در این صورت، موضوع تعیین تکلیف نهایی انتخابات 2020 به مجلس نمایندگان ارجاع داده می شود.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


اسکیزوفرنی سیاسی؛ یک مشت توهّم و مشتی بر چانه!

محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:


«ذهن زیبا» محصول سال 2001، یکی از فیلم‌های زیبا و ماندگار عالم سینماست. فیلم به زندگی یک ریاضیدان معروف آمریکایی به نام «جان نش» می‌پردازد. نش، نظریه بازی‌ها را به‌شکل چشمگیری ارتقا داد و در برابر نظریه مشهور آدام اسمیت که مدت‌های مدید بر دنیای اقتصاد مسلط بود، نظریه تعادل (مشهور به تعادل نش) را مطرح کرد که مورد توجه و استقبال گسترده‌ای در عالم اقتصاد قرار گرفت و دامنه استفاده از آن به سایر حوزه‌ها – مانند حوزه سیاست و روابط بین‌الملل، جامعه‌شناسی، روانشناسی و... - نیز کشیده شد. این ریاضیدان در سال 1994 جایزه نوبل اقتصاد را از آن خود کرد.


نکته غمبار ماجرا که دستمایه اصلی فیلم «ذهن زیبا» نیز قرار گرفته، بیماری روانی این دانشمند برجسته ریاضیات بود. او به اسکیزوفرنی شدید مبتلا بود. این بیماری فرد را دچار تخیلات و توهمات می‌کند. این تخیلات چنان قوی و قابل باور می‌شوند که کم کم فرد را از دنیای واقعی جدا کرده و کاملاً به درون خود می‌کشند. دنیای تخیلی و غیرواقعی فرد مبتلا به اسکیزوفرنی که خود آن را ساخته و به آن پر و بال داده، جای دنیای واقعی را می‌گیرد. این مسئله بر افکار، گفتار و رفتار فرد تاثیر می‌گذارد. در «ذهن زیبا» این دنیای تخیلی در قالب یک ماجرای جاسوسی- امنیتی بروز می‌کند. ماموری از طرف سازمان سیا به نش مراجعه کرده و از او می‌خواهد با کشف یک سری رمز، آمریکا را از خطری بزرگ برهاند؛ خطری در دروان جنگ سرد و از سوی اتحاد جماهیر شوروی.


اگرچه اسکیزوفرنی یک بیماری فردی است اما به نظر می‌رسد شکل یا ‌اشکالی از آن می‌تواند به‌صورت جمعی نیز بروز کند. آنچه امروز از رفتار و مواضع جریان مدعی اصلاحات – نه لزوماً هر اصلاح‌طلبی- می‌بینیم چیزی شبیه این بیماری است که شاید بتوان آن را به‌صورت تلویحی «اسکیزوفرنی سیاسی» نامید. مبتلایان به این بیماری از دنیایی و چیزهایی حرف می‌زنند که وجود خارجی و واقعیت ندارد اما نوع مواجهه و عملکرد آنان نشان می‌دهد به این دنیای خیالی و خودساخته بشدت باور دارند. هرکس این دنیای خیالی را باور نداشته باشد و زیرسؤال ببرد به ندیدن واقعیت‌ها و توهم متهم می‌شود! شواهد حاکی است انتخابات اخیر آمریکا این بیماری را تشدید کرده است. دنیای خیالی و خودساخته این عده چه ویژگی‌هایی دارد و آنان چگونه می‌بینند و می‌اندیشند؛


1- این عده گمان می‌کنند دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران به دلیل فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای، اقتدار موشکی، نفوذ منطقه‌ای ایران و مسائلی از این دست است. بر این اساس اگر چنانچه ایران در این زمینه‌ها عقب‌نشینی کرده و به آمریکا امتیاز بدهد، دشمنی آنها نیز برطرف می‌شود. برخی از این جماعت که به‌صورت شدیدتری به این بیماری مبتلا هستند، اساس این دشمنی را زیر سؤال برده و مدعی هستند که دشمنی از طرف ما بوده و این ایران بوده که با رفتار و مواضع خود باعث خصومت شده است.


2- آنان آمریکا را ابرقدرتی بلامنازع و فعال مایشاء می‌بینند که چاره‌ای جز تسلیم در برابر آن نیست. ایستادگی و مقاومت در برابر آمریکا خلاف عقل سلیم است و باید با آن از در پذیرش و تسلیم درآمد. طیف مبتلا به نوع خوش‌خیم این بیماری به استکباری بودن سیاست آمریکا و زورگویی آن اذعان دارند اما می‌گویند قدرت و هیمنه آمریکا ایجاب می‌کند در مقابل آن تسلیم شویم و طیفی که به نوع شدید و پیشرفته این اسکیزوفرنی سیاسی مبتلا هستند، آمریکا را قبله آمال و الگو می‌پندارند و رفتار خصمانه آن علیه مردم دیگر کشورها را با همین دید توجیه کرده و منفی نمی‌بینند.


3- در این دنیای خیالی راه‌حل همه مشکلات به مذاکره و سازش با آمریکا ختم می‌شود. مذاکره با آمریکا و توافق با آن تحریم‌ها و در نتیجه مشکلات را بالمره برطرف می‌کند. مذاکره چوبی جادویی است که «صبح بدون تحریم» و «پیروزی
بدون جنگ» را رقم می‌زند. اگر از آنان بپرسید مگر 5 سال پیش مذاکره و توافق نکردیم، پس چرا مشکلات حل نشد، می‌گویند اصلاً خود شما بودید که چوب لای چرخ توافق گذاشتید و اجازه ندادید ملت طعم شیرین سیب و گلابی‌های آن را بچشند!


