سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
گوش به زنگ در اتاق بیضی
محمد صرفی در کیهان نوشت:
رئیسجمهور آمریکا صبح یکشنبه در جمع هوادارانش در ایالت فلوریدا بار دیگر از توهمات خود درباره ایران گفت. ترامپ در این سخنرانی انتخاباتی مدعی شد؛ «وقتی ما (انتخابات را) ببریم، نخستین تماسی که من دریافت خواهم کرد، از طرف ایران خواهد بود، چون اقتصاد آنها به دلیل تحریمها سمت جهنم میرود و آنها خواهند گفت که بیایید توافق کنیم.» ترامپ پیش از این نیز بارها چنین ادعایی را مطرح کرده است. او هفته پیش هم گفته بود؛ «احتمالاً اولین تماسی که بعد از پیروزی در انتخابات خواهم داشت، از جانب ایران است که برای توافق با من میمیرند.»
او در مصاحبه با برنامه رادیویی «راش لیمبو» هم گفته بود: «اگر برنده شوم، ظرف یک ماه با ایران توافق فوقالعادهای خواهم کرد.» اردیبهشت ماه پارسال ترامپ گفته بود: «کاری که آنها باید بکنند این است که با من تماس بگیرند، و با هم بنشینیم. ما میتوانیم به توافق برسیم... آنها باید تماس بگیرند.» ترامپ چنان در این توهم خود غرق بود که دولتش همان روزها شماره تلفنی را هم در اختیار سوئیس- حافظ منافع آمریکا در ایران- گذاشته بود تا مقامات ایران بتوانند با آنها تماس بگیرند!
لیست اظهارات ترامپ در این خصوص طولانی است. اولین اظهار نظر او در این خصوص به نمایش تلویزیونی خروج از برجام در اردیبهشت سال 97 بازمیگردد. او در مراسم امضای خروج رسمی آمریکا از توافق هستهای سخنرانی مفصلی کرد و در انتهای آن گفت: «رهبران ایران طبعاً خواهند گفت که از مذاکره درباره یک توافق جدید خودداری خواهند کرد؛ آنها از این کار خودداری میکنند. و اشکالی هم ندارد. احتمالاً اگر من هم جای آنها بودم، همین را میگفتم. اما حقیقت این است که آنها خواهان یک توافق تازه و پایدار خواهند بود؛ توافقی که به سود همه ایران و مردم ایران باشد. وقتی آنها این را بخواهند، در آن زمان من آماده، مایل و قادر به انجام آن خواهم بود.» او چند هفته بعد در کنفرانس خبری خود در حاشیه اجلاس ناتو در بروکسل هم گفت: «به شما میگویم در یک نقطه مشخص آنها با من تماس میگیرند و میگویند که بیایید توافق کنیم.»
این موضع پرتکرار رئیسجمهور آمریکا که از سوی برخی از دیگر مقامات بلندپایه این کشور نیز بارها تکرار شده را از چند منظر میتوان تحلیل و بررسی کرد و نکاتی درباره آن گفت؛
1- تکرار چندباره این مسئله، پیش از هر چیز نشاندهنده نیاز ترامپ به مذاکره با ایران است. این موضوع وقتی روشنتر میشود که هرچه به موعد انتخابات 2020 آمریکا نزدیکتر میشویم، فاصله زمانی تکرار این ادعا کاهش چشمگیری یافته و از چند ماه یکبار به هفتگی و حتی روزانه رسیده است. در واقع ترامپ میخواهد مخاطبان خود را اقناع کند که سیاستش درباره ایران کارآمد بوده و آنها فقط باید بیشتر صبر کنند تا نتیجه آن را ببینند. او قول داده بود توافقی بهتر از برجام برای آمریکا به ارمغان آورد. توافقی که هم مادامالعمر باشد و هم مسئله موشکی و منطقهای را شامل شود. برای رئیسجمهور پرمدعایی که خروج از برجام را یکی از بزرگترین دستاوردهای سیاست خارجی خود عنوان میکند، ناکامی در رسیدن به آنچه خیال میکرده و وعده داده، سنگین و غیرقابل هضم است.
برای درک میزان نیاز دولت آمریکا به کشاندن ایران پای میز مذاکره، توجه به این روایت نیویورک تایمز از طرح ابلهانه پمپئو وزیر خارجه و رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی کاخ سفید جالب است. این روزنامه مینویسد این دو مقام آمریکایی اسفندماه سال 98 طرحی را ارائه میدهند که حملهای محدود به نیروهای نظامی ایران در خلیج فارس انجام شود تا پس از آن ایران مجبور شود پای میز مذاکره با آمریکا برود! طرح با مخالفت جدی مقامات ارتش آمریکا مواجه شده و در نهایت رد میشود.
