رئیس‌جمهور برای تقدیم لایحه بودجه به مجلس نرفت(!) و لایحه بودجه 1400 را توسط معاون پارلمانی خود به مجلس تحویل داد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


ما و آدم‌خوارها میز مذاکره یا شام؟!

محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:


 اگر از دریچه‌ای تنگ و زاویه‌ای محدود به ترور هفتم آذر در آبسرد نگاه کنیم، آمران و عاملان ترور از ترس پیشرفت هسته‌ای و موشکی ایران، یکی از مدیران ارشد این دستاوردها را ترور کردند تا در این مسیر دست‌اندازی ایجاد کنند؛ سنگ‌پرانی به قطار. اما اگر دقیق و ظریف و کلان‌تر به صحنه بنگریم، ماجرا فراتر از ترور یک دانشمند علوم طبیعی است.


این داستان از زمستان سال 57 آغاز شد. کمتر کسی انقلاب اسلامی ایران را می‌شناخت و درک می‌کرد که چه رخدادی در حال وقوع است. به‌جرات می‌توان گفت حتی بخشی از انقلابیون هم علی‌رغم حضور در بطن ماجرا، عمق آن را درک و پیش‌بینی نمی‌کردند امواج این انقلاب چه تاثیری بر پیرامون خود و فراتر از آن خواهد گذاشت. انقلاب اسلامی ایران در دوره‌ای رخ داد که «سیستم جهان» -بر پایه تسلط و استعمار فرامدرن- فارغ از وابستگی به بلوک غرب یا شرق تثبیت شده بود و تصور استقلال و بیرون بودن از این چارچوب آهنین و خشن غیرقابل تصور می‌نمود.


داستایوفسکی جمله قابل تاملی دارد؛ «اگر خدا وجود ندارد پس همه چیز مجاز است.» انقلاب ایران یک‌بار دیگر خدا را وارد عرصه جهانی کرد. خدای پیش از انقلاب اسلامی ایران خدای مسجد و کلیسا و کنیسه بود و قدرتش در حد غسل تعمید و غسل‌های واجب و مستحب. پرتاب دو بمب اتم و کشتار صدها هزار نفر از سوی آمریکا در جنگ جهانی دوم، یکی از تاریخی‌ترین لحظات مجاز بودن هر چیزی در پی حذف خداست و جایگزینی آن با خدایی که نهایت ظهور و بروزش در حد «ساعت‌ساز» است.


بروز انقلاب «به نام و برای خدا» این معادله به ظاهر تثبیت‌شده و مقتدر را به چالش کشید. استثنایی و خطرناک بودن انقلاب ایران برای سیستم جهانی (سیستمی که با حذف خدا، برای به‌دست آوردن منفعت بیشتر هر عملی مجاز است و وضعیتی را به‌وجود می‌آورد که به قول توماس هابز انسان را به گرگ انسان تبدیل می‌کند.) را «ژان میشل ورنوشه» -روزنامه‌نگار، تحلیلگر و پژوهشگر فرانسوی امور راهبردی- در کتاب خود با عنوان «ایران؛ تخریب ضروری» اینگونه تشریح می‌کند؛ «خصوصیت انقلابی - ملی - اسلامی و راز و رمز مدار ایران است که باید به وضعیت عادی تحول یابد... آنچه به عنوان فوریت ضروری و اجتناب‌ناپذیر در رأس برنامه سیاسی غرب - ایالات متحده/اسرائیل/اتحادیه اروپا -به ثبت رسیده، فراهم ساختن ورود ایران به صفوف لیبرال دموکراسی [جانشین خدا] است... ایران، به مثابه مانع در مسیر سیل خروشانی که از مدرنیته بیرون زده است، باید تخریب شده و از سر راه برداشته شود، مگر اینکه خود به خود دچار فروپاشی یا تسلیم شود: تسلیم سیاسی کامل - تحت تأثیر انقلاب رهبران از بالا و یا تحت تأثیر فشار غیر قابل جلوگیری در خیابان.»


اگر از این زاویه وضعیت امروز و رخدادهای مرتبط را بنگریم تکلیف قضایا از پرونده هسته‌ای گرفته تا FATF و برنامه موشکی و تحریم و ترور و امثالهم روشن می‌شود. در چنین معادله‌ای، اوراق کردن بیش از 90 درصد توان هسته‌ای کشور مشکلی را حل نمی‌کند، کما اینکه تجربه کردیم و دیدیم. محدودسازی قدرت موشکی کشور و دست کشیدن از نفوذ منطقه‌ای نیز مشمول همین قاعده است. البته که چنین شبه‌توافق‌هایی (توافق نامیدن این تحمیل‌ها، غیردقیق و اهانت به معنا و ماهیت کلمات است) یک اثر محتوم دارد و آن هم چند قدم جلو آمدن محور غرب به ازای هر یک قدم عقب‌نشینی. نمونه بارز آن را می‌توان در مواضع دیروز هایکو ماس، وزیر امور خارجه آلمان دید که به صراحت می‌گوید توافق هسته‌ای 2015 با ایران دیگر کافی نیست و باید به دنبال توافقی جدید و گسترده‌تر بود!


اینکه عده‌ای انتظار دارند اتحادیه اروپا و کشورهای آن ترور شهید فخری‌زاده را محکوم کنند، ناشی از نوعی ساده‌لوحی و نشناختن صحنه است. رژیم اسرائیل خط مقدم غرب در منطقه ماست. آمریکا و متحدان اروپایی آن به عراق یورش می‌برند و پس از آن جوخه‌های ترور اسرائیلی صدها دانشمند عراقی را ترور می‌کنند تا کار برادران قاتل خود را تکمیل کنند. هرکس گمان کند ترور آبسرد بدون همکاری اطلاعاتی این سه ضلع صورت گرفته است، ساده‌لوحی است که می‌خواهد میان گرگ و شغال و کفتار تمایز قائل شود و وقتی می‌گوییم همه اینها سر و ته یک کرباسند، باد به غبغب می‌اندازند و با لهجه آکادمیک و نگاه عاقل اندر سفیه می‌گویند ببینید گوش گرگ از شغال بزرگ‌تر است و دم کفتار از آن دو کوتاه‌تر! انگار مسئله بر سر گوش و دم و پوزه این درندگان است نه خوی وحشی آنها.


فخری‌زاده ترور می‌شود چون او فقط به ابزار علم مسلط نیست بلکه این تسلط را اهرمی برای حفاظت از انقلابی کرده است که به نام خدا شکل گرفت و مردمی که پای این آرمان و عقیده ایستاده‌اند. محسن فخری‌زاده و قاسم سلیمانی تبلور و نماد محصولات مرغوب این شجره طیبه و تنومند هستند. باید آنها را از بین برد و مهم‌تر از حذف فیزیکی و ترور آنان، ترور شخصیت آنان است که سال‌ها پیش از ترور فیزیکی آغاز شده بود و ادامه خواهد داشت. کسی نباید بداند آنان که بودند، چه کردند و چه می‌خواستند و جان خود را بر سر کدامین هدف گذاشتند. پس سلیمانی را تروریست معرفی می‌کنند و فخری‌زاده را مردی که به‌دنبال بمب اتمی بود.


اگر تعارف را کنار بگذاریم آنچه در مقابل خود می‌بینیم مشتی آدمخوار به معنای واقعی کلمه است. برای کسانی که جنگ و کشتار را برای پیشبرد اهداف اقتصادی و بلعیدن منابع ملت‌ها و کشورها تئوریزه و تجویز می‌کنند، مگر می‌شود کلمه مناسب‌تری از این یافت؟ (آنان که عبارت آدمخوار را برای دنیای غرب تندروی می‌دانند کافی است برای نمونه جنایات بلژیک در کنگو را مطالعه کنند؛ اگر زن و مرد کنگویی روزانه کمتر از آنچه برایشان تعیین شده بود کائوچو –ماده اولیه لاستیک برای چرخاندن چرخ صنایع بلژیک- برداشت می‌کردند اعضای بدن خود یا خانواده‌شان قطع می‌شد. راه‌اندازی باغ‌وحش‌های انسانی در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا از این مردم تحت سلطه، خود داستان دیگری است.) آدمخواران شیک‌پوشی که کشتار مردم عادی را «تلفات جانبی» می‌نامند و علناً می‌گویند ترور دانشمند ایرانی برای مذاکره مفید است! آدمخوارها وقتی دعوت به مذاکره می‌کنند، آنچه چیده‌اند میز شام است. بشقاب‌ها را چیده‌اند و چاقو و چنگال‌ها را تیز کرده‌اند. کمدی مذاکره آدم و آدمخوار با فقدان دردناک برای یک سو و دهان باز و خون‌آلود و سیری‌ناپذیر سوی دیگر میز همراه است. مفلوک جماعتی که از این میز انتظار گشایش دارند. جرم فخری‌زاده‌ها و سلیمانی‌ها آن است که شرافتمندانه و مقتدرانه مقابل این قبیله آدمخوار سینه سپر می‌کنند و می‌ایستند.


تکلیف ما و قبیله آدمخوارها روشن است و به‌نظر می‌رسد مشکل جای دیگری است. رحمت و رضوان الهی بر روح نادر ابراهیمی آن مرد بزرگ و فهیم که کمتر او را شناختیم و از او گفتیم. سال‌ها پیش او در یکی از آثار ماندگار و گرانبهای خود به نام «بر جاده‌های آبی سرخ» دست بر نقطه‌ای مهم گذاشت و گفت: «آنچه ما می‌کشیم، نه مستقیماً از جانبِ اجانب، که از جانب سرسپردگان ایشان است. ارباب اگر نوکر خوش‌خدمتِ حلقه به گوش نداشته باشد، چگونه می‌تواند اربابی کند؟
این بیگانه پرستانند که می‌کوشند سلطه ننگین بیگانه را بر این بهشتِ خدایی، این آب و خاک منحصر، تثبیت کنند و دوام ببخشند و خود سر در آخور اجانب، به علوفه چند روزه، رضا بدهند. این مزدبگیران و خودفروختگانِ نامردند که در هر نهضتی نفوذ می‌کنند و آن را به اضمحلال می‌کشانند...»


 

 اتاق پژواک

علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:


در ایــن ۴۰ ســال بــه یاد می آورم که بارها از «برهـــه حســــاس تاریخـــی» صحبـــت کردیم. بدون اغراق با نگاه به شرایط امروز، هیچ دوره و زمانه ای مثل سال های ۹۸ و ۹۹ چنین تعبیری برای ایران بعد از انقلاب مصداق نداشته است. منحنی مسیر حرکت جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۹ و در آستانه ۱۴۰۰ در شرایط نقطه عطف قرار گرفته است. می خواهم با دو مفروض بحث را شروع کنم. مسأله امروز ما اقتصاد و سیاست خارجی یا برجام نیست. برجام فی‌الذاته مسأله ما نیست. هیچ اقتصادی در دنیای امروز بخصوص از ۱۹۷۰ به بعد بدون تعامل مناسب منطقه‌ای و جهانی نتوانسته پویایی داشته باشد، پویایی اقتصاد در کلان‌ترین سطح مرتبط با سیاست خارجی است، اما بهره گیری از روابط خارجی و محیط بیرونی وابسته به مدیریت ظرفیت‌ها و کارآمدی سیاستگذاری‌های داخلی است. من با این نظر، اقتصاد و سیاست خارجی را دو حوزه مهم می‌دانم اما معتقدم مهمترین مسأله ما هیچ یک از این دو نیست.


فرض اول اینکه، سیاست داخلی مسأله اصلی امروز ماست. مسأله ما حتی به رغم مواضع روشن مقام معظم رهبری، همچنان شیوه تعامل، نوع کنش دینفعان سیاسی و فقدان درک مشترک نسبت به مسائل اساسی کشور و راه‌های نیل به منافع و اهداف ملی و عدم هم‌افزایی‌های بین قوه‌ای است. ترتیبات سیاست داخلی به گونه‌ای که امروز تجربه می‌کنیم، پیش‌برنده نیست بلکه فرساینده-کاهنده و در بهترین حالت تداوم بخش وضع فعلی و تکاپوی بقاست.  فرض بعدی این است که اگر بخواهیم در سیاست خارجی و عرصه بین‌الملل از فرصت‌ها استفاده کنیم و بخواهیم کشوری قوی داشته باشیم، محتاج رضایت عمومی مردم در بالاترین سطح هستیم. رضایت مردم،‌ نیرومندترین ابزار بازدارندگی ماست.

ما پیش از این و سال های اول انقلاب، با سامان سیاسی که مشروعیت بالایی به همراه داشت، در مقابل بحران هایی مثل جنگ تحمیلی ایستادیم و از آن سربلند بیرون آمدیم. امروز هم یکبار دیگر و البته بیش از هر زمان دیگری به چنان جامعه ای نیازمندیم؛ جامعه ای با مشارکت بالای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، جامعه ای پویا خواهد بود؛ جامعه ای راضی که در آن حکومت شوندگان با برآوردی مثبت و ارتباطی عاطفی با حاکمان در سطوح مختلف، خود را نسبت به تصمیماتی که از سوی آنها اتخاذ می‌شود، ذیحق بدانند. من از مشروعیتی صحبت می کنم که در آن مردم و حکومت شوندگان، به واسطه اعتماد به نحوه مدیریت حاکمان و ایمان به آنکه آنها  در راستای خیر و منافع مردم گام برمی‌دارند، به مدیران حق حکمرانی در محدوده قانون را می‌دهند. من امروز رضایت عامه را مهمترین عامل در پیشبرد اهداف کشور در عرصه بین‌المللی و اقتصاد می دانم. رضایتی که پشتوانه اجماع سازی و قدرت ملی است.


ما از مردمی سخن می گوییم که در چند سال اخیر تحت بی‌رحمانه ترین تحریم ها و در معرض جنگ اقتصادی قرار داشته اند. جامعه ای که ترکیبی از تحریم ها و انباشت بیماری های مزمن اقتصاد ایران، به علاوه اشتباهات مدیریتی در چند دهه پیاپی، طبقات آسیب پذیر و حتی متوسط مردم را با معیشت سختی مواجه کرده است. امروز اما به این سختی‌ها نگرانی ناشی از کرونا و سلامت هم اضافه شده و متأثر از تمرکز بسیار شدید عملیات روانی رسانه های خارج از کشور در سه سال گذشته، امید به تحول و رسیدن به سطح زندگی مطلوبی را که حق خود می‌دانند، کمرنگ می بینند. جامعه ای که از سال ۹۷ به این‌سو با آسیب روانی ناشی از نزاع های سیاسی بیشتری نیز روبرو شده است. در سایه این رویدادها، این تلقی از حاکمان به جامعه در حال القاست که آنها یا در حال سوءاستفاده هستند یا در خوشبینانه ترین حالت نمی توانند هیچ کاری برای جامعه خود انجام دهند. این تصویر ناشی از نگرش و رفتارهای حذفی رقیب و به اوج رسیدن نارواداری و به رسمیت نشناختن تفاوت در برداشت ها و تعلقات سیاسی است. منازعه داخلی متضمن منافع ملی ما در عرصه بین‌المللی نیست. ما اگر نتوانیم به یک مصالحه داخلی دست پیدا کنیم، نمی توانیم در عرصه بین‌المللی منافع مردم را تأمین کنیم. متأسفانه سیاست‌هایی که این روزها در نتیجه سیاست داخلی ما شکل گرفته، هیچ یک سیاست‌های ایجابی نیستند. بنیاد این تصمیم‌ها و رفتارها، جلوگیری، پیشگیری یا تخریب رقیب است. برای مثال، این روزها شاهد تصمیمات سلبی بخصوص درباره برجام و سیاست خارجی هستیم که معلوم نیست چه آینده‌ای و چه نوع منفعت ملی را هدف خود قرار داده است و بیم آن می رود که ادامه تلاش شتابزده برای ورود به رقابت‌های انتخاباتی باشد. این روزها آسیب بسیار جدی که در سیاست داخلی ما هویدا شده، سایه ۱۴۰۰ یا بهتر بگویم شروع زودهنگام رقابت های انتخاباتی ۱۴۰۰ بر تصمیمات سازنده است. اما موضوع به اینجا ختم نمی شود. مسأله دیگر در این ایام درمنازعات داخلی ایجاد زبان و سخن سیاسی غیرفاخر است. من فکر می کنم در هیچ دوره‌ای از تاریخ ۴۰ ساله انقلاب شاهد این سطح از خشونت کلامی در سخن و زبان سیاست نبوده ایم.  


بعلاوه، امروز شیوه گفت وگوی برخی صاحبان تریبون در ساختار قدرت به گونه‌ای شده است که انگار عده ای در «اتاق پژواک» نشسته اند. اتاق پژواک جایی است که افراد محدودی در آن گفت وگو می کنند و فقط صدای یکدیگر را می شنوند. اگر همه ما در اتاق های پژواک خود بنشینیم و صدای خود را بشنویم هیچ مسأله ای از مردم حل نخواهد شد. اولویت ما باید فروریختن اتاق‌های پژواک باشد. من امروز اتاق پژواک شکل گرفته بزرگی را می‌بینم که با نوعی حق پنداری و خود برتربینی در هم آمیخته است. این برای سیاست داخلی ما خطرناک است که خودحق پنداری و باطل انگاری دیگران، عرصه را بر عقلانیت گفت و گویی تنگ کند.


از نظر جامعه شناسی ارتباطات، نوع گفت و گوی نخبگان سیاسی در کوتاه مدت بر رفتار و کنش آحاد جامعه در دسته بندی های سیاسی اثر می‌گذارد. در حقیقت هواداران به نوعی پیروی کلامی و کنشی دست می زنند. من معتقدم امروز ما می‌بایست سیاست داخلی منسجمی داشته باشیم. انسجام حاکمیت را بالا ببریم تا همراه با ایجاد رضایت در مردم و افزایش اعتماد آنها با یک سرمایه اجتماعی بالا در سال ۹۹ و در آستانه قرن جدید، فرصت‌هایی که پیش روی ما قرار دارد  را از آن خود نماییم. ما برای داشتن ایرانی سربلند در جهان و برای بهره مندی از منافع ملی در فضای  بین الملل نیازمند جامعه ای با انسجام داخلی هستیم.


مسائل اصلی ایران امروز فقط با مشارکت عمومی، گفت و گوی اجتماعی و تن دادن همه جانبه و بی قید و شرط به اراده عمومی حل می‌شوند. وفاقی که برای عبور از مشکلات امروز به سوی آینده ای روشن تر نیاز داریم فقط در چارچوب سیاست داخلی ای بروز می یابد که شفافیت، تناسب اختیار و مسئولیت، تصویر روشنی از منافع ملی، و بازتاب صریح و بی‌پرده‌ای از منافع عموم ملت ایران در آن جلوه‌گر شده باشد. فکر می‌کنم چند موضوع با عنوان مسأله اصلی ایران را به گفت وگوی بزرگ بگذاریم. اکنون روشنفکران و مردم به لطف فضای رسانه ای و ارتباطات آزاد با مهارتی تحسین برانگیز در حال شناسایی و بحث پیرامون مهمترین مسائل کشورمان هستند.

اولین کاری که ما در مسیر این گفت و گوی بزرگ باید انجام بدهیم حضور در این مباحثه‌ها و استخراج مطالبات عموم و اندیشمندان و تلاش همراه با گفت و گو برای ارائه پاسخی درخور به این مطالبات است. در این دوران باید بتوانیم در یک انسجام سیاست داخلی و مفاهمه اعتمادساز با جامعه، جایگاه ایران در جهان را ارتقا بخشیم. مردم ایران سه سال است در سختی تحریم مقاومت کرده اند و امروز منتظر آن هستند که نتایج مثبت مقاومت‌شان را ببینند. من به واسطه ۴۰ سال تجربه زیست سیاسی عمیق در جامعه و سیاست ایرانی، این روزها عمیقاً با این احساس ناخوشایند درگیرم که فرصت ها را به سرعت برق و باد از دست می‌دهیم. ما راهی به جز درک مشترک از مسائل، ساختارهای سیاسی هم افزا، ایجاد رضایت عامه برای تأمین منافع و امنیت ملی مان در میان جهان پر آشوب نخواهیم داشت.
 

نقض قانون اساسی توسط رئیس‌جمهور!

کاظم انبارلویی در روزنامه وطن امروز نوشت:

رئیس‌جمهور برای تقدیم لایحه بودجه به مجلس نرفت(!) و لایحه بودجه 1400 را توسط معاون پارلمانی خود به مجلس تحویل داد.


یک- اصل 126 قانون اساسی می‌گوید رئیس‌جمهور مسؤول برنامه، بودجه و امور استخدامی کشور است و این مسؤولیت را مستقیما برعهده دارد. اصل 52 قانون اساسی هم می‌گوید بودجه سالانه کشور به ترتیبی که در قانون مقرر می‌شود از طرف دولت تهیه و برای رسیدگی و تصویب نهایی به مجلس شورای اسلامی تسلیم می‌شود.


دو- همه ساله در طول 40 سال گذشته رؤسای‌جمهوری براساس اصول قانون اساسی در مجلس حضور یافته و لایحه بودجه را به مجلس «تسلیم» کرده‌اند؛ اینکه برخی می‌گویند رئیس‌جمهور لایحه بودجه را به مجلس «تقدیم» می‌کند غلط است چون در قانون اساسی کلمه تسلیم به کار رفته و بر این اساس باید رئیس‌جمهور شخصا در مجلس حاضر شده و بعد از ارائه توضیح درباره لایحه بودجه، آن را به رئیس مجلس تسلیم کند.


هر سال در جریان ارائه لایحه بودجه به مجلس، عکسی از اقدام رؤسای‌جمهوری در ارائه بودجه به مجلس در صفحه اول روزنامه‌ها منتشر می‌شد که رئیس‌جمهور بسته لایحه را با دست خود به رئیس مجلس می‌دهد. این عمل به اصول قانون اساسی است. پس رئیس‌جمهور که مسؤول بودجه در کشور است، باید لایحه را «شخصا» به مجلس بیاورد؛ حتی رئیس سازمان برنامه و بودجه هم نمی‌تواند این کار را انجام دهد. امسال لایحه بودجه را به فردی دادند به نام معاون پارلمانی که لایحه را به مجلس بیاورد. این نقض اصول 52 و 126 قانون اساسی و آیین‌نامه داخلی مجلس است؛ در آیین‌نامه داخلی مجلس هم اشاره شده رئیس‌جمهور بعد از تسلیم بودجه، باید چه کند.


سه- آقای روحانی امسال براساس رویه همه‌ساله که باید به احترام نمایندگان در مجلس حاضر می‌شد، به مجلس نیامد. رئیس‌جمهور این کار را انجام نداد و بهانه‌اش این بود که مصوبه ستاد ملی کرونا باعث شده به مجلس نرود.


سوال این است: آیا ستاد کرونا می‌تواند قانون اساسی را در حالی که رئیس‌جمهور سوگند خورده از آن صیانت کند، نقض کند؟ به بهانه حفظ جان رئیس‌جمهور مگر می‌شود جان معاون پارلمانی رئیس‌جمهور را که به مجلس آمده و بودجه را تسلیم کرده، به خطر انداخت؟ آیا جان او ارزشی ندارد؟!! اگر قرار باشد خطر کرونا باعث شود ترک فعلی برخلاف قانون اساسی داشته باشیم باید فردا منتظر بود پزشکان و پرستاران که در بیمارستان‌ها در معرض کرونا هستند هم، دست از کار بکشند؛ اینها ایستاده‌اند و شهید می‌دهند.


اگر این منطق رئیس‌جمهور را بپذیریم باید منتظر باشیم تمام متخصصان عفونی و پزشکان و پرستارانی که در بیمارستان‌ها خدمت می‌کنند، به تبعیت از رئیس‌جمهور محل کار خود را ترک کنند! مجلس پروتکل‌های بهداشتی را رعایت کرده، جلسات علنی در ۳ محل جداگانه و با فاصله‌گذاری بین نمایندگان تشکیل می‌شود، بنابراین چنین شبهه‌ای وجود ندارد. این بی‌احترامی رئیس‌جمهور به مجلس، بی‌مهری در حق ملت ایران است.


چهار- آقای رئیس‌جمهور گفته مصوبه مجلس درباره رفع تحریم‌ها و صیانت از ملت را برای فعالیت‌های دیپلماسی مضر می‌دانم؛ سوال این است: دولت 7 سال فعالیت دیپلماتیک انجام داده ولی نه تنها تحریم‌ها برداشته نشد که بر آنها اضافه هم شد و امروز شاهدیم ترور نیز به آن اضافه شده است.
دشمن را پررو و جسور کردیم، این فعالیت دیپلماتیک چیست که اصلا ثمره‌ای ندارد و خسارت محض بر آن مترتب است؟


شما 7 سال فعالیت کردید، چه فعالیت دیپلماتیکی می‌خواهید انجام دهید که تحریم‌ها برداشته شود؟ با طرحی مخالفت می‌کنید که عنوان این طرح «اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها» است؛ شما چرا با لغو تحریم‌ها مخالفید؟ این طرح به دنبال صیانت از حقوق ملت است، چرا شما از صیانت از حقوق ملت توسط مجلس عصبانی هستید؟


براساس برآورد صورت گرفته، خسارت ناشی از بدعهدی آمریکا و اروپا بیش از 150 میلیارد دلار بوده است؛ چرا با اینکه مجلس یک گام دیپلماتیک و عقلایی برای جلوگیری از این خسارت محض بردارد مخالفید؟


پنج- 2 نقد مشفقانه به رئیس‌جمهور دارم؛ اول اینکه سوگند یاد کردید از قانون اساسی صیانت کنید اما با نیامدن به مجلس اصول 52، 126 و نیز آیین‌نامه مجلسی را که 5 دوره نماینده و 2 دوره نایب‌رئیس اولش بودید را زیر پا گذاشتید.


و دوم، هنوز توضیح ندادید فعالیت دیپلماتیکی که از آن دم می‌زنید که خسارت‌های عظیمی بر ملت وارد کرده، چیست. اجازه دهید مجلس هم قرائت خود را داشته باشد تا اگر خواستید روزی مذاکره کنید، دست شما پر باشد. امروز دست شما برای مذاکره خالی است.


تمام توان هسته‌ای کشور در پی توافق ظالمانه با دشمن از بین رفته است؛ اگر خواستید مذاکره کنید با دست پر باشید. هر عقل سلیم دیپلماتیک این رویه را می‌پذیرد اما برخی هنوز امید دارند برجام سیب و گلاب روی میز آنها بگذارد.