4- از نظر آنها دو آمریکا وجود دارد. یک آمریکای خشن
و تهاجمی که در قالب دولت ترامپ بروز یافت و یک آمریکایی مؤدب، قابل احترام و اعتماد که دولت اوباما و دولت بایدن در این دسته هستند. در این دنیای خیالی می‌توان مشکلات ایران و آمریکا را با افرادی همچون اوباما و بایدن رفع کرد. آنها نگاهی انسانی و متوازن دارند و باید از این فرصت استفاده کرد و زودتر جنبید! هر روز که توافق با آنها تاخیر شود ده‌ها و بلکه صدها میلیون دلار به کشور لطمه می‌خورد. این افراد چنان در این توهم غرق هستند که نمی‌توانند ببینند دولت اوباما بیشترین و سخت‌ترین تحریم‌ها را طی چهار دهه اخیر بر ایران تحمیل کرد و حتی به توافقی که خود کرده بود هم پایبند نبود.


5- این جماعت خود را مظهر عقلانیت و تبحر در سیاست پنداشته و ماموریت خود را نجات کشور و مردم می‌دانند. دیگرانی که به‌طور طبیعی و منطقی دنیای خیالی آنان را نمی‌توانند ببینند و اعتقادی به آن ندارند، ماموریت دارند که با انواع و اقسام روش‌ها و ابزارها – مانند موهوماتی به اسم دولت پنهان، دولت موازی و... - مانع از به سرانجام رسیدن این هدف بزرگ و مقدس شوند. اگر هم به رسم دلسوزی و نصیحت به آنان تذکر یا نقدی وارد شود، واکنش آنها منفی و توام با بدبینی خواهد بود. در فیلم «ذهن زیبا»، پروفسور نش، گروه پزشکی را یک تیم امنیتی می‌بیند که برای دستگیری او آمده‌اند و از دستشان فرار می‌کند. وقتی هم که دکتر معالج و سرپرست گروه خود را معرفی می‌کنند، پاسخ نش، مشتی است که حواله چانه دکتر می‌شود!


جان نش 30 سال به این بیماری مبتلا بود و در نهایت بر آن غلبه کرد. او در این مورد می‌نویسد: «به مرور زمان سعی کردم بخش بیمار ذهن خودم را شناسایی و پاک کنم. سعی کردم رفته رفته ذهنیت عالمانه‌ای را که از قبل داشتم، بازسازی کنم. این کار خیلی طول کشید، خیلی چیزها را از من گرفت اما فکر می‌کنم الان دیگر بخش اعظم آن هذیان‌ها و آن توهمات را دور ریخته‌ام. اینکه در این سن و سال هنوز می‌توانم یک ریاضیدان و تئوریسین فعال باشم، به این معنی است که من در مبارزه با بیماری‌ام موفق شده‌ام.»


آیا جماعتی که در کشور ما سالهاست به «اسکیزوفرنی سیاسی» مبتلا شده‌اند هم می‌توانند از دنیای خیالی خود بیرون بیایند و توهمات را کنار بگذارند؟ اسکیزوفرنی نهایتاً فرد و اطرافیان نزدیک او مثل خانواده را تهدید کرده و به آنها ضربه می‌زند اما نوع سیاسی آن می‌تواند منافع یک کشور و ملت را به خطر اندازد. بدون شک رهایی از این دنیای خیالی، کار آسانی نیست. وقتی گروهی به یک دنیای خیالی مشابه باور داشته باشند، توهمات یکدیگر را تایید و تشدید می‌کنند و اجازه تشکیک درباره آن را نمی‌دهند. سخت‌ترین قضیه پذیرش اصل مشکل است. باید به آنها برای خلاصی از این وضعیت خیالی ویرانگر کمک کرد. حتی اگر پاسخ آنها به دراز کردن دست یاری، حواله کردن مشتی به صورت باشد!

امنیت، منافع ملی و فرصت‌سازی جهانی

علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:


در نشســت سخنگویی روز سه‌شنبه در پاسخ به پرســـــش یکی از رســـانه‌های منتقـــد دولت گفتم حق مردم ایران از منافع اقتصاد جهانی بیش از چیزی است که امروز به دست می‌آید. امریکا مانع از دستیابی به این حق مردم ایران شده است. همچنین رئیس ‌جمهوری در سخنان روز چهارشنبه خود گفت که کسی حق فرصت‌سوزی ندارد.
 منافع ملی و امنیت ملی جزو موضوعات پرچالش و پرتناقض است.
این مفاهیم نسبی، ذهنی و فراخ به شمار می‌روند و حتی آنها را گاهی توخالی هم قلمداد می‌کنند. این دو مفهوم به نحوی است که هر فرد و نهادی می‌تواند برداشت‌های خود را درون این مفاهیم جاسازی کند. با این وصف هیچ دولتی را نمی‌توانیم بیابیم که بدون ترسیمی مشخص از منفعت و امنیت ملی خود مسیر توسعه همراه با امنیت را طی کرده باشد. تفاوت دولت‌های ضعیف و قوی در همین تفسیر و نوع نگاه‌شان به این دو مفهوم نهفته است. معمولاً منافع ملی مفهومی جذاب و پرمنفعت بوده و قادر است عالی‌ترین مصالح و منافع متعدد برای جامعه را در بر بگیرد و به رغم انتزاعی بودن این مفهوم از مقولاتی است که به طور مستمر میان سیاستمداران، مدیران و صاحبنظران مبادله می‌شود. به همین دلیل سوءبرداشت از این مفاهیم یا اختلاف ادراک، ولو به مقدار ناچیز موارد خطرناکی را برای نظام‌های سیاسی و ملت‌ها به همراه خواهد داشت.
در دوران معاصر، چگونگی سیاستگذاری، برنامه‌ریزی و کنش با مفاهیمی مانند عبور از عقب‌ماندگی و توسعه‌نیافتگی و نیز کیفیت گذار از مسیر پرتلاطم و تنش‌زدای آن برای کشورهای در حال توسعه از مقولاتی است که در کانون مباحث منافع و امنیت ملی در زمره گفتمان‌های رایج قرار گرفته است. یکی از آسیب‌های جدی این دو مفهوم، پیوند آنها با اختلافات سیاسی داخل یک کشور است. متأسفانه در کشور ما چگونگی حضور در جامعه جهانی و ارتباط با کشورهای دنیا و تأمین منافع و امنیت ملی از این میان، به نزاع‌های سیاسی داخلی گره خورده و این اختلاف به چارچوب‌های ادراکی و برنامه‌ریزی اجرایی توسعه در کشورمان آسیب رسانده و در برخی موارد به چالش فرسایشی در سیاست داخلی تبدیل شده است.  این روزها با اتفاقاتی که در انتخابات ایالات متحده امریکا رخ داد، به نحوی دیگر مسأله چگونگی تعامل با جهان در عرصه سیاست داخلی پررنگ شده و یکبار دیگر رابطه منافع ملی با سیاست خارجی را به میان آورده است.

این موضوع در کشور ما گاهی شکل افراطی یافته و از دو سو برای از میدان به در کردن رقیب مورد استفاده قرار می‌گیرد. از یک سو افرادی را که با استفاده از فرصت‌های جهانی برای توسعه کشور سخن می‌گویند حتی به خیانت و وابستگی متهم می‌کنند و از سوی دیگر، گروه مقابل را به نوعی عدم درک از مقتضیات بین‌المللی و جزیره‌ای کردن کشور متهم می‌کنند.
در این کشاکش، پاسخ به این سؤال ضروری است آیا هر کشوری که در مناسبات جهانی بدون هیچ مانعی از سوی قدرت‌های دیگر قرار گرفته یا حتی در زنجیره امنیتی قدرت‌های جهانی باشد، می‌تواند به توسعه مؤثر در جهان دست یابد؟ از طرف دیگر می‌توان پرسید آیا جامعه‌ای که در تنش دائم با جامعه جهانی و دولت‌های تعیین‌کننده آن باشد، می‌تواند به دستیابی به توسعه‌ای با نقش مؤثر در جهان امیدوار بماند؟ آیا دولتی بدون ساختارهای آماده، چابک و بدون وجود نخبگان و اصلاحات اقتصادی اساسی و کارآفرینان بخش صنعتی قدرتمند داخلی حتی با وجود قرار گرفتن در حلقه امنیت جهانی می‌تواند توسعه یابد؟ و حتی در پرسشی دیگر، آیا دولتی بدون مشروعیت مدنی و رضایت عامه و سرمایه اجتماعی مناسب می‌تواند توسعه یابد؟ واقعیت آن است که هیچ کدام از گزاره‌های فوق ظرفیت توسعه همراه با ثبات و امنیت ملی را به ارمغان نخواهد آورد.
مطالعات سه ساله من در اوایل دهه ۸۰ که در آن کشورهای تازه صنعتی شده را در آسیا و امریکای جنوبی مورد مطالعه قرار دادم نشان می‌دهد، وجود دولتی آماده و خواهان توسعه با ساختاری متناسب، همچنین برخورداری از میزانی از مشروعیت مدنی (یعنی مردم در گام اول اخلالی در مسیر توسعه به‌وجود نیاورده و در گام دوم، خود حامیان توسعه از طریق این دولت باشند) و نیز آمادگی برای تعامل با شرایط جهانی و نبود مقاومت مؤثر بیرونی برای رشد و توسعه، مجموعه شروطی است که می‌تواند توسعه همراه با امنیت را برای کشورهای در حال توسعه به ارمغان آورد. مارک گازیوروسکی در مطالعه انقلاب اسلامی ایران بر این نظر است که شیوه‌های سنتی مورد نظر امنیت ملی در جهان سوم، از قبیل استقرار نیروهای امنیتی، افزایش توسعه اقتصادی و برقراری روابط نزدیک با یکی از ابرقدرت‌ها، الزاماً به تأمین امنیت منتهی نمی‌شود. صرف پیوستگی و قرار گرفتن در چارچوب‌های نظم مورد نظر «فائقان جهانی» بدون در نظر گرفتن سایر عوامل توسعه‌آور نخواهند بود.  اما در همان حال، هر کشوری باید بتواند سهم خود را از ثروت و اقتصاد جهانی در دنیای پر از درهم تنیدگی متقابل به دست آورد.
چنانچه به دلیل نداشتن تعامل مؤثر با اقتصاد جهان نتواند جایگاه خود را در زنجیره تولید جهانی بر اساس مزیت‌های نسبی خود پیدا کند، شانس چندانی برای توسعه مستمر و قابل دوام نخواهد داشت. بر این مبنا، رابطه ظرفیت تولید محلی و سازگاری با آرایش متغیر اقتصادی در جهان، در حقیقت فرصت‌هایی است که کشورها می‌توانند در فضای بین‌الملل جست‌وجو کنند.

 در کتاب «معمای دولت مدنی در جهان سوم» (۱۳۸۴) این موضوع را مورد بسط نظری قرار داده‌ام؛ برای توسعه همراه با امنیت ما نیازمند ساختار مناسب دولت و استفاده از ظرفیت داخلی به علاوه مشروعیت مدنی و دموکراسی هستیم که ثبات و امنیت داخلی را تضمین کرده باشد. با یک حضور مناسب در عرصه بین‌الملل و تعامل مناسب در جهان امکان توسعه پدید خواهد آمد. این نه به معنای حل شدن همه نارسایی‌های درونی است و نه به معنای تسلیم شدن به قدرت‌های بیرونی و دل بستن به آنهاست، بلکه از یک سو به معنای دست یافتن به فرصت‌های جهانی توأم با از میان بردن مقاومت خارجی در راه توسعه ملی و از سوی دیگر تلاش برای به دست آوردن سهم بیشتری از ثروت جهانی در صورت کارآمدی درونی است و به این ترتیب، مشروعیت بخشیدن به مسیری که کارآمدی جوامع را تضمین خواهد کرد.

یارانه باید به تولیدکننده داده شود نه مصرف‌کننده

دکتر مهدی بشارت‌ده سلوطی در روزنامه وطن امروز نوشت:

سیاست‌هایی که تحت عنوان سیاست‌های توسعه صنعتی در کشور در حال اجراست، باعث نادیده گرفتن توان بخش کشاورزی در سال‌های اخیر شده و چون تمایل دولت‌ها به سمت تأمین نیاز داخلی کشور از طریق واردات بوده، بخش کشاورزی با رکودی بسیار شدید مواجه شده است.


کشورهای توسعه‌یافته‌ای که سیاست‌های توسعه صنعتی را در دستور کار خودشان قرار داده بودند، با گذر زمان متوجه شدند تأکید بر توسعه صنعتی، خود به خود رکود بخش کشاورزی را برای‌شان رقم خواهد زد، در نتیجه از یک زمانی به بعد در سیاست‌های خود تغییر رویه داده و به سمت توجه به بخش کشاورزی رفتند.


با وجود این تجربه در دنیا، این سیاست‌ها هنوز در کشور، پابرجاست و بسیاری از مسؤولان معتقدند باید توسعه صنعتی اتفاق بیفتد و از ظرفیت بخش کشاورزی غافل هستند، در حالی که کشاورزی با مسائلی چون امنیت ملی و اشتغال‌زایی ارتباط تنگاتنگ دارد.


1- در مقوله امنیت ملی، گندم یک کالای استراتژیک برای کشور است اما بتازگی ردیف طرح خودکفایی گندم را حذف کرده‌اند و از آنجا که هزینه تولید و بهره‌وری گندم و قیمت خرید تضمینی آن از سوی دولت پایین است، کشاورز برای کشت گندم ترغیب نمی‌شود. این در حالی است که اگر سطح کشت گندم در کشور پایین بیاید، به دلیل وجود فشارهای تحریمی که در حوزه‌های مختلف وجود دارد، در تأمین کالای بسیار استراتژیک گندم نیز دچار وابستگی شده و مشکلات دوچندان خواهد شد.
مشکل دیگر این است که ما از ظرفیت‌های موجود در بخش کشاورزی غافل شده‌ایم. یکی از این ظرفیت‌ها اشتغال‌زایی است. بر اساس آمار موجود، بخش کشاورزی 30 درصد کل شاغلان اقتصاد ایران را به خود اختصاص داده است اما متأسفانه دولت‌های ما اعتقادی به اینکه در الگوهای خود کشاورزی را به عنوان یکی از بخش‌های مهم اقتصاد بپذیرند، ندارند.


این مسأله از همان نگاه سنتی به کشاورزی نشأت گرفته و مسؤولان هنوز بالا بودن بهره‌وری سرمایه در بخش کشاورزی را نپذیرفته‌اند. این در حالی است که یک واحد ارزش افزوده در بخش کشاورزی با سرمایه کمتری نسبت به بخش‌های دیگر اقتصادی به دست می‌آید.


جالب است بدانید هلند با جمعیت 17 میلیون نفر که از نظر وسعت با ۳ استان شمالی ما یعنی مازندران، گیلان و گلستان با مجموع جمعیت 12 و نیم میلیون نفر برابری می‌کند و میانگین بارش آن 600 میلیمتر بوده و 1

00 میلیمتر از این استان‌ها کمتر است، توانسته به واسطه فروش محصولات کشاورزی 5/2 برابر درآمد حاصل از فروش نفت ما در یک سال کسب درآمد کند.
علت این موضوع آن است که در کشور ما یک فضای مناسب برای بهره‌برداری از توانایی بخش کشاورزی به وجود نیامده است. یکی از مشکلات موجود در این مسیر، نوع اعطای یارانه در کشور یعنی یارانه برای مصرف است. در بخش کشاورزی به جای آنکه از تولیدکننده حمایت و با استفاده از یارانه، هزینه تولید محصولات را کم کنیم، یارانه را به سمت مصرف برده‌ایم. یعنی به کشاورز گفته می‌شود محصول را بدون توجه به قیمت تمام‌شده تولید کن و زمانی که قرار است این محصول به دست مصرف‌کننده برسد، یارانه به آن اختصاص داده می‌شود.


این در حالی است که اعطای یارانه به مصرف‌کننده یک فضای رانتی و فسادآمیز به‌ وجود می‌آورد و این همان اتفاقی است که در کشور ما در حال رخ دادن است. نمونه این یارانه را می‌توان در قیمت‌گذاری برخی کالاها مانند مرغ دولتی، گوشت دولتی و تخم‌مرغ دولتی مشاهده کرد. این رویه اشتباه بوده و یارانه باید به سمت تولید رود تا قیمت تولید کاهش پیدا کند.


2- یکی دیگر از مشکلات گریبان‌گیر بخش کشاورزی این است که مدیران کشور اعتقادی به صنعتی بودن کشاورزی ندارند. نمونه بارز آن فروش محصولات به خارج از کشور به صورت خام است و ما محصولات کشاورزی را به صورت کالای نهایی عرضه نمی‌کنیم. این مسأله تنها باعث خروج منابع از کشور می‌شود و نمی‌توان نام آن را صادرات گذاشت.


یکی از راه‌های حل این مشکل و تغییر نوع نگاه به کشاورزی، تغییر نظام حسابداری ملی و وارد کردن ارزش واقعی خدمات بخش کشاورزی به محاسبات و ارزیابی اقتصادی آثار مستقیم و غیرمستقیم و آشکار و پنهان طرح‌ها و فعالیت‌های اقتصادی است و اگر اینها در نظام حسابداری کشور وارد شود، شاخص رتبه‌بندی بخش کشاورزی نیز مانند سایر بخش‌ها تغییر کرده و بر رشد این صنعت تأثیر خواهد گذاشت.


