سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
ملاحظات اساسی ما درباره توافق قرهباغ
سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:
درگیری اخیر میان جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان که از ششم مهر ماه شروع شد و 45 روز به درازا کشید، سهشنبه 20 آبان ماه با میانجیگری روسیه به پایان رسید و به توافقی میان این سه کشور منجر گردید. اما در عین حال با همه اهمیتی که مفاد این توافق دارد، امکان از سرگیری درگیری میان دو همسایه شمالی ما کماکان وجود دارد و اظهارات «نیکول پاشینیان» نخستوزیر ارمنستان که طرف ناراضی این توافق است، از احتمال شروع دوباره درگیری حکایت میکند. او کمی پس از امضای «توافق مسکو» گفت: «این پیروزی نیست اما تا زمانی که شما اذعان نکنید که باختهاید، شکستی در کار نخواهد بود. ما هرگز اذعان نمیکنیم که باختهایم. این آغاز عصر وحدت ملی برای ما خواهد بود». در این بین یک سؤال اساسی برای ایرانیان وجود دارد، این توافق چه تأثیری بر منافع و امنیت ملی ما خواهد داشت؟ درخصوص این توافق و پیامدهای آن نکات زیر قابل گفتن است:
1- وقتی صحبت از قرهباغ میکنیم، در واقع از دو منطقه یاد میکنیم؛ منطقه خودمختار قرهباغ که حدود 4400 کیلومتر مربع مساحت دارد و سرزمینهای جنوبی، غربی و شرقی آن که شامل هفت شهر است و به «قره باغ کوهستانی» موسوم است.
اشغال این هفت شهر توسط ارمنستان در بحبوحه فروپاشی «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» در سال 1369 صورت گرفت. پس قرهباغ کوهستانی سرزمین قطعی آذربایجان است که 30 سال در اشغال ارمنستان بوده است. توافق 20 آبان مسکو فقط ناظر به تعیین تکلیف منطقه قرهباغ کوهستانی است و ارتباط مستقیمی با خود قرهباغ ندارد. بخشهایی از قرهباغ کوهستانی در مجاورت «ارس» قرار داشته و به ایران متصل است از این رو فعل و انفعالات در این منطقه، مسلماً روی منافع و امنیت ملی ایران تأثیر میگذارد.
2- براساس توافق ده مادهای قرهباغ، جمهوری آذربایجان نه تنها بر مناطقی که طی حملات 45 روز اخیر به تصرف خود درآورده است، مسلط میشود، بلکه منطقه «آغ دام» و «اراضی قازاخ»، منطقه «کلبجار» و منطقه «لاچین» را به تفصیل تا 10 آذر ماه (اول دسامبر) به خود ملحق مینماید که البته به معنای بازگشت بخش اعظم سرزمینهای اشغالشده به آذربایجان خواهد بود. نکته مهم دیگر این است که به آذربایجان امکان میدهد، در مناطق جنوبی ارمنستان به منظور اتصال زمینی نخجوان به خاک آذربایجان، یک کریدور به عرض پنج کیلومتر در اختیار بگیرد، با این توضیح که این کریدور در مالکیت ارمنستان باقی میماند و 1960 نیروی واحد نظامی «کنترل خدمات مرزی روسیه (F.S.B) لااقل به مدت پنج سال بر آن کنترل و نظارت خواهند داشت. کریدور دیگری هم در منطقه لاچین واقع در غرب قرهباغ طراحی شده که ارتباط ارمنستان با این جمهوری خودمختار را تضمین میکند. البته این توافق نکات دیگری هم دارد که بعضی فرعی و بعضی وابسته به قبول طرفین قلمداد شدهاند یعنی قطعی نیستند. در یک جمعبندی میتوان گفت این توافقی برد - باخت است که ارمنستان طرف «بازنده مطلق» آن است و از این رو بلافاصله پس از امضای آن توسط پاشینیان، تظاهرات اعتراضی گستردهای در ایروان و چند شهر دیگر ارمنستان علیه دولت این کشور به راه افتاد.
3- نقش مسکو در این میان حائز اهمیت بسیار بود. فدراسیون روسیه برخلاف موارد قبلی که بلافاصله پس از شروع درگیری نظامی آذربایجان و ارمنستان وارد عمل میشد و آن را متوقف میکرد، در این درگیری به گونه دیگری عمل کرد تا جایی که درگیریهای 2 تا 4 روزه که در حد فاصل 1373 تا بهار 1399 چندین بار به وقوع پیوسته بود، 45 روز به درازا کشید. روسیه این بار عجلهای به مداخله نداشت و ولادیمیر پوتین اگرچه دعوت به آرامش کرد اما گفت: «درگیری در منطقه اصلی نیست و اگر به قرهباغ کشیده شود، وضعیت دیگری پیش میآید». این تأخیر سبب شد که بعضی از ناظران سیاسی بگویند درگیری اخیر آذربایجان با ارمنستان برخلاف موارد قبلی، تأمینکننده منافع روسیه نیز هست، در این فاصله یک بار مذاکرات طرفین در واشنگتن برگزار شد که به شکست انجامید و در نهایت در بیستم آبان ماه مسکو حرف نهایی را با گذاشتن نقطه پایان بر درگیریها زد.
روسیه در این مرحله، غرب را از مداخله در بحران بازداشت و در واقع دو عضو غربی گروه سهجانبه مینسک - روسیه، فرانسه و آمریکا - از دور خارج و مانع نقشآفرینی آنها در این مناقشه گردید. روسیه با تثبیت حضور نظامی خود در منطقه حایل بین آذربایجان و ارمنستان، برای اثرگذاری بر تحولات منطقه، اهرم جدیدی به دست آورد. حضور روسیه در این منطقه به خصوص روی اهداف ترکیه تأثیر میگذارد و بیش از پیش، آنکارا را برای رفتن به سمت مسکو تحت فشار قرار میدهد. ترکیه مدتهاست با استراتژی نگاه به شرق، درصدد رسیدن به آبهای خزر میباشد. تا از این طریق اتصال تاریخی میان ترکیه و ترکتبارهای دو سوی خزر را برقرار کند و حالا برای عبور از این مسیر نیازمند هماهنگی با روسیه است.
4- در این بحران، ترکیه با ورود نظامی به مناقشه و حمایت آشکار از آذربایجان در جنگ، سعی کرد ژئوپلیتیک منطقه شرق ترکیه را به نفع خود تغییر دهد. آنکارا گمان میکرد مناطق مورد اختلاف میان آذربایجان و ارمنستان به ویژه منطقه «قرهباغ کوهستانی»، با جنگ به نفع آذربایجان به پایان میرسد و ترکیه به عنوان شریک جنگ، میتواند از پیامد تسلط باکو به سرزمینهای حدفاصل غرب آذربایجان تا نخجوان استفاده کند و اتصال مناطق ترکنشین را از طریق خزر برقرار نماید. اما برخلاف تصور ترکیه و هزینه زیادی که کرد، جنگ با توافق و با محوریت روسیه به پایان رسید و آذربایجان نتوانست به طور طبیعی به نخجوان برسد و کماکان ناگزیر است از یک کریدور که تحت مالکیت ارمنستان باقی میماند و زیر نظر روسیه اداره میشود، استفاده کند. پیش از این، نخجوان و آذربایجان از طریق یک کریدور از درون ایران به هم متصل بودند حالا این کریدور به سرزمین ارمنستان منتقل شده است و روسیه در کنترل کریدور جای ایران را گرفته است.
در این میان ترکیه امیدوار است از روابط خود با روسیه استفاده کرده و در «گروه صلحبان» برای خود جایی باز نماید بر این اساس آنکارا دو روز پیش چند مقام خود شامل هاکان فیدان -رئیسدستگاه امنیتی - و فرمانده نیروی زمینی خود را راهی باکو کرد تا مقدمات بحث با روسها را آماده کند. در اینجا یک سؤال اساسی این است که آیا روسیه به ترکیه اجازه حضور در این گروه حدود دو هزار نفره را میدهد؟ باید توجه داشت روسیه پوتین به دلیل همکاریهایی که ترکیه اردوغان با گروههای تکفیری تروریستی در سوریه داشته، بدگمانیهایی دارد. روسیه به دلیل آسیبپذیری در مقابل گروههای تروریستی روی این موضوع حساسیت زیادی دارد.
5- وضعیت ایران در این بحران و توافقی که در پی آن به وجود آمده تا حدودی حساس است؛ اما در عین حال ایران از ابزارهای حقوقی و سیاسی زیادی هم برای مدیریت تحولات این حوزه برخوردار میباشد.
موضع ایران نسبت به بحران قرهباغ روشن است. ما همواره قرهباغ را بین دو همسایه شمالی قابل مذاکره و در همان حال «قرهباغ کوهستانی» را متعلق به آذربایجان دانستهایم که این را با صراحت گفتهایم کما اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی در جریان سخنرانی 17 ربیعالاول با صراحت بیان فرمودند. ما در عین حال همواره حل و فصل اختلافات دو کشور از طریق توسل به جنگ را رد کردهایم چرا که وقوع جنگ را به ضرر امنیت ملی همه کشورهای منطقه میدانیم. ما با تجزیه منطقهای در شمال خود هم مخالفت کردهایم و در مقابل آن قرار داریم. ما در همین جنگ هم طرف آذربایجان بودیم ضمن آنکه تصعید شعلههای درگیری را هم قبول نداشتیم و لذا از حمایت نظامی از یکی یا دو طرف اجتناب کردیم.
توافق اخیر میان مسکو، ایروان و باکو مورد حمایت جمهوری اسلامی است و تا حد زیادی با اصول موضوعه ما انطباق دارد. در عین حال در مورد سه موضوع یعنی حضور درازمدت نیروهای نظامی روسیه در این منطقه، نحوه جانمایی موضوع «کریدور» نخجوان-آذربایجان و نیز نحوه مدیریت و کنترل این کریدور ملاحظاتی داریم. استدلال ما این است که به دلیل قرار داشتن منطقه مورد نزاع - قرهباغ کوهستانی- در نزدیکی مرزهای ایران، هر نوع ترتیبات امنیتی و تغییرات ژئوپلیتیکی، بر وضع امنیتی و منافع ایران اثر میگذارد و لذا ما لزوماً باید بخشی از این ترتیبات امنیتی باشیم و نیروهای نظامی ما لزوماً باید در ترتیبات امنیتی این کریدور حضور داشته باشند. از سوی دیگر ما نسبت به سوءاستفاده بعضی از کشورهایی که طی سالهای اخیر با تروریستها در منطقه همکاری آشکاری داشته و دارند، نگرانی داریم. این کریدور ضرورتاً باید کریدور بین نخجوان و آذربایجان باشد و هر گونه تردد کشور ثالث باید با موافقت ارمنستان صورت گیرد و بخشی از ترتیبات امنیتی این کریدور نباشد. به دلیل محتمل بودن نفوذ تروریستها به مرزهای شمالی خود، ما نمیتوانیم نسبت به این موضوع بیتفاوت باشیم. با توجه به اینکه بسیاری از جزئیات در توافق ده مادهای مسکو نیامده و جای بحث را باقی گذاشته است ما باید در تماس با طرفهای موضوع، نگرانیهای خود را مطرح و رفع نمائیم. این نگرانیها باید در مذاکرات چهارجانبهای میان ایران، روسیه، آذربایجان و ارمنستان حل و فصل شوند.
ایران نسبت به ادامه همسایگی با کشور مهم ارمنستان تأکیدات خود را دارد و بر همین اساس ضرورتاً کریدور ارتباطی نخجوان- آذربایجان باید به گونهای کارسازی شود که همسایگی ما با جمهوری ارمنستان مخدوش نگردد. البته ما میدانیم که با توجه به اینکه کریدور کماکان بخشی از خاک ارمنستان و تحت حاکمیت آن باقی میماند، ترانزیت کالا از طریق زمینی از ارمنستان به ایران و از ایران به ارمنستان علیالاصول آسیب نمیبیند اما از آنجا که این موضوع میتواند تحت تأثیر بعضی از سیاستها قرار گیرد، باید بر آن تأکید شده و در توافقات مکتوب و در بالاترین سطح، به آن تصریح گردد.
شکست کرونا در هماهنگی حاکمیتی و مردمی
سید حسین سراجزاده در روزنامه ایران نوشت:
در حال حاضر موضوع شیوع بیماری کرونا، مسألهای بزرگ و جهانی و در عین حال ملی است و برای بسیاری از کشورها به بحران تبدیل شده است. در حال حاضر شرایط اپیدمی همهجانبهای در کشور وجود دارد که ابتدا تا این حد به نظر گسترده نمیرسید چرا که اوایل شیوع این بیماری شاهد بودیم که خوشبینیهایی درخصوص حل این مسأله وجود داشت و گفته میشد که با گذشت دو ماه و با گرم شدن هوا، آثار بیماری کرونا کمرنگ میشود و از شدت بحران کاسته میشود، اما این تئوری واقعبینانه نبود و از شدت شیوع کرونا کاسته نشد تا جایی که متأسفانه اکنون با شرایطی روبهرو هستیم که روزانه بالای ۴۰۰ نفر فوتی داریم، این در حالی است که بنا به گفته کارشناسان، رقم مرگ و میرها واقعی نبوده و نسبی است و حالت افزایشی دارد.
این رقم، عدد بزرگی است و موضوعی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت؛ به تعبیری با فاجعهای ملی درخصوص شیوع ویروس کرونا روبهرو هستیم. مجموعه نظام حکمرانی باید توجه ویژهای برای حل این مسأله داشته باشد و باید مدیریت جنگی تمامعیاری علیه شیوع بیماری برعهده بگیرد، در عین حال هم بدون همکاری و همیاری مردم موفقیتی حاصل نمیشود.از حیث آگاهیرسانی، تصمیمگیریهای کارشناسانه باید بهروز و کارآمد باشد و هماهنگ کردن همه اجزای نظام حکمرانی برای خدمت به مدیریت بحران امری الزامی است.
هرچند مرکزیت حل بحران از حیث دانش و تخصص، وزارت بهداشت است و اهمیت بالایی دارد اما در عین حال مجموعه مدیریتی به صورت کلی برعهده دولت قرار دارد و هرگونه تعلل میتواند فاجعههای بیشتری را به دنبال داشته باشد.
از جنبه مسئولیت مردم، بهداشت فردی، پرهیز از آمد و رفتهای بیمورد و پرهیز از حضور در اجتماعات، ماسک زدن و شستن مکرر دستها از اهمیت بالایی برخوردار است و در هر بخش چنانچه گروهی از مردم کوتاهی کنند، مسئولیت مرگ تک تک هموطنانی که از دنیا میروند، بردوش کسانی است که بیتوجهی کردهاند. اوضاع امروز بحرانی است و برای گذر از این بحران هماهنگی ملی، حاکمیتی و مردمی امری اجتنابناپذیر است.
توسعه فردمحور عامل کاهش جمعیت
دکتر غلامرضا حسنیدرمیان در روزنامه وطن امروز نوشت:
«طرح جمعیت و تعالی خانواده» در راستای حمایت از نهاد خانواده و همچنین افزایش جمعیت کشور در مجلس شورای اسلامی بررسی شده و پس از تصویب اولیه، منتظر تصویب نهایی است؛ اما نکته بسیار مهمتر از اجرای این طرح، این است که دولت باید طرح «حمایت از خانواده» را در برنامه توسعه لحاظ کند تا پایدار باشد و محور توسعه را «خانواده» قرار بدهد نه صرفا افزایش جمعیت.
بیشتر طرحهای توسعه در جهان فردمحور یا ایندیویژوالیستی هستند و نظامهای جهانی، توسعه را نه در چارچوب خانواده که در چارچوب رشد فرد تعریف میکنند اما اگر در تعیین برنامههای توسعه، خانواده را محور قرار دهیم در بسیاری از سیاستها بازنگری خواهد شد.
برای مثال زمانی که مسأله اشتغال بانوان مطرح میشود، علاوه بر حضور اجتماعی آنها باید توجه داشت این حضور نهاد خانواده را تحت تأثیر منفی قرار نداده و فرزندآوری و تربیت در خانواده مختل نشود. این موضوع به معنای بازداشتن زنان از حضور در عرصههای اجتماعی نیست، بلکه فراهم کردن شرایطی متناسب با نقش مادر در خانواده است؛ مثلا میتوان ساعت کار را برای زنان ۲ ساعت کمتر از مردان یعنی 6 ساعت تعریف کرد؛ بدون آنکه اختلافی در حقوق پرداختی وجود داشته باشد.
همچنین در باب تحصیل در دانشگاه باید با استفاده از روش غیرحضوری و مجازی، امکان تحصیل زنان خانهدار و دارای فرزند بدون نیاز به حضور در دانشگاه فراهم شود تا بتوانند از این طریق به تحصیلاتشان ادامه دهند.
در اصل آنچه باید در برنامهریزیها و سیاستگذاریها مورد توجه مسؤولان و تمام افراد جامعه قرار گیرد، حمایت از ازدواج، تسریع ازدواج جوانان و تحکیم بنیان خانواده است. برای مثال با ایجاد حمایتهای لازم جلوی به تعویق افتادن ازدواج جوانان در حال تحصیل گرفته شود. این حمایتها الزاما نباید دولتی باشد، بلکه میتوان از کمک بخشهای غیردولتی نیز بهره برد.
بنابراین محور تمام برنامههای توسعه باید خانواده باشد نه فرد. از طرف دیگر مسأله تنها فرزندآوری نیست، بلکه بر اساس سیاستهای جمعیتی، فرزندپروری و پرورش فرزند در کنار فرزندآوری امری بسیار مهم است و باید نسلهای آینده هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی نسبت به نسلهای پیش از خود برتر باشند.
نقشه راهی برای انتخابات ۱۴۰۰
یدالله طاهرنژاد در روزنامه آرمان ملی نوشت:
مانیفست اصلاحات میتواند بیش از پیش به همگرایی و جهتدهی در جریان اصلاحطلبی کمک کند. بهنظر میرسد که این مانیفست تا دو جلسه دیگر نهایی شده و قابل طرح در شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب برای تصویب باشد. این مانیفست به عنوان نقشهراه اصلاحطلبان در انتخابات 1400 منتشر میشود. ممکن است تفاوت نگاهی درباره معنای اصلاحطلبی میان جریانات اصلاحطلب باشد اما درباره کلیات اختلافی وجود ندارد.
به همین دلیل هم کمیته سیاسی شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب بهدنبال مانیفست اصلاحطلبی است تا خاستگاه اصلاحطلبان به صورتی جزئیتر مشخص شود. به این صورت همه بدنه اجتماعی اصلاحطلبان در سطح کشور حرف و قول واحدی خواهند داشت و اختلافنظر در جریان فعالیت سیاسی به حداقل میرسد. در داخل تشکیلات اصلاحطلبی، تفاوت دیدگاه ملموس نیست.
اینگونه نیست که حتی در داخل یک حزب نیز همه یک دیدگاه داشته باشند اما اینکه تفاوتها بنیانی و اصولی باشد، پذیرفته نیست که در حال سروسامان دادن به این مشکل با تهیه مانیفست هستیم. درخصوص مطرح شدن موسویخوئینیها برای رهبری جریان اصلاحات چیزی نشنیدهام و نظری ندارم.
استقبال مردم از اصلاحطلبان در انتخابات پیشرو، بستگی به عملکرد اصلاحطلبان و تبیین اصولی و اساسی و راهبردها دارد. اگر بدنه اجتماعی اصلاحطلبان قانع بشود که حضور اصلاحات در قدرت میتواند به کاهش دردها، ارتقای معیشت و بهبود گذران زندگی مردم کمک کند، پای صندوقهای رای میآیند.
این هنر اصلاحطلبان است که بتوانند این موضوع را به جامعه مخاطب خود القا کنند که اگر انتخاب بشوند، میتوانند تغییر ایجاد کنند، برخی امور را اصلاح کنند، محدودیتها را بردارند، اقتصاد را شکوفا کنند و معیشت را بهبود ببخشند. اگر این باور را ایجاد و بهدرستی به جامعه منتقل کنند، مردم پای صندوقها میآیند و به نامزد موردنظر آنها رای میدهند.
الان شرایط جوانگرایی نیز به گونهای پیش میرود که انگیزه امید به آینده را بیشتر خواهد کرد. این موضوع که عدهای در جریان اصولگرایی به دنبال مشارکت حداقلی مردم در انتخابات، برای پیروزی خود هستند، اعلام شده و موضوعی نیست که مخفی شده باشد.
علت این موضوع این است که در مشارکت بالا شانسی برای موفقیت خود نمیبینند اما همین عده نیز در آینده نزدیک به این نتیجه میرسند که مشارکت پایین نمیتواند تضمینکننده دوام و بقای نظام باشد؛ موضوعی که نظام را بیمه میکند، مشارکت بالای مردم در زمینههای مختلف اجتماعی و سیاسی است. بنابراین اصولگرایان نیز باید در نگاه خود تجدیدنظر کنند و به دنبال این باشند که با جلب رضایت جامعه، مشارکت حداکثری را رقم بزنند.
هرچند در مشارکت بالا احتمال موفقیت این گروهها کاهش مییابد. اصولگرایان نیز میتوانند برای جلب اعتماد مردم تلاش کنند. این راه سادهتری است تا اینکه اصل نظام را به خطر بیندازند، چون میخواهند در انتخابات موفق شوند و مشارکت پایین آنان را به موفقیت میرساند.
کارهای غیراساسی برای «کالاهای اساسی»
کورش شجاعی در روزنامه خراسان نوشت:
واردات چندین هزار تن روغن خوراکی و حمل آن ها از بنادر به سمت شهرهای کشور از جمله خبرهایی است که این روزها تقریبا در صدر اخبار صدا و سیما قرار گرفته، گرچه واضح است که این گونه اطلاع رسانی ها برای راحت کردن خیال مردم از وجود کالا و شکستن التهاب بازار و کاهش قیمت هاست و در جای خود لازم است و کارایی خاصی خود را دارد اما واردات شکر ، روغن ، خوراک دام ، طیور و امثال این ها از واقعیت های تلخی حکایت دارد که به شدت گلوی اقتصاد، تولید، اشتغال و امنیت روانی مردم را می فشارد.اول این که واردات چنین اقلامی نشان می دهد متاسفانه به رغم شعارهایی که داده می شود هنوز که هنوز است ما همچنان برای برخی نیازهای سفره معمولی مردم نیازمند خارج از کشور هستیم و هر از گاهی به خاطر مشکلات تحریمی ، قرار گرفتن رانت و انحصار واردات در اختیار عده ای خاص، تفاوت فاحش نرخ ارز، تخصیص دیرهنگام ارز یا ترخیص دیرهنگام از گمرکات و اوج گرفتن دلالی ها و خلاصه نبود برنامه ریزی آینده نگر و درازمدت، تامین برخی نیازهای اساسی مردم با مشکلات جدی مواجه می شود و البته که گرانی های ناشی از این ماجراها نیز مزید بر علت و سبب کوچک تر شدن سفره بسیاری از مردم می شود.
دوم این که نیاز به واردات چنین کالاها و اقلامی مانند خوراک دام و طیور و امثال آن نشانگر این واقعیت تاسف بار نیز هست که برخی مسئولان اجرایی کشور و حتی برخی نمایندگان که بر کرسی نمایندگی مجلس شورای اسلامی تکیه زده اند گویا به ضرورت «خودکفایی» در برخی محصولات و کالاها و ارتباط آن با «اقتصاد مقاومتی» و زندگی و معیشت و سفره مردم اعتقادی ندارند البته این مسئله تنها به دولت فعلی و نمایندگان جدید مربوط نمی شود بلکه معضلی دیرپاست و ریشه در نگاه مسئولان پیش از انقلاب و حتی برخی مسئولان از ابتدای انقلاب تاکنون دارد.
حال تصور کنید اگر در محصولاتی مانند گندم که قوت غالب اکثر قریب به اتفاق مردم کشور ماست همین اقداماتی که به خودکفایی هرچند ناقص این محصول حیاتی منجر شده انجام نمی شد، امروز شاهد چه وضعیتی بودیم؟!
این همه در حالی است که هر وقت توان تولید داخل و سرمایه عظیم و توانمند کشورمان را جدی گرفتیم و به جوانان پر انگیزه میدان دادیم حتی در طراحی و ساخت و تولید به پیچیده ترین فناوری ها در عرصه های گوناگون دست یافتیم. کلونینگ تولید، انجماد و تکثیر سلولهای بنیادی، پیشرفت های گسترده در زمینه بیوتکنولوژی، طراحی و ساخت اسکله های عظیم نفتی، سدسازی، پیشرفت های محیرالعقول در صنایع دفاعی از ساخت قایق های تندرو گرفته تا انواع شناورهای پیشرفته سطحی و زیرسطحی و ساخت تانک های پیشرفته و جنگنده های تیزپر تا ساخت انواع موشک های بالستیک «نقطه زن» و... و انجام پیچیده ترین عمل های جراحی که برداشتن نیمکره راست مغز نوزاد چند ماهه در شیراز که حدود دو سال پیش انجام و این روزها خبر موفقیت این جراحی منتشر شد (عملی که پیش از این تنها در دو کشور جهان انجام شده) و ده ها و صدها پیشرفت علمی در زمینه نانوتکنولوژی و حتی ساخت کیت های آزمایش کرونا و تلاش گسترده برای ساخت واکسن بیماری کووید 19 و ... تنها بخشی از موفقیت های دانشمندان این آب و خاک است.
