سرویس سیاست مشرق- حرکت انتحاری صورتگرفته بر سر ماجرای انتشار فایل صوتی مصاحبه جواد ظریف، قطعا در سناریوی اصلی با حرکات و اقدامات پوششی بعدی باید تکمیل می شد. این عملیات انتحاری (که حتی سوخت شدن ظریف را هم در بدترین حالت، پیش فرض گرفته بود)، چند هدف اصلی را دنبال می کند که سویه این اهداف متوجه مذاکرات وین و البته انتخابات ریاست جمهوری است.
یکی از این اهداف، پاتک گفتمانی به جریان انقلابی از طریق معادلسازی بود. به این مفهوم که اگر نیروهای وابسته به جریان انقلاب و منتقدان خطمشی «التماسی» و «انفعالی» وزارت خارجه، ذهنیت غربشیفته و اعتمادکننده به غرب در دستگاه دیپلماسی و «کدخداترسی» آن را زیر سوال می برند، اتاق فکر فوقالذکر با الصاق «شرقزدگی»، روسوفیلی و سینوفیلی به جریان انقلابی و نماد آن، شهید سلیمانی، قصد داشتند به اصطلاح اهالی کُشتی، «بدل» بزنند.
توئیت اخیر سعید حجاریان، به خوبی این وجه از سناریوی انتحاری «فایل صوتی» را روشن می سازد. حجاریان نوشت:
"سلمنا! میدان رأس امور است؛ اما بالاخره نفهمیدیم در سوریه ما نیروی زمینی روسیه بودیم یا روسیه نیروی هوایی ما بود. "
کینهی اعضا و وابستگان «شبکه نفوذ» از نقشآفرینی حیاتی و تعینکنندهی نظام جمهوری اسلامی در معرکه سوریه و از آن بالاتر، پیروزی راهبردی محور مقاومت در نبردی که کم از «جنگ جهانی سوم» نبود، امری پوشیده نیست. طبعا هر آن کسی که معادلات تریلیون دلاری نظام سلطه و شبکهی جهانی صیهونیسم را بر هم بزند هم مورد نفرت و کینهی نظام سلطه و هم شبکه عوامل آن در داخل است. تلاش بر خدشهدار کردن و پنجه انداختن بر چهره تابناک محور مقاومت، فرمانده شهید قاسم سلیمانی، مربوط به امروز و دیروز نیست. همان روزی که طبق مدعای فایزه هاشمی، حاج قاسم به حرف «بابا» گوش نداد و رهسپار معرکه سوریه شد، نام او در لیست سیاه تخریب و ترور شخصیت قرار گرفت.
جالب اینجاست که در خردادماه ۹۸، چند ماه مانده به جنایت تروریستی آمریکاییها علیه قاسم سلیمانی، ویدیویی از مرتضی الویری، نایب رییس شورای شهرتهران، منتشر شد که تلویحا سردار و خانوادهاش را به فساد اقتصادی متهم کرد.
اهالی پژوهش تاریخی و موشکافی در رویدادهای تاریخی معاصر، که هم سوابق الویری را بدانند و هم سعید حجاریان، از این همسویی و همدستی ایشان در تخطئه و تخریب فرمانده اسطورهای محور مقاومت تعجب نمی کنند.
تقریبا بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، سعید حجاریان که سابقه مبارزاتی پیش از انقلاب او چیز قابل ملاحظهای نبود، به همراه چند تن از دوستان خود، به اداره دوم ارتش می روند و این نهاد فوق حساس را در اختیار می گیرند. اداره دوم ارتش معروف به «رکن ۲»، در واقع سازمان اطلاعات نظامی کشور در پیش انقلاب بود که در مواردی حتی از ساواک نیز قویتر و سازمانیافتهتر بود.
