کد خبر 1142125
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۲

کتاب «خیابان ۲۰۴» که در چهار فصل تلاش دارد ماجرای حج غم‌انگیز سال ۹۴ را روایت کند، به چاپ دوم رسید.

به گزارش مشرق، «خیابان ۲۰۴» عنوان تازه‌ترین اثر زهرا کاردانی است که اخیراً از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده و در هفته‌های نخستین خود با استقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه بوده است.

کاردانی که از جمله طلبه‌هایی است که پا به عرصه نویسندگی گذاشته، در این اثر کوشیده تا راوی صادقی باشد از حادثه دلخراش منا در سال ۱۳۹۴ در جریان انجام مناسک حج رخ داد.

«خیابان ۲۰۴» به سبک کارهای مستندنگاری، به سراغ اولین شاهدان ماجرا رفته تا آنچه را که در آن روز رخ داده بدون واسطه روایت کند. کتاب در واقع مجموعه‌ای است از روایت شاهدان عینی از فاجعه‌ای که هنوز بعد از گذشت قریب پنج سال، چرایی وقوعش برای بسیاری روشن نیست.

«خیابان ۲۰۴» جزو معدود آثاری است که درباره فاجعه منا از زبان شاهدان عینی آن نوشته شده است. نویسنده برای تکمیل کار خود تنها به خانواده شهدا بسنده نکرده و برای اولین‌بار پای صحبت تیم تفحص شهدا در عربستان نیز نشسته است؛ روایتی دسته اول از اولین شاهدان ماجرا که به گفته نویسنده در آن روزها با صحنه‌های تکان‌دهنده‌ای مواجه شده‌اند و حتی بعضی از آنها، تا مدت‌ها برای کاهش فشارهای عصبی از قرص‌ استفاده کرده‌اند.

کاردانی پیش از این با آثاری مانند «زن آقا» به عنوان یک نویسنده‌ای که به دنیای نویسندگی حرفه‌ای نگاه می‌کند، به مخاطب معرفی شد. او در آن اثر با استفاده از تجربیات خود داستانی متفاوت از دنیای طلبگی به نمایش گذاشت. اما کار جدید او فضایی کاملاً متفاوت با اثر قبلی‌اش دارد. نویسنده در «خیابان ۲۰۴» تلاش کرده تا بدون شرح و تفصیل معمول در خاطره‌نگاری‌ها و ورود به دایره گسترده توصیف و ... یک روایت ساده اما تکان‌دهنده از این ماجرا ارائه دهد. به نظر می‌رسد سادگی این روایت‌ها بر تأثیرگذاری آن نیز بیشتر می‌افزاید و مخاطب اطمینان می‌یابد که نویسنده بدون متکی شدن به کلمات و بی‌آنکه بخواهد از واژه‌ها سودجویی کند، او را به دل ماجرایی غم‌انگیز می‌برد که با وجود گذشت پنج سال، هنوز برای بسیاری داغش تازه است.

کاردانی در این اثر انصاف را رعایت کرده و مراقب بوده تا احساسات ملی‌اش بر نوع نگارش و قلمش چیره نشود. با وجود آنکه فاجعه منا یک مسئله ملی بود، بسیاری از خانواده‌ها- حتی آنها که تنها در این ماجرا شاهد بودند- تحت تأثیر قرار داد، اما «خیابان ۲۰۴» یک روایت صادق است از آنچه در حج ۹۴ رخ داد.

خواندن این کتاب که در چهار فصل تلاش دارد ماجرای این حج غم‌انگیز را روایت کند، در این روزها که موسم حج است و برای بسیاری یادآور روزهای احرام در کنار کعبه دل، خالی از لطف نیست.

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم: محمدرضا بهبودی فر دقیق‌ترین آدمی‌ است که توی زندگی‌ام دیده‌ام. توی صوت‌هایی که از مجید مرزانی گرفته بودم، یک جا می‌گوید: «من ساعت هفت و هشت دقیقه رمی‌آم را انجام دادم.» حساب ساعت و دقیقه و باقی کارهایش در همین اندازه باریک و ظریف است. شغل او این‌طور ایجاب می‌کند یا شخصیت خودش از ابتدا این‌گونه بوده نمی‌دانم.

مصاحبه با او از این جهت که عضوی از گروه تفحص شهدا بوده اهمیت دارد. اما مهمتر از آن، او کسی‌ است که شهید غضنفر رکن‌آبادی را از بین مجروحان حادثه منا پیدا کرده. آخرین نفری که او را دیده.

از پله‌های زیرگذر که آمدم پایین، پلیس خیابان ۲۰۴ را با یک دیوار انسانی بسته بود. یک گروه پنجاه نفره از خدمه‌های بنگالی که لباس زرد به تن داشتند؛ برانکارد توی دستشان بود. پلیس آن‌ها را راه داد داخل اما مرا راه نداد. کنار خیابان یک تابلوی تبلیغاتی بزرگ بود که رویش نقشه منا را کشیده بود. از پشت پایه‌اش راه بود. یک فاصله سی چهل سانتی متری که زائرها از آنجا خارج می‌شدند. از آن پشت رد شدم و رفتم توی ‌۲۰۴. تا آتش نشانی وسط خیابان رفتم. پلیس یک دیوار هم آنجا کشیده بود و کسی را راه نمی‌داد. از پشت سر پلیس‌ها خدمه‌های بنگالی برانکاردهاشان را بیرون می‌آوردند. زائرها حالشان زار و نزار بود. کارت شناسایی‌شان را نگاه کردم. از هر دو نفر، یک نفر ایرانی بود. از استان یزد و آذربایجان غربی. تنها کاری که بنگالی‌ها می‌کردند همین بود که زخمی‌ها را بردارند، بگذراند روی برانکارد و بیارند عقب و رها کنند کنار ایستگاه آتش نشانی. اما کسی نبود آنجا برای مصدومین کاری بکند. حتی آب هم نبود که بشود بهشان داد.

قبل از هرچیز زنگ زدم به مافوقم و خبر دادم شایعه حقیقت دارد. بعد دوربین گوشی‌ام را روشن کردم و از چهره و کارت شناسایی‌شان عکس گرفتم. قبلاً توی سازمان دوره مستندسازی دیده بودم. می‌دانستم این اجساد به زودی گم خواهند شد. تنها همین کار از دستم برمی‌آمد و اینکه هرکس حالت تهوع داشت، سرش را به طرفین برمی‌گرداندم تا خفه نشود. داشتم از چهره و کارت‌های شناسایی شهدا عکس می‌گرفتم که... .