حال سوال جدی این است که با وجود این همه توانمندی و پیشرفت در چنین عرصه های پیچیده ای چگونه می شود که هنوز کشور ما باید برای تامین کالاهایی مانند شکر ، روغن ، ذرت ، سویا، علوفه ، خوراک دام و... نیازمند واردات باشد و رسیدن کشتی حامل چند هزار تن روغن از روسیه به بنادر کشور و حمل به آن شهرها و کارخانه ها، خبر رسمی صدا و سیما شود؟!
مشخص است که این نیاز از یک سو محصول تحریم و نبود برنامه ریزی مناسب و از دیگر سو میوه تلخ اعتقاد نداشتن به ضرورت خودکفایی برخی محصولات و توجه جدی نداشتن به اقتصاد مقاومتی است.
بنابراین آیا هنوز وقت آن نرسیده که چند مسئول شجاع، انقلابی، دلسوز ، کارآمد و آینده نگر به کمک نمایندگان مجلس و دیگر افراد ذی صلاح با استفاده از ظرفیت های فراوان کشور خصوصا در زمینه کشاورزی و هزاران هکتار زمین قابل کشت با مصرف بهینه همین آب کم موجود که بنابر اظهار کارشناسان ظرفیت تولید غذا برای 150 میلیون نفر را دارد، طرح «آمایش سرزمین» را به سامان برسانند و «الگوی کشت» مناسب را برای مناطق مختلف کشور نهایی و نیازهای اساسی و جدی مردم را دقیقا شناسایی و کاری اساسی کنند تا اول این که حداقل از این پس برای تامین نیازهای اساسی و سفره مردم نیازمند واردات نباشیم و دست نیاز پیش بیگانگان دراز نکنیم.
دوم، سرمایه ها و ارز کشور صرف خرید کالاهایی که توان تولید آن ها را داریم نشود. سوم، قیمت خوراکی ها و کالاهای اساسی ، گوشت ، لبنیات و... هر روز گران تر نشود و ثبات قیمت ها و امنیت روانی جامعه برهم نخورد و چهارم این که زمینه کار و اشتغال، باور به این که ما می توانیم و امید هرچه بیشتر به آینده در مردم افزایش یابد.
لزوم آتش بس موقت بین دولت و مردم
ژوبین صفاری در روزنامه ابتکار نوشت:
کووید 19 به گفته کارشناسان و متخصصان پزشکی خطرناک تر از گذشته شده است. از آن سو پیچیدگی قرنطینه و یا تعطیلی 2 هفته ای شهرها همچنان به قوت خود باقی است و محدودیت های اعمال شده ظاهراً اثرگذاری بنیادی برای قطع زنجیره بیماری ندارد. با این حال اما علیرغم هشدارهای کادر درمان و رسانههای جمعی باز هم شاهد اقدامات خطرناک از سوی برخی از مردم هستیم. یک فروشگاه حراج می زند و صف های در هم تنیده از آدم ها برای خرید هجوم می برند و یا به گفته رئیس جمهوری مراسمی مذهبی بدون رعایت پروتکل های بهداشتی و بدون مجوز برگزار میشود. مسافرت های برخی دیگر از مردم در ایام تعطیل نیز از جمله رفتارهای خطرناک است. به نظر میرسد علیرغم آنکه مساله جان مردم در میان است اما باز هم توصیهها جدی گرفته نمیشود. سوال اینجاست که این رفتار مردم از کجا نشات می گیرد و آیا در موضوع افزایش قربانیان کرونا می توان تنها مردم را مقصر دانست؟
این موضوع میتواند وجوه مختلفی داشته باشد. به طور قطع قرنطینه، علیرغم اعتقاد نداشتن دولت در ابتدای شیوع بیماری به آن، راهکار موثری در قطع زنجیره است اما اعمال همین محدودیتها هم کسب و کارهای بسیاری را تحت تاثیر قرار داده که دولت هم توان چندانی برای حمایت از آن ها ندارد. از سویی برخی از رفتارها مانند در صف قرار گرفتن برای خرید کیف و کفش حراجی ربطی به دولت ندارد. شاید بتوان این نوع از رفتار را در قالب نوعی از بی اعتمادی مردم نسبت به آنچه که به طور رسمی و حاکمیتی قلمداد کرد چرا که اساساً جان آدمی شوخی بردار برای هیچ بی احتیاطی نیست.
این بی اعتمادی اما به نوعی دوسویه است. یعنی همان طور که مردم به دولت بی اعتمادند دولت نیز به مردم اعتماد چندانی ندارد. در واقع حتی وقتی قانون محدودیت ساعت 6 گذاشته میشود دولت هم اعتماد چندانی به رعایت آن از سوی مردم ندارد. این بی اعتمادی دو سویه سبب می شود تا یک زنجیره معیوب از ناکارآمدی برای یک اپیدمی فراگیر شکل بگیرد.
