به گزارش مشرق، آقای نکویی از رزمندگان دوران دفاع مقدس نقل میکرد:
دشمن پاتک سنگینی زده بود و بعلت نرسیدن نیروی پشتیبانی و مهمات توان مقابله نداشتیم و دستور عقب نشینی تاکتیکی دادند.
آقای (سردار) جعفر اسدی اعلام عقبنشینی داد و تا مطمئن نشد که همه عقب رفته اند حاضر نشد بسمت عقب برود.
من و آقای اسدی در کنار خاکریز می دویدیم و تانکها با سرعت ما را تعقیب می کردند. در همین حین دیدم آقای اسدی یکدفعه ایستاد و به کنار خاکریز رفت و آر پی جی ۷ که با موشک آماده روی خاکریز افتاده بود را برداشت و بسمت تانکهای درحال پیشروی شلیک کرد و دوباره به دویدن خود ادامه داد.
من که قلبم داشت به دهانم می آمد و ترس اسیر شدن حاجی رو داشتم بصورت حائل همراهی میکردم و با هم می دویدیم، پس از آنکه به منطقه امنی رسیدیم و حاجی آرامش پیدا کرد از او پرسیدم : حاجی اون چه کاری بود تو اون وضعیت؟ احتمال داشت اسیر بشوید...
حاجی گفت : در حال عقبنشینی دیدم یک آر پی جی ۷ آماده شلیک اونجا افتاده، به ذهنم رسید، اگر آنرا شلیک نکنم در محضر خداوند و شهدا، نمیتوانم ادعا کنم که تمام تلاشمان را کردیم و دیگر نشد و باید عقب نشینی میکردیم!