دو سال و نیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از اینکه ارتش بعث عراق پیشروی‌های زیادی در کشور داشت، رئیس جمهور به دلیل طراحی کودتا با حکم امام خمینی (ره) از فرماندهی کل قوا عزل شد.

به گزارش مشرق، ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران که پس از عزل از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری از کشور فرار کرد، در سن ۸۸ سالگی در فرانسه درگذشت.

به همین مناسبت گفتگویی از عباس سلیمی‌نمین پژوهشگر تاریخ که به بررسی ادوار زندگی ابوالحسن بنی‌صدر اولین رئیس‌جمهور تاریخ ایران و علل سقوط وی پرداخته است را باز نشر کردیم.

روزهای پایانی خرداد ماه سال ۶۰ روزهای حساسی در تاریخ انقلاب اسلامی است. دو سال و نیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از اینکه ارتش بعث عراق پیشروی‌های زیادی در کشور داشت، رئیس جمهور به دلیل طراحی کودتا با حکم امام خمینی (ره) از فرماندهی کل قوا عزل شد و طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور نیز در مجلس شورای اسلامی مطرح شد.

بیشتر بخوانید:

«ابوالحسن بنی صدر» درگذشت

منافقین؛ از پیروزی انقلاب تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰

سازمان مجاهدین خلق و مسعود رجوی نیز که از ماه‌ها پیش ارتباطاتشان با بنی‌صدر بسیار نزدیک شده بود، در آستانه ورود به فاز نظامی و آغاز شورش مسلحانه بودند. روز ۲۶ خرداد طرح دو فوریتی عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس مطرح شد. چهار روز بعد و در روز ۳۰ خرداد، سازمان مجاهدین خلق شورش مسلحانه خود را در تهران و شهرهای مختلف کشور آغاز کرد و در روز بعد نیز بنی‌صدر با ۱۷۷ رای موافق توسط نمایندگان مجلس شورای اسلامی از ریاست جمهوری برکنار شد.

سرنوشت اولین رئیس جمهور ایران اسلامی برای بسیاری از مردم و سیاسیون جالب است. رئیس جمهوری که آیت‌الله زاده بود، اقتصاد را در خارج از کشور خوانده بود. در پاریس همراه با امام بود. با بازگشت به ایران به شورای انقلاب پیوست. در اولین انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد و به پیروزی رسید؛ اما با نیروها و نهادهای انقلابی و روحانیون مبارز مانند شهید بهشتی اختلافات جدی داشت و در نهایت با نزدیکی به گروه‌های ملی‌گرا و سازمان مجاهدین خلق، متهم به خیانت در جنگ تحمیلی و طراحی کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی شد و در نهایت از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری برکنار و چند روز بعد همراه با مسعود رجوی از ایران فرار کرد و به همان کشوری بازگشت که دو سال و نیم پیش از آنجا به ایران آمده بود.

در ادامه تسنیم در گفتگو با عباس سلیمی نمین پژوهشگر تاریخ انقلاب به واکاوی شخصیت سیاسی بنی‌صدر و دلایل گرایش وی به سازمان مجاهدین خلق پس از ریاست جمهوری و اقدامات وی در تقابل با حزب جمهوری اسلامی، نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی (ره) پرداخته‌ است.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، در ایام سالروز عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری هستیم. اگر بخواهیم یک دسته‌بندی از حیات سیاسی بنی‌صدر داشته باشیم، زندگی وی به چند برهه تقسیم می‌شود؟ پیش از پیروزی انقلاب، زندگی وی چه تقاوتی با بعد انقلاب داشت؟

سلیمی‌نمین: بسم الله الرحمن الرحیم. زندگی ابوالحسن بنی‌صدر را به چند بخش باید تقسیم کرد. یک بخش دوران دانشجویی وی در ایران و پیوستن او به جبهه ملی و سپس به خارج رفتن او بعد از حاد شدن فضای سیاسی یا پرهزینه شدن مبارزه با رژیم بعد از کودتای ۲۸ مرداد بود، البته در دوره علی امینی فضا کمی بازتر شد، اما روز به روز هزینه مبارزه افزایش پیدا می‌کرد. مقطع بعدی زندگی بنی‌صدر در خارج کشور بود. به دلیل موثر واقع نشدن جبهه ملی در خارج کشور و به دلیل اینکه نتوانستند نیروی جدی جذب کنند، جبهه ملی به اتحادیه انجمن‌های اسلامی نزدیک شد، نه به این عنوان که ارتباط تشکبلاتی داشته باشند بلکه خودشان را به‌عنوان فرد نزدیک کردند.

مرحله بعدی زندگی بنی‌صدر، آمدن امام به پاریس و نزدیک کردن خودش به حضرت امام بود. مرحله بعدی برنامه‌ریزی بعد از آمدن به ایران بود تا دوره ریاست‌جمهوری که این برنامه‌ریزی خیلی دقیقی بود تا بتواند اولین رئیس جمهور ایران باشد که توانست نظر آحاد جامعه را به طرف خودش جلب کند.

مرحله بعدی کسب آن جایگاهی بود که مدت‌ها برایش برنامه‌ریزی کرده بود و به تدریج ویژگی‌ها و خصوصیات ایشان در این جایگاه بزرگ‌نمایی شد و به آن دامن زده شد و به‌گونه‌ای هدایت شد که بتواند در برابر رهبری نظام بایستد و احساس کند در برابر رهبر انقلاب می‌تواند بایستد. در این مقطع پیوندهایی به وجود آمد که با مواضع گذشته وی متفاوت بود و به سقوط بنی‌صدر منجر شد.

** منافقین مانند دستمال آلوده بنی‌صدر را دور انداختند

مرحله بعدی ضایع شدن بنی‌صدر بود و در دامن مجاهدین خلق گرفتار شد و همانطوری که امام به وی هشدار داده بود که وارد این فضا نشود، متاسفانه وارد شد و مجاهدین در نهایت وی را مانند دستمال آلوده دور انداختند و به بهانه اینکه یک مقاله در روزنامه انقلاب اسلامی علیه مقامات عراقی چاپ کرده بود از ائتلاف خودشان خارج کردند و دیگر نتوانست جایگاهی پیدا کند و الان منزوی شده و از نظر روانی هم دچار آسیب‌های جدی شده است.

عامل اصلی که در شکل‌گیری شخصیت بنی‌صدر بعد از روی کارآمدن به‌عنوان رئیس‌جمهور موثر بود، چیست؟

سلیمی‌نمین: بنی‌صدر در خارج از کشور کتابی به نام "کیش شخصیت" نوشت. خیلی از رمان‌نویس‌های موفق کسانی هستند که شرح حال خودشان و رمانی درباره مقطعی از زندگی خودشان می‌نویسند. بنی‌صدر را می‌توان نمونه عینی همان کتابی دانست که خودش به رشته تحریر درآورده و دارای کیش شخصیت بود. او ادعا می‌کرد که در ۱۰۰ و اندی رشته مجتهد است و به علما خرده می‌گرفت که در یک رشته مجتهد هستند، اما من در ۱۰۰ رشته مجتهد هستم و این را با اعتماد به نفس می‌گفت.

من برای اولین‌بار کیش شخصیت وی را در یک بحث علمی محک زدم. آن زمان اتحادیه انجمن‌های اسلامی اگر می‌خواستند کتابی را چاپ کنند برای همه انجمن‌ها می‌فرستادند. فکر کنم سال ۵۴ بود که کتابی را برای ما از آلمان فرستادند که نویسنده آن بنی‌صدر بود و من آن کتاب را خواندم و دیدم قضاوتش درباره اصحاب کهف در تقابل با قرآن است و متنی نوشتم و برای اتحادیه فرستادم که وی اصحاب کهف را عده‌ای ترسو و بزدل معرفی کرده که از مبارزه گریختند، در حالی‌که قرآن قیام آن‌ها علیه طاغوت و خروج‌شان را مبارزه‌ جدی می‌داند که منجر به سقوط طاغوت شد.

برداشت بنی‌صدر با آنچه من از تفاسیر آیت‌الله خامنه‌ای درباره اصحاب کهف قبل از انقلاب در مشهد دیده بودم، متفاوت بود.