همچنین بخش کشاورزی و منابع طبیعی کشور نیازمند یک سرمایه‌گذاری اصولی است و باید با خروج دولت از این بخش یک فضای کسب‌وکار مناسب برای نقش‌آفرینی بخش خصوصی و تعاونی‌ها به وجود آید. اقتصاد دولتی، موجب رانت و فساد خواهد شد و تا زمانی که اقتصاد ما دولتی است این پیشنهادها و تغییرها عملی نخواهد شد.


متأسفانه در حال حاضر دولت نقش اصلی را در بخش کشاورزی داشته و اتحادیه‌ها و تشکل‌هایی که کشاورزان از آن منتفع هستند، کمترین نقش را ایفا می‌کنند. اگر نقش این مراکز برجسته شود، منافع کشاورزان بهتر تأمین شده و بهتر می‌توان بخش کشاورزی را مدیریت کرد.
3- یکی دیگر از مشکلات کشاورزی، راهبرد جایگزینی واردات و ارتقای صادرات است. این تلقی اشتباه بوده و خساراتی را به دنبال دارد زیرا جایگزینی واردات و ارتقای صادرات جانشین هم نبوده و در اصل مکمل یکدیگرند و باید در بخش کشاورزی این ۲ در کنار یکدیگر دیده شوند.


در کره‌جنوبی و چین تایپه، راهبرد جایگزینی واردات را در مسیر توسعه فناوری محصولات کشاورزی به کار گرفته و آن را به صادرات منتقل کردند، یعنی ما باید در بعد محصولاتی که در تولید آن مزیت نسبی داریم، استراتژی توسعه صادرات را از طریق وارد کردن تکنولوژی ساخت دستگاه‌ها و ماشین‌آلات مورد نیاز انجام دهیم.
نکته آخر آنکه مشکل اساسی بخش کشاورزی ایران این است که مسؤولان اجرایی به دنبال یک الگوی توسعه متناسب با ظرفیت‌های بخش کشاورزی کشور نرفته‌اند و در این بخش تنها به دنبال تقلید هستند.

 آنچه عقل حکم می‌کند ...
 

محمدرضا خباز در روزنامه آرمان ملی نوشت:

عَقلا بین بد و بدتر، باید بد را انتخاب کنیم و اگر بین دو چیز قرار گرفتیم که یکی بد بود و دیگری بدتر، طبیعتا عقل حکم می‌کند که از بد استفاده کنیم و بدتر را رها کنیم. همانطور که در متون دینی، دفع افسد به فاسد به معنای رهاکردن ناجورتر و پیوستن به ناجور سفارش شده و امام صادق(ع) می‌فرمایند: «لَیسَ العاقِلُ مَن یَعرِفُ‌الخَیرَ مِنَ‌الشَّرِّ وَلکِنَّ العاقِلُ مَن یَعرِفُ خَیرَالشَّرَّینِ». عاقل آن نیست که خوب را از بد تشخیص دهد که تشخیص خوب از بد کار آسانی است. ما دل به آمریکا نبسته‌ایم ولی از شکست شرورترین آدم‌ها، قاتل سردار سلیمانی و کسی که در دوران کرونا، دارو را از مردم ما دریغ کرد، خشنودیم. دو حزب جمهوریخواه و دموکرات به دو پرنده بازها و کبوترها تشبیه شده‌اند و کبوترها از آرامش بیشتری در ظاهر برخوردارند کما اینکه حدود دو سال مذاکره کردیم و وقتی برجام در کشور حاکم بود، ملت از فواید آن استفاده کرد. تورم 40 درصدی به 10 درصد رسید، رشد اقتصادی و تراز تجاری مثبت شد. نفت را به اندازه سهمیه اوپک می‌فروختیم و صرف کشور می‌کردیم و در نهایت یک نوع آرامش نسبی حاکم بود. ترامپ که زیر میز برجام زد و دنیا را به تهدید به تحریم کرد، شرایط سخت حاکم شد.

هرچند انکارناپذیر است که امکان اتخاذ روش‌های مطلوب از سوی دولتمردان وجود داشت که برخی اشتباهات اتفاق نیفتد ولی عامل اصلی و مهم این همه فشار، تفکر و وجود ظالمانه ترامپ بود. بنابراین چون در گذشته با حزب دموکرات و 1+5 مذاکره داشتیم، الان هم راه مذاکره با توجه به قول‌های جو بایدن و به شرط بازگشت آمریکا به برجام باز می‌شود. دنیا از شکست ترامپ خوشحال شده و بوریس جانسون، نخست‌وزیر انگلیس در نطق خود از ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور سابق نام برد. مذاکره با آمریکا برگ نجات ما نیست، چراکه اقتصاد ما از درون مشکل دارد و باید یک جراحی اقتصادی درونی انجام دهیم ولی فشار ترامپ مشکل را مضاعف و گرفتاری مردم را دوبرابر بلکه چندبرابر می‌کرد. وگرنه فی‌نفسه اقتصاد ما بیمار است و باید معالجه شود.

یکی از راه‌ها بلکه مهم‌ترین راه علاج اقتصاد، سرمایه‌گذاری است که اول از سرمایه‌گذاری داخلی شروع می‌شود اما چون امیدی به سرمایه‌گذاری در داخل ندارند، بعضا سرمایه را برداشته و فرار می‌کنند. اولین هنر مجلس و بقیه ارکان ازجمله دولت و سایر دستگاه‌ها و نهادها این است که آرامش را به کشور بازگردانند و توپخانه‌ها را خاموش کنند و امید را در دل مردم زنده کنند تا سرمایه‌گذار داخلی مبادرت به سرمایه‌گذاری کند و ایرانیانی که دل در گروی سربلندی کشور دارند، یکی پس از دیگری برگردند تا با سرمایه‌گذاری رشد اقتصادی محقق ‌شود. درصورتی که برجام حاکم شود، ورود سرمایه هر غیرایرانی اعم از اروپایی یا آمریکایی بلامانع باشد چراکه ورود هر سرمایه‌ای به کشور، موجب آرامش و امنیت بیشتر می‌شود.

 دولت در این زمینه تمام تلاش و مساعی خود را در 9 ماه باقیمانده به‌کار گیرد و به‌ویژه دیپلماسی بسیار قوی و مقتدری که بحمدا... قدم‌های مثبتی در مرحله اول برداشت مجددا مذاکرات را در چارچوب همان برجام آغاز کنند و برجام که حاکم شد، کشورهای اروپایی که از عمل به تعهدات خود سر باز زدند و آمریکایی که لگدپراکنی کرد، به تعهدات خود عمل کنند. خودِ عمل به تعهدات تورم انتظاری را برطرف می‌کند و البته از ایجاد سرمایه‌گذاری واقعی با ترتیب سه‌گانه نیز غافل نشویم. عجله بایدن از ما چون به آمریکایی‌ها قول داده، بیشتر است. در داخل آمریکا یک تضاد وجود دارد و ترامپیسم حائز اکثریت نیست. اعلام آمادگی بازگشت به برجام قدم اول بسترسازی مذاکره است و بنا به فرمایش رهبری با دولت ترامپ به دلیل بدعهدی مذاکره نمی‌کنیم، بنابراین دولت روحانی باید راه را برای خودش و دولت بعدی باز کند.


«پمپئو» چرا در این مقطع به منطقه سفر می‌کند؟

حسن رشوند در روزنامه جوان نوشت:


در پایان هفته‌ای که گذشت پمپئو، وزیر خارجه امریکا که بر اساس آرای اعلام شده انتخابات سوم نوامبر، فعلاً دستگاه سیاست خارجه دولت شکست خورده و مستعجل امریکا را مدیریت می‌کند، دستپاچه و با عصبانیت یک پیام توئیتری درباره هشدار به کسانی که با ایران همکاری می‌کنند، داد و یک گفت‌وگوی انتقادی با «فاکس‌نیوز» در خصوص پیام‌های تبریک مقامات کشورهای اروپایی به «بایدن» انجام داد و بلافاصله سخنگوی وزارت خارجه اعلام کرد پمپئو از روز جمعه ۲۳ آبان، سفر ۱۰ روزه خود به چند کشور منطقه غرب آسیا را آغاز می‌کند.
 
در چرایی این اقدامات شتابزده و عصبی وزیر خارجه دولت بی‌فروغ و مستعجل امریکا چند نکته وجود دارد:

۱- برکناری برخی مقامات کاخ سفید و بعضاً مجبور به استعفا کردن آنها، این روزها پمپئو را به تکاپو واداشته تا شاید از خطر اخراجش از دستگاه دیپلماسی کشوری که این روزها آرامش ندارد و حال یک محتضر را دارد، در امان بماند. پیش از آنکه اسپر، وزیر دفاع امریکا استعفا کند، خبرها حکایت از تصمیم ترامپ برای برکناری پمپئو داشت. پس نگرانی او قابل درک است، چراکه در این روزها که ترامپ تنها شده و بیش از گذشته به کمک نیاز دارد، اگر او تحرکی به خود ندهد، حتماً با تغییر همچون «اسپر» یا دیگرانی که هر روز اخبار آن را در رسانه‌ها می‌بینیم، مواجه خواهد شد. در کنار این استعفاها و جابه‌جایی‌ها، شاید رفتن برخی از مشاوران، دستیاران و مقامات کاخ سفید در این مقطع بیش از هر زمان دیگری از اهمیت برخوردار باشد. همین دیروز خبر استعفای «والری بوید»، دستیار وزیر در امور بین‌الملل و «برایان ویر»، دستیار مدیر امنیت سایبری در بخش آژانس امنیت زیرساختی و سایبری وزارت امنیت داخلی امریکا با فشار کاخ سفید که مجبور به استعفا شده بودند، توجه همگان را به خود جلب کرد؛ بنابراین اولین احتمال اینگونه سخنان پمپئو نسبت به مقامات اروپا و موضع‌گیری در رابطه با طرف‌های معامله با ایران و همچنین سفرهای دوره‌ای او به غرب آسیا را باید تلاش برای رضایت ترامپ و بقای در قدرت و نهایتاً خارج شدن از کاخ سفید بدون اینکه در این مدت باقیمانده غیرمحترمانه اخراج شود، دانست.

۲- پمپئو در حالی سخن از تحریم‌های جدید ایران به میان می‌آورد که خوب می‌داند دولتی که ادعای ابرقدرتی دارد، وقتی هر هفته یک یا دو شخصیت حقیقی را که غالباً اسامی آن‌ها آنچنان گمنام است که کمتر کسی آن‌ها را می‌شناسند، به اتهام ارتباط تجاری با ایران تحریم می‌کند، نشان از استیصال مطلق امریکا و رئیس‌جمهور آفتاب لب بام آن دارد. یک ماه پیش، وقتی شرکت ملی و وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران، یعنی بزرگ‌ترین مجموعه درآمدزایی ارزی کشورمان را تحریم کردند، دیدیم که صادرات نفت ایران از مرز یک میلیون و ۱۰۰ هزار بشکه گذشته است. این یعنی شکست دولت ترامپ در تحریم و دولتی که قرار است در آینده سکاندار کاخ سفید باشد.

