یادم آمد بعد از عملیات محرم به رضای حاجی زاده که نمی خواست خاطره ای از عملیات برایمان روایت کند گفتم: "مرد مومن آدم یه رفیق هم نام داشته باشه و دست رد به سینه اش بزنه خیلی بی معرفتیه..."

به گزارش مشرق، آنچه در ادامه می‌خوانید،‌متنی است که به استقبال ۸ مدافع حرم که در خان‌طومان آسمانی شدند، نوشته شده و در اختیار مشرق قرار گرفته است.

باذن الله... 

از شام بلا رفیق آوردند!

سلام بر بغض شکسته عبدالله...

خبر آمد که رضا حاجی زاده و چند تن از شهدای کربلای خانطومان در حوالی اردیبهشت ۱۳۹۵ تفحص شدند...

 در خشاخش برگ‌ریزان ۹۴ غرق شدم...

همان ایام که غرش ادوات تکفیری‌های خونخوار در سرزمین شام پیچیده بود و شیر بچه های حیدر کرّار عزم‌ میدان نبرد کرده بودند تا پنجه در پنجه این حرامیان بیاندازند و تنشان را بر خاک بیاسانند...

به فضل و با هدایت الهی و فرماندهی حاج قاسم، خون جوانان وطن ثمره اش پیروزی سپاه اسلام بر فرزند نامشروع یانکی ها در منطقه غرب آسیا شد.

و اما بعد...

 بعد از مصاحبه با آقایان شیخ الاسلامی و روح الله صحرایی که بعدتر به شهادت رسیدند؛ طبق روال حرفه ای و روزهایم مصاحبه ای با آقا رضای حاجی زاده داشتم... که در انتهای این متن آن روایت را می آورم.

از پاییز ۹۴ گذشت و چند ماه بعد در غائله خانطومان با عبدالله فرجی تماس گرفتم تا احوال رضا حاجی زاده را جویا شوم، بغض عبدالله شکست و گفتم "سلام بر بغض شکسته عبدالله.."

اشک هایمان که تمام شد خبر شهادت آقا رضا را منتشر کردم و سه گانه تهیه خبر شهادت برای عزیزانی که در  این عکس مشاهده می نمایید، تکمیل شد.


با هر کی مصاحبه می کنی شهید می‌شه!

عبدالله فرجی می گفت: شاعری تو از هر کدام از این بچه ها مصاحبه گرفتی شهید شدند.

یادم آمد بعد از عملیات محرم به رضای حاجی زاده که نمی خواست خاطره ای از عملیات برایمان روایت کند گفتم: "مرد مومن آدم یه رفیق هم نام داشته باشه و دست رد به سینه اش بزنه خیلی بی معرفتیه..."

دلاور لشگر ۲۵ کربلا با دستی مجروح و غم سترگ از دست دادن رفقای شهیدش خنده ای بر لبانش نشست و گفت: "برای اینکه نام بزرگ هر دوتامان رضا بوده" و  از روح الله صحرایی اینچنین گفت:

 "تک تیرانداز حاج محرمعلی مرادخانی، شیخ الاسلامی و روح الله صحرایی را با تیر زده بود. 

یکایک بچه ها در تیر رس تک تیرانداز بودند و چاره ای جز به هلاکت رساندن تک تیرانداز داعشی نبود.

تیرها عزیزان ما را از پای در آورد،
اما رضا سر ِ نترسی داشت، شجاعانه با قناسه رو در رو با تکفیری های ملعون دست به دوئل شده بود و لحظاتی بعد تک تیرانداز را به درک واصل کرد و خودش از ناحیه دست علمدار شد. شاید او هم اگر مثل برخی از مسئولین! صاحب عقلانیت بود، در آن غائله مجروح نمی شد و در خانطومان به شهادت نمی رسید! و حالا حیات مادی اش را در کنار دختر و همسرش ادامه می داد..."

 رضای حاجی زاده علمدار عملیات محرم در پاییز ۹۴ در کربلای خانطومان ۹۵ به فیض شهادت نائل آمد.

روایتی که در پی می آید خاطره ای از شهید روح الله صحرایی است که شهید رضا حاجی زاده در پاییز ۹۴ برایم نقل کرده بود:

نیازی به ثبت نام نیست، در صحنه جهاد خودت را نشان بده  

چندین سال با روح الله رفاقت و آشنایی داشتم در برخی از ماموریت ها نیز همسفر بودیم. هیچ وقت غسل جمعه اش ترک نشد. همین چند وقت پیش می گفت که من هیچ نماز قضایی ندارم الحمدالله همه را تا به امروز خوانده ام. 

شهید صحرایی خیلی سرزنده و بشاش بود وقتی دور هم جمع می شدیم و گعده ای داشتیم با صحبت ها و شوخی هایش فضا را مفرح می کرد.

 در گردان امام سجاد(ع) همکار بودیم. گردان ویژه ای برای عملیات تدارک دیده بودند و رزمندگان برای شرکت در عملیات در گردان ویژه نام نویسی می کرد.

 هر شخصی که در این گردان ثبت نام می کرد اسم اش در بین رزمندگان و همکاران گُل می کرد و می گفتند فلانی آدم شجاعی است. 

بنده هم در این گردان عضو شدم، روح الله آمد به من تذکر به جایی داد و با تاکید و یادآوری اینکه برای چه امری ثبت نام کرده ام، گفت: « طبیعتا برای نبرد و جهاد به سوریه می خواهی بروی، اما به نظرم نیازی به اسم نویسی در آن گردان نبود. ان شاءالله به وقتش صحنه نبرد فرا می رسد و شما هم در آنجا به وظیفه خودت که جهاد و مبارزه است عمل می کنی». 

در حین کمک به تیربارچی به شهادت رسید

پشت خاکریز و سنگر اگر ذره ای سرمان را بالا می آوردیم تک تیراندازهای تکفیری به سرعت ما را مورد هدف قرار می دادند. شهید صحرایی با اینکه نیروی پشتیبانی بود و به طور مداوم آب، غذا و مهمات به نیروها می رساند اما پا به پای بچه ها در مبارزه شرکت می کرد و در صحنه نبرد تاثیر خوبی داشت. بسیار دلیر و شجاع بود یکی از تیربارچی های گردان تیر خورد و مجروح شد. کمک تیربارچی فشنگ هایش روی زمین ریخته بود و شهید صحرایی خودش را برای کمک به او رساند که توسط تک تیرانداز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. آقای شیخ الاسلام هم به همین شیوه و توسط تک تیراندازها به شهادت رسید. در حومه حلب تا فاصله ۱۵۰ متری تکفیری ها رسیدیم و میان مان نبرد سنگینی اتفاق افتاد.

* رضا شاعری