اصولاً در اعتقاد امام راحل، مشارکت سیاسی و تعیین نوع سرنوشت و حکومت سیاسی از حقوق اولیه ملت شمرده می‌شود.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


اسرائیل، قفل‌های بسته

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:

روز چهارشنبه هفته پیش، مهلت سه‌هفته‌ای «لاپید» برای تشکیل کابینه رژیم صهیونیستی به پایان رسید و او نتوانست موانع پیچیده‌ای که بر سر راه تشکیل دولت جدید است را از سر راه خود بردارد. از این رو رئیس‌جمهور رژیم اشغالگر فلسطین، «نفتالی بنت» وزیر سابق خارجه را مأمور تشکیل کابینه کرد. اما سؤال اساسی این است که آیا او می‌تواند موانعی که لاپید نتوانست از آن عبور کند را پشت سر بگذارد. روز یکشنبه او گفت: اگر نتواند در موعد سه‌هفته‌ای، دولت جدید را تشکیل دهد، رژیم اسرائیل لاجرم به سمت برگزاری پنجمین انتخابات طی حدود دو سال خواهد رفت. در این میان یک نکته متفق‌القول در اسرائیل وجود دارد و آن این است که دوران سیاسی نتانیاهو به پایان رسیده است. درخصوص این موضوعات نکاتی وجود دارد:


۱- یک سؤال اساسی این است که چرا اسرائیل نمی‌تواند مانع کنونی در تشکیل دولت را برطرف نماید؟ اگر به روند سیاسی رژیم صهیونیستی نگاه کنیم می‌بینیم که احزاب مقتدر و صاحب‌نام تاریخی یکی یکی از میدان خارج شده‌اند. امروز از حزب چپ‌گرای کار و شخصیت‌های مؤثری مثل ایهود باراک خبری در صحنه سیاسی نیست. حزب کادیما به رهبری ایهود اولمرت با شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه به حزب مستعجل تبدیل شد و از بین رفت. در دو سال گذشته، حزب لیکود به رهبری نتانیاهو با عدم توانایی در تشکیل دولت عملاً موقعیت خود را از دست می‌دهد. الان صحبت بر سر این است که آیا احزاب «یش عتید» و «خانه یهود» که در پارلمان ۱۲۰ نفره رژیم به ترتیب تنها ۱۱ و ۸ کرسی دارند، می‌توانند دولت تشکیل دهند؟ این به معنای به هم خوردن موازنه سیاسی در این رژیم است چرا که همین حالا حزب لیکود در پارلمان ۳۰ کرسی دارد و طبعاً برای تشکیل دولت و دست‌یافتن به ۶۱ کرسی موقعیت بهتری دارد. حداقل این چالش، فقدان قدرت سیاسی به‌گونه‌ای که بتواند به وضعیت نابسامان دو سال اخیر پایان دهد، می‌باشد. احزاب مقتدر هم‌اینک از توان افتاده و از دور خارج شده‌اند و احزاب کوچک به سختی می‌توانند جای احزاب مقتدر سابق را بگیرند به‌عنوان مثال حزب آبی سفید در انتخابات سال ۲۰۱۹ توانست حدود ۳۰ کرسی به دست آورده و مدعی نخست‌وزیری شود ولی با شکست در تشکیل دولت و برگزاری انتخابات سوم پارلمانی تعداد کرسی‌های آن به ۴ عدد نزول کرد و البته در انتخابات چهارم سال ۲۰۲۰ کرسی‌های آن به ۸ عدد رسید و البته از حاشیه خارج نشد.


۲- سقوط احزاب قدرتمند در اسرائیل و شکل‌گیری پی‌درپی احزاب جدید و سپس به‌حاشیه رفتن آن‌ها، رابطه مستقیمی با مقوله امنیت و شکست‌های امنیتی اسرائیل دارد. رژیم صهیونیستی حداقل از سال ۲۰۰۰ به طور متوالی با شکست در جنگ‌ها مواجه گردیده است. عقب‌نشینی کامل از لبنان و سپس شکست از حزب‌الله در سال ۱۳۸۵، عقب‌نشینی ۱۳۸۴ از غزه -که از سال ۱۳۴۶ در اشغال رژیم صهیونیستی بود- و سپس شکست از مقاومت فلسطین در پنج جنگی که در این فاصله روی داده است، احزاب اسرائیلی را با دشواری مواجه کرده و امکان حفظ اقتدار تاریخی را از آنان گرفته است کما اینکه ناامیدی ناشی از شکست‌ها که بر کل جامعه سیاسی صهیونیستی سایه افکنده، امکان شکل‌گیری یک جریان قوی جدید را از بین برده است. همه می‌دانیم که اسرائیل یک دولت نیست یک ارتش است که برای آن ملتی نظامی تعریف شده است. بر این اساس اولین مطالبه از این دولت، مطالبه امنیت می‌باشد وقتی امنیت با علامت سؤال‌های پیاپی مواجه می‌شود، طبعاً دولت در کارکرد اصلی زیر سؤال رفته و ناکارآمد دیده می‌شود. چنین دولتی زیر نگاه تند مطالبه‌گران نمی‌تواند دوام بیاورد کما اینکه احزاب تازه تأسیس هم نمی‌توانند در چنین فضایی به جلب اعتماد عمومی دست یابند. این وضعیت را اگر در دو دهه اخیر مرور کنیم درمی‌یابیم که روندی رو به شدت یافته و قابل مهار نبوده است. پس می‌توانیم بگوییم جامعه سیاسی اسرائیل هم‌اینک معنای خارجی خود را از دست داده است.


۳- شکست اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه اخیر، تصویر جدیدی از این رژیم را در برابر چشمان یهودیان قرار ‌داد. مخاطبان دولت در این رژیم می‌پرسند آیا روند رو به شدت حدود دو دهه گذشته، درگیری‌های فلسطینی‌-‌عربی علیه اسرائیل در ماه‌ها و سال‌های آینده کاهش می‌یابد یا مهار می‌شود؟ بسیار بعید به نظر می‌رسد که حتی در درون دولت اسرائیل کسانی وجود داشته باشند که بتوانند پاسخ معتبر مثبتی به این سؤال بدهند یعنی بگویند
«بله و دلیل آن این است». اما مسلماً این سؤال با پاسخ‌های منفی بسیار زیادی مواجه است. این پاسخ‌های منفی معتبر هستند یعنی می‌گویند «خیر و دلیل‌های آن هم این‌هاست». رژیم در طول جنگ ۱۲ روزه دو برابر جنگ ۲۲ روزه و به‌اندازه جنگ ۵۱ روزه زیر حجم عظیمی از موشک‌های شلیک شده قرار گرفت و این به آن معناست که در فاصله جنگ ۲۲ روزه در سال ۱۳۸۷ تا جنگ ۱۲ روزه در سال ۱۴۰۰ تهدیدپذیری امنیتی رژیم صهیونیستی
۴ برابر افزایش پیدا کرده است. اسرائیل در جنگ‌های بزرگ عربی هم تا این حد زیر فشار بارش بی‌امان تسلیحات نبوده است الان سؤال عناصر مهاجر یهودی این است که در جنگ بعدی قرار است چه تعداد موشک بر سر آنان فرو ریخته شود. در این جنگ، ارتش اسرائیل نشان داد که قادر نیست یک سپر دفاعی مستحکمی برای حفاظت از جان غاصبان صهیونیست باشد. این در حالی است که کارکرد ارتش در هر دولتی اولاً حفاظت از جان و امنیت جانی شهروندان خود می‌باشد.


نتیجه این موازنه چه خواهد بود؟ به عبارت دیگر وقتی مرور زمان با رشد گروه‌های مقاومت از یک‌سو و آسیب‌پذیری بیشتر شهروندان صهیونیست از سوی دیگر توأم می‌شود، مهاجرین چه راه‌حلی را پیش روی خود می‌بینند؟ پاسخ به این سؤال خیلی ساده است چرا که حفظ جان مقوله‌ای قابل معامله نیست و هر کسی آن را اولین مسئله خود تلقی می‌کند. بنابراین به طور قطع به‌زودی موج بازگشت یهودیان به اروپا، آمریکا، آسیا و آفریقا شکل می‌گیرد و به همین دلیل ارتش به دلیل خطری که این موج دارد، در برابر مرجوعین خواهد ایستاد. نتیجه این چه می‌شود؟ این روزها چندین نفر از صهیونیست‌ها از جمله رئیس‌سابق موساد پاسخ این سؤال را دادند آنان با صراحت گفتند: «جنگ داخلی سرنوشت محتوم اسرائیل است». تا چندی قبل رژیم جعلی اسرائیل برای نشان دادن دشمن اصلی خود، ایران را روی نقشه غرب آسیا علامت‌گذاری کرده بود، بعد از چندی در این تابلو علاوه بر نام ایران، نام مقاومت فلسطین به چشم می‌خورد. هم‌اینک روی این تابلو علاوه بر ۲ نام ایران و مقاومت فلسطین، نوشته شده است: «خود یهودیان»!


۴- یک نکته مهم این است که اسرائیل قادر به بازسازی خود نیست. وقتی سران اسرائیل با صراحت از لزوم برگزاری پنجمین انتخابات پارلمانی طی حدود دو سال صحبت می‌کنند، در واقع اعتراف می‌کنند که راه‌حل سیاسی وجود ندارد. زمانی که خود اسرائیل اعتراف می‌کند که در جنگ ۱۲ روزه اخیر با غافلگیری و در واقع با ناباوری مواجه شده است، زمانی که ارتش صهیونیستی می‌گوید قدرت رهگیری موشک‌های مقاومت و انهدام آنان از سوی ارتش لااقل ۴ بار کاهش پیدا کرده و از رهگیری ۴۰ تا ۵۰ درصد موشک‌ها در جنگ ۲۰۱۸ به رهگیری پانزده درصد موشک‌ها در جنگ ۱۲ روزه اخیر تنزل یافته است، وقتی رژیم اسرائیل می‌گوید نمی‌تواند مانع توسعه اقتدار مقاومت در غزه و کرانه شود، در واقع اعتراف می‌کند که دردهای شدید داخلی اسرائیل چاره داخلی ندارد. طبعاً دردی که چاره داخلی نداشته باشد چاره خارجی هم برای آن کارساز نخواهد بود. به عبارت دیگر وقتی ارتش اسرائیل نتواند مانع اقتدار بیشتر مقاومت فلسطینی شود، به طریق اولی ارتش آمریکا هم نمی‌تواند به آن کمک کند پس راه‌حلی برای اسرائیل وجود ندارد جز آنکه به طور جدی بپذیرد که فلسطین و ملت آن زنده‌اند و باید حقوق آنان به آنان بازگردانده شده و سرزمین فلسطین را ترک کنند.

خطر موج پنجم کرونا در سایه واکسیناسیون

حسین میرزایی در روزنامه ایران نوشت:


یک‌سال و اندی از حضور حیرت‌آور ویروس کرونا با پیامدهای خاص خود در جهان می‌گذرد و ما امروزه بسیاری از رفتارهای قبل خود را ترک گفته و سبک زندگی بازاندیشانه‌ای را برای خود جاری ساخته‌ایم. به ندیدن، دست ندادن، نبوسیدن و در آغوش نکشیدن یکدیگر عادت کردیم، ارتباط مجازی، همه زندگی ما را تسخیر کرده، گویی جهان واقعی جای خود را به جهان مجازی داده است. اضطراب، روان‌پریشی، افسردگی و تنهایی بیش از پیش بر انسان‌ها مسلط شده‌اند و رفتارهای وسواس‌گونه در جای جای زندگی ما جا باز کرده و احساساتی مانند خشم نهفته در افراد بیش از پیش انباشته شده است. با کشف اولین واکسن‌ها امید در دل جهانیان زنده شد که می‌توان از شر این بیماری نیز رها شد و زندگی عادی را از سر گرفت. در ایران نیز تزریق واکسن بیش از یک ماه است که به تناوب آغاز شده و نسیم خوشبینانه برای از بین رفتن شرایط قرنطینه وزیدن گرفته است.

اما دریافت دوز اول واکسن به هیچ عنوان به معنی حل مسأله و از بین رفتن شرایط احتیاط نیست. طبق پژوهش‌های بالینی، واکسیناسیون به‌طور آنی ابتلا به کووید ۱۹ را متوقف نمی‌کند به خاطر داشته باشیم که واکسن، میکروب (ویروس یا باکتری) ضعیف شده یا دستکاری شده را وارد بدن می‌کند که خود نمی‌تواند بیماری تولید کند اما به سیستم ایمنی بدن اجازه خواهد داد تا ویروس را بشناسد و برای آن پادتن تولید کند. در این حالت، اندام‌های زیستی ما مجهز می‌شوند تا هنگام حمله یک ویروس واقعی بهتر بتوانند از خود دفاع کند. این فرایند، زمانبر خواهد بود و اندام‌های زیستی ما به‌طور مستقیم محافظت نمی‌شوند. طبق گفته ایمونولوژیست‌ها، بعد از دریافت اولین دوز، دست‌کم تا دو هفته هیچ محافظتی برای بدن وجود نخواهد داشت و این دو هفته برای تولید پادتن در بدن ضروری است. این فرایند، برای همه واکسن‌ها صدق می‌کند. البته بعد از دو هفته نیز پادتن در بدن رو به افزایش می‌گذارد و این به معنی این نیست که بدن کاملاً محافظت شده است.


در این وضعیت باید منتظر دوز دوم واکسن باشیم که حداقل باید دو هفته بعد از دوز اول تزریق شود تا ایمنی نسبی بدن تأمین شود.  این سؤال همواره مطرح است که چه زمانی می‌توانیم به زندگی قبل از کووید ۱۹ باز گردیم؟ در واقع، بعد از دریافت دوز دوم در سراسر کشور، می‌توانیم به تغییرات در رفتارهای بهداشتی مثل برداشتن ماسک و تجمعات و ارتباطات بدون فاصله فکر کنیم. هنوز نادانسته‌ها درباره این ویروس بسیار است و عقل حکم می‌کند تا زمان قطعی مصونیت، باید همچنان به پروتکل‌های بهداشتی، یعنی ماسک زدن و رعایت فاصله فیزیکی مقید باشیم. حال که وضعیت رو به بهبود است و کشور از موج چهارم و وضعیت قرمز عبور کرده، لازم است با وجود ملال‌ها و خستگی‌ها، از رفتارهای پرخطر اجتناب کرده تا خدای ناکرده وارد موج پنجم فراگیری کرونا نشویم. با رعایت مداوم پروتکل‌ها، همچنان می‌توانیم خود و اطرافیانمان را از شر آسیب‌های این ویروس منحوس مصون سازیم.

کشتار سیاه‌پوستان در آمریکا؛ از تالسای ۱۹۲۱ تا مینیاپولیس ۲۰۲۰

ثمانه اکوان در روزنامه وطن امروز نوشت:

«چطور باید به مردمی که برای دعا خواندن و التیام بخشیدن به زخم‌های ناشی از تنفر نژادی به کلیسای من می‌آیند، بگویم که خدا عادل است و عدالت خدا بزودی در برابر چشمان شما نمودار می‌شود؟»
اینها صحبت‌های کشیش تنها کلیسای قدیمی به جا مانده از شهر تالسا در اوکلاهمای آمریکا است که بعد از آتش‌سوزی‌های گسترده در این شهر، همچنان پابرجا مانده بود. او که خود از نوادگان قربانیان کشتار نژادی در محله گرینوود تالسا در سال ۱۹۲۱ میلادی است، در مستندی که بتازگی توسط شبکه ان‌بی‌سی منتشر شده، می‌گوید: «ما تمام تلاش خود را می‌کنیم تا عدالت در حق خانواده‌هایی که دقیقا ۱۰۰ سال پیش عزیزان خود را در این اتفاق وحشتناک از دست دادند، برقرار شود». تلاش برای کشف گورهای جمعی، تشکیل کمیسیون ویژه برای بررسی این کشتار و درخواست از کنگره برای وارد شدن به این مساله و پرداخت غرامت به خانواده‌ها بعد از گذشت ۱۰۰ سال، از مواردی است که شهروندان تالسایی و از جمله کشیش خیابان گرینوود در یکصدمین سالگرد این حادثه به دنبال آن هستند.


اتفاقات محله گرینوود در تالسا از روز ۳۰ مه آغاز شد. تفکیک نژادی در آمریکا و برخورد حقارت‌آمیز با سیاهان در سراسر آمریکا باعث پدید آمدن محله‌هایی در تمام شهرهای آمریکا شده بود که مختص زندگی سیاه‌پوستان بود. آنها در جوامع کوچک خود احساس امنیت بیشتری می‌کردند. سیاه‌پوستان تالسا اما تنها به جمع شدن در یک محله اکتفا نکرده بودند. آنها تجارت و کاسبی خود را به راه انداخته بودند و طولی نکشید که  سیاهان تبدیل به جمعیت ۸۰ درصدی این شهر شدند. آنها زمین زراعی داشته، تجارت می‌کردند، خانه‌های بسیار گران‌قیمتی برای خود ساخته بودند و حتی تعدادی از تجار آن دارای هواپیمای شخصی بودند. سفیدپوستان بر عکس سایر شهرهای آمریکا در این شهر در حاشیه ساکن شده و در اقلیت به سر می‌بردند. آوازه ثروت سیاهان در این شهر باعث جذب تعداد بیشتری از آنها به این شهر می‌شد. رسانه‌ها دیگر از تالسا با عنوان «وال‌استریت سیاه» آمریکا یاد می‌کردند؛ شهری که قرار بود ذهنیت نسبت به طبقه اجتماعی سیاهان را برای همیشه تغییر دهد.


با این حال این شهر کوچک اما زیبا چندان هم روی آرامش به خود ندید و سفیدپوستان متعصب در پی بهانه‌ای کوچک، بزرگ‌ترین عملیات تروریستی زمینی و هوایی را علیه این شهر ترتیب داده و ۳۵ بلوک از این شهر را طی ۱۸ ساعت درگیری زمینی و هوایی با خاک یکسان کرده و در حدود ۳۰۰ سیاه‌پوست را نیز به قتل رسانده و در گورهای جمعی به خاک سپردند. آنها به بهانه اینکه یک پسر سیاه‌پوست ۱۹ ساله در آسانسور یک عمارت، به یک دختر سفیدپوست بی‌احترامی کرده است، شورشی عظیم به پا کرده و کل شهر را به خاکستر تبدیل کردند. بعد از مدتی با جمع‌آوری تاریخ شفاهی شهر، مشخص شد این ادعا هرگز درست نبوده است و کشته شدن ۳۰۰ نفر و مفقود شدن حدود ۱۰۰۰ نفر و بی‌خانمانی و آوارگی حدود ۱۰ هزار سیاه‌پوست، حاصل یک دروغ بوده است برای ویران کردن پایه‌های اعتماد به نفس سیاهان در آمریکا.