بررسی ریشه این بی اعتمادی البته مجالی دیگری نیاز دارد اما به واقع در شرایط بحرانی امروز شاید تنها راه مبارزه با این بیماری آتش بس موقت بیاعتمادی دولت و مردم نسبت به یکدیگر باشد. آتش بسی که قدم نخست آن باید توسط دولت برداشته شود هرچند پر کردن این چاه عمیق نیاز به زمان طولانی دارد اما لازم است تا پل موقتی بین این دو زده شود. در این بین نقش دولت در به کارگیری تمهیداتی جهت باز شدن فضای اجتماعی و به کارگیری همه ابزارها برای بهبود شرایط اقتصادی مردم ولو به صورت ضرب الاجلی لازم است. حسن روحانی دیروز خبر از اعمال محدودیت های جدید از اول آذر ماه داد. شکی نیست که هشدار و انذار و توصیه تنها بخشی از ماجرا است اما اگر این محدودیتها بدون هیچ تغییری در شرایط زیستی و روانی باشد تنها منجر به یک ترومای جمعی در روان جامعه شود که نتیجه آن سال ها با مردم همراه خواهد بود. قرنطینه و اعمال محدودیت تنها وجه اقتصادی ندارد باید در نظر داشت که یک محدودیت روانی نیز برای مردم ایجاد میشود که لازم است تمام متخصصان این امر درخصوص آن به نهادهای حاکمیتی کمک کنند. جامعه ایران در حالت طبیعی دچار خمودگی و ناشادی به اندازه کافی بوده است بنابراین باید برای اعمال محدودیت با احتیاط قدم برداشت.
جنگ شناختی در پوشش تحریم و تهدید نظامی
عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:
کاخ سفید در پی آشکار شدن چالشها و مشکلات نظام لیبرال دموکراسی که در انتخابات اخیر امریکا به اوج خود رسیده است، ضمن تلاش برای اثبات ادعاهای ترامپ مبنی بر پیروزی وی در انتخابات و توجیه چرایی عدم ورود به فرایند مراحل واگذاری قدرت به فرد پیروز انتخابات که از هم اکنون باید آغاز میشد، جنگ روانی گستردهای را نیز آغاز کرده است، با این هدف که بتواند بر چالشهای درون ساختاری نظام در حال فروپاشی امریکا سرپوش گذاشته وتیم حاکم بر کاخ سفید را که به دلیل ناتوانی در پیشبرد سیاست فشار حداکثری علیه مردم ایران ونیروهای مقاومت در منطقه زیر سؤال رفته ومنفعل شده است، از این طریق سرا پا نگهداشته، و بتواند بازی باخته را با ترفندی به پیروزی تبدیل کند، حتی اگر ناچار باشد در آخرین لحظات کاخ سفید را با خفت وسرافکندگی ترک کند.
به همین دلیل صهیونیستها وارتجاع عرب ورسانههای وابسته با محوریت پمپئو وزیر خارجه افراطی ترامپ در این میان نقش اول را بازی میکنند. آنها بدون اشاره به فرصتهای محدود باقی مانده برای ترامپ در حضور در جایگاه اعمال فشار حداکثری علیه مردم ایران ونیروهای مقاومت در منطقه، با ادعای اینکه ایران در روزهای آینده «سیلی» از تحریمها را متحمل خواهد شد اصرار بر تداوم این سیاست شکست خورده دارند. در این زمینه رادیو فردا به نقل از وبسایت خبری- تحلیلی اکسیوس و شبکه ۱۲ تلویزیون اسرائیل مدعی میشود که دولت دونالد ترامپ در ۱۰ هفته مانده تا روز ادای سوگند ریاستجمهوری جو بایدن، رئیسجمهوری منتخب امریکا، «سیلابی» از تحریمهای جدید را علیه ایران وضع میکند. بر اساس این گزارشها، «سیلاب تحریمهای شدید و جدید» در نتیجه همکاری امریکا با اسرائیل و چند کشور حاشیه خلیج فارس تنظیم شده است. این دو رسانه خبر دادهاند که در همین زمینه، الیوت آبرامز، نماینده ویژه امریکا در امور ایران و ونزوئلا، به اسرائیل سفر کرده است تا با بنیامین نتانیاهو نخستوزیر و مئیر بنشبات مشاور امنیت ملی اسرائیل در اورشلیم دیدار و آخرین رایزنیها را در مورد این تحریمهای تازه علیه ایران با آنها انجام دهد.
در این میان، اما مطلب نیویورک تایمز مبنی بر قصد امریکا در حمله نظامی به ایران در طول دو ماه باقیمانده از دوران ترامپ بازتاب گستردهتری داشته است، در این مطلب که به شدت مورد استقبال صهیونیستها و ارتجاع منطقه قرار گرفته به نقل از تلویزیون الجزیره در زیرنویسی فوری به نقل از روزنامه نیویورک تایمز از احتمال عملیات نظامی ترامپ علیه ایران خبر داده شده است وبرای آن به مستنداتی نظیر برکناری ژنرال مارک اسپر وزیر دفاع امریکا (که بعد از انهدام پهپاد گلوبال هاوک به علت تجربه نظامی و اشراف بر توان پاسخگویی ایران، مانع از اجرای دستور ترامپ شد) و جایگزینی فردی به نام کریستوفر سی میلر که آمر و مسئول اصلی ترور سردار سلیمانی بوده و گوش به فرمان ترامپ است، همچنین خروج ناو هواپیمابر نیمیتز که اخیراً وارد خلیج فارس شده بود، به بهانه شرکت در رزمایش دریایی ۱۸ نوامبر در اقیانوس هند استناد شده است.
