کد خبر 1239291
تاریخ انتشار: ۹ تیر ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۵

حقانی ریشه جریان‌هایی مانند منافقین را نه به سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶، بلکه به مشروطه بازگرداند و گفت: ادامه آن جریانی که آن دوره با شیخ‌فضل‌الله نوری درگیر بود، امروز با نظام اسلامی درگیر است.

به گزارش مشرق، به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت آیت‌الله بهشتی و همراهان ایشان، همایش بزرگداشت شهدای هفتم تیر به همت پژوهشکده تاریخ معاصر و با همکاری مجموعه فرهنگی شهدای هفتم تیر (سرچشمه)، دوشنبه ۷ تیر ۱۴۰۰، در مؤسسه فرهنگی شهدای هفتم تیر (محل وقوع این حادثه تروریستی) برگزار شد.

در آغاز این همایش، دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، از دشواری‌هایی که در کار تهیه نشریه «شهرآشوب» (سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور) وجود داشت سخن گفت و پس از آن با اشاره به سخنان مقام معظم رهبری درباره اهمیت تاریخ اظهار کرد: حضرت آقا در بیانیه گام دوم به تاریخ و لزوم پرداختن جوانان به تاریخ اشاره می‌کنند و بر این نکته تأکید می‌کنند که تاریخ را از اهلش بشنوید و اگر تاریخ را از قلم‌ها و زبان‌های منحرف بشنوید حقایق قلب می‌شود و آن‌طور که در فرمایشات دیگرشان بود، جای شهید و جلاد عوض می‌شود.

با این صحبت مقدماتی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر وارد بحث واقعه هفتم تیر شد و درباره آن گفت: درست است که درباره این واقعه و آن تابستان خونبار به مناسبت‌های مختلف مراسم برگزار می‌شود، اما به نظر من آن‌چنان که باید و شاید، ما به این ماجرا و کلا رویدادهای مربوط به دهه ۱۳۶۰ نپرداخته‌ایم و ازهمین‌رو، دشمنان توانسته‌اند با تحلیل‌های غلط و ناروای خود در خصوص اتفاقات این دهه، ذهن جوانان ما را مغشوش کنند و جلادی که خون بیش از پانزده‌هزار نفر از مردم و شخصیت‌های این کشور را بر گردن دارد مظلوم نشان دهند و مدعی حقوق بشر شوند.

او در ادامه به شبهاتی اشاره کرد که درباره وقایع دهه ۱۳۶۰ مطرح می‌شود و درباره آنها این چنین اظهار کرد: یکی از این شبهات این است که نظام و نیروهای انقلابی در قبال جریان‌ها و گروه‌ها بردباری نداشتند و آنها را به موضع درگیری‌های مسلحانه کشاندند. بعد در ریشه‌یابی این اتفاقات، آنها را رویدادهای زندان‌های قبل از انقلاب برمی‌گردانند و به‌ویژه بر فتوایی انگشت می‌گذارند که درباره نجس بودن مارکسیست‌ها صادر شد و موجب گردید جریان اسلامی تابع مرجعیت شیعه، دربرابر آن جریان‌ها نوعی فاصله‌گذاری را رعایت کنند.

دکتر حقانی با غیرواقعی خواندن این تحلیل‌ها، ریشه این مشکلات را نه به سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶، بلکه به مشروطه بازگرداند و گفت: مشروطه و تحولات پس از آن، یعنی ظهور و بروز جریان‌های غربی و بعد از آن جریان‌های مارکسیستی در کشور خودبه‌خود اختلافاتی را به‌وجود آورد. می‌بینیم ادامه آن جریانی که آن دوره با شیخ‌فضل‌الله نوری درگیر بود، یعنی همان جریان غرب‌گرا، امروز با نظام اسلامی درگیر است و آن حرف‌هایی که جریان‌های غرب‌گرا علیه مرحوم شیخ‌فضل‌الله نوری می‌گفتند امروز در خصوص نظام اسلامی گفته می‌شود.

او در ادامه به مسیر شکل‌گیری و رشد جریان روشنفکری دینی اشاره کرد و گفت: جریان روشنفکری دینی از دل همین اتفاقات زاده می‌شود و ما شاهد جریانی هستیم که به سمت اسلام منهای روحانیت می‌رود که البته در دهه ۱۳۵۰ و اوخر دهه ۱۳۴۰ خیلی جدی‌تر و شفاف‌تر علنی می‌شود. در این دوره، برای جوان‌های ایرانی مخصوصا آنهایی که پرشور و اهل مبارزه بودند، یک چهره کاملا متحجرانه از روحانیت شیعه ارائه می‌شود.

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر در بخش دیگری از سخنان خود، از موضع‌گیری جریان روحانیت شیعه در برابر جریان یادشده سخن گفت و به این نکته اشاره کرد که در ابتدای فعالیت این جریان، حتی از وجوهات شرعی به آنها کمک داده می‌شد، ولی وقتی دیدند که این جریانی که به عنوان جریان دینی به آن امید بسته بودند به سمت تفکرات التقاطی رفته است نسبت به آن حساس شدند، اما باز هم با احتیاط با آن برخورد می‌کردند.

وی در ادامه برای نمونه، حساسیت‌های شهید آیت‌الله مطهری نسبت به این جریان را که در دو اثر ایشان جلوه یافته است تشریح کرد و گفت: شهید مطهری در پاورقی‌های کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» با مهندس بازرگان و سران فکری نهضت آزادی به‌ویژه درمورد کتاب «راه طی‌شده»، که مبنای کار سازمان مجاهدین خلق بود، بحث و گفت‌وگوی جدی دارد و اشکالات عمیقی به این کتاب وارد می‌کند.

نامه شهید مطهری به امام خمینی، که در سال ۱۳۵۶ نوشته شد، اثر دیگری بود که دکتر حقانی به آن اشاره و آن را نمود دیگری از جریان‌شناسی درست این استاد مجاهد نسبت به جریان التقاطی مجاهدین عنوان کرد. سخنان وی درباره این اثر چنین بیان شد: این نامه در سال ۱۳۵۶ نوشته شده است، ولی ایشان اشاره می‌‎کند که دو سال پیش از اروپا هم یک چیزی برای شما [: حضرت امام] نوشتم؛ یعنی در سال ۱۳۵۴ شهید مطهری چنین بحصی را با حضرت امام مطرح می‌کند. ایشان به نفوذ افکار مارکسیستی در محافل مذهبی اشاره می‌کنند و اینکه آنها نماز را در حد یک امر سیاسی و حزبی تنزل می‌دهند. بعد هم اشاره می‌کنند به سازمان مجاهدین و می‌گویند: اینها از حزب به انشعاب مذهبی رسیده‌اند.

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر پس از بیان اینکه در سال ۱۳۵۶، شهید مطهری تبدیل شدن آنها به یک فرقه را کاملا پیش‌بینی کرده بود، سخنان خود را ادامه داد: نکته دیگری که شهید مطهری در این نامه به آن اشاره می‌کنند این است که آنها می‌گویند ما به خودکفایی رسیده‌ایم که عنوان دیگر همان اسلام منهای روحانیت است؛ یعنی ما در فهم اسلام و قرآن احتیاجی به روحانیت نداریم و خودمان خودکفا هستیم. البته تز اسلام منهای روحانیت تقریبا از نهضت آزادی شروع شد و سپس به گروه‌های دیگر نظیر گروهک فرقان نیز تسری پیدا کرد و فقط مختص سازمان مجاهدین خلق نبود.

دکتر حقانی در بخش دیگری از سخنان خود به دیدگاه‌های مختلفی اشاره کرد که درباره انقلاب اسلامی مطرح است و یکی از این دیدگاه‌ها را نقش قائل شدن برای گروه‌های مختلف در پیروزی انقلاب اسلامی عنوان کرد و گفت: در سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه یادآور سعی شده است دیدگاه‌های مختلف که با بعضی از آنها هم موافق نیستیم، آورده شود تا خوانندگان خودشان قضاوت کنند. یکی از مسائل محوری که در این نشریه مطرح می‌شود و به نظر من مسیر تحلیل درست وقایع دهه ۱۳۶۰ را منحرف می‌کند این است که مدعی هستند گروه‌های مختلف در انقلاب اسلامی نقش داشتند و بعد انحصارطلبی باعث شد آنها حذف شوند.

وی در پاسخ به این تحلیل گفت: ما منکر آن نیستیم که گروه‌های بسیاری با رویکردهای متفاوت و اهداف مختلف با رژیم پهلوی مبارزه می‌کردند، اما تنها نهادی که در ایران، قدرت بسیج‌گری داشت روحانیت شیعه بود و اتفاقا جریان‌های دیگر با عناوین مختلف خودشان را به روحانیت شیعه وصل می‌کردند تا از ظرفیت بسیج‌گری آن استفاده کنند. نهضت آزادی با پهلوی مبارزه می‌کرد برای رژیم مشروطه سلطنتی و کسی را نتوانسته بود پای کار بیاورد تا جمع کثیری وارد مبارزه بشوند. سازمان مجاهدین هم همین‌طور؛ ابتدای کار یک سری جوان بودند که دغدغه داشتند و آمدند پای کار و دست به اسلحه بردند هرچند روش مسلحانه جواب نمی‌داد و مردم هم با آنها همراهی نکردند. گروه‌های چپ هم که هیچ جایگاهی در شکل‌گیری انقلاب اسلامی نداشتند.

حکم امام خمینی درباره اعدام‌های سال ۱۳۶۷ ، هم مبنای فقهی دارد و هم مبنای حقوقی

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد نیازی، رئیس سابق سازمان قضایی نیروی مسلح، سخنران دوم این همایش بود که حکم امام خمینی درباره اعدام‌های دهه ۱۳۶۰ را موضوع سخنان خود قرار داد. وی با اشاره به اینکه درباره این حکم، سؤالات و شبهات بسیاری مطرح می‌شود، برای بررسی این شبهات و پاسخ به آنها به دهه ۱۳۶۰ و اوضاع کشور در آن زمانه گریز زد و گفت: حکم امام در سال ۱۳۶۷ صادر شد. در آن زمان ما عقب‌نشینی‌هایی در جبهه داشتیم و شرایط اقتضا می‌کرد که جنگ پایان یابد و ازهمین‌‎رو حضرت امام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتند. در پی این امر، دشمنان با این تحلیل که ایران به دلیل ضعف، این قطعنامه را پذیرفته است به این نتیجه رسیدند که امروز روز ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی است؛ بنابراین از یک‌سو صدام قطعنامه را نپذیرفت و از سوی دیگر منافقین به عملیات فروغ جاویدان دست زدند و از مرزهای غربی کشور و سر پل ذهاب راهی کرمانشاه شدند. برنامه منافقین پس از رسیدن به کرمانشاه این بود که دولت موقت خود را اعلام کنند و نیروهای خود را به شهرهای همدان، قزوین و تهران برسانند، اما به لطف خدا عملیات مرصاد شکل گرفت و منافقین شکست مفتضحانه‌ای خوردند.

نیازی در ادامه با اشاره به بخشی از جنایت‌های منافقین اظهار کرد: منافقین در دهه ۱۳۶۰ هفده‌هزار نفر را ترور کردند و در زمان جنگ نیز، صدام و نیروهای حزب بعث با کمک‌های اطلاعاتی آنها تهران و شهرهای دیگر را موشک‌باران می‌کردند.

رئیس سابق سازمان قضایی نیروی مسلح با این مقدمه به بررسی حکم امام پرداخت و گفت: عملیات مرصاد در ۷ مرداد ۱۳۶۷ رخ داد و حکم حضرت امام دو روز بعد از عملیات مرصاد صادر شد. در مقدمه حکم امام به جنایت‌های منافقین، ارتداد سران آنها، محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک این گروه در شمال، غرب و جنوب با همکاری حزب بعث، ضربات ناجوانمردانه آنها علیه نظام و مردم اشاره شده است. این مقدمه نشان می‌دهد که امام هم از ناحیه منافقین و هم از ناحیه کسانی که در زندان به‌سر می‌بردند و بر سر موضع نفاق خود پافشاری می‌کردند احساس خطر می‌نمودند؛ ازهمین‌رو آنها را محارب و محکوم به اعدام می‌دانند.

وی در ادامه از شبهاتی که درباره این حکم مطرح است سخن گفت و درباره آنها چنین بیان کرد: یکی از این شبهات این است که آنها داشتند دوران محکومیت خود را سپری می‌کردند؛ حال‌آنکه چنین نبود و آنها از داخل زندان با منافقین بیرون زندان ارتباط داشتند و خودشان را برای این عملیات آماده کرده بودند. به گفته منافقینی که بعد از عملیات مرصاد بازداشت شدند بنا بود نیروهای منافقین بعد از رسیدن به تهران، به اولین جایی که می‌روند زندان‌ها باشد و منافقین زندانی را آزاد کنند.

نیازی در ادامه به شبهات مطرح‌شده از سوی آیت‌الله منتظری اشاره کرد و پس از بیان اینکه ولایت فقیه دو شأن حکومت و قضاوت را دارد گفت: آیت‌الله منتظری می‌گفت با توجه به اینکه حضرت امیر(ع) در جنگ جمل اسیران را نکشت، چرا حضرت امام چنین حکمی داد؟

وی در پاسخ به این شبهه، به تفاوت مفهومی «محارب» و «باغی» اشاره کرد و درباره «بُغات» افزود: بغات دو دسته هستند؛ اسیران یک دسته را می‌شود کشت و اسیران دسته دیگر را نمی‌شود کشت. دسته اول کسانی هستند که در جنگ شکست می‌خورند، اما تشکیلات و فرماندهی‌شان باقی است؛ مثل جنگ صفین. در این وضعیت، باید اسیران را کشت؛ چراکه اگر چنین نشود، بعد از آزادی، دوباره خود را بازسازی می‌کنند و صف جنگ بازمی‌گردند. در دسته دوم، فرماندهان و تشکیلات هم از بین می‌روند؛ مثل جنگ جمل؛ در این حالت دیگر نباید اسیران را کشت.      

نیازی با این مبنای فقهی گفت: در عملیات مرصاد، منافقین شکست خوردند، اما فرماندهی و تشکیلات آنها پابرجا بود؛ بنابراین باید اسیران آنها کشته می‌شدند.

رئیس سابق سازمان قضایی نیروی مسلح پس از بیان مبنای فقهی حکم امام خمینی، وارد بحث حقوقی آن شد و اظهار کرد: حکم امام مبنای حقوقی هم دارد و کاملا قانونی است. براساس مواد ۱۹۸ قانون حدود و قصاص که در سال ۱۳۶۱ به تصویب رسید، هر گروه یا جمعیتی متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند، تمام افراد و هوادارانی که موضع آن گروه یا جمعیت را ‌می‌دانند و به نحوی در پیشبرد اهداف سازمان فعالیت و تلاش مؤثر دارند محارب‌اند اگرچه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند. براساس ماده ۱۹۹ این قانون هم هر فرد یا گروهی که طرح براندازی حکومت اسلامی را بریزد و برای این منظور اسلحه و مواد منفجره تهیه کند و نیز کسانی که با آگاهی و اختیار وسایل و

اسباب کار و سلاح در اختیار آنها بگذارند محارب و مفسد فی‌الارض می‌باشند.

جنایت‌های منافقین درست تبیین نشده‌اند

زهره سادات لاجوردی، فرزند شهید اسدالله لاجوردی و نماینده مجلس شواری اسلامی، سخنران دیگر این همایش بود که سخنان خود را با اقدامات تروریستی منافقین در سال ۱۳۶۰ آغاز کرد و گفت: مجاهدین خلق با نفوذ در نهادها و سازمان‌های تازه‌تأسیس‌یافته، خود را در مناصب مهم مشغول کردند تا ضربه کاری به نظام جمهوری اسلامی بزنند تا به خیال خام خود، نظام را با حذف افراد مهم ساقط کنند.

وی در ادامه از موضوع نفوذ سخن گفت و با اشاره به کشمیری، درباره تلاش‌های شهید لاجوردی برای پیگیری پرونده ترورهای سال ۱۳۶۰ اظهار کرد: شخصی مثل شهید لاجوردی پیگیر این پرونده بود و سرنخ‌هایی برای گشایش آن یافته بود، اما با نفوذ عده‌ای نگذاشتند این تلاش‌ها به نتیجه برسد.

این نماینده مجلس شواری اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این تعبیر شهید لاجوردی در وصیت‎نامه خود که «منافقین انقلاب از مجاهدین خلق خطرناک‌ترند» از مقاله‌ای سخن گفت که سعید حجاریان به فاصله کوتاهی پس از شهادت ایشان منتشر کرد. وی دراین‌باره اظهار کرد: حجاریان در این مقاله که با عنوان دشمن‌شناسی وارونه نشر یافت می‌گوید که لاجوردی همواره می‌گفت شما از منافقین بدتر و خطرناک‌ترید. او در ادامه این نوع دشمن‌شناسی شهید لاجوردی را وارونه معرفی می‌کند و دشمن واقعی را آمریکا می‌داند. حال‌آنکه این دشمن‌شناسی، دشمن‌شناسی دقیقی بود و آنچه بعدها روی داد به‌خصوص فتنه سال ۱۳۸۸ گویای درستی این دشمن‌شناسی بود.

پایان‌بخش سخنان زهره سادات لاجوردی انتقاد از عدم تبیین اقدامات این سازمان تروریستی بود که چنین بیان شد: آیا کسی هست که بتواند از اقدامات داعش حمایت کند؟! منافقین دست داعش را در جنایت و آدم‌کشی از پشت بسته بودند، اما به دلیل اینکه این جنایت‌ها درست تبیین نشده‌اند عده‌ای در داخل درباره اعدام‌های دهه ۱۳۶۰ شبهه‌پراکنی می‌کنند و از سوی دیگر به دلیل انفعال ما در سیاست خارجی، در خارج هم کشورهایی که داعیه حقوق بشر دارند به جنایتکارانی مثل منافقین پناهندگی می‌دهند.

با وجود آلترناتیو سازمان مجاهدین خلق برای نظام جدید، سخن و طرح آنها در بین مردم انقلابی جایگاهی نداشت

جواد منصوری، نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نویسنده و مورخ، سخنران دیگر این همایش بود که موضوع سخنان خود را خاطرات خود از این گروه تروریستی قرار داد و گفت: با توجه به اینکه از سال ۱۳۵۱ در زندان با اعضای این سازمان حشر و نشر داشتم، از همان زمان با خواندن نوشته‌های آنها متوجه شدم که این گروه، هم دچار انحراف فکری است و هم در کارش صداقت ندارد، یعنی دچار نفاق است.

وی در ادامه از چالش‌های خود با اعضای سازمان در زندان سخن گفت و دراین‌باره اظهار کرد: قبل از اینکه جریان انشعابات آنها در سال ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ رخ دهد و التقاطی بودن اندیشه آنها هویدا شود، در بحث با آنها متوجه شده بودم که آنها ‌آن‌قدرها که برای مارکسیست‌ها اهمیت قائل بودند برای مسلمانان ارزش قائل نبودند.

منصوری پس از آن، با اشاره به فضای کشور و مردم در سال ۱۳۵۷ و در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی، گفت: با وجود آلترناتیو سازمان مجاهدین خلق برای نظام جدید، سخن و طرح آنها در بین مردم انقلابی جایگاهی نداشت و ازهمین‌رو آنها در ماه‌های اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ابتدا به شکل مزوّرانه خود را طرفدار نظام جمهوری اسلامی نشان دادند و در مناصب مهم نفوذ کردند.

وی در ادامه پس از اشاره به گوشزدهای خود به مقامات مختلف درباره نفاق این گروه گفت: براساس گفته مایکل براند، از سال ۱۳۶۴، سازمان‌های اطلاعاتی غرب با همکاری منافقین، به این نتیجه رسیدند که انقلاب اسلامی ایران بر سه پایه مردم، اسلام و رهبری قرار دارد و برای ضربه زدن به آن، باید این سه پایه از هم جدا شوند. بنابراین از همان زمان، نفوذ در ارکان نظام جمهوری اسلامی به منظور جدا کردن این سه رکن و درنتیجه ضربه زدن به نظام را در دستور کار قرار داده‌اند. در صبح ۸ تیر ۱۳۶۰ نیز منافقین و نیز رسانه‌های دنیا اعلام کردند که کار نظام تمام است، اما حضور مردم در مراسم تشییع شهدای این حادثه تروریستی در ۹ تیر نشان داد که آنها چقدر اشتباه کرده‌اند.    

مجاهدین زمانی طرح براندازی خود را شروع کردند که حتی فرمانده کل قوا فرمانده برانداز بود

حجت‌الاسلام‌والمسلمین مصطفی پورمحمدی، رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سخنران دیگر این همایش بود که در سخنان خود به دو نکته اشاره کرد. نکته نخست وضعیت کشور در زمانه شروع اقدامات براندازانه سازمان مجاهدین خلق بود که چنین بیان شد: در حوادث دهه ۱۳۶۰، ایران درگیر جنگ بود و وضعیت منطقه خوزستان به گونه‌ای بود که برای جلوگیری از پیشروی دشمن در خاک ایران، طرح به آب انداختن این منطقه مطرح شد. در چنین شرایطی که ما زیر شدیدترین فشارهای دشمن بعثی قرار داشتیم، مجاهدین طرح براندازی خود را شروع کردند و حتی فرمانده کل قوا فرمانده برانداز بود. در چنین شرایطی، بیانات امام و حضور مردم و شکل‌گیری انسجام اجتماعی بود که باعث شد کشور با اقتدار نه تنها در برابر دشمن داخلی، بلکه در برابر دشمن خارجی ایستادگی کند.

نکته دومی که پورمحمدی از آن سخن گفت درباره تاریخ‌نگاری بود که با اشاره به زحماتی که برای تهیه سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور با عنوان «شهرآشوب» کشیده شده است بیان شد. وی گفت: نمی‌شود به کسی گفت پیش‌داوری نداشته باشد، ولی وقتی تاریخ را می‌نویسیم سعی کنیم صادقانه تاریخ را بنویسیم و گرایش‌های خود را بر گزارش‌های تاریخی تحمیل نکنیم. اگر بخواهیم مقتدر باشیم، باید صادق باشیم. با دروغ و فریب و نیرنگ نمی‌شود صلابت داشت.

سؤالات جامعه درباره رویدادهای دهه ۱۳۶۰ بی‌جواب مانده است

در بخش پایانی همایش، جواد موگویی، روزنامه‌نگار و تاریخ‌پژوه و دبیر تحریریه نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور، سخن گفت. او با اشاره به تلاش‌های انجام‌شده برای آماده‌سازی و انتشار این نشریه گفت: ما در این شماره، با چهل تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق و شاهدین آنها در پیش و پس از انقلاب اسلامی مصاحبه و این سازمان را در چهار محور زیر بررسی کردیم: ۱. پیشینه و چگونگی شکل‌گیری سازمان؛ چگونگی انتقال رهبری سازمان به مسعود رجوی؛ ۳. بررسی این موضوع که آیا می‌شد با سازمان کنار آمد؛ ۴. چگونگی نفوذ اعضای سازمان در دستگاه‌های حکومت.

موگویی در ادامه با اشاره به شبهاتی که درباره رویدادهای دهه ۱۳۶۰ مطرح است اظهار کرد: اینها سؤالات جامعه است که بی‌جواب مانده است. آقای نیازی شجاعت به خرج دادند و مبانی فقهی و حقوقی اعدام‌های سال ۱۳۶۷ را بیان کردند. چرا ما با وجود حقی که داشتیم این گونه منفعل هستیم و چرا حقایق آن دهه را بازگو نمی‌کنیم؟! نسل اول و دوم انقلاب باید خاطرات خود را بگویند تا برای تاریخ بماند.

در پایان این همایش، با حضور آقایان دکتر منصوری، حجت‌الاسلام‌والمسلمین پورمحمدی، دکتر موسی حقانی و... از سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور با عنوان «شهرآشوب» رونمایی شد.