 آیا مکانیزم ماشه فعال خواهد شد؟

نعمت احمدی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

از اقدام جنجالی مجلس یازدهم، مصوبه اخیر آن، آن هم با دوفوریت تصویب و اینکه در همان روز هم ایرادات شورای نگهبان فی‌الحال گرفته و برگردانده شده است. اینکه ظرف دو روز مصوبه به این مهمی تصویب شد شاید واکنشی به مجلس نهم باشد که برجام را ظرف 20 دقیقه تصویب کرد! اما اکنون در شرایط خاصی قرار داریم و هرچند رئیس مجلس به این نکته که از چهارماه قبل مشغول رایزنی بودند و کار کارشناسی کردند، اشاره کرد اما با این سخن که تازه وارد کار شدیم و تا آمدیم اعتبارنامه‌ها تایید و کمیسیون‌ها تشکیل شود، در تضاد است. واقعیت این است که انتخابات آمریکا برگزار شده و جو بایدن همچنان بر اینکه به برجام برمی‌گردد، پایبند است. او به‌واسطه شکل ظاهری این مصوبه که اروپایی‌ها را به سمتش سوق می‌دهد، موفق عمل خواهد کرد. درواقع دولت و مردم ایران که طی چهار سال دوران ترامپ و خصوصا از اردیبهشت سال گذشته که از برجام خارج شد، شیرینی و حلاوت برجام را نچشیدند اکنون هم توفیق اینکه ببینند بایدن به قبل از خروج از برجام برمی‌گردد یا نه را ظاهرا ندارند.

ولی از نظر اصل قانونگذاری باید بگویم که تعجب کردم! به این علت که آنچه در برجام به امضای طرفین رسید، مختص تصمیم دولت روحانی نیست بلکه تصمیم کلان حاکمیت بود. به یاد داریم که زمان نهایی شدن برجام که پای وزیر خارجه وقت آمریکا شکسته بود، وزیر خارجه کشورمان به پایتخت آمد تا مجوز لازم را کسب کند و حالا خروج به این سرعت با تعیین ضرب‌الاجل برای دولت که عملا با آغاز کار دولت جو بایدن برخورد می‌کند، مواجهیم که برخلاف بندهای برجام، تعهداتی بر دولت بار کردند که اگر آنها را انجام دهد، این بهانه را که به تعهدات برجامی خودمان عمل نکرده‌ایم به دست طرف‌های مقابل داده‌ایم واگر درصد غنی‌سازی را بالا ببریم به‌مثابه خروج از برجام است. اما چه اتفاقی می‌افتد در مصوبه‌ای که عدم اجرای آن، مجازات زندان را در پی دارد؟ نامه‌ای به مقام معظم رهبری نوشته شود تا به هیات حل اختلاف سران قوا ارجاع و تصمیمی که گرفته می‌شود، سیاست کلی نظام است که علی‌القاعده آقای روحانی چاره‌ای جز استفاده از این مسیر ندارد یا عدم اجرای مصوبه که در این صورت مواجهه با زندان است.

در قانون مجازات اسلامی برای مسئولان دولتی که قانونی را اجرا نکنند، مجازات تعیین شده که خیلی از این مجازات کمتر است. به خاطر داریم که آقای احمدی‌نژاد می‌گفت من اصلا این قانون را قبول ندارم و در همان زمان نوشتم که نمی‌توانید بگویید من قبول ندارم و در قانون صراحتا برای کسی که اجرا نکند، قید شده که چه باید کرد. اکنون با این وضعیت که موضوعی برای دولت تعیین شده و مجازاتی در خود دارد، روبه‌رو شدیم. از طرفی وقتی به بُعد خارجی موضوع نگاه می‌کنیم اگر به تعهدات برجامی‌مان عمل نکنیم، مصائبی درپی دارد ولی از اینکه اگر در داخل قوانینی گذاشته شود که دولت را مکلف کند که برخلاف بندهای برجام عمل کند، مشمول برجام نشود، سخنی به میان نیامده است. سوال این است که چه اتفاقی می‌افتد؟ حاکمیت شش قطعنامه فصل هفتمی با عدم اجرای تعهدات موضوع قطعنامه 2231 حاکم می‌شود. یعنی حاکمیت قطعنامه 2231 کنار رفته و مجددا شش قطعنامه فصل هفتمی اعتبار پیدا می‌کنند که همان مکانیزم ماشه است. یعنی خودبه‌خود بدون اینکه شورای امنیت سازمان ملل تشکیل جلسه دهد، عملا مکانیزم ماشه فعال می‌شود.


تفاوت بایدن و ترامپ

عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:


دیدگاهی در ایران نسبت به دو حزب امریکا وجود دارد که سگ زرد برادر شغال است و البته برای این موضوع تجربه‌ای ۴۲ ساله را یادآور می‌شوند. چند روز پیش دانشجویی سؤال کرد چطور ما در ایران معتقدیم رئیسی با روحانی متفاوت است (به‌رغم وجود رهبری در بالای سر قوا)، اما می‌گویید در امریکا بایدن-ترامپ عین هم هستند؟ پاسخ منطقی برای این سؤال چیست؟ بالاخره بایدن سه روز پیش نگاهش به آینده ایران و امریکا و برجام را در مصاحبه‌ای اعلام کرد. برخی چنین ارزیابی کردند که همه چیز حل شده و برخی مجدداً به شغال و سگ زرد رسیدند. نگارنده معتقد است این دو رئیس‌جمهور حتماً در درون امریکا متفاوت عمل می‌کنند و اولویت‌های متفاوتی دارند، اما نسبت به ایران در عرصه راهبردی نگاه واحدی دارند، ولی در عرصه روش و تاکتیک حتماً باهم متفاوت هستند. قبل از یادآوری تفاوت‌ها آنچه آنان را به جهت راهبردی مشابه هم کرده است دو مسئله است؛ اول تعهد هردو به AIPAC
(American Israel Public Affairs Committee) مبتنی بر حفظ امنیت و برتری نظام صهیونیست‌ها در قلب جهان اسلام و دوم اینکه مسئله امریکا با ایران مسئله وجود و ماهیت است نه حدود و مصادیق رفتاری ایران. تا مسئولان کشور ما به این باور نرسند که مسئله امریکا درگیری با وجود و ماهیت انقلاب اسلامی است، ریشه طمع «گشایش از مذاکره» کنده نخواهد شد، اما تفاوت‌های عمده‌ای بین بایدن-ترامپ و ایضاً جمهوریخواهان و دموکرات‌ها وجود دارد که دانستن آن برای ما ایرانیان لازم است وگرنه از تعادل خارج خواهیم شد و ممکن است به دیو و دلبر یا سفید و سیاه برسیم. براساس این تفاوت‌ها خواهید دید که خطر بایدن منطقاً بیشتر است. چرا؟

۱- ترامپ همه نیروهای سیاسی درون حاکمیت ایران را به یک چشم می‌دید و امید همه را قطع کرده بود، اما بایدن نیروهای سیاسی ایران را دو دسته دور و نزدیک یا بد و بدتر می‌داند و از قضا در ایران نیز نسبت به دموکرات‌ها این نگاه وجود دارد. نتیجه اینکه اولین تفاوت این است که بایدن در بین ما شکاف ایجاد خواهد کرد و همدیگر را هر روز متهم خواهیم کرد، اما ترامپ چنین نکرد. وزیر خارجه او با صراحت گفت: من تفاوتی بین قاسم سلیمانی با ظریف و روحانی نمی‌بینم. حال آنکه بایدن تفاوت می‌بیند و همین باعث خوش‌بینی و بدبینی حداکثری در ایران نسبت به امریکا خواهد شد.

۲- بایدن و ایضاً دموکرات‌ها تعامل بیشتر و بهتری با اروپا دارند و می‌توانند اروپا را با خود هماهنگ کنند. حال آنکه ترامپ تقریباً در اروپا (غیر از انگلیس) بی‌اعتبار شده بود. بایدن دو ماه پیش مسئله حقوق بشر را بخشی از اقدامات خود درخصوص ایران اعلام کرد. همین نقطه کانونی پیوند امریکا- اروپا علیه ایران است، چراکه در تقسیم‌بندی مواجهه با ایران معمولاً حقوق بشر به‌عهده اروپا بوده است، اما اکنون این مسئله باعث نزدیکی هر دو علیه ایران خواهد شد.

۳- بایدن می‌داند چطور با قواعد و عرف بین‌الملل به ما لگد بزند یا دیگران را همراه خود کند، اما ترامپ پرچمدار مبارزه با حقوق و عرف بین‌الملل بود و نه‌تن‌ها از برجام که از سازمان حقوق بشر، یونسکو، معاهده آب و هوایی و... خارج شد؛ بنابراین بایدن و ایضاً دموکرات‌ها طوری عمل می‌کنند که امریکا را منزوی نکنند و ایران را مقابل هنجارهای به‌اصطلاح بین‌المللی تعریف کنند نه مقابل سلیقه خود. ترامپ از حقوق و عرف بین‌الملل بویی نبرده بود.

۴- ترامپ ظاهراً و باطناً از بعد شخصی و شخصیتی فاقد وزانت بود. گویی آموزش انسانیت و تعامل را کلاً ندیده است، اما بایدن همانند اوباما اتوکشیده، روشنفکر، اندیشکده‌ای و اهل حساب و کتاب است. عربده نمی‌کشد و سر و صدا نمی‌کند، اما پنبه را به شمشیر ترجیح می‌دهد.

۵- تفاوت تعاملی آنان با ایران نیز روشی است و همین در ایران ایجاد طمع می‌نماید. ترامپ دنبال «شرطی کردن کلاسیک» ایران بود؛ به این معنا که اول پاسخ می‌خواست بعد قول پاداش می‌داد، اما بایدن روش «شرطی کردن کنشگر» را به کار می‌گیرد که بسیار مؤثرتر است، یعنی اول دانه می‌پاشد یا پاداش می‌دهد بعد تقاضای تغییر رفتار می‌کند. به تعبیر دیگر دموکرات‌ها آب نبات را نشان می‌دهند و خواسته‌های خود را مطالبه می‌کنند، اما ترامپ و دوستانش چنگ و دندان نشان می‌دهند و مطالبات خود را طرح می‌کنند.
به همین دلیل است که ما از اقدامات جمهوریخواهان در عراق پس از صدام بهره‌برداری حداکثری کردیم. آن‌ها صدام را برداشتند، اما دوستان انقلاب اسلامی به جای وی نشستند. اما اولین تحریم در سال ۱۳۵۹، تحریم نفتی (۱۳۹۱) و قانون داماتو (منع سرمایه‌گذاری در ایران) را دموکرات‌ها تصویب کردند.

کسانی که در ایران معتقدند با گفتگو و مذاکره مسائل ایران و غرب حل خواهد شد به تعبیر امام آب در هاون می‌کوبند، چراکه مشخص می‌شود نه انقلاب اسلامی را می‌شناسند و نه به راهبرد جهانی‌سازی فرهنگ و سیاست نظام سلطه باور دارند. این منازعه که می‌توان آن را منازعه حق و باطل، فقر و غنا و ایمان و رذالت نامید، براساس سنت‌های الهی از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. مگر اینکه از هویت‌مان دست برداریم.

سایه انصارالله برآبراه جهانی

امیر مسروری در روزنامه خراسان نوشت:

تحولات یمن سرعت فزاینده‌ای به خود گرفته است. انصارا... یمن هفته گذشته برای سومین بار تاسیسات نفتی شرکت آرامکو را به دقت هدف اصابت قرار داد. انصار ا... اعلام کرده موشک کروزی که مسافت 650 کیلومتری را برای رسیدن به هدف طی کرده است، توانایی عملیات علیه اهداف رژیم صهیونیستی را دارد و از دقت بالایی برخوردار است. محاصره یمن در چند سال اخیر راه انتقال تجهیزات به این کشور را مسدود کرده و به هیچ عنوان نمی توان گفت این تجهیزات به روش انتقال و اسمبل تولید شده باشد.

به عبارت دیگر امروز انصار ا... یکی از قدرت های موشکی بومی منطقه است و از این منظر تهدید جدی برای عربستان، ائتلاف او و محیط دریایی باب المندب برای کشتیرانی رژیم صهیونیستی محسوب می شود. استفاده از موشک کروز زمین به زمین می تواند حاوی پیام مهمی از جمله در اختیار قرار داشتن موشک های کروز دریایی باشد که از حیث عملیاتی در سال پنجم جنگ بسیار حائز اهمیت است. در شرق  یمن نیز انصار ا... دستاوردهای بزرگی در جبهه زمینی داشته است. نیروهای انصار ا... در دو جبهه بزرگ مأرب و الجوف در حال عملیات هستند و توانستند بخش های مهمی از غرب این دو استان را پاک سازی کنند و جاده پشتیبانی مأرب – صنعا را باز پس گیرند.

این جاده از این نظر اهمیت ویژه دارد که تنها جاده اصلی و عملیاتی شرق صنعاست که می تواند خطر جدی برای اشغال پایتخت باشد. از طرفی به سبب بیابانی بودن شرق مأرب این احتمال وجود دارد که پس از پاک سازی مأرب عملا انصار ا... به عمان برسد و یکی از مسیرهای محاصره شکسته شود و در نهایت برای اولین بار انصار ا... محاصره پنج ساله را بشکند و برای دریافت کمک های انسان دوستانه و درمانی به طور مستقل اقدام کند. این موضوع شکست رسمی ائتلاف سعودی است. با پاک سازی مأرب عملا استان الجوف ارتباطش با عدن و جنوب یمن قطع خواهد شد و انصار ا... برای تسلط بر مرز عربستان و گذرگاه مرزی الودیعه برنامه ریزی می کند.

گذرگاه مرزی الودیعه از این نظر اهمیت دارد که مرکز زمینی پشتیبانی لجستیکی عربستان از نیروهای منصور هادی است. در کنار آن نیروهای تروریستی نیابتی داعش و القاعده را در صحرای حضرموت محاصره می کند و از ادغام این نیروها در نوار شرقی و جولان در استان های مختلف ممانعت به عمل می آورد. فراموش نشود که رسیدن به مأرب می تواند به اندازه پیروزی حلب برای جبهه مقاومت در سوریه ارزشمند باشد. اگر پیروزی حلب معادلات سوریه را تغییر داد، پیروزی در مأرب به همان اندازه می تواند شکست سنگینی به ریاض وارد سازد و او را پای میز مذاکره بکشاند و به بن سلمان شرایط صنعا را تحمیل کند. در غرب یمن نیز عملیات امارات، پسر علی عبدا... صالح و عربستان ناکام ماند و عملا غرب یمن بدون داشتن دستاورد عملیاتی برای عربستان، به زمین سوخته برای بن سلمان تبدیل شده است. دپوی نیروی انسانی، ‌تجهیزات و توان پدافندی انصار ا... به حدی است که مقاومت توانست در دو هجوم به الحدیده طرف متجاوز را متحمل شکست کند و در نتیجه پسر صالح مجبور به عقب نشینی شد.

اشراف انصار ا... در بندر الحدیده و نوار شمالی تا صنعا نیز حاکی از اشراف مقاومت بر یکی از مهم ترین آبراه های جهانی یعنی باب المندب است. این اشراف در صورتی که مقاومت بخواهد به اشغالگری جولان یا واکنش های احتمالی پاسخ دهد، بسیار با اهمیت خواهد بود. ناامن سازی باب المندب خسارت بزرگی برای رژیم صهیونیستی است و به گفته کارشناسان اقتصاد این رژیم را دچار اختلال خواهد کرد. از طرفی انصار ا... نشان داد که تنها یک نیروی رزمی نیست. تصاویر منتشر شده در عمق عربستان، حملات به جلسات سران عربستانی و ائتلاف هادی در عدن و مواردی از این دست، قدرت اطلاعاتی و نبرد امنیتی انصار ا... را به نمایش گذاشته است، موضوعی که سبب جذب سران عشایر شرقی به ویژه استان های الجوف و مأرب شده و «منصور هادی» از این ماجرا به شدت عصبی است. در این نبرد انصار ا... به سبب یمنی بودن، شیوه تعامل و آشنایی با جغرافیا دست برتر را دارد و ضربات سهمگینی نیز وارد ساخته است. باید دید در این نبرد انصار ا... قرار است چه برگ برنده ای نشان دهد؟ به نظر می رسد در چند ماه آینده پرونده یمن تغییر مهمی خواهد داشت که می تواند وضعیت جبهه نبرد را به نفع صنعا تغییر دهد و جنگ در این کشور تا حدود بسیار زیادی پایان یابد.