در این زمینه به نکات چند میتوان اشاره کرد:
۱. ادعای گسیل «سیلاب تحریمهای شدید و جدید» علیه ایران در حالی است که دوهفته قبل مشاور جدید امنیت ملی امریکا که جایگزین جان بولتن شده است اذعان میکند که امریکا در اعمال فشار حداکثری علیه ایران به پایان خط رسیده وگزینه جدیدی ندارد. تحریمهای اعلام شده روزهای اخیر نیز بر این واقعیت تأکید دارد.
۲. آمادگی وتوان نیروهای مسلح ایران برای پاسخگویی درخور به هرگونه تهدید علیه منافع امنیت ملی کشور وپیامدهایی که میتواند برای امریکاییها، ومتحدان منطقهایاش داشته باشد، احتمال درگیری نظامی بین ایران و امریکا را بسیار ضعیف کرده است، به ویژه آنکه در پی هدف قرار دادن پهپاد گلوبال هاک وحمله به عین الاسد توسط نیروی هوا فضای سپاه، که در زمان اوج التهابات نظامی در منطقه بود وترامپ هنوز در قدرت بود، امریکاییها جرئت نکردند از خود واکنشی نشان دهند. اگر چه روند تحولات ایجاب میکند که نیروهای مسلح در همه حال آمادگی خود را برای پاسخ قدرتمندانه و پشیمان کننده به هر متجاوزی را حفظ کنند.
۳. ممکن است این تهدید معطوف به بازوان نظام اسلامی و نیروهای جبهه مقاومت باشد که البته ضروری است در این زمینه نیز هوشیاری لازم حفظ شود، نکتهای که سید حسن نصرالله رهبر حزبالله در جریان سخنرانی اخیر خود نیز به آن اشاره کرد.
۴. شرایط فردی ترامپ (جسمی و روحی روانی) و شعارهای وی مبنی بر دور کردن امریکا از جنگ و شرایط متزلزل جمهوریخواهان در این انتخابات، شرایط اقتصادی امریکا، اختلافات داخلی وپیامدهای شیوع کرونا که با اعتراضات داخلی تشدید شده است زمینه ابتکار عمل را از ترامپ وتیم همراه وی سلب کرده وبه نظر میآید که مهمترین تلاش آنها به جای هر اقدام نظامی که نتیجه آن برای امریکای کنونی غیرقابل تحمل است، معطوف به حفظ موقعیت جمهوریخواهان برای پیشبرد ادعاهای تقلب در انتخابات در دوماه پیش رو باشد.
۵. حال سؤال اساسی این است که دلیل این جریان سازی وجنگ شناختی چند جانبه چیست. در این زمینه به سه نکته میتوان اشاره کرد:
الف: شکست ترامپ در انتخابات، بیش از هر زمانی، موقعیت متحدان امریکا درمنطقه، رژیم صهیونیستی، حکام خلیج فارس و ... را متزلزل کرده و به گونهای که آنها هم ترجیح داده اند که به بایدن تبریک بگویند. این روند به طور طبیعی موقعیت ترامپ و طیفی از اعضای حزب جمهوریخواه را که از ادعاهای او حمایت میکنند تضعیف میکند و قارونهای منطقه دیگر حاضر نیستند برای بقای ترامپ واثبات ادعاهای او هزینه کنند، بنابراین این جریان سازی و عملیات روانی در مورد اقدام نظامی احتمالی امریکا علیه ایران ویا نیروهای جبهه مقاومت، مخاطب اولش اینها هستند تا کماکان بر حمایتهای خود وتأمین هزینههای کنونی جمهوریخواهان برای لشکرکشی خیابانی و... ادامه دهند.
ب: هدف دیگر این جنگ روانی افکار عمومی جامعه امریکا وبه ویژه هواداران حزب جمهوریخواه است که با بزرگنمایی تهدید ایران و نیروهای مقاومت بتوانند آنها را به حمایت از ترامپ وادعاهای وی مبنی بر تقلب درانتخابات و نیاز جامعه امریکا به تداوم حضور او در عرصه قدرت و...، در صحنه نگاه دارند.
ج-هدف سوم این جنگ روانی کاخ سفید وهیئت حاکمه امریکا افکار عمومی مردم ایران وایجاد ارعاب در آنها نسبت به تحولات پیش روست. این امر که این روزها به شدت از سوی طیفی از رسانههای مدعی جریان اصلاح طلبی تقویت میشود، معطوف به سناریوی تسلیم وتمکین ایران نسبت به مطالبات و راهبردهای امریکا در منطقه وگردن نهادن به برجامهای بعدی برای مهار توان موشکی ودفاعی ونفوذ منطقهای ایران است، خواه بایدن در کاخ سفید ساکن شود، خواه ترامپ، سیاست هردو علیه ایران معطوف به تضعیف وتسلیم ایران از طریق شکست اراده ومقاومت مردم ایران است. در این عرصه نیز مسئولیت سنگینی بر دوش مسئولان ونیروهای مدافع نظام در مقابله با این جنگ روانی است.