** بنی‌صدر گفت "تو کیش شخصیت داری! " / ماجرای مناطره سروش و بنی‌صدر
 

نامه‌ای به اتحادیه نوشتم و اشکالات من را برای بنی‌صدر فرستادند. بنی‌صدر هم زیر آن نامه نوشته بود که "ایشان نفهمیدند و دوباره بخوانند! " ما چندماه به نشست سالیانه اتحادیه رفتیم و آنجا بنی‌صدر هم آمد. مسئول ارتباطات اتحادیه گفت خودت هم با بنی‌صدر برو و صحبت کن. من شب پیش وی رفتم و گفتم حرف‌های شما مبنای قرآنی ندارد. بنی‌صدر اصلاً سواد قرآنی نداشت و اطلاعات قرآنی‌اش صفر بود. بعدها این برای من در بحث‌های دیگری روشن شد. وی به من گفت که تو دارای کیش شخصیتی و من را متهم به چیزهایی کرد که خودش داشت.

سمینار سال بعد عبدالکریم سروش از انگلیس شرکت کرد و به اتحادیه آمد. سروش چون اطلاعات قرانی داشت مطالبی که بنی‌صدر گفته بود را نقد کرد که منجر به مناظره بین بنی‌صدر و سروش شد و بنی‌صدر کاملاً درماند و ادعاهایی می‌کرد که عجیب و غریب بود.

با برخی اعضای انجمن‌های اسلامی خارج کشور که صحبت می‌کنیم می‌گویند بنی‌صدر از قبل انقلاب خودش را رئیس‌جمهور ایران می‌دانست. شما هم آن زمان نشانه‌هایی از قدرت طلبی را در وی دیده بودید؟

سلیمی‌نمین: همه افرادی که در ارتباط با قدرت وارد چالش‌های قدرت می‌شوند، باید انگیزه‌های درونی و انگیزه‌های قدرت‌طلبی داشته باشند والا هزینه‌های زیاد رقابت‌ها را راضی نیستند پرداخت کنند. در اولین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری رقابت شدیدی ایجاد شد. بعد از اینکه این مسئله تغییری در فضا ایجاد کرد، در دوره‌های شهید رجایی و آیت‌الله خامنه‌ای و حتی در مورد مرحوم هاشمی چندان رقابت نداشتیم و شخصیت‌هایی بودند که مورد وفاق همه نیروها بودند اما امروز اگر کسی انگیزه قدرت نداشته باشد راضی نیست فحش بخورد، هجمه به وی بشود و جزئیات زندگی وی را فاش کنند، لذا امروز نیاز به انگیزه قدرت است. بنی‌صدر از این جهت کاملاً قدرت‌طلب بود لذا خودش هم اذعان می‌کند، از زمانی که به ذهنم رسید اولین رئیس جمهور کشور باشم، در این مسیر قرار گرفتم.

آن زمان، بین ما که دانشجو بودیم و قرار بود به ایران برگردیم، با امثال بنی‌صدر فرق بود. آنها چون می‌دانستند برنمی‌گردند وضع زندگی‌شان فرق داشت و فرزندانشان بیشتر اروپایی بودند تا ایرانی و از انگیزه مبارزه در حال خارج شدن بودند و در حاشیه زندگی فعالیت‌هایی می‌کردند، اما دانشجویان کنار درس، مبارزه سیاسی را ادامه می‌دادند. خانه آن‌ها کاملاً مرفه بود و مثل کسی بود که سال‌ها تدارک زندگی مادم‌العمر را می‌کند و این نوع زندگی‌ها را داشتند. اما دانشجوها یک اتاق با یک زندگی حداقلی داشتند. بنابراین بنی‌صدر وقتی به این فکر ریاست‌جمهوری افتاد که قیام ملت ایران به رهبری امام صورت گرفته بود. وقتی بنی‌صدر در کنار امام قرار گرفت، غربی‌ها احساس می‌کردند با این پدیده آشنا نیستند و در میان نیروهای طرفدار امام جایی ندارند، لذا تلاش کردند به بنی‌صدر نزدیک شوند.