سیاه‌پوستان تالسا بر این باورند که نخستین حمله تروریستی از طریق هوا به خاک آمریکا نه در ۱۱ سپتامبر و نه توسط القاعده، بلکه در تالسا در سال ۱۹۲۱ و توسط سفیدپوستانی که با هواپیماهای شخصی بر سر مردم بمب می‌ریختند صورت گرفته است. کتاب‌های تاریخی آمریکا معمولا صحبتی از تالسا به میان نمی‌آوردند اما بعد از سال ۲۰۰۱ که کمیسیونی مسؤول رسیدگی به این حادثه در آمریکا شد و گزارش خود را منتشر کرد، دیگر می‌توان داستان‌های مختلف درباره تالسا و سیاهان این شهر را در رسانه‌های آمریکایی پیدا کرد.


امسال به مناسبت صدمین سالگرد این حادثه، رسانه‌های مختلف آمریکایی از ۳ مستند جدید در این باره رونمایی کردند؛ مستندهایی که نه براساس گفته‌های دولتی، بلکه بر اساس تاریخ شفاهی سیاهان و معدود افراد باقیمانده از این حادثه تهیه شده است. نکته جالب در این مستند حضور چندین نسل از اعضای یک خانواده در این شهر و صحبت‌های هر کدام درباره نگاه‌شان به تبعیض نژادی در سیستم و ساختار ایالات متحده است.

پیرمردی با اشاره به اینکه پدرش در مغازه خود در تالسا این داستان‌ها را با سیاه‌پوستان در میان می‌گذاشته و از آن دوران مخوف می‌گفته، می‌گوید بعد از آن، من شاهد بودم که چگونه پدرم مغازه را در خدمت جنبش حقوق شهروندی مارتین لوترکینگ قرار داد و اعضای فعال این جنبش در جلسات و گردهمایی‌های مغازه دور هم جمع و خواستار رفع قانون‌های تبعیض‌آمیز علیه سیاهان در آمریکا می‌شدند. او از خاطره خود از سفرش به واشنگتن برای شرکت در راهپیمایی مقابل بنای یادبود لینکلن می‌گوید و از اشک‌هایی می‌گوید که هنگام شنیدن سخنرانی «رویایی دارم» مارتین لوترکینگ بر گونه‌هایش جاری می‌شده است. او از شهردار محافظه‌کار شهر در دوران جورج بوش می‌گوید که در برابر خواسته‌های مردم برای کند و کاو قبرستان‌ها و پیدا کردن جنازه‌های انبار شده روی هم، مقاومت می‌کرد و شهری را به تصویر می‌کشد که دیگر تنها ۱۵ درصد از جمعیتش را سیاهان تشکیل می‌دهند. او به اتوبان‌های روگذری اشاره می‌کند که محله سیاهان را به زیرزمینی کثیف در شهر تبدیل کرده تا جلوی تجارت آنها را حتی در سال ۲۰۲۱ بگیرد و می‌گوید حالا این بار در مغازه‌ای که از پدرم به ارث رسیده، دور هم جمع می‌شویم تا درباره جورج فلوید یا دیگر جوانان سیاه‌پوستی که هر روز به دست نیروهای پلیس آمریکا کشته می‌شوند صحبت کنیم: اینجا تالسا است و زمان همچنان در روز ۳۰ و ۳۱ مه ‌۱۹۲۱ باقی مانده است. ما هنوز هم به دست سفیدپوست‌های افراطی کشته می‌شویم و هیچ‌کس برای این کار به زندان نمی‌رود.


مغازه او حالا جزئی از تاریخ شفاهی شهر تالسا است؛ تاریخی که می‌گوید لینکلن با جنگ داخلی برده‌ها را آزاد نکرد، جان اف کندی نتوانست و نخواست سیستم تبعیض و تحقیر را علیه سیاه‌پوستان از بین ببرد. اوبامای سیاه‌پوست رئیس‌جمهوری نبود که بتوان «سیاه‌پوست» خطابش کرد و حالا دولت دموکرات بایدن نیز با تمام شعارهایی که می‌دهد نمی‌خواهد به تبعیض اقتصادی علیه سیاهان پایان دهد. شعارهای او برای بازسازی زیرساخت‌های آمریکا شامل مناطق سیاه‌پوست‌نشین نمی‌شود و آزادراه‌های بی‌نهایت سفیدپوستان همچنان بالای سر سیاهان، مانعی بزرگ برای رونق اقتصادی محله‌ها و شهرهای آنها ایجاد می‌کند.