2- سؤال اساسی و مهمی که باید مطرح کرد و به آن اندیشید این است؛ چه چیزی ترامپ را نسبت به تماس و توافق با ایران امیدوار کرده و همچنان نگه داشته است؟ این سؤال را از جنبههای گوناگونی میتوان مورد بررسی قرار داد. گزارشهای غیررسمی اما جدی و قابل اتکایی وجود دارد که برخی از اپوزیسیون فراری جمهوری اسلامی ایران خود را به دولت ترامپ نزدیک کرده و در شکلدهی به تصورات و محاسبات آنان درباره ایران نقش دارند. از قضا این وطنفروشان جزو معاندترین و البته متوهمترین دشمنان ایران بوده و از هیچ خیانت و حتی جنایتی علیه کشور و مردمی که زمانی در آن و با آنها زیستهاند، امتناع ندارند. همکاران ایرانی بنیاد FDD از جمله این جماعت هستند که از خصایص ایرانی بودن تنها زبان فارسی آن را دارند. البته حقارت و خیانت چنین جماعتی، برای ایرانیان نه جدید است و نه تعجبآور، چرا که آنها حدود چهار دهه پیش منافقین را دیدند که چگونه به مزدوری و دریوزگی صدام افتادند و رسماً علیه مردم خود با دشمن بعثی متحد شدند. وطنفروشانی که امروز مستقیماً با دولت آمریکا کار کرده و پولهای کلانی هم بابت این خیانت به جیب میزنند چهار دهه است که میگویند امسال سال پایانی جمهوری اسلامی است و دچار توهمی مزمن هستند. وقتی کانال دولت ترامپ برای مواجهه و محاسبه درباره ایران چنین جماعتی باشند، چرا نباید به تماس ایران امیدوار باشد!
اما مهمتر از این خائنان، نقش کسانی است که در داخل کشور با اظهارات و مواضع خود -چه آگاهانه و چه ناآگاهانه- به ترامپ امید میدهند. برای نمونه چند روز پیش بود که یک چهره سیاسی جریان اصلاحطلب در مصاحبهای گفت: «ایران چارهای جز مذاکره با ایالات متحده آمریکا ندارد و شرایط کشور، به خصوص در حوزه سلامت، معیشت و اقتصاد به حدی بحرانی است که در صورت پیروزی مجدد دونالد ترامپ هم باید به فکر مذاکره با آمریکا بود.»
نمونه دیگر آنچهره کثیرالکلامی است که اخیراً در سرمقاله یکی از روزنامههای اصلاحطلب نوشت: «آقای روحانی اعتقاد دارد باید به یک شکلی حالا چه نرمش قهرمانانه یا صلح امام حسن(ع)، شرایط را تغییر دهیم. چه دونالد ترامپ رئیسجمهور شود یا جو بایدن به پیروزی برسد دولت ظاهرا چارهای جز تغییر برخی ایدهها را ندارد... در اینکه باید جمهوری اسلامی به سمتی حرکت کند و تغییراتی بهوجود آورد تا از این مرحله عبور کنیم هیچ تردیدی وجود ندارد. به نظر میآید با انتخابشدن رئیسجمهور آمریکا احتمال دارد زمینه مذاکراتی هم فراهم شود. اینکه چه زمانی انجام خواهد شد، هنوز مشخص نیست. امکان دارد در دولت آقای حسن روحانی صورت بگیرد یا اینکه احتمالا در دولت آینده ما شاهد تحول و تغییر خواهیم بود. امکان دارد از دیماه بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم مذاکرات جدیدی شروع شود یا اینکه زمان اصلی آن احتمالا بعد از انتخابات ۱۴۰۰ باشد».
این دست اظهارات و نوشتهها در فضای رسانهای رسمی و غیررسمی کشور کم نیستند. حتی ارگان یکی از احزاب کشور در تحلیلی درباره رفتار تحقیرآمیز اخیر ترامپ با رئیسجمهور صربستان نوشت تحقیر شدن از سوی ترامپ مگر چه اشکالی دارد!
یکی از اصلیترین اجزای فرایند تحریم، پایش مستمر و دقیق فضای سیاسی و اجتماعی کشور تحت تحریم است که بهطور مستمر توسط آمریکاییها در حال انجام است. وقتی چنین افرادی و جریاناتی وجود دارند که مردم را ناامید و دشمن را امیدوار میکنند، انتظار ترامپ برای زنگ خوردن تلفن اتاق بیضی با تماس از تهران چندان هم عجیب نیست.
و اما از آنجا که منظور آمریکا از مذاکره با ایران دیکته کردن نظرات باجخواهانه خود به کشورمان است بدیهی است که این مذاکره هرگز صورت نخواهد پذیرفت و ترامپ یا بایدن سرافکندگی دیگری را تجربه خواهند کرد.
3- سؤال مهم و اساسی دیگر این است؛ چه باید کرد؟ قبل از آن باید به این دو گزاره بنیادین توجه داشت؛ اولاً تا وقتی دولت آمریکا- فارغ از اینکه ترامپ رئیسجمهور باشد یا بایدن- به مذاکره و توافقی دیگر با ایران امیدوار باشند، فشار بر ایران را حفظ خواهند کرد. ثانیاً مذاکره فشار آمریکا را کاهش نخواهد داد بلکه ابزارهای ایران را یکی پس از دیگری گرفته و راه را برای افزایش فشار و باجخواهی هموارتر خواهد کرد.
در باب اینکه چه باید کرد سخن بسیار و نیاز به نوشتاری مستقل و مبسوط است اما اجمالاً باید گفت در این شرایط پرهیز از حاشیهسازی و بگومگوهای بیحاصل سیاسی ضرورتی حیاتی دارد و ناامید کردن مردم- به هر طریقی و با هر انگیزهای- سم مهلک است. اگر هر کس در هر جایگاه و مسئولیتی که قرار دارد بهصورت حداکثری و بیوقفه، عمل به وظیفه خود را در دستور کار قرار دهد، گامی مهم و اساسی در مأیوسکردن دولت آمریکا در رسیدن به رویای ضدایرانی خود برداشته است.
همبستگی اجتماعی نیاز امروز جامعه
حسین سراجزاده در ایران نوشت:
8 ماهی میشود که کشور درگیر یک بحران جدی به نام کرونا شده است. بحرانی که همه آحاد جامعه را درگیر خود کرده است و بار اصلی این بیماری را بر دوش کادر درمان گذاشته است. پزشکان و پرستاران در این چند ماه خستگیناپذیر و به نحوه شایسته مسئولیتی را که برعهده داشتند، پیش بردند.
در حقیقت کرونا یک مسأله ملی است و همه افراد جامعه و شهروندان در معرض خطر ابتلا قرار میگیرند. از همان روزهای اول ورود کرونا هم دولت ستاد مقابله با کرونا تشکیل داد تا آنها با اقتدار و اختیارات بتوانند برای این بیماری راهکارهایی داشته باشند. حالا بعد از 8 ماه ناهماهنگیهایی برای مقابله با این بیماری بهوجود آمده است. در حقیقت مدیریت کردن درباره کرونا، نیازمند نظام مدیریتی هماهنگ است.
اجزای مختلف نظام اداری، نظام اجتماعی، نهادهای امنیتی، دولت و مردم همه با هم هماهنگ باشند. از همه مهمتر دستگاههای اداری و اجرایی کشور و سیستم حکمرانی کشور است که باید هماهنگتر از قبل باشند. هر دستگاهی اگر وظیفه خودش را انجام دهد وضعیت این چنین نمیشود. سالهاست که درباره ناکارآمدی برخی از سازمانها و نهادهای کشور سخن میگوییم و البته وقتی مشکل بحران آب، محیط زیست، آلودگی هوا و ترافیک مطرح میشود هم شاهد این ناهماهنگیها هستیم.
این موضوع فقط در ارتباط با بحران کرونا نیست. از نظرم یکی از علتهای این ناکارآمدی و ناهماهنگیها هم به خود مدیران برمیگردد. آنها عموماً رویکردهای سیاسی متفاوتی دارند و همین نگاه سیاسی موجب شده تا برخی از مدیران نخواهند بخشی از کار مدیرانی را که متفاوتتر از آنها فکر میکنند پیش ببرند. برخی از مدیران که مسئولیت کارها را به عهده دارند درگیر رقابتهای سیاسی و جناحهای فکری خود هستند. این موضوع در بحران کرونا خودش را بخوبی نشان داده است.
موضوع دیگر فقدان منابع مالی است. برای اجرای طرحهای بزرگ، کشور نیاز به منابع مالی دارد. کشور به خاطر تحریمها فشار بسیاری را تحمل میکند. متأسفانه فرهنگ سازمانی به گونهای است که این هماهنگی بین اجزای مختلف نظام اداری وجود ندارد. ما در زمینه مهار بحران کرونا نیاز به یک همبستگی اجتماعی داریم. یکی از عوامل اصلی ایجاد همبستگی اجتماعی در جامعه، هماهنگی بین باورها و ارزشهاست.
خوشبختانه از این نظر جامعه ما در سطح بالایی از همبستگی قرار دارد و ما مصادیق مختلف این همبستگی را بارها در جامعه دیدهایم. بدون مشارکت و همبستگی اجتماعی، امکان مهار این بحران وجود ندارد. مردم، دولت و بخشهای حکومت باید با هم یکدل و همراه باشند.
حکومت باید بداند که کشور درگیر یک بحران ملی شده است و اگر هماهنگیها بین دستگاههای مختلف ایجاد نشود ما با یک فاجعه و بحران جدی در موضوع کرونا مواجه خواهیم شد. البته مدیریت افراد در ستاد کرونا هم باید منسجم باشد.
نباید مردم پیامهای دوگانهای از مدیران ستاد دریافت کنند. اگر متخصصان هشدار میدهند که تجمع نباشد، ستاد هم باید مناسبتهای مختلف را تعطیل اعلام کند یا مدارس به هیچ عنوان باز نشوند. این موضوع خود اعتماد را از بین میبرد.
ضرورت پاسخگویی دولت به ملت
محمدمهدی تقوی در وطن امروز نوشت:
اقتصاد کشور با سوء مدیریت اجرایی حالا به وضعیتی رسیده است که دیگر ماهانه بر نرخ اقلام مختلف افزوده نمیشود و بدون اغراق هر روز قیمت جدیدی بر کالاها نقش میبندد، البته تحریم نامنصفانه غرب و سرمایهداری جهانی که در واقع حاکمیت الیگارشی در جهان است نیز تاثیرگذار است و تاثیر آن کم هم نیست اما پس دولتی که 7 سال بر سر کار است، وظیفهاش چیست؟ توجیه و تماشا؟!
یکی از مواد غذاییای که این روزها گران شده، مرغ است که نرخ آن مدتی است به پرواز درآمده و پایین هم نمیآید! سالهاست گفته میشود دلیل نوسان قیمت مرغ و تخممرغ، انحصار واردات نهادهها توسط یک فرد خاص است! اما خب اگر این کار او غیرقانونی است چرا برخورد نمیشود و اگر قانونی است چرا هر از گاهی مطرح میشود؟
از نظر اقتصاددانان یکی از راهوارترین مسیرهای رسیدن به توسعه و رفاه، انهدام انحصار است و هر اقدامی انحصار را به چالش نکشد، موفق نخواهد شد.
تا زمانی که انحصار دستنخورده باقی بماند، فرآیند کنونی ادامه مییابد، گرانیهای گاه و بیگاه و حتی عمدی و سیستماتیک شکل میگیرد و گسترش مییابد چون دولت، قدرت مسلط انحصارگرا را به چالش نمیکشد. در واقع میتوان گفت با عدم ورود به این موضوع بسیار مهم، شرکت انحصارگرا روزبهروز قدرت بیشتری یافته و با این وضعیت، انحصار قویتر میشود.
در عمق قضیه برای رفع مشکلات اقتصاد (برای همیشه) ایران باید از بهرهکشیای که درگیر آن شده، خود را کنار بکشد، به عبارت دقیقتر فرآیند برجام را معکوس کند. حالا برخی پاسخ ندهند این انزواطلبی اقتصادی است؛ خیر! قطعا منظور این نیست؛ انحصار چند به اصطلاح قدرت عموما ظالم جهانی را باید شکست و به 190 کشور دیگر دنیا بها داد. وقتی دولت چه در داخل در برابر آن شرکت که گفته میشود انحصار واردات نهاده را در اختیار دارد و چه در بیرون مرزها مقابل قلدرمآبی آمریکا از موضع ضعف برخورد میکند، اوضاع از اینکه هست هم بدتر خواهد شد. کشور تحت شدیدترین تحریمی نظیر ایران باید اقتصادش را با مداخلات مؤثر دولت، کنترل ثروت و سرمایهای که وجود دارد و گسترش مناسبات تجاری با دیگر کشورهای جهان مدیریت کند. بخش مالی اقتصاد باید ملی شود و شیوههای استفاده از منابع طبیعی هم باید تحت نظارت دقیقتری باشد.
رابطه بین قیمتهای داخلی و قیمتهای جهانی باید قطع شود و کشور باید برای رهایی خود از کنترل مؤسسات بینالمللی؛ نظیر FATF، به اقدام دست بزند.
30 سال است دولتهای مختلف ادعا کردند اگر کشور صادرات خود را افزایش دهد، مشکلاتش تخفیف خواهد یافت. اموال عمومی و حتی منابع طبیعی را به بخش خصوصی (در حقیقت اختصاصی!) واگذار کردند و تا جایی که میتوانستند از بخش مالی اقتصاد نظارتزدایی کردند. پیامدها عیانتر از آن است که کتمانکردنی باشد. نابرابری در کشور بیداد میکند. سوالی که اغلب به آن نمیپردازند این است: این نابرابری گسترده و کوچک شدن ساعتی سفرههای مردم چرا ایجاد شد؟ آقای روحانی هفته قبل بر سر ملت منت گذاشته و گفتند در جنگ اقتصادی، خوب حکمرانی کردیم(!) خب! درست هم میگویند اما خوب یعنی برای کدام گروه و طبقه اجتماعی؟
علت اصلی بحران، وابستگی هر چه بیشتر به نگاه به خارج بویژه پستترین رژیمهای دنیا و در کنار آن برخورد نکردن با امتیازات ناحق و افزونهخواهیهاست! سالهاست با اصرار بر برجام و صادرات نفت خام به طور فزایندهای پول کمتری در پی فعالیتهای مولد خلق میشود. یکی از پیامدهای این تحولات در عرصه اقتصاد هم این است که داریم مشاهده میکنیم؛ دلار 30 هزار تومانی و در پی آن گرانی همه چیز؛ همه چیز!
بازارهای اقتصادی؛ از اصلاح به سمت تعادل
هادی حقشناس در آرمان نوشت:
بازار ارز طبیعی است که متاثر از بازار پول باشد، متاثر از متغیرهایی مثل نرخ بهره پول یا متغیرهای کل پولی یا حجم نقدینگی یا رشد اقتصادی باشد که همه اینها میتواند بر نرخ ارز موثر باشد. طبیعتا حجم صادرات یا واردات یا درآمدهای ارزی مهمترین عوامل موثر بر نرخ ارز است ولی در سال جاری متغیر سیاسی مثل تحریمهای یکجانبه آمریکا و همچنین محدودیتهایی که برای مبادله پولی ایجاد شد، منجر به این شد که قیمت ارز صعودی بشود.
طبیعی است که اگر امروز همه متغیرهای غیراقتصادی از بازار ارز حذف بشود و بخواهیم قیمت ارز را براساس منطق اقتصاد که مابهالتفاوت میانگین تورم داخلی به میانگین تورم خارجی محاسبه بکنیم، حتما قیمت ارز کمتر از بیستهزار تومان خواهد بود و اگر صادرات و واردات کشور به شرایط عادی برگردد و تولید ملی و رشد اقتصادی تقویت شود، طبیعی است که باز میتوان انتظار داشت که قیمت ارز سیر کاهشی داشته باشد.
در این چند ماه گذشته بهدلیل وجود نقدینگی سرگردان از یکسو و از سوی دیگر رشد اقتصادی منفی و مهمتر از این دو نکته، شرایط کرونایی حاکم بر کشور و بر جهان که منجر به رشد اقتصاد جهان تا منفی پنج درصد شده،
همه این عوامل منجر به این شده است که بازار ارز از شرایط تعادل خارج بشود و طبیعتا هر یک از این عوامل اگر حذف بشود، بازار ارز هم به شرایط عادی برمیگردد. طی چند ماه گذشته به دلیل همین عدم تعادلها هم بازار سرمایه یا بازار بورس رشد غیرطبیعی پیدا کرد و هم بازار سکه و هم بازار خودرو.
وقتی به هر دلیلی پول در کانال تولید قرار نگیرد یا پول به سمت بنگاههای اقتصادی هدایت و آنجا درگیر تولید نشود، این پول یا این نقدینگی به سمت بازارهای سفتهبازی یا بورسبازی مثل خودرو، سکه و ارز و حتی بازار سرمایه هجوم میبرد که در این چند ماه دیدیم همه این بازارها به سمت عدم تعادل پیش رفت اما اقتصاد نمیتواند در مدت طولانی در عدم تعادل بماند. طبیعی است که پس از مدتی شاخصها خود را اصلاح میکنند.
همچنان که دیدیم در بازار سرمایه چنین اتفاقی افتاد، طبیعتا الان باید منتظر بازار ارز باشیم و بعد از آن هم بازار سکه و خودرو و سایر بازارهای موازی. تصور این است که بعد از تعیین تکلیف انتخابات آمریکا بخشی از جو روانی حاکم بر بازار ارز نیز تخلیه خواهد شد. امروز بازار ارز با اما و اگرهای نتیجه انتخابات آمریکا گره خورده است.
درحالیکه به نظر میرسد نتیجه انتخابات آمریکا تاثیر معناداری بر متغیرهای واقعی اقتصاد نداشته باشد و تنها بتواند متغیرهای غیراقتصادی یا همان آثار روانی حاکم بر قیمت ارز را حذف کند لذا به نظر میرسد که بعد از 13 آبان، بازار سریعتر به سمت تعادل حرکت کند.
این هم از آمار!
