کد خبر 1210251
تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۲

به گزارش مشرق، سیدیاسر جبرائیلی، کارشناس مسائل سیاسی در کانال تلگرامی خود نوشت: درباره صحبت‌های آقای ظریف پیرامون هزینه شدن دیپلماسی برای میدان، بک بحث نظری بسیار مهم هست که نمی‌توان از کنار آن به‌راحتی عبور کرد و بدان نپرداخت؛ و باور حقیر این است که اساسی‌ترین مشکل آقای ظریف و طیف سیاسی همسو با ایشان دقیقا همین‌جاست.

به عبارات آقای ظریف دقت بفرمایید. ایشان در شاهدی که برای هزینه شدن دیپلماسی برای میدان می‌آورد، می‌گوید: "تقریبا هر بار که من برای مذاکره رفتم این شهید سلیمانی بود که می‌گفت می‌خواهم تو این خاصیت یا نکته را بگیری...می‌گفت تو می‌روی با لاورف مذاکره می‌کنی از او یک دو سه چهار بخواه. یعنی دیپلماسی هزینه این شود که شما مثلا در حلب می‌خواهید این کار را بکنید یا در ادلب می‌خواهید شیعیان... اینها اهداف مقدسی بودند، نمی‌گویم اهداف بدی بود...تو می‌روی با لاورف مذاکره می‌کنی فشار بیاور که فوعا و کفریا را باید ما آزاد کنیم".

آقای ظریف از این درخواست‌های حاج قاسم با عنوان "هزینه دیپلماسی برای میدان" سخن می‌گوید و اشکال این تفکر دقیقا در همین نگاه است و می‌توان آثار این اشکال را از برجام تا دیگر مسائل حوزه سیاست خارجی دولت آقای روحانی نیز دید.

اشکال آقای ظریف اینجاست که توجه ندارد چه مذاکره در دیپلماسی و چه عملیات در میدان، هر دو ابزارهایی برای رسیدن به اهداف و سیاست‌های تعیین شده از سوی یک نظام سیاسی هستند. اگر کتاب هنر تحریم‌ها نوشته ریچارد نفیو را خوانده باشید، او مذاکره و تحریم را دو قطعه مکمل از پازل فشار بر ایران توصیف می‌کند. یعنی رژیم آمریکا هدف اعمال فشار بر ایران برای تغییر رفتار/تغییر نظام را تعریف کرده و هم از ابزار دیپلماسی(مذاکره) و هم از ابزار حمله اقتصادی(تحریم) برای این امر بهره می‌گیرد. این است که می‌بینیم دیپلمات آمریکایی در برجام دنبال همان چیزی است که افسر تحریم آمریکایی در پی آن است. اهداف اینها با یکدیگر تباین و تناقض ندارند که مثلا وزیر خارجه آمریکا به وزیر خزانه‌داری این کشور بگوید من دیپلماسی را هزینه میدان جنگ اقتصادی کردم! می‌بینید چقدر این حرف مضحک است؟!

کشور و منطقه با تهدید داعش مواجه است و نظام هوشمندانه تصمیم می‌گیرد تهدید داعش را سرکوب کند. حال برای دستیابی به هدف "نابودی تهدید داعش"، سیستم باید همه ابزارهای خود را فعال نماید. حاج قاسم جانش را کف دستش می‌گیرد و به سوریه و عراق می‌رود تا در میدان عملیات کند. دولت باید بودجه مورد نیاز را تامین کند. دستگاه‌های اطلاعاتی باید کمک اطلاعاتی کنند. و دیپلمات‌ها باید ابزار سیاست خارجی را هرجا لازم است فعال کنند.

حال شما مظلومیت حاج قاسم را ببینید که از طرف نظام در کف میدان مشغول شمشیر زدن است، یکی بودجه‌اش را نمی‌دهد، آن یکی می‌گوید نباید از بشار اسد حمایت کنیم، دیگری به زبان شکایت می‌گوید من دیپلماسی را هزینه کردم تا فلانی مثلا در حلب چه کند!

این نگاه خسارت‌بار مع‌الاسف در ماجرای برجام هم حاکم بود. آقایان قرار شد بروند دیپلماسی کنند تا تحریم‌ها برداشته شود. در میدان، صنعت هسته‌ای به شکل بی‌سابقه‌ای تحدید شد و بازرسی از اماکن مختلف کشور باز به شکل بی‌سابقه‌ای تشدید شد تا آقایان دیپلمات با تقدیم این امتیازات، لغو تحریم‌ها را از طرف مقابل بگیرند. اما در کمال تعجب پس از اینکه تحریمی لغو نشد، آقای عراقچی آمد و در تلویزیون فرمود که اساسا برجام برای لغو تحریم‌ها نبود! یعنی اصلا دیپلمات‌ها فراموش کرده بودند -و از ملت هم می‌خواستند فراموش کنند- که برای چه مذاکره کرده‌اند و قرار بود به یک هدفی دست یابند!

دیپلماسی در ذهن آقایان ظاهرا ابزاری نیست که باید در خدمت اهداف کشور قرار گیرد و بی‌آنکه حاصل و نتیجه‌ای برایش بتوان متصور شد، خودش به خودی خود موضوعیت دارد. این دیپلماسی برای دیپلماسی، همچون هنر برای هنر یادآور مشی دادائیست‌هاست که نحله‌ای از نهیلیسم بودند، برای افعالشان هیچ هدفی جز رسیدن به "تازگی" متصور نبودند و می‌گفتند ما وطن و سیاست نمی‌خواهیم، ما «هیچ» می‌خواهیم؛ اینگونه به تازگی خواهیم رسید!

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

برچسب‌ها