سعید حجاریان به همراه حبیبالله داداشی، مسعود کشمیری، تقی محمدی، جواد قدیری، محمد رضوی و...مسوول بخشهای مختلف اداره دوم ارتش شدند که حساسترین پروندههای نظامی و اطلاعاتی کشور در آن بود. از این تیم، مسعود کشمیری و جواد قدیری دو تن از نفوذیهای رده بالای سازمان منافقین در ساختار نظام انقلابی از کار درآمدند. مرتضی الویری، عضو کنونی شورای شهر و از نیروهای اصلاحطلب، زمانی در مصاحبهای گفته بود که حکم در اختیار گرفتن اداره دوم ارتش توسط حجاریان و دوستان را او، به عنوان عضو شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی، صادر کرده بود. گفتنی است که اخیرا مدارک و شواهدی از همکاری مرتضی الویری با ساواک منتشر شده که او را وادار به پاسخگویی در قالب مصاحبهای با روزنامه شرق کرد، که به جای رفع ابهام، بر ابهامات درباره سوابق او افزود.
هم حجاریان و هم کشمیری در جریان مقابله با کودتای نقاب در پایگاه هوایی نوژه(تیرماه سال ۵۹) عضو ستاد خنثیسازی کودتا شدند. در همین مقطع است که خسرو قنبری تهرانی، دوست صمیمی حجاریان و الویری، مسوول دفتر اطلاعات نخست وزیری می شود و حجاریان هم مسوولیت گزینش نیرو برای این دفتر و همچنین مسوولیت واحد ضدجاسوسی را به عهده می گیرد که بسیاری از عناصر اداره هفتم و اداره هشتم ساواک (اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی) در همین دوره دوباره جذب اطلاعات نخست وزیری شدند و بعدها حتی از این طریق وارد بدنه تشکیلات امنیتی کشور شدند.
یکی از اقدامات بسیار مشکوک حجاریان و دوستان او در دفتر اط. نخست وزیری، جذب دوباره «عبدالجلیل لباف»، عنصر رده بالای ساواک و رهبر عملیات پیمان مشترک موساد-ساواک(موسوم به کریستال) بود. اقدام مشکوک دیگر، جذب و استخدام «غلامعلی امیدیان»، افسر زبده ساواک و سرتیم عملیات شکار شهید علی اندرزگو توسط همین حلقه به دفتر اطلاعات نخست وزیری بود.
اقدام شتابزده و ضربتی سعید حجاریان و دوستانش برای دستیابی و تسلط بر آرشیو غنی اسناد اداره دوم ارتش(اداره اطلاعات نظامی رژیم شاه) که احتمالا ریشههای خانوادگی و سوابق همکاری بسیاری از ظاهرا «انقلابیون» بعدی در آن ثبت و ضبط بود؛ تشکیل دفتر اطلاعات نخست وزیری با استفاده گسترده از نیروهای ساواک در بخشهای اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی که لاجرم قبل از انقلاب با شبکه زیتون و پیمان کریستال مرتبط بودند؛ فرار رهبران اصلی کودتای نوژه در پروندهای که مسوولیت آن با حجاریان بود و... و. تنها بخشهایی از ابهامات بزرگ در پرونده او و محفلی است که هم حجاریان و هم الویری عضو آن بوده و هستند.
اما سالها قبل، خبرگزاری ایسنا گفتگویی را از سعید حجاریان منتشر کرد که شامل نکات بسیار قابل تاملی می شد. او در شرح ماجرای ترور مشکوک خود در اسفند سال ۷۸، از بستری شدنش در بیمارستان «طور سینا» (مونت سینایی) در نیویورک، یعنی بزرگترین و معروفترین مرکز پزشکی متعلق به یهودیان گفت:
"بعد از اینکه کمی حالم بهتر شد، در روند درمان، امور مربوط به نورولوژی و فیزیوتراپی باید با هم هماهنگ میشدند و با کم و زیاد کردن داروها همه راهها امتحان شد که کار بسیار دشواری بود. لذا در ایران این بخش از درمان امکانپذیر نشد و به دلیل رعشههای بیدلیل، کار فیزیوتراپی پیش نمیرفت. به همین دلیل برای ادامه درمان به کشور آمریکا اعزام شدم. در آنجا دکتر قاجار پس از معاینه مرا به یکی از معتبرترین بیمارستانهای نیویورک به نام «مونته ساینا» معرفی کرد. ترجمه نام بیمارستان به زبان عربی «طور سینا» است. هنگام ورود به بیمارستان یک ستاره داوود بزرگ بر سردر بیمارستان توجه مرا به خودش جلب کرد. آنجا مرا به بخش نورولوژی بردند که در آن بخش پزشکان بسیار با محبتی حضور داشتند و بسیار مرا مورد لطف خود قرار دادند و گفتند مرا به صورت رایگان درمان خواهند کرد. "
او سپس می افزاید که دیدن کادر یهودی بیمارستان طور سینا در نیویورک، او را به یاد محله کودکی خود در کاشان انداخت و دلاک یهودی که پسران محله را ختنه می کرده است. نکته اما اینجا بود که آن «دلاک» که در «محله» آقای حجاریان در کاشان دست به تیغ بود، یک دلاک معمولی نبود:
" تمام پزشکان حاضر در آن بخش(در بیمارستان طور سینا) دارای ریش بلند و عرقچین بودند و این مساله بعد از مدتی مرا دچار نگرانی کرد. یاد کاشان خودمان افتادم. زمان کودکی تابستانها که به آنجا میرفتیم یک مرد کلاهشاپو به سر به محض اینکه پایش را به محل میگذاشت، بچههای محله پا به فرار میگذاشتند و فریاد میزدند «شوفط» آمد. پدر و مادرها بچههایشان را زیر بغل میزدند و شوفط با تیغ جراحی آنها را ختنه میکرد و همیشه از شوفط در دل بچههای آن محلهها در کاشان ترس بود. بعدها شوفط به اسرائیل رفت و خاخام شد و «گدیدیا شوفط» نام گرفت که بلندمرتبهترین ربای یهودیان است. "[۱]
درباره «یدیدیا شوفط» گفتنی است که او پیش از انقلاب، بزرگترین ربای(حاخام) یهودیان و مرجع دینی اصلی یهودیان در ایران شد. او بعد از انقلاب به لس انجلس کالیفرنیا رفت و قطب یهودیان ایرانی این شهر بزرگ ایالات متحده شد.
حجاریان زمانی در سال ۸۸، یکی از بهترین نقشهای «سینمایی» خود را بازی کرد و در کنار عطریانفر و سعید شریعتی، با لقوه و لرزش و لکنت شدید کلام در تلویزیون چهرهی یک «متفکر» و «آکادمیسین» را از خود به نمایش گذاشت که جرمش نه طراحی و اجرای توطئه ضد نظام مستقر، که دگراندیشی بود(که خود این ماجرا به ضعف و نقصان مسوولان وقت صدا و سیما در جنگ ادراکی باز می گشت)، بعد از روی کار آمدن دولت مطلوبش در سال ۹۲، تمارض را کنار گذاشت و با انرژی فوقالعادهای تحلیلنویس و تحلیلگوی ثابت رسانههای حامی دولت شد. حالا او فعالتر از همیشه، به شبکههای اجتماعی هم ورود کرده و با لحنی هجوآلود، نظام و فرمانده فقید آن را به امربری از روسیه متهم می کند.
البته «استهزاء» و «ریشخند» از قدیم الایام از اوصاف اهل نفاق بوده است. عبدالله بن اُبّی، که به ابن سلول مشهور است از بزرگان قبیله خزرج در دوره جاهلیت در مدینه بود. او را میتوان یکی از چهرههای سرشناس منافقان صدر اسلام دانست. طعن و ریشخند پیامبر و مسلمین از خصوصیات بارز عبدالله و یارانش بود شان نزول برخی از آیات قرآن مجید(به ویژه سوره منافقون) به اعمال منافقانه وی و تلاش برای ایجاد فتنه در میان مسلمانان اختصاص دارد. او پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر اسلام آورد، ولی اسلامش منافقانه بود. اگر گرفتاری بر مسلمانان وارد میشد، به شدت آنان را نکوهش و شماتت مینمود و هرگاه خبر ناگواری را میشنید، آن را با شاخ و برگ بسیار میان مسلمین پخش میکرد.
[۱] https://www.isna.ir/news/۹۲۱۲۲۲۱۴۷۷۶