۳- تیم ترامپ در کاخ سفید و شخص پمپئو تصور نمی‌کردند با اعلام اولین نتایج انتخابات ریاست جمهوری، نه به‌طور رسمی و از سوی مقامات مسئول، بلکه با اعلام پیروزی «بایدن» توسط رسانه‌ها، سران کشورهای اروپایی صف بکشند و با عجله پیام‌های تبریک خود را برای «بایدن» گسیل دارند. این رفتار اروپایی‌ها موجب واکنش عصبی پمپئو شد و او در گفتگو با فاکس‌نیوز با لحنی که از آن بوی انتقاد به مشام می‌رسید، به سران دیگر کشورها یادآوری کرد که شمارش آرای انتخابات ۲۰۲۰ هنوز تمام نشده و (نتیجه هرچه که باشد) دونالد ترامپ تا ظهر روز ۲۰ ژانویه (۳۰ دی) که زمان تشکیل دولت جدید واشنگتن است؛ تنها رئیس‌جمهور قانونی امریکا خواهد بود. از این‌رو، در واکنش به تماس تلفنی سران آلمان، فرانسه و انگلیس با «بایدن»، نامزد پیشتاز انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا گفت: اگر این کار فقط در حد سلام کردن است؛ مشکل جدی پیش نمی‌آید، اما اشتباه تلقی نکنید. در حال حاضر ما فقط یک رئیس‌جمهور، یک وزیر خارجه و یک تیم مشخص امنیت ملی داریم و این هم امر واضحی است، اما پمپئو این را می‌داند که غرب از رفتار ترامپ در طول این چهار سال به شدت عصبی است و کشورهای اروپایی ترامپ را عامل تضعیف رابطه فراآتلانتیکی می‌دانند، لذا از ادعای پیروزی بایدن استقبال می‌کنند. وزیر خارجه امریکا که منتقد شرکای اروپایی خود در دادن پیام تبریک به «بایدن» است، اما از یک نکته غافل مانده و آن اینکه مقدمه چنین پیام‌های تبریکی را دولت ترامپ فراهم کرده است، حتی کشورهایی همچون چین که بنا به برخی ملاحظات، ترجیح داده بودند تا اعلام نتیجه قطعی، پیام تبریک برای «بایدن» ارسال نکنند با موضع‌گیری مقامات حاضر در کاخ سفید، روز گذشته ملاحظه خود را کنار گذاشتند و در تماسی، به نامزد پیشتاز انتخابات امریکا، انتخاب او را به عنوان رئیس‌جمهور آینده تبریک گفتند. این موضع چین علیه ترامپ در حالی صورت گرفت که روز پنج‌شنبه ترامپ با امضای یک فرمان اجرایی، خواستار منع سرمایه‌گذاری در چندین شرکت چینی به بهانه مرتبط بودن آن‌ها با ارتش چین شد.

۴- سفر پمپئو به فرانسه و شش کشور منطقه غرب آسیا (ترکیه، گرجستان، فلسطین اشغالی، امارات، قطر و عربستان سعودی) که قرار بود از روز جمعه آغاز شود، چه بسا اهداف خطرناک‌تری را در این روزهای واپسین آن‌ها در کاخ سفید در پی داشته باشد، به‌ویژه اینکه برخی منابع خبری گزارش داده‌اند که پمپئو اولین وزیر خارجه امریکاست که قصد دارد از بلندی‌های جولان اشغالی سوریه دیدن کند. همچنین منابع خبری از قرارداد ۱۰ میلیون دلاری امریکا با عربستان برای بهینه کردن ناوگان هوایی عربستان، به ویژه جنگنده‌های اف ۱۶ خبر دادند؛ لذا به نظر می‌رسد سفر وزیر خارجه امریکا به عربستان با اهداف خاص صورت گرفته باشد. برخی اخبار غیرموثق و تحریک‌کننده مبنی بر اینکه ترامپ در این فاصله تا واگذاری قدرت به «بایدن» چه بسا دست به اقدامی نظامی در منطقه بزند، نگاه‌ها را به این سمت سوق داده که سفر قریب‌الوقوع پمپئو به این کشورها با اهداف شومی صورت گرفته باشد. هرچند که تیم کنونی کاخ سفید این را می‌داند که برای هر اقدام دیوانه‌واری در منطقه با دو مشکل اساسی روبه‌رو خواهد بود. اولاً؛ کنگره امریکا پیش از این با تصویب قانونی، جلوی هرگونه اقدام نظامی را بسته و ترامپ نمی‌تواند حرکتی را در این زمینه انجام دهد، مگر اینکه رژیم صهیونیستی را برای آن تحریک و تشویق کند که با توجه به موضع ضعیف دولت نتانیاهو دور از انتظار است که صهیونیست‌ها با توجه به شرایطی که خودشان در داخل دارند و همچنین وضعیت متزلزل دولت ترامپ به عنوان حامی آن‌ها چنین دیوانگی‌ای به خرج دهند. ثانیاً؛ ظرفیت مقاومت در منطقه اعم از حزب‌الله، سوریه، ایران، یمن و... امروز از هر مقطع دیگری بهتر است و در صورت هرگونه خطای راهبردی دشمن، یقیناً با واکنش محکم و پشیمان‌کننده‌ای روبه‌رو خواهند شد.

ورق به نفع ترامپ بر می گردد؟

امیرعلی ابوالفتح در روزنامه خراسان نوشت:

یک هفته از پایان انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا می گذرد اما هنوز تکلیف رئیس جمهور بعدی این کشور مشخص نیست. جو بایدن ، نامزد دموکرات ها تاکنون موفق شده است 290 رای از 538 رای الکترال کالج را برای تصدی مقام ریاست جمهوری آمریکا کسب کند که 20 رای از حد نصاب لازم نیز بیشتر است .

اما دونالد ترامپ ، از به رسمیت شناختن پیروزی رقیب سر باز می زند. ترامپ در 10 روز گذشته همچون هفته های پیش از سوم نوامبر – روز انتخابات آمریکا –بارها بر وقوع تقلب و دستکاری در انتخابات ریاست جمهوری تاکید کرده است.