** استخدام بنی‌صدر در یک شرکت تجاری برای نزدیک شدن به امام

غربی‌ها تلاش کرده بودند تحت عنوان یک شرکت تجاری وی را به‌عنوان مشاور اقتصادی بکار بگیرند و او هم پذیرفته بود در قبال پرداخت مبلغی به آنها مشاوره بدهد اما روند انقلاب آنقدر سریع شد که این همکاری به نتیجه نرسید که منجر به پرداخت هم شود. بعدها اسنادی که از لانه بیرون آمد نشان داد قول مساعدی از بنی‌صدر گرفته شده بود و گویا وی هم نمی‌دانسته این شرکت تجاری پوشش است.

** بنی‌صدر را در خارج کشور نفوذی نمی‌دانستیم اما به قطب‌زاده انتقاد می‌کردیم

شما نشانه‌هایی از نفوذی بودن قبل از انقلاب در بنی‌صدر می‌دیدید؟

سلیمی‌نمین: ما با او چندسالی ارتباط داشتیم و به‌عنوان آدمی که برای دانشجویان حرف داشت دعوتش می‌کردیم، آن دوران وی را دارای ارتباطات پرمسئله‌ نمی‌دانستیم اما نسبت به اینکه قطب‌زاده ازدواج نکرده و شیک می‌گشت، انتقاد داشتیم اما نمی‌دانستیم او هم دارای مسائلی است که بعد فهمیدیم، اما در عین‌حال قطب‌زاده را برای بحث‌های سیاسی دعوت می‌کردیم. در آن دوران تشخیص این مسائل راحت بود چون جامعه کوچکی بودیم و خیلی از مسائل بدون اطلاع نمی‌ماند. بنی‌صدر وقتی به ایران آمد با توجه به مواضعی که در خارج کشور داشت، نسبت به نهضت آزادی موضع داشت و جبهه ملی سوم با نهضت روابط تیره‌ای در خارج کشور داشت.

دلیل این اختلافات چه بود؟

سلیمی‌نمین: نهضت از جبهه ملی انشعاب پیدا کرد و توجهات را به سمت خودش جلب کرد، دکتر مصدق هم به نهضت آزادی پیام داد و نهضت را تایید کرد و همین موجب شد اعتراض مصدق به جبهه ملی به اعتبار این جبهه ضربه بزند. انسان‌های پرمسئله هم در جبهه ملی جا خوش کرده بودند و این اختلافاتی را بین این دو تشکل به وجود آورده بود. بین اینها و مجاهدین خلق که آنها هم تشکیلات مستقلی داشتند اختلافات جدی‌تری بود. مجاهدین خلق جبهه ملی و نه نهضت آزادی را قبول نداشتند و بنی‌صدر هم به مجاهدین حمله می‌کرد و تازه آن زمانی بود که اینها مارکسیست نشده بودند و بعد از تغییر ایدئولوژی حمله به آن‌ها بیشتر شد. آن زمان رضا رئیسی‌طوسی، نماینده سازمان در خارج کشور رابطه تندی با بنی‌صدر داشتند.

** بنی‌صدر خود را در راس منتقدان دولت موقت معرفی می‌کرد
 

بنی‌صدر وقتی به ایران آمد همین موضع نسبت به نهضت آزادی و مجاهدین خلق داشت و طبعاً این مواضع را منعکس می‌کرد. بعد از روی کارآمدن بازرگان، بنی‌صدر در راس منتقدان دولت موقت بود و روزنامه انقلاب اسلامی که راه افتاد مرتب دولت موقت و بازرگان را به‌عنوان کسی که کشش انقلابی ندارد معرفی می‌کرد و در سایه ضعف‌های دولت موقت خودش را بالا می‌کشید و به این طریق منتقدان دولت موقت را که روزبه‌روز گسترش می‌یافتند متوجه خودش می‌کرد و علیه منافقین که در جاهای مختلف آشوبگری می‌کردند موضع می‌گرفت و همین عامل جذب نیروهای معتقد امام به وی شد.

