وی افزود: شبکه توزیع کتاب ما دیداری است. یعنی پخشکننده کتابی را به یک کتابفروشی میبرد و کتابفروش آن را میپسندند و آن را سفارش میدهد. این شکل از فروش، خیلی در دنیا رایج نیست. من آدم بیهدف در نمایشگاه نمیبینم. فردی به دنبال کتاب دانشگاهی آمده است، دیگری به دنبال کتاب درسی آمده، یکی هم دنبال رمان و داستان آمده است. عدهای هم ممکن است آمده باشند تا تفریحی بکنند و در یک فضای فرهنگی گردش کنند. من فکر نمیکنم این موضوع، زیاد آسیبزننده باشد.
مترجم آثار ارنست همینگوی در ادامه گفت: برای این که نمایشگاهمان مانند فرانکفورت بشود، اول باید نشرمان مانند فرانکفورت یا لندن بشود. فرض کنید میخواهیم کتابی را منتشر کنیم و یک زمانبندی برایش در نظر میگیریم. این زمانبندی ممکن است با یکسری عوامل خارج از من نویسنده یا من ناشر، عقب بیفتد. ممکن است کاغذ گران شود یا مجوز کتاب دیر صادر شود یا زمانی که من دارم کاری را ترجمه میکنم، مترجم دیگری آن را ترجمه کند و ناشر دیگری هم چاپش کند. یک نمونه سادهاش کتابی است که درباره زندگی استیو جابز چاپ شده و 9 ترجمه از آن در بازار کتاب ما عرضه شده یا قرار است بشود، من چند نمونه آن را دیدهام.
امرایی گفت: شما اگر نشری داشته باشید که تابع قانون کپیرایت باشد، قطعا با چنین فضایی روبرو نمیشوید. شما اول باید بستر و شرایط را فراهم کنید، بعد توقع داشته باشید که نمایشگاهمان مانند نمایشگاه فرانکفورت باشد. تا وقتی که شرایط اینگونه است، نمایشگاه به همین شکلش بسیار خوب است. اگر شرایط فراهم بشود، خیلی خوب میشود چون تکلیفهای همه هم روشن میشود. وقتی ناشری قرار است ترجمه یک کتاب را چاپ کند، تحقیقی درباره مترجم میکند و بعد هم قرارداد چاپ ترجمه کتاب را با او امضا میکند. اگر مترجم دیگری بیاید و بخواهد همان کتاب را ترجمه کند، ناشر میگوید من با فلانی قرارداد امضا کردهام و نمیتوانم ترجمه شما را چاپ کنم.
وی ادامه داد: حتی شکل سادهترش را به شما بگویم. من بدون این که پولی پرداخت بکنم، با یک نویسنده تماس گرفتم و از او اجازه گرفتم تا کتابش را ترجمه کنم. مترجم دیگری هم به آن نویسنده نامه داده بود که میخواهم این کتاب را ترجمه کنم. نویسنده هم به او گفته بود که کتاب من را امرایی در ایران ترجمه میکند. اگر میخواهی کتاب دیگری از من را ترجمه کنی، آن را برای امرایی میفرستم، برو کتاب را از او بگیر و ترجمه کن. به نظرم سادهتر از این نمیشود حق و حقوقی را برای فردی قائل شد.
مترجم کتاب «جنگ کوتولهها» گفت: حالا وقتی پول میگیری، وضع بدتر است و نویسنده میگوید من پول گرفتهام و نمیتوانم اثرم را به دو نفر بفروشم. به خاطر همین کارهاست که یک سری از نویسندگان برای من کارهایی فرستادهاند که هنوز چاپ نشدهاند. یعنی نسخههای دستنویس این کارها در اختیار من است تا آنها را ترجمه کنم.
امرایی درباره نمایشگاه کتاب گفت: به نظرم نمایشگاه خوبی است. من میگویم هیچ ایرادی ندارد که همه به نمایشگاه بیایند. ما که نمیتوانیم جلوی در نمایشگاه را بگیریم و بگوییم فقط دانشجوها یا قشر فرهیخته وارد شوند. یا فقط آنهایی که قرار است کتاب بخرند، وارد شوند. چه ایرادی دارد عدهای بیایند کتابها را ببینند و با این فضا آشنا بشوند؟ البته میشود فضا را بهتر کرد امکانات گستردهتری را عرضه کرد و نمایشگاه را تخصصیتر کرد. مثلا بگوییم ناشران دانشگاهیها در زمان دیگری به نمایشگاه بیایند. شاید بتوان با تمهیداتی مانند تمهیدی که برای فروش ارزی کتابها اندیشیدهاند، وضع را بهتر کرد. بعد هم عرصه را رقابتیتر کرد.
این مترجم در پایان گفت: به هر حال برگزاری فروشگاه بزرگ، از یک طرف ضایعکردن حق کتابفروشی است که باید در طول سال کتاب بفروشد. اما از طرف دیگر هم سیستم توزیع ایراد دارد و برای نقصان سیستم توزیع در طول سال، نمایشگاه به نوعی حکم جبرانکننده را دارد. وقتی همه اینها را کنار هم میگذاریم میبینیم که همه چیزمان به همه چیزمان میآید.