وی در یکی از جنجالی ترین ادعاهای خود، در توئیتی به نقل از گزارش دو رسانه دست راستی نوشت: « 2.7 میلیون از آرای ترامپ در سراسر آمریکا حذف شده است. تحلیل گران اطلاعات فهمیده اند که 221 هزار رای پنسیلوانیا از رئیس جمهور ترامپ به بایدن تغییر یافته است. 941 هزار رای ترامپ حذف شده است. بر اساس دامنه تغییر آرای ایالت ها  435 هزار رای ترامپ به بایدن رسیده است.»

با این حال، ساعاتی پس از انتشار این توئیت که از سوی توئیتر نیز برچسب «اطلاعات گمراه کننده» خورده بود، آژانس امنیت سایبری آمریکا اعلام کرد، انتخابات سوم نوامبر امسال، یکی از امن ترین انتخابات در تاریخ آمریکا بود. به گفته این آژانس فدرال، «دلیلی برای مفقود شدن یا تغییر آرا وجود ندارد، با این حال در ایالت هایی که اختلاف میان نامزدهای انتخابات ناچیز است بازشماری آرا انجام می شود، ما در قبال هر رایی که به صندوق ریخته شده است، سند مکتوب داریم.»

اما تایید سلامت انتخابات جنجالی سال 2020 از سوی مقامات برگزارکننده ایالتی و همچنین مقامات امنیتی فدرال تاکنون موجب نشده است که ترامپ ادعای تقلب در انتخابات را کنار بگذارد. رئیس جمهور آمریکا که در روزهای نخست شمارش آرا، بر وقوع تقلب در برخی از ایالت ها همچون پنسیلوانیا ، میشیگان ، آریزونا و جورجیا تاکید داشت، اکنون در پی زیر سوال بردن صحت و سلامت انتخابات در سرتاسر آمریکاست. رودی جولیانی، وکیل شخصی  ترامپ نیز تهدید کرده که ستاد انتخاباتی ترامپ قادر است کل انتخابات ریاست جمهوری سال 2020 را باطل کند. با این حال، سوال اصلی این است که ترامپ و مشاورانش برای تغییر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، چه ابزارهای قانونی در اختیار دارند؟

1 – قوه قضاییه : ترامپ برای این که بتواند نتیجه انتخابات ریاست جمهوری امسال را به نفع خود تغییر دهد ، باید در محاکم قضایی به موفقیت های چشمگیری دست یابد. هم اکنون وکلای تیم ترامپ در چهارایالت پنسیلوانیا ، میشیگان، آریزونا و جورجیا ، شکایاتی را مطرح کرده اند. آنان در شکایات خود علیه طیف وسیعی از موضوعات از شیوه دریافت و شمارش آرای پستی تا نحوه شمارش آرای حضوری و چگونگی حضور ناظران خود در پای صندوق های رای، شکایت کرده اند. با این حال، حتی اگر برخی از شکایات مطرح شده از سوی وکلای ترامپ مورد پذیرش محاکم ایالتی و دیوان عالی فدرال قرار گیرد، به نظر نمی رسد نتیجه نهایی انتخابات به ضرر جو بایدن تغییر کند؛ زیرا در برخی از ایالت ها همچون پنسیلوانیا، فاصله دو نامزد حدود 150 هزار رای است و ابطال این اندازه از آرا بسیار دور از انتظار خواهد بود. از این رو، مراجعه به قوه قضاییه، برای حفظ قدرت توسط رئیس قوه مجریه آمریکا، چندان گره گشا نخواهد بود.

2 – قوه مقننه: اگر به هر دلیلی هیچ یک از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری موفق به کسب حداقل آرای لازم الکترال کالج نشود – 270 رای – انتخاب رئیس جمهور آمریکا برعهده مجلس نمایندگان، یکی از دو بازوی قوه مقننه خواهد بود. در این مرحله ، هر ایالت فقط یک رای خواهد داشت و رای هر ایالت هم بعد از رای گیری میان اعضای همان ایالت نزد مجلس نمایندگان  تعیین می شود. در این مرحله، فقط کافی است یکی از دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری موفق شود رای 26 ایالت را کسب کند تا به کاخ سفید راه یابد. جالب این جاست که در مجلس نمایندگان وزنه به نفع جمهوری خواهان سنگینی می کند.

حال،با توجه به این که اعضای الکترال کالج روز 14 دسامبر آرای خود را برای تعیین رئیس جمهور بعدی آمریکا روی برگه هایی می نویسند و پاکت های مهر و موم شده را به مقر کنگره ایالات متحده در واشنگتن دی سی ارسال می کنند، ترامپ قادر خواهد بود با ادامه جنجال بر سر نتایج آرای مردمی در برخی از ایالت ها، تعداد آرای الکترال کالج بایدن را به کمتر از 270 رای کاهش دهد. در این سناریو، ممکن است در برخی از ایالت های جمهوری خواه که بایدن در آنان پیروز شده است، مجالس ایالتی به بهانه شائبه تقلب در انتخابات ، از معرفی اعضای الکترال کالج خود، چشم پوشی کنند و اجازه رای دادن به آنان ندهند.

در این صورت، موضوع تعیین تکلیف نهایی انتخابات 2020 به مجلس نمایندگان ارجاع داده می شود. از آن جا که موضوع انتخابات 2020 به مسئله ای به شدت حیثیتی برای جریان های سیاسی آمریکا بدل شده است و از سوی راست گرایان افراطی ، شکست ترامپ به منزله نابودی کشور و از دست رفتن ایمان و هویت آمریکایی قلمداد می شود، انتظار می رود اعضای جمهوری خواه مجالس ایالتی در نهایت به گونه ای تصمیم گیری کنند که شکست ترامپ حاصل نشود. از این رو شاید بی دلیل نیست که ترامپ و برخی از نزدیکان وی همچون مایک پمپئو و رودی جولیانی با اطمینان خاطر کامل، از پیروزی سخن می گویند و حتی حاضر نیستند به موضوع انتقال مسالمت آمیز قدرت فکر کنند.