وحید حاجیپور در جوان نوشت:
وقتی نظام سهمیهبندی بنزین احیا و کارت سوخت تبدیل به یک ابزار مهم برای سوختگیری شد، میزان مصرف روزانه بنزین طی ۱۰ ماه گذشته روزانه بین ۲۰ تا ۲۵میلیون لیتر در روز کاهش یافت، با احیای کارت سوخت هم مصرف داخلی و هم با مدیریت اطلاعاتی مصرف بنزین، قاچاق این سوخت کاهش یافت.
در چنین شرایطی که وزارت نفت هم اقرار به کاهش مصرف بنزین کرده است، شماتتها علیه این وزارتخانه به دلیل حذف نظام سهمیهبندی و رهاسازی مصرف بنزین افزایش یافت. این جدای از اتفاقات تلخ آبان ۹۸ است که تنها دلیلش، سیاسیکاری دولتی بود که با یک تصمیم اشتباه، نظام مدیریت مصرف بنزین را نابود کرد و موجب شد میزان مصرف بنزین به حدود ۱۰۰میلیون لیتر در روز برسد.
تا پیش از حذف کارت سوخت، میزان مصرف بنزین بین ۷۰ تا ۷۵میلیون لیتر در روز بود که با تصمیم وزارت نفت و دولت، این میزان با حذف نظام سهمیهبندی به حدود ۱۰۰میلیون لیتر در روز رسید. وزارت نفت برای فرار کردن از این عملکرد، مدام عوامل دیگر را موجب افزایش مصرف بنزین میدانست. یکی از این استدلالها افزایش تولید خودرو بود، در حالی که طی سه سال گذشته کمترین تولید خودرو در کشور به ثبت رسیده که نشان میدهد چنین استدلالی فقط برای «ردگمکنی» است.
یکی دیگر از استدلالها نیز مربوط به جایگزینی سیانجی به جای بنزین است. وزارت نفت معتقد است بخش عمدهای از کاهش مصرف بنزین، توسط سیانجی جبران شده و اساساً تغییری در مصرف سوخت رخ نداده است. این توجیه و عددسازی، دقیقاً در مقابل اظهارات و نظر کارشناسانی بود که معتقد بودند با نظام سهمیهبندی، میزان مصرف سوخت در بخش حمل و نقل کاهش یافته است ولی این وزارتخانه و طرفدارانش، مدام روی سیانجی مانور میدادند.
در چنین شرایطی، گزارش مرکز آمار نشان داد حرف منتقدان دولت تا چه اندازه درست بوده است. در بخش گاز گزارشی که مرکز آمار منتشر کرده، آمده است: در حال حاضر نیروگاهها با مصرف ۴۵ درصد از گاز تولیدی بیشترین مصرف را در بین سایر بخشها دارند. مصرف بخش خانگی نیز ۵/۱۶ درصد از کل گاز تولیدی است. مصرف روزانه ۵ /۱۹ میلیون مترمکعب گاز در بخش حمل و نقل نیز حاکی از مصرف روزانه سیانجی در کشور در بهار سال جاری است.
این اعداد به چه معناست؟ بررسی آمارهای فصلی مصرف سیانجی از پاییز ۹۸ تا بهار امسال در مقایسه با مدت مشابه نشان میدهد صرفاً در زمستان پارسال در مقایسه با مدت مشابه سال ۹۷، مصرف سیانجی، حدود ۱۰ درصد افزایش یافته است.
این گزارش به خوبی روشن میسازد وزارت نفت برای توجیه اشتباه خود برای حذف نظام سهمیهبندی، به استدلالی دروغین تمسک جسته است که اصولاً و منطقاً نمیتواند این وزارتخانه را از دشمنی با نظام مدیریت مصرف سوخت تبرئه کند.
وزارت نفت دوست ندارد بپذیرد که با سیاستهای اشتباه و متناقض با منافع ملی، میلیاردها دلار از درآمدهای کشور را به باد داده و از سوی دیگر، نتایج امنیتی- اجتماعی آن را در سال ۹۸ به نظام جمهوری اسلامی ایران تحمیل کرده است؛ وزارتخانهای که به خوبی میداند چه کرده، این حق را به خود میدهد برای فرار رو به جلو، دست به آمارسازی بزند و همه را مقصر جلوه دهد، جز خودش!
جنبش بازپسگیری قدرت
جلال خوشچهره در ابتکار نوشت:
بازار انتقاد و حمله به رئیس جمهوری و دولت او این روزها سکه است. گویی جماعتی همسو با جریان تبلیغاتی غالب به رقابت باهم مشغولند تا از قافله عقب نمانند. آنان در معرکه رقیبان ناهمساز با دستمایه کردن مشکلاتی که هر روز برگرده مردم سنگینتر میشود، پیش از شروع رسمی رقابتهای انتخاباتی «جنبش بازپسگیری قدرت» به راه انداختهاند. اگرچه برخی از استدلالهای آنان در نقد دولت خالی از واقعیت نبوده و در سرها کارگر میافتد اما به دلایل مختلف نمیتواند دلها را به دست آورد. از این رو به خیل منتقدانی از این دست میتوان زینهار داد که اهل شمردن هزینههای آنچه امروز میگویند و فردا خود در چالهاش گرفتار خواهند شد، نیستند.
تردید نیست که کارنامه یک سیاستمدار تنها با موفقیتهای او قضاوت میشود. رئیسجمهوری «حسن روحانی» نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود اما دولتهای یازدهم و دوازدهم از دو منظر نقد میشود. نقد نخست از منظر اکثریت رای دهندگانی است که با نگاه به مطالبات خود از رئیس جمهور منتخب در دو انتخابات سالهای 92 و 96 از او خرده میگیرند. در نگاه مردم، اوضاع جاری با وعدههای حسن روحانی فاصله بسیار دارد.
نقد دوم از منظر طیفی از رقیبان سیاسی است که به ویژه پس از انتخابات سال 96 ساز ناهمگون با سیاستهای دولت منتخب را در دو سطح داخلی و خارجی کوک کرده و بیوقفه آن را نواختهاند. اکنون این طیف از منتقدان با پردهپوشی از نتیجه و تاثیر رفتار خود بر اوضاع جاری، سوداگرانه از مشکلات میگویند و دولت را ناتوان و حتی سزاوار سختترین مجازاتها میخوانند. با نگاه به ماهیت نقدهای دوگانه جای پرسش هست که آیا طیفدوم منتقدان بهاندازهای که خود تصورمیکنند، نزد افکار عمومی جذابیت دارند؟ آیا به اندازه ادعاهایشان در قبال مشکلات گریبانگیر مردم وفادار هستند؟ سرانجام اینکه آیا مشروعیتی که برای خود در مخالفت با دولت قائلند، مردم نیز رفتار آنان را به این اندازه مشروع میدانند؟ مردم گرفتار در هزارتوی مشکلات اما حرفها و نظرات پرطمطراق را به جای خود و حقایق مسلم را نیز در جای خود تحلیل و تفسیر میکنند.
نویسنده این سطور بنای حمایت از دولت را ندارد بلکه ـ به رغم همه مزایایی که شوربختانه زیر غباری از غوغاسالاریها پنهان مانده ـ نقدهای بسیار داشته و در یادداشتها و مقالات مختلف هم بازتاب داده است. آنچه صرافت در نگارش این سطور را برانگیخت، جنس برخی مخالفخوانیهاست که هزینهاش بیش از آنکه متوجه کارنامه دولت باشد، متوجه ساختاری است که تشدید بدگمانیها و بیاعتمادیها به آن آسیب میزند. در حالی که کشور از هر سو دچار سختی است، سوداگری از اوضاع، مذموم و به دور از منافع مردمی است که همگان ادعای حمایت از آنان را دارند.
انتقاد و مخالفت با دولت دوازدهم و شخص رئیسجمهوری این روزها سکه است اما با جنسهای متفاوت. رویکرد جنبش بازپسگیری قدرت از مطالبهگری مردم از دولت جداست.
ایران و استراتژی دفاع هم تراز و پاسخ متقابل
امیرمسروری در خراسان نوشت:
سیاست خارجی در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در صدر دغدغه های رای دهندگان قرار ندارد. با این حال برخی تحلیلگران معتقدند اگر دونالد ترامپ نتواند در داخل «شگفتی» مد نظر خود را در روزهای باقی مانده از کارزار انتخاباتی رقم بزند ممکن است به رویدادی پیش بینی نشده- که به سورپرایز اکتبر معروف است - در عرصه سیاست خارجی برای تغییر نظر رای دهندگان روی بیاورد .این دسته از تحلیل گران با اشاره به سازش برخی کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی با وساطت واشنگتن می افزایند : این احتمال وجود دارد که رئیس جمهوری آمریکا به شکلی پیگیرانه تر در روزهای باقی مانده از کارزار انتخاباتی و به کمک لابی صهیونیستی و عربی خواهان ایجاد تنشی هرچند کوچک در منطقه نیز باشد.
