به گزارش مشرق؛ بحران کردستان در نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در اول اسفندماه سال ۱۳۵۷ با حمله افراد حزب دمکرات کردستان به پادگان مهاباد آغاز و سلاح و تجهیزات آن غارت شد. این هجوم و غارت در حالی انجام شد که هیأت نمایندگی امام خمینی (ره) و دولت موقت در این شهر بود تا با سران احزاب و شخصیتهای سیاسی و مذهبی این شهر برای کنترل بحران دیدار و گفتوگو کند. در این بحران، نباید از نقش و عملکرد حزب دمکرات، کومله و عزالدین حسینی در رخدادهای ناحیه کردنشین ایران غافل ماند و جنایتهایی را که مرتکب شدند تا به اهداف گروهی خود برسند را فراموش کرد.
با تفحص پیکر مطهر شهیده فاطمه اسدی که ۳۷ سال پیش به خاطر حمایت از همسرش در برابر کومله به طرز فجیعی به شهادت رسیده بود، بهانهای شد تا درباره جنایتهای احزاب کرد با سردار رضا صادقی از مسؤولان قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) گفتوگو کنیم. او در آن زمان در جبهه شمال غرب فعالیت داشت و از نزدیک جنایتهای آنان را دیده است.
متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
از راست: رضا صادقی، جواد استکی، سرهنگ سید حسام هاشمی، حسن رستگارپناه، سرهنگ علی صیادشیرازی، سید یحیی صفوی، غلامرضا جلالی و غلامرضا صالحی
طیف گسترده جنایتهای ارتکابی احزاب کُردی
در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی شاهد جنایتهای گروههای معارض کُرد در کردستان بودیم، عمده این جنایتها شامل چه مواردی بود؟
جنایاتی که احزاب و سازمان های فعال در ناحیه کردنشین ایران انجام دادند را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد، دسته اول جنایاتی است که آنها نسبت به مردم منطقه روا داشتند. دومین دسته شامل جنایتهایی میشود که علیه نیروهای دولتی اعم از پاسداران، ارتشیان، ژاندارمها، نیروهای شهربانی و جهادگران انجام شده است. دسته سوم اقداماتی است که درباره افراد وابسته به همان حزب و به ویژه کسانی مرتکب شدهاند که با آگاهی نسبت به اهداف شوم حزب، از آن جدا شدهاند و سرانجام، چهارمین دسته از جنایات آنها نسبت به جریانهای رقیب رخ داده است.
مواجهه گروههای معارض کرد با مردم غیربومی به چه شکل بود؟
افراد دسته اول عمدتاً کردهای مسلمان یا عشایر مستقلی بودند که حاضر به همکاری با احزاب جنگ افروز نبودند و یا از طرفداران نظام و حامیان جریانهای منتسب به نظام محسوب میشدند و نمیخواستند با گروههای مارکسیستی همکاری کنند. این گروهکها که در اعلامیهها و اطلاعیهها، درباره آزاد بودن همه افراد شعار میدادند و خود را حامی خلق کرد میدانستند؛ در عمل چندان پایبند به شعارشان نبودند و در پی تأمین منافع حزب حرکت میکردند که چگونه آن را به نتیجه برسانند. در این مورد میشود به نمونههای زیر اشاره کرد:
فاجعه عشیره منگور و شهادت ۲۳ نفر از مردم کُرد
اولین مورد جنایتی است که حزب دمکرات نسبت به عشیره منگور انجام داد و باعث شد ضربه بزرگی به آنها در تیر ماه سال ۱۳۵۸ وارد شود. عشیره منگور، عشیرهای بزرگ بود که در ارتفاعات جنوب غربی مهاباد، در روستاهای متعددی ساکن بودند. اینها حاضر به همکاری با حزب دمکرات نبودند و از دولت اسلحه گرفته بودند تا وقتی گوسفندان را به چرا در کوهستان میبردند، امنیت خودشان و امنیت منطقه را حفظ کنند.
حزب دمکرات به آنها اخطار داد باید همه اسلحهها را تحویل دهند. افراد عشیره راضی به این کار نشدند. مسلحین حزب دمکرات در چهارم تیرماه محل زندگی عشیره منگور را محاصره کردند. منگوریان مقاومت کردند و با دادن چند شهید و مجروح، مانع خلع سلاح خود شدند. در روز بعد، مسلحین حزب تعدادی از زنان و کودکان عشیره منگور را اسیر کردند و آنها را روی تانکهای غارت شده از پادگان مهاباد نشاندند تا منگوریان نتوانند به مسلحین حزب شلیک کنند. منگوریان به ناچار عقبنشینی کردند و چند تن از آنان شهید و ۲۳ تن اسیر شدند. در پی این یورش، مهاجمان وارد منازل منگوریها شده و خانههایشان را غارت کردند.
زخمی کردن پدر و به شهادت رساندن فرزندانش
در ۲۹ اردیبهشتماه سال ۱۳۵۹ مسلحین حزب دمکرات به منزل شکرالله نمکی در سنندج حمله کردند. او به همراه فرزندانش از جمله طرفداران انقلاب بودند و با دستگاههای دولتی و نیروهای نظامی همکاری داشتند. در جریان این حمله، پدر خانواده را زخمی کردند و ۳ فرزندش، رحمت الله ۲۷ ساله، شهریار ۲۲ ساله و شهرام ۱۷ ساله را دستگیر کردند و به منطقهای به نام سنگ سیاه در اطراف سنندج بردند. حامیان خلق کُرد این سه کُرد مسلمان را پس از شکنجه به شهادت رساندند.
شهیدان نمکی
چشمهای یک برادر را درآوردند و برادر دیگر به ماشین بستند
نمونه دیگر اقدامی است که مسلحین حزب دمکرات در خرداد ماه سال ۱۳۵۹ نسبت به خانواده شبلی انجام دادند. آنها ابتدا «معروف شبلی» را در مسجد ترور و شهید کردند. پس از آن دنبال دو برادر دیگرش مهدی و هادی رفتند و این دو برادر را دستگیر و از شهر خارج کردند. به وحشیانهترین شکل ممکن این دو برادر مسلمان را شکنجه کردند به طوری که چشمهای هادی را از حدقه در آوردند و لب و گوش و بینی او را بریدند. آنان حتی مهدی را به ماشین بسته و مسافت زیادی روی زمین کشیدند. پوست سر مهدی را کندند و در نهایت هر ۲ برادر را به شهادت رساندند.
آیا ماموستاها از گروههای معارض حمایت کردند؟
ترور روحانیون کُرد
در ۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۰ مسلحین کومله به منزل ماموستا علی خرمتایی امام جمعه موقت سقز حمله کردند. معمولاً روحانیون و ماموستاها با مارکسیستها خوب نبودند و با آن ها همکاری نمیکردند. برخی از آنها نیز با نظام همکاری داشتند اما چون با احزاب ارتباط نداشتند، آنها نسبت به ماموستاها حساس بودند و نمیخواستند روحانیون کرد، در آن منطقه اسلام را تبلیغ کنند. در این حمله ماموستا خرمتایی زخمی شد و فرزند ۹ سالهاش حسیبه به شهادت رسید.
مورد دیگری از جنایات گروهکها علیه اهالی منطقه، ترور ملاصالح خسروی در سنندج بود. او که در زمان پهلوی دستگیر و به زندان هم رفته بود؛ بعد از پیروزی انقلاب با مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور همکاری میکرد. خسروی در مسجد آقا زمان سنندج نماز اقامه میکرد و فعالیت دینی داشت. گروهها این روحانی مبارز را در ۲۴ مرداد ماه سال ۱۳۶۰ ترور کردند و او و پسرش را به شهادت رساندند.
روحانی مبارز دیگری که از جمله روحانیون سرشناس کردستان محسوب می شد؛ مصطفیپور آذر، معروف به عبدالکریم شهریکندی بود. این فرد به قدری سرشناس بود که وقتی هیات ویژه حل مسأله کردستان برای مذاکره به مهاباد میرفت، با او دیدار میکرد. جنگطلبان این روحانی را در ۲ فروردین ماه سال ۱۳۶۱، بعد از اینکه نماز ظهرش را در مسجد مولوی شهر مهاباد خواند؛ هنگام خارج شدن از مسجد ترور کردند.
ماموستا عبدالکریم شهریکندی
هدف این بار؛ کشتار زخمیها در بیمارستانها!
اینکه گروههای معارض کرد حتی به مجروحان نظامی در بیمارستان هم رحم نمیکردند، تا چه حد صحت دارد؟
دسته دوم جنایاتی که است که احزاب جنگطلب مرتکب شدند و اکثر آنها مربوط به رخدادهایی است که در آن هر چند نیروهای دولتی به شهادت رسیدهاند، اما این جنایتها در صحنه درگیری رخ نداده است. اقدامی است که در بیمارستان پاوه اتفاق افتاد؛ یکی از این موارد است. تعدادی مجروح از پاسداران بومی و غیربومی که در درگیریهای ۲۶ مرداد ماه سال ۱۳۵۸ شهر پاوه زخمی شده بودند؛ در بیمارستان بستری شدند. مسلحین وابسته به گروههای جنگ افروز با همکاری دکتر عارفی که رئیس بیمارستان و همکار آنها بود؛ وارد بیمارستان شدند و تعدادی از زخمی ها را از بیمارستان خارج کردند و برخی دیگر را روی تخت بیمارستان، با شلیک گلوله و یا بریدن گلویشان به شهادت رساندند.
مشابه همین اقدام در شهریور ماه سال ۱۳۵۸ در سقز رخ داد. هواداران گروهها که به عنوان کادر درمانی در بیمارستان سقز بودند؛ بعضی از مجروحینی که به بیمارستان این شهر منتقل میشدند، میکشتند و اجسادشان را در چالهها و خرابههای اطراف میانداختند. در اردیبهشتماه سال ۱۳۵۹ نیز در سنندج، کادر درمانی بیمارستان توحید، بعد از انتقال مجروحان به بیمارستان، وقتی متوجه میشدند فرد مجروح وابسته به نیروهای سپاه یا ارتش است، با تزریق آمپول یا دادن داروهای مضر، میکشتند و بعد گزارش میدادند درمان آنان نتیجه نداد و مجروح جان دادند.
شهید حمید تواضعی
شهادت ۴ جهادگر خدمتگزار مردم کُرد
شهادت ۴ تن از جهادگرانی که برای خدمت به مردم به کردستان رفته بودند؛ نمونه دیگری از جنایت گروهها است. «حمید تواضعی» دانشجوی سال چهارم مهندسی بود که در آمریکا درس میخواند و پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد. او قبل از عزیمت به کردستان خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی بود. احزاب جنگ افروز حمید تواضعی را همراه «ناصر ترکان»، «حمید شیری» و «شهریار ملک کندی»؛ دستگیر کردند و در ۳ شهریور ماه ۱۳۵۸ به شهادت رساندند، در حالی که سلاحی همراه آنها نبود و برای خدماترسانی به مردم، به کردستان رفته بودند.
شهید ناصر ترکان
فاجعهای که در پی تحریک حزب دمکرات رخ داد
یکی از فاجعههایی که در کردستان رخ داد، فاجعه روستای قارنا بود، چرا ضد انقلاب روی آن حادثه خیلی مانور داد؟
مورد بعدی اتفاقی است که در گردنه دوآب واقع در جاده پیرانشهر- نقده روی داد. ماجرا چنین بود که تعدادی از جوانمردان ژاندارمری در ۱۰ شهریورماه برای مرخصی از پیرانشهر به نقده بر میگشتند، وقتی به گردنه دوآب رسیدند؛ جنگ افروزان چند نارنجک داخل کامیون حامل آنها پرتاب و سپس به آنها حمله کردند. در این حادثه ۱۵ جوانمرد شهید و شش نفر هم مجروح شدند. وقتی پیکر این شهدا وارد نقده شد؛ مردم و خانوادههای آنها بسیار ناراحت شدند. از این رو جمعی از مردم نقده و برخی از همکاران این شهدا روز بعد به دنبال مسلحین حزب دمکرات گشتند تا آنها را پیدا و مجازات کنند.
این افراد، وارد روستای قارنا شدند که در کنار جاده و نزدیک گردنه دوآب قرار داشت. معلوم نیست آنها آگاهانه یا ناآگاهانه تعدادی از مردم روستا را که فکر میکردند از اعضای گروها باشند، کشتند و فاجعه غمانگیزی رخ داد. زیرا ۴۶ تن از اهالی به شهادت رسیدند که اگر نگوییم همه، بسیاری از آنها بیگناه بودند. درباره این فاجعه تبلیغات زیادی از سوی گروهها انجام گرفت، اما آنها به تحریک اولیه این فاجعه که در روز قبل رخ داده بود و ۱۵ جوانمرد با شهادت رسیده بودند، اشارهای نمیکردند.
روستای دولتو
کشتار در زندان دولتو
حدود ۲۸۰ تن از نیروهای نظامی و دولتی در روستای دولتو در منطقه شمال غربی سردشت و نزدیک مرز ایران و عراق، زندانی حزب دمکرات بودند. دقیقاً معلوم نیست حزب دمکرات با ارتش عراق هماهنگی کرده بود یا عوامل عراق در داخل حزب محل این زندانیان را به ارتش عراق اطلاع رسانده بودند که در ۱۷ اردیبهشتماه سال ۱۳۶۰ هواپیماهای عراق برای بمباران این زندان وارد فضای ایران شدند. وقتی محافظان زندان هواپیماها را دیدند؛ بعضی از زندانیان را که برای بیگاری به بیرون از زندان برده بودند، به داخل زندان بازگردانند و خودشان به تپههای اطراف رفتند. در این بمباران ۸۰ زندانی شامل پاسدار، ارتشی، شهربانی و اهالی منطقه که با نظام همکاری داشتند به شهادت رسیدند و بیش از ۱۰۰ تن مجروح شدند.
اگر فردی میخواست از این گروهها جدا شود، چه آیندهای در پیش روی او قرار داشت؟
دسته سوم جنایاتی بود که این احزاب جنگ افروز علیه نیروهای خودشان مرتکب می شدند. این افراد پس از مدتی فعالیت می کردند از همکاری با گروهها پشیمان میشدند. آنان اقدام به برقراری تماس با نیروهای دولتی برای تسلیم شدن میکردند و یا بدون هماهنگی قبلی خود را تسلیم می کردند. در برخی موارد هم پیش میآمد که فردی از گروهها قصد همکاری با دولت نداشت، اما گروهها به او مظنون میشدند و او را دستگیر میکردند و بسته به اتهامی که به آنها میزدند، او را زندان یا اعدام میکردند. مواردی هم بود که فردی از گروه خارج شده بود و زندگی عادی را داشت، اما با اعزام تیمهای ترور، آن فرد ترور میشد. یک نمونه بارز از این افراد، کشتن محمد خشمن (معروف به محمد مهاجر) بود که قبل از تسلیم، فرمانده هیز سقز از حزب دمکرات بود و پس از تسلیم شدن او را در سال ۱۳۶۴ به شهادت رساندند.
محمد خشمن
جنگ کومله و دمکرات
با توجه اینکه گروههای معارض کرد خیلی قدرتطلب بودند، این خودبرتربینی برای آنها ایجاد چالش نکرد؟
دسته چهارم جنایاتی است که گروهها علیه احزاب رقیب انجام میدادند و ربطی به جمهوری اسلامی نداشت. این رقابتها عمدتاً به خاطر حفظ سلطه در یک منطقه و یا اینکه گروهی به یک نیروی بلامنازع در منطقهای تبدیل شود؛ رخ میداد. کومله در بهمنماه سال ۱۳۵۸ تصمیم گرفت تشکیلات کرد دیگری به نام «سپاه رستگاری» را که عمدتاً افراد مسلمان طرفدار شیوخ نقشبندیه در منطقه مریوان، اورامانات، سنندج و کامیاران عضو آن بودند؛ خلع سلاح کند. در حمله شبانه ای که به تمامی مقرهای سپاه رستگاری صورت گرفت صدها تن از افراد عضو این گروه خلع سلاح شدند.
همچنین جنگی میان کومله و دمکرات در سال ۱۳۶۳ از منطقه اورامانات آغاز شد که و تا سال ۱۳۶۷ به صورت پراکنده ادامه یافت. در این رویارویی، هر جا مسلحین کومله، مسلحین حزب دمکرات را میدیدند به آنها حمله میکردند و یا مسلحین حزب دمکرات به اعضای کومله هجوم می آوردند. در اول مرداد ماه سال ۱۳۶۴ در یکی از این درگیریها که افراد مسلح کومله به مرکز آژوان حزب دمکرات حمله کردند، ۷ مسلح عضو کومله و ۶ مسلح عضو حزب دمکرات کشته شدند. مرور تمامی این رخدادها نشان میدهد که احزاب جنگ طلب فعال در ناحیه کردنشین ایران به رغم شعارهایی که میدادند؛ برای رسیدن به اهداف حزبی و سازمانی خود چه جنایت هایی را مرتکب شدهاند که گردآوری همه آنها کتاب قطوری را شامل میشود.