کشور دیگری قادر باشد به این دلیل ایران را مجدد موضوع شورای امنیت قرار دهد. بله، اعتراض کردند و سر و صدا راه انداختند، ولی خودشان هم اعتراف کردند که فعالیت های موشکی ایران نقض قطعنامه 2231 نیست و تنها با آن «ناسازگار» است!تحریم های تسلیحاتی نیز در نتیجه مذاکرات تبدیل شد به محدودیت های تسلیحاتی برای ایران به مدت پنج سال. گفتنی است که قطعنامه 2231 اصولا فاقد هر گونه تحریم بوده و ساختار تحریمی ایجاد شده توسط قطعنامه های قبلی شامل کمیته تحریم و پانل کارشناسی را منحل کرده است. تلاش کشورهای غربی در برجام برای تمدید نامحدود «تحریم های تسلیحاتی» ایران ناکام ماند ودر نهایت تبدیل شد به «محدودیت های تسلیحاتی» برای ایران به این معنی که ایران برای مدت پنج سال برای خرید یا فروش اقلامی که در گذشته ممنوع بودند باید از شورای امنیت مجوز موردی بگیرد. مدت پنج سال در آخرین شب های مذاکرات و پس از یک جلسه توفانی بین وزیر خارجه کشورمان  با دو وزیر خارجه دیگر (که از تحریم های نامحدود به محدودیت های 10 ساله رسیده و از آن کوتاه نمی آمدند)، مورد مصالحه واقع شد. به خاطر لحن تند دکتر ظریف و فریادهای او، خانم شرمن از همکاران خود خواست اتاق را ترک کنند و وزیران خارجه را تنها بگذارند! گزارش آن جلسه از اسناد ماندگار در تاریخ دیپلماسی ایران است.


شکست آمریکا
امروز بیست و هفتم مهر 1399، محدودیت های تسلیحاتی و نظام مجوزگیری در شورای امنیت به طور خودکار ملغی شد. تلاش آمریکا برای جلوگیری از این امر به سه بار شکست خفت بار در صحنه شورای امنیت و انزوای آمریکا منجر شد، با این که آن کشور بیش از یک سال برای جلوگیری از لغو محدودیت های تسلیحاتی ایران برنامه ریزی و زمینه سازی کرده بود. امروز یک روز تاریخی است، روزی که دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران یک بار دیگر بر آمریکا غلبه می کند آن هم در عرصه‌ای که به خاطر حق وتو نقطه قوت آمریکاست، یعنی در شورای امنیت.قطعنامه 2231 شورای امنیت، در یک قضاوت منصفانه سند افتخار جمهوری اسلامی ایران است. ما در این قطعنامه به همه خواسته های خود همچون خروج از فصل هفت شورای امنیت، پذیرش غنی سازی برای ایران، فروپاشی رژیم تحریم های بین المللی و از بین رفتن کامل ساختار تحریم سازمان ملل علیه ایران، ابطال شش قطعنامه قبلی به خصوص قطعنامه خطرناک 1929، لغو تحریم های الزام آور تسلیحاتی پس از پنج سال، غیرالزامی شدن محدودیت های موشکی و لغو کامل آن ها پس از هشت سال، لغو خود قطعنامه 2231 و خروج کامل ایران از دستورالعمل شورای امنیت پس از 10 سال و ... رسیده ایم. با این همه اجازه ندادیم حتی همین محدودیت‌ها در متن قطعنامه بیاید و تنها در ضمیمه قطعنامه آمد که حتی آن ها را هم نپذیرفتیم و در یک بیانیه که همزمان با قطعنامه 2231 منتشر شد ،کلیه محدودیت‌های موشکی و دفاعی را رد کردیم.در یک اتفاق نادر در تاریخ شورای امنیت، قطعنامه این شورا با کشوری که خود موضوع قطعنامه بود (ایران) مذاکره شد. بند به بند، سطر به سطر و کلمه به کلمه با ما مذاکره و توافق می‌شد و این کار آسانی نبود. غربی ها در بین کلماتِ قطعنامه ها ،هزار نکته و ترفند تعبیه می‌کنند و پیش بینی و بستن راه همه سوء استفاده های احتمالی در آینده کار سختی است. تصادفی نبود که ترامپ هیچ راه یا بهانه ای برای بازگرداندن تحریم های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران در داخل برجام و قطعنامه 2231 نیافت و چاره ای جز خروج کامل از برجام و نقض روشن قطعنامه 2231 پیدا نکرد و اتفاقی نبود که پس از آن در جلوگیری از لغو محدودیت های تسلیحاتی ناکام ماند. دولت ترامپ در شورای امنیت به چنان بن بستی رسید که اکنون هیچ راهی جز قلدری و زورگویی و مقابله با همه اعضای جامعه بین الملل (به جز معدودی) نیافته است.


کلام آخر
هر مذاکره ای متکی به قدرت‌های درونی است و هیچ مذاکره‌کننده‌ای قادر به کسب موفقیت در مذاکره نیست مگر آن که دست او از توانمندی‌ها و مولفه های قدرت‌های داخلی پر باشد و به پشتوانه این توانمندی‌ها مذاکره کند. این توانمندی‌ها اعم از قدرت نظامی است و توانایی‌های گفتمانی، اقتصادی، علمی و... و از جمله توانمندی های دیپلماتیک (جریان سازی، بازی گردانی، یارگیری، لابی گری، اقناع سازی، اجماع سازی/اجماع شکنی، تعامل/تقابل، همکاری/منازعه، مهارت های مذاکراتی، مدیریت رسانه ای و ...) را نیز در بر می گیرد.موفقیت در سیاست خارجی موکول به اجماع داخلی و وفاق ملی است. قربانی کردن موفقیت ها و دستاوردهای سیاست خارجی در پای منافع کوتاه مدتِ فروملی ، پایمال کردن غرور ملی و تزریق حس شکست و درماندگی به جامعه با نادیده گرفتن یا کوچک شمردن داشته های ملی به نفع هیچ کس نیست.