علاوه بر این، بنی‌صدر خودش را به امام نزدیک می‌کرد و عزیزدردانه امام می‌کرد. مثل بچه‌های لوس خودش را به امام می‌چسباند و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری به دیدار امام رفت و وقتی بیرون آمد کاندیداتوری خودش را اعلام کرد و به رسانه‌ها اینگونه وانمود کرد که بعد از دیدار امام نشانه‌هایی دریافت کرده که باید کاندیدا شود. بنی‌صدر رفتار خود را با امام به‌گونه‌ای تنظبم می‌کرد که مورد توجه امام باشد و مرید امام قلمداد شود. این طراحی حتی برخی از افراد بیت امام (ره) را تسخیر کرده بود و مجذوب بنی‌صدر شده بودند، برخی به دلیل سادگی و برخی هم بخاطر ضدیت با حزب جمهوری اسلامی، چون برخی از نیروهای سیاسی بیت امام مانند نوه‌اش سید حسین چون با حزب جمهوری اسلامی ضد بودند، بنی‌صدر را می‌پسندیدند و تبلیغ می‌کردند. بنی‌صدر با این صحنه‌پردازی‌ها و اتفاقاتی که افتاد رای قابل توجهی کسب کرد.

علت اینکه برخی از مذهبیون و نیروهای انقلابی مانند برخی اعضای جامعه روحانیت مبارز با بنی‌صدر در انتخابات اولین دوره ریاست‌جمهوری همراهی کردند چه بود؟

سلیمی‌نمین: بنی‌صدر در آن مقطع خودش را روحانی‌زاده‌ای که به امام و روحانیت ارادت دارد جا زد. برخی از افراد و تشکل‌ها هم مجذوب بنی‌صدر نبودند و رقابت هم داشتند. جامعه روحانیت با حزب جمهوری بر سر کاندیدای ریاست‌جمهوری در تقابل قرار گرفتند و اعتقاد داشتند حزب جمهوری بسته عمل کرده و در چند شخصیت بنیانگذارش منحصر شده، جو هم علیه شهید بهشتی بسیار تند بود. بعد از پیروزی انقلاب تشکل‌ها حرف اول را می‌زدند و هرکس تشکیلات داشت می‌توانست به این نهضت مردمی سامان دهد و نیرو جذب کند. یک قیامی صورت گرفته بود و مردم عدالت‌طلب و اهل تغییر شده بودند و هرکس تشکیلات داشت از این جمعیت نیرو جذب می‌کرد. در مدت کوتاهی مجاهدین خلق توانستند بخش قابل توجهی از جوانان را که در صفوف مبارزه امام بودند، بارگیری کنند، مثلاً ادعا می‌کردند ما فرزند امامیم! و یارگیری می‌کردند و اگر می‌گفتند ما مخالف امام هستیم کسی سمت آنها نمی‌رفت، لذا می‌بینید به دروغ افرادی در داخل کشور خود را پیرو امام جا می‌زدند و دلیل دروغگویی‌شان از دست ندادن نیرو بود و با تشکیلات دنبال جذب نیرو بودند و راه ورودی جذب کردن، همراهی با امام بود.

** ترس جبهه ملی، نهضت آزادی، مجاهدین خلق از تشکیلاتی با محوریت شهید بهشتی

برخی حمایت‌ها از بنی‌صدر به دلیل تقابل با حزب جمهوری اسلامی بود. تشکیلاتی مثل جبهه ملی و نهضت آزادی و مجاهدین خلق و فدائیان خلق از اینکه تشکیلاتی شکل گرفته و در راسش شهید بهشتی است، خائف بودند و از همان روز اول، حملات را متوجه شهید بهشتی کردند. علت عمده‌اش این بود تشکیلاتی اصیل مانند حزب جمهوری نیاید پدید بیاید چون تحلیل امثال جبهه ملی این بود ما با امام همراهی می‌کنیم و وقتی به ایران آمدیم چون اینها نمی‌توانند کشور را اداره کنند، ما سر کار می‌آییم و صاحب انقلاب می‌شویم. مجاهدین خلق تندتر از این نظر را داشتند و می‌گفتند چون روحانیت تشکیلات ندارد و نگاه ساده‌ای دارد و نگاه ما به مبارزه عمیق‌تر و پیچیده‌تر است، ما می‌توانیم هدایت را برعهده بگیریم.

برخی تشکل‌های روحانی به‌دلیل هجمه گسترده به حزب جمهوری و برخی هم به دلیل اینکه چرا در هیئت موسس حزب نیستند مقداری از حزب جمهوری فاصله گرفتند و با این فاصله گرفتن، به بنی‌صدر نزدیک شدند و حزب جمهوری رقیب اصلی‌اش بنی‌صدر شد و کاندیدای این سمت هم جلال‌الدین فارسی بود که انصراف داد و این دو نفر نامزدهای مهم بودند.

شهید بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم هاشمی اعضای هیئت موسس حزب جمهوری اسلامی

جلال‌الدین فارسی بخاطر اینکه امام گفته بودند شبهه‌ای درباره نامزدها نباید باشد، کنار رفت. عدم نبود کاندیدا ضربه جدی به حزب جمهوری اسلامی زد، به‌گونه‌ای که نتوانست خودش را بازسازی کند و حزب به سمت حبیبی رفت که در روزهای آخر محل توجه نبود و به معنای واگذار کردن صحنه بود.

با این وضعیت بنی‌صدر رای آرود، منتها اینجا می‌توانیم به این نکته اشاره کنیم، مسائل خصلتی بنی‌صدر زمینه رشد یافت و از اینجا به بعد با سرعت زیادی این خصلت‌ها رشد پیدا کرد. بخصوص نیروهایی که در کنار وی قرار گرفتند که کارشناس این امر بودند و می‌دانستند چگونه از وی تعریف و تمجید کنند. مجاهدین برای جذب افراد انواع کارها را می‌کردند. به تدریج هم در کنار بنی‌صدر قرار گرفتند.

** دفتر همکاری‌های مردم و رئیس‌جمهور پل ارتباط بنی‌صدر با مجاهدین خلق بود

در واقع می‌توان گفت از این مرحله به بعد نفوذی‌ها از طریق منافقین و دفتر هماهنگی همکاری‌های مردم و رئیس‌جمهور به بنی‌صدر نفوذ کردند؟

سلیمی‌نمین: دفتر همکاری‌ها پل ارتباط بنی‌صدر با مجاهدین خلق بود و طبیعی بود این کار صورت بگیرد. قبل از روی کار آمدن بنی‌صدر همین کار را سازمان در مورد آیت‌الله طالقانی انجام داد و تلاش کرد از ظرفیت بالای وی که یک مبارز باسابقه و دارای وجهه بود استفاده کند و وی را به وادی تقابل با امام بکشانند. مرحوم طالقانی شخصیت وارسته و ثابت قدیمی بود و سرمایه‌گذاری هنگفت و برنامه‌ریزی‌ آن‌ها ره به‌جایی نبرد و نتوانستند طالقانی را در برابر امام قرار دهند.

آن زمان هیچ‌کدام از سازمان‌ها جرات رویارویی با امام را نداشتند و می‌دانستند کمترین تقابل با امام نابودی جایگاه مردمی آنها است و پایگاه اجتماعی‌شان به صفر می‌رسد و خودکشی سیاسی بود؛ لذا برای اینکه با امام تقابل کنند شخصیتی که دارای وزن و پایگاهی است را باید به‌کار بگیرند تا او بتواند در برابر امام تاثیری داشته باشد.

یادم هست یک‌بار بنی‌صدر در حسینیه ارشاد در حال سخنرانی بود که در فرازی از صحبت‌هایش، مادرِ رضایی‌ها بلند شد و گفت، "الهی رئیس‌جمهور همیشگی ما بشوی! " بنی‌صدر هم گفت همین دوره هم نمی‌گذارند و معلوم بود از ریاست‌جمهوری مادام‌العمری بدش نمی‌آید. به تدریج تقابل بنی‌صدر با نهضت آزادی هم روند معکوس پیدا کرد و آنها هم به بنی‌صدر نزدیک شدند. نیروهای مسن مانند سحابی و بازرگان به بنی‌صدر نزدیک شدند و دعوای خود را کنار گذاشتند. در واقع بنی‌صدر ائتلاف جریان‌های سیاسی ضد امام بود.

این طرف هم روحانیت مبارز در انتخابات مجلس به حزب جمهوری نزدیک شدند و ائتلاف کردند و سازمان مجاهدین انقلاب هم به حزب جمهوری پیوست و خوف این می‌رفت جامعه دو قطبی شود. امام در اینجا درایت بسیاری از خود نشان دادند. در این آرایش سیاسی بنی‌صدر خود را نماینده جریان‌های ملی و حزب جمهوری خود را نماینده جریان مذهبی معرفی می‌کرد، شرایط بدی برای کشور ایجاد می‌شد اما امام نگذاشتند این آرایش شکل گیرد. امام نه تنها در این مقطع مطلبی مبنی بر حمایت از روحانیون بروز ندادند بلکه برخی اختیارات خود را هم به بنی‌صدر تقویض کردند.

در این دوران خیلی به شاگردان امام سخت می‌گذشت چرا که هجمه‌ها به شهید بهشتی بسیار زیاد و ناجوانمردانه بود و امام در این وادی دخالت نمی‌کردند. اینکه امام دخالت نمی‌کرد برای این نبود که نمی‌دانست چه خبر است بلکه این دو جریان در نهضت نفت هم در تقابل هم قرار گرفته بودند و این سابقه تاریخی را امام داشت که این تقابل منجر به شکست نهضت و منزوی شدن جریان مذهبی خواهد شد.

** ماجرای نامه تند هاشمی به امام خمینی درباره بنی‌صدر
 

آن زمان مرحوم هاشمی نامه تندی به امام نوشت و گفت شما از یک سو ما را دعوت می‌کنید تا از آرمان‌ها دفاع کنیم اما دیگران در حاشیه امنی قرار گرفتند. نامه تلخی بود که نشان از سعه صدر امام داشت و هرگز شان می‌دهد در تشخیص آرایش سیاسی دچار مشکل است و به امام خرده می‌گیرد که بنی‌صدر را کنار بگذارد و مماشات نکند، در حالی‌که کنار گذاشتن بنی‌صدر تنها مسئله نبود بلکه جلوگیری از تکرار تاریخ و شکاف جامعه بود.

ائتلاف بنی‌صدر با مجاهدین و نهضت آزادی، براساس اعتقادات نبود، بلکه براساس قدرت ائتلافی به‌وجودآورده بود و امام می‌خواستند این مسئله برای توده‌های جامعه روشن شود. جامعه باید می‌فهمید بنی‌صدر که منتقد مجاهدین بود، حامی آن‌ها شده است و واقعاً امام با تحمل و سعه‌صدر طعنه‌ها و نیش‌های یاران نزدیک را برای رشد جامعه به جان خریدند تا بتوانند جلوی این آرایش را بگیرند و اینگونه نشود که عده‌ای طرفدار ملی‌ها و عده‌ای طرفدار مذهبی‌ها و بعد هم درگیری شود و دشمن به‌سهولت برنامه‌های کودتا را به اجرا در بیارود.

** حل مسئله بنی‌صدر بروز و ظهور مدیریت استثنائی امام بود

امام تحمل و بردباری کردند و نشانه‌ای از طرفداری یک جریان از خود نشان ندادند و نامه ۵ عضو هیئت موسس حزب جمهوری هم هست که البته به تلخی نامه هاشمی نبود و مودبانه بود. مسئله بنی‌صدر خیلی با دشواری پیش رفت تا حل شد و یکی از بروز و ظهورهای مدیریت استثنائی امام بود و زمانی که مجلس اول برای عزل وی اقدام کرد پایگاه بنی‌صدر در بین مردم از بین رفته بود. ولی اگر آن زمانی که بنی‌صدر ۱۱ میلیون رای داشت امام اقدامی می‌کرد، ممکن بود فاجعه رخ دهد و چند میلیون از این ۱۱ میلیون پایدار می‌ماند و مسئله جدی ایجاد می‌کرد و به سادگی قابل حل نبود.

** طراحی کودتای بنی‌صدر در کرمانشاه با پشتیبانی عراق
 

زمانی که بنی‌صدر به کرمانشاه رفت، آنجا بحث تماس‌هایش با عراق مطرح است و طراحی کودتا در کرمانشاه به معنای توجه به عقبه‌ای است که به آن نیاز دارد، اینکه در مرز با عراق تحریک نظامی کند، می‌خواهد از دشمن بعثی کمک بگیرد وگرنه کودتا در مرکز باید رخ دهد. همین نشان می‌دهد ارتباطشان با عراق از زمان فرار به فرانسه نبود و زمانی که بنی‌صدر ایران بود، نگاه جدی به عراق داشت و ارتباطاتی برقرار کرده بودند. در سفرهای پنهانی هم که رجوی از طریق مرز پاکستان به اروپا داشت ارتباطاتی برقرار شده بود اما در خاطرات بنی‌صدر ذکر این نکته که ما در کرمانشاه نشستیم و بررسی کردیم یعنی نگاهی به پشتیبانی عراق از خودشان داشت.

بنی‌صدر پس از عزل مدتی در ایران بود تا اینکه مجاهدین وی را از ایران خارج کردند. امام در دورانی که مخفی شد پیام دادند که خود را خرج منافقین نکن و در ایران بمان، همین نگاه را امام به آقای منتظری داشت که با عزل وی توصیه کردند که به کار حوزه بپردازد و این نشان از رافت و بزرگی امام است.

دلیل تفاوت قائل شدن حضرت امام بین بنی‌صدر و منتظری با تشکیلاتی مانند منافقین چه بود؟

سلیمی‌نمین: امام معتقد است این دو فرد هستند اما آنها تشکیلات هستند و امام به تشکلات نگاه قاطعی دارد. منتظری بازیچه تشکیلات شده بود و امام به تشکلهایی که در برابر انقلاب قرار گرفتند نگاه محکم و قاطعی دارد چراکه خطر آنها جدی است.

بنی‌صدر وقتی به خارج رفت و دخترش را به عقد رجوی درآورد، مسائلی پیش آمد که برای بنی‌صدر ذلت بود و یک مقاله علیه طارق عبدالعزیز در روزنامه انقلاب اسلامی نوشته شد که رجوی با او برخورد کرد. بنی‌صدر در خاطراتش با ذکر ضرب‌المثل "گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری" را نقل می‌کند و این نشان می‌دهد بنی‌صدر نمی‌خواسته خودش این مقاله را بنویسند و می‌گوید بی‌گناه بودم و این گناهی بوده که به نام من زده شد. خودش هم می‌گوید اولین ملاقات رجوی با مقامات عراقی هم به دستور من بود و البته به رجوی توصیه کرده از موضع فاتح با مغلوب باید برخورد کنی! بنی صدر بعد از طلاق دخترش از رجوی منزوی‌تر شد و ازدواج دخترش با رجوی یک ازدواج صوری و در واقع برای بنی‌صدر ذلت بود.

با تشکر، در پایان اگر مطلبی هست بفرمایید.

سلیمی‌نمین: بنی‌صدر یک تجربه تاریخی برای ماست. بعضی‌ها با اضافه و کم کردن مسائل تاریخی سعی می‌کنند به کنه تجربه تاریخی نزدیک شوند. بنی‌صدر یک انسان خودخواه بود. هرانسانی میزانی از این خودخواهی را دارد. اینکه غالباً اهل ایمان دعا می‌کنند خدایا تا من لیاقت امری را ندارم مرا در معرض امتحان قرار نده، مسئله مهمی است. بنی‌صدر دارای ضعف جدی بود که این ضعف وقتی دانشجو بود نمایان نبود، البته مقداری غرور داشت اما این غرور موجب لطمه زدن به جامعه نمی‌شد ولی وقتی در جایگاهی قرار گرفت فاجعه به بار آورد.

ما به‌عنوان یک تجربه باید دقت کنیم و تاریخ را دستکاری نکنیم. در مورد تاریخ دوران پیامبر نگوییم برخی افراد از ابتدا فاسق و فاسد بودند. این کارها سهل کردن تاریخ و قابل فهم کردن تاریخ است و جفای بزرگی به جامعه است. بنی‌صدر فرد معمولی مثل ما بود که ضعف‌ها و قوت‌هایی داشت. در یک نظام سیاسی باید تلاش کرد و نگذاشت صفات ضعف رشد کند. یک مداح در حدی محترم و خوب است ولی اگر دو نفر نزد وی بروند و بگویند تو استراتژیست قرن هستی و باید جامعه را هدایت کنی، باورش می‌شود که هست و باید رهنمود بدهد. این نه کارکرد اولیه خود را دارد و نه کارکرد ثانویه بلکه در میدان دشمن عمل می‌کند. همه باید جایگاه خودشان را بفهمند و مراقبت فردی و تشکیلاتی داشته باشند.

برچسب‌ها