با این تفاسیر شاید واکنش مقام های نظامی کشورمان به هر گونه اشتباه محاسباتی و تنش آفرینی در منطقه در این راستا قابل ارزیابی باشد.اساسا استراتژی جمهوری اسلامی ایران در مقابل این تهدیدها چیست؟ امیر حاتمی وزیر دفاع کشورمان در گفت وگوی اخیر خود با الجزیره عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را تهدیدی مستقیم برای امنیت و ثبات منطقه دانست و تاکید کرد: هرگونه تهدید از جانب اسرائیل با پاسخ فوری، روشن و مستقیم مواجه خواهد شد.پیشتر نیز سردار باقری هشدار سختی به برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس داده بود . استراتژی دفاع همتراز و پاسخ متقابل چندی است که در دستور کار نیروهای مسلح ایران قرار گرفته است. این استراتژی چند مرحله ای چهارسال قبل توسط رهبر معظم انقلاب با فرماندهان قرارگاه پدافندی خاتم الانبیا (ص) مطرح شد. ایشان فرمودند:« دشمن باید بفهمد که اگر تهاجم کند، ضربه محکمی خواهد خورد و دفاع ما شامل پاسخ گویی نیز خواهد بود». به عبارت دیگر جمهوری اسلامی ایران ساختار واکنشی خود را پویاتر در فرای مرزهای خود قرار داده است. مدل عملیاتی در عین الاسد نشان داد ایران برای واکنش جدی به واکنش آماده است. در مصاحبه فرماندهان نیروهای مسلح نیز بارها مشخص شده بود در صورت واکنش آمریکا به عملیات عین الاسد، ایران آماده واکنش به واکنش بود. اعلام بیش از چند صد فروند موشک بالستیک آماده شلیک و هدف گیری شده بخشی از این راهبرد بود.
در طرف دیگر ایران مسیر برخورد و واکنش را در تنگه هرمز به بستن این تنگه و قطع ترانزیت دریایی منحصر می دانست. اما پس از ترور سردار سلیمانی و پیش از آن در واکنش به تجاوز هوایی پهپاد آمریکایی سیاست خود را در خلیج فارس با تغییر الگوی رفتاری همراه ساخت.
در این الگوی رفتاری علاوه بر بستن تنگه هرمز، هدف قراردادن پایگاه های نظامی آمریکایی در منطقه یکی از سیاست های اعلامی و اعمالی بود. از آن جا که پایگاه های آمریکا مشخص و واضح است تنش میان تهران – واشنگتن مشخص و کنترل شده است. با ورود صهیونیست ها و مشخص نبودن پایگاه عملیاتی این رژیم در منطقه باید اذعان کرد واکنش تهران به اقدامات خرابکاری صهیونیست ها فراتر از محدوده جغرافیایی یک مرکز شبه عملیاتی است و هر شیء پرنده یا عامل خرابکاری از هر موقعیتی علیه ایران اقدامی کند هدف تهران خواهد بود، می خواهد فرودگاه عمومی باشد یا مرکز سیاسی و امنیتی در قلب کشورهای حاشیه خلیج فارس؛ در هر صورت هدف طیف وسیعی را شامل می شود. عملیاتی همانند عین الاسد در قلب امارات، بحرین یا سایر دولت های عضو هیئت سازش با تل آویو به طور حتم خساراتی به مراتب صدها برابر پادگان عین الاسد ایجاد می کند. به هر حال،اظهارات مکرر وزیر دفاع ایران، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، رئیس جمهوری ایران به عنوان دبیر شورای امنیت ملی و سایر مقامات مرتبط نشان می دهد ورود رژیم صهیونیستی بازی های منطقه ای در خلیج فارس را تغییر خواهد داد و تهران برای ارتباط و علایق ژئوپلیتیک تصمیماتی دیگر اتخاذ کرده است.
احتمال تخاصم از سوی این کشورها به عنوان محور جدید عادی سازی روابط به طور حتم قابل پیش بینی است و هشدارهای داده شده به نوعی انتقال پیام به طرف های ذی نفع در منطقه است تا تصمیم غلطی نگیرند. آمریکایی ها با این که شریک راهبردی رژیم صهیونیستی در منطقه هستند خوب می دانند نباید به تل آویو برای عملیات از مراکز نظامی آن ها علیه ایران اعتماد کنند. در این سال ها نیز این خطوط قرمز رعایت می شد و تل آویو نیز از این خطوط اطلاع داشت. بعید است کشورهای منطقه ای از این موضوع اطلاع نداشته باشند.
خلاصه آن که جنگ با ایران بر خلاف جنگ صدام با ایران دیگر توان بسیج کشورهای عربی منطقه را ندارد. امارات، بحرین و درنهایت عربستان قادر نیستند ائتلافی بزرگ تشکیل دهند. این ائتلاف تجربه شده در یمن نتیجهای نداشت و بعید به نظر می رسد در برابر ایران به چند ساعت دوام بیاورد. با این حال می توان اذعان داشت سیاست ایران در این سال ها با اشاره به تحولات منطقه ای در حوزه دفاعی و امنیتی تغییرات مهمی داشته است.