کشیش کلیسای محله گرینوود با اشاره به مبارزات خود و گروه‌های فعال مدنی برای گرفتن غرامت از دولت آمریکا درباره حادثه تالسا می‌گوید: «این ما مردم هستیم که با تلاش‌های خود باید ثابت کنیم عدالت وجود دارد و مرحمت و لطف خدا ما را برای رسیدن به حقوق‌مان و برقراری عدالت رهنمون می‌شود». گرینوود حالا به محله‌ای برای تربیت مبارزان اجتماعی تبدیل شده است؛ کسانی که راهپیمایی‌های اعتراضی به تبعیض علیه سیاهان را در روزهای تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا ترتیب دادند و رئیس‌جمهور نژادپرست آمریکا را به جایی رساندند که برای مخفی شدن از دست معترضان سیاه‌پوست مجبور شد یک شب را در پناهگاه زیرزمینی کاخ سفید بگذراند!

عناصر قدرت ساز منطقه ای مقاومت

امیر مسروری در روزنامه خراسان نوشت:

چندی پیش سرلشکر سلامی فرمانده کل سپاه در سخنرانی درباره عناصر امنیت ساز منطقه ای سخن به میان آورد. سلامی با اشاره به جایگاه محور مقاومت، مبانی قدرت را در منطقه غرب آسیا درون زا و متفاوت از راهبردهای آمریکا برشمرد. فرمانده سپاه با اشاره به پیروزی های مقاومت اسلامی از جایگاه متزلزل آمریکا در غرب آسیا نیز سخن گفت اما سوال این جاست عناصر قدرت ساز منطقه ای چیست؟

۱- قطع نیاز به آمریکا: یکی از مهم ترین عناصر قدرت ساز، توان رزمی و آمادگی دفاعی و آفندی است. بسیاری از تجهیزات نیروهای مسلح جهان به ویژه غرب آسیا بدون همکاری با پنتاگون و صنایع دفاعی و تسلیحات سازی آمریکا غیرممکن است فعال باشد؛ اما در محور مقاومت این موضوع کاملا برعکس است. دانش تسلیحاتی جبهه مقاومت به سبب تحریم های مختلف عملا درون گرا و فاقد وابستگی به بازیگر خارجی است. امروز در بسته ترین منطقه جهان ( نوار غزه) مقاومت توانسته قدرت آتشی به دست آورد که سامانه های موشکی و ضد موشکی رژیم صهیونیستی را با چالش اساسی مواجه سازد. غزه ای که در کمال ناباوری در محدودترین شرایط جنگی قرار دارد، روزانه بیش از ۳۰۰ موشک، راکت و خمپاره به سمت اهداف مختلف در سرزمین های اشغالی شلیک کرده است. این موضوع یکی از مهم ترین عناصر قدرت ساز منطقه ای است.

۲- کمربند منطقه ای: تفرقه بینداز و حکومت کن، یکی از اصلی ترین سیاست های بازیگران خارجی در غرب آسیا به ویژه در حوزه های دینی و مذهبی بوده است. جنگ های قومیتی، راه اندازی درگیری های مذهبی و دینی و رنگ و لعاب اجتماعی دادن به آن یکی از مهم ترین رویکردهای امنیتی آمریکا در غرب آسیاست. از ابتدای تشکیل داعش و پس از تشکیل ارتش جهانی مقاومت ( متشکل از سوریه، لبنان، عراق، یمن، پاکستان، افغانستان، گروه های مختلف فلسطینی، کردی، ایزدی و...) عملا کمربند مقاومت در غرب آسیا تشکیل شد. راهبردی که قرار بود موجب جدایی تهران از فلسطین شود به محور اتصال تهران با بغداد، دمشق و بیروت مبدل  شد و دسترسی زمینی تهران – غزه را فراهم ساخت. کمربند منطقه ای  بزرگ ترین دستاورد جبهه مقاومت در سال های اخیر است و هر بازیگر خارجی و داخلی بدون توجه به نقش و اثر گذاری آن نمی‌تواند درباره غرب آسیا بیندیشد.

۳-دین: دین و مذهب که یک پارادایم ناهمگون در غرب آسیا در نیم قرن اخیر بود، با شکل گیری مقاومت به یک پارادایم متحد ساز و اجماع ساز تبدیل شده است. در مقاومت از سنی تا شیعه، از علوی تا دروزی، ایزدی تا مسیحی به عنوان واحدهای مذهبی مختلف با هدف مشترک به معنای اتحاد در برابر دشمن خارجی گرد یکدیگر آمده و مسئله اخراج نیروهای آمریکایی و مبارزه با رژیم صهیونیستی به اولویت روزمره  و حتی ایدئولوژیک  آن ها تبدیل شده است. پارادایمی که قرار بود مزاحم امنیت مقاومت شود به عنصر مقوم آن تبدیل شده است.

۴- آلترناتیو غرب: غرب آسیا پس از سایس پیکو یکی از مناطق بسیار مهم در نمایش چهره غیر عزتمندانه از سیاست ورزی داخلی و خارجی است. کشورهایی که عمدتا دست نشانده سیاسی غرب بودند و بر آن هستند منافع استراتژیک و اقتصادی واشنگتن، لندن و دیگر کشورهای بازیگر خارجی را تامین کنند. با شور انقلاب اسلامی و پس از آن پیروزی های عزتمندانه مقاومت در برابر داعش، آمریکا، رژیم صهیونیستی و موارد مشابه، عملا مقاومت به آلترناتیو غرب در غرب آسیا تبدیل شد که هدفش اتکا به مردم و توجه به خواست اجتماعی است. موضوعی که مهم ترین تهدید برای دولت ها با سیاست های مونوکراسی  و خاستگاه پادشاهی مورد حمایت غرب است.

این ۴ بخش تنها بخشی از عناصر قدرت ساز و حیاتی مقاومت در سال های اخیر است که ظرفیت مهمی برای ناامن سازی منافع آمریکا و دیگر بازیگران متجاوز خارجی است.


امام (ره) و مشارکت سیاسی

حسن رشوند در روزنامه جوان نوشت:

نزدیکی انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری با ایام سوگواری معمار کبیر انقلاب که خالق انقلابی بود که طعم شیرین مشارکت مردم در تعیین سرنوشت‌شان را به مردم چشاند، می‌تواند بازخوانی مجددی بر اندیشه‌های مترقی امام در حوزه مردم‌باوری و مردم‌سالاری باشد. اعتقاد به مشارکت و حضور مردم در تمام عرصه‌های سیاسی- اجتماعی از عقایدِ همیشه ثابت امام (ره) بود؛ به‌طوری‌که در تاریخِ شناخته‌شده سیاسی این سرزمین، انقلاب اسلامی را باید نماد تمام‌عیار مشارکت مردم در عرصه‌های سیاسی دانست. به فرمایش امام خمینی، مردم این مرز و بوم هیچ‌گاه در نظام‌های سیاسی پیشین، نقش اساسی و روشنی نداشتند و حتی پس از مشروطه، که ندای دموکراسی‌خواهی برخاسته بود، نیز مردم در انتخابات (جز در پاره‌ای محدود از زمان‌ها) هیچ نقشی نداشتند. خصوصاً در دوره معاصر، سعی استبداد و استعمار این بود که مردم از صحنه سیاسی کشور دور بمانند.
تأکید امام راحل بر جمهوریت و آرای عمومی، برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی در ابتدای انقلاب، نهادینه کردن انتخابات در قانون اساسی و اتکای تمام نهادهای سیاسی قدرت بر آرا و حضور مردم و نیز برگزاری انتخابات در همه شرایط سخت آشوب‌های سال‌های ابتدای انقلاب و هشت سال جنگ تحمیلی و زیر بمباران رژیم بعث و نظایر آن به‌خوبی ایمان راسخ امام به مشارکت مردمی را نشان می‌دهد.


برکسی پوشیده نیست که دو واژه «اسلام» و «مردم» پر کاربردترین واژه‌ها در میان سخنان حضرت امام (ره) بود و ۲۱ جلد صحیفه نور و وصیتنامه الهی – سیاسی آن پیر خوش ضمیر، گواهی بر درستی این نکته است که مقوله مشارکت سیاسی و حضور مردم در صحنه‌های انقلاب و تعیین سرنوشت‌شان دارای اهمیت بسزایی است. امام سرنگونی پهلوی و برقراری نظام اسلامی را محصول همین مشارکت و حضور دائمی می‌دانستند؛ مانند اداره جنگ، حفظ نظام و جلوگیری از توطئه‌ها و ده‌ها مورد دیگر.


اصولاً در اعتقاد امام راحل، مشارکت سیاسی و تعیین نوع سرنوشت و حکومت سیاسی از حقوق اولیه ملت شمرده می‌شود. تا آنجا که می‌فرمایند: «از حقوق اولیه هر ملتی است که باید سرنوشت و تعیین شکل و نوع حکومت خود را در دست داشته باشد.»


اعتقاد راسخ امام به مقوله خدمت به مردم خدمت به مردم و خصوصاً مستضعفان جامعه (و حتی جهان) از مؤلفه‌های بارز و مشخص اندیشه سیاسی امام است. امام تأکید داشتند که مسئولان در نظام اسلامی باید بدانند که هیچ عذری برای عدم خدمت ندارند؛ چراکه نظام اسلامی مانند رژیم گذشته نیست که مأمور و مزدور بیگانه باشد و اگر کارگزاران هم بخواهند به مردم خدمتی کنند، مانعی داشته باشند. آن‌ها در واقع با ظرفیتی که انقلاب فراهم کرده است، این فرصت، مقام و این توفیقِ خدمت را به دست آورده‌اند. بنابراین، باید قدر این توفیق را با خدمت به مردم ادا کنند و بدانند که مقام و مسئولیت تنها زمانی ارزش دارد که موجب خدمت به مردم شود و این خدمت‌رسانی نیز صدالبته و به‌هیچ‌وجه نباید موجب منت بر مردم بشود و بلکه بالعکس این مردم هستند که بر مسئولان منت دارند و مسئولان باید به مردم بدون هیچ منتی خدمت کنند.
امام به کرات خود را خدمتگزار و سرباز مردم و عمرشان را وقف خدمت به آن‌ها می‌دانستند و می‌فرمودند که «تا حیات دارم خدمتگزار همه هستم»، «من را هم به خدمتگزاری قبول کنید که من خدمتگزار هستم و تا آخر خدمتگزارم» اوج این تواضع را می‌توان در این جمله تاریخی ایشان جست‌وجو کرد که فرموده بودند: «اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست.»‌


تکلیف محوری و مسئولیت‌پذیری، دو اصل تفکیک‌ناپذیر در اندیشه امام پرواضح است که در عالم سیاست، بیشتر به عمل سیاسی و نتایج مطلوب آن اندیشیده می‌شود و تقریباً به «انگیزه» کارگزاران سیاسی توجهی نمی‌شود. به این معنا که هزینه‌کرد و سرمایه‌گذاری سیاسی باید ناظر و معطوف به توفیقات سیاسی و دستیابی به حوزه قدرت سیاسی باشد. چنانکه مفاهیم رایجی همچون «رقابت سیاسی»، «پیروزی و شکست انتخاباتی»، «منافع ملی»، «ائتلاف احزاب» و مانند آن به‌خوبی این رویکرد عمل‌گرایانه را نشان می‌دهد. با این همه، اما امام (ره) با ادبیاتی دیگر، سیاست را اندیشه و تدبیر می‌کردند. از نظرگاه امام، اموری که مربوط به حوزه رفتار انسان است بر دو قسم هستند. در پاره‌ای از آن‌ها انسان الزاماً باید ناظر به نتیجه، عمل کند و اگر مطمئن شد که منتج است، به آن اقدام نماید و لکن قسمی دیگر از امور انسانی‌اند که انسان باید صرفاً به سبب تکلیف بودن آن امر، به آن عمل کند، هرچند ممکن است نتایج بالایی هم داشته باشد، اما ملاک عمل باید التزام به تکلیف باشد. در اینجا علم به نتایج ضروری نیست.


امام خمینی در اقدامات سیاسی خود، اصولاً براساس همین اصل (تکلیف‌گرایی) حرکت می‌کردند؛ یعنی همواره «تقدم تکلیف بر نتیجه» از اصول ثابت اندیشه سیاسی ایشان بود و این اصل را فراوان در سخنان خود تأکید و تکرار می‌کردند. از نظر ایشان، انسان مکلف است که به تکلیف خود عمل کند و نتیجه را به خدا بسپارد و در این صورت، چه پیروزی ظاهری نصیبش شود یا شکست ظاهری، در هر دو صورت، پیروز است؛ چراکه عمل به تکلیف کرده است؛ بنابراین ترس و شکست در این مکتب معنا نخواهد داشت؛ لذا آنچه در این دوره از انتخابات بر اساس اندیشه تکلیف گرایی امام (ره) باید به آن توجه ویژه داشت، نفس حضور مردم در انتخابات که یک عمل تکلیفی است، می‌باشد. هرچند طبیعی است که با توجه به شرایط امروز کشور از لحاظ اقتصادی و توجه به این نکته که برای ادامه مسیر انقلاب اسلامی و رسیدن به اهداف متعالی در سند ۵۰ ساله تمدن نوین اسلامی و گام دوم انقلاب ۴۰ که اکنون در آغاز راه آن هستیم، حصول به یک نتیجه مطلوب با یک رئیس‌جمهور معتقد و پیگیر برای ادامه این مسیر ضروری است. از این رو در کنار عمل به تکلیف، نتیجه انتخاب نیز اهمیت می‌یابد.