کد خبر 130948
تاریخ انتشار: ۵ تیر ۱۳۹۱ - ۱۴:۵۰

خوش قول كه باشي بيشتر مشكلات اجتماعي خودت را حل كرده‌اي. مردم عاشق آدم‌هاي خوش قول هستند. تصور عمومي اين است كه چندان نمي‌توان به قول و تصميم جوان‌ها اعتماد كرد، اما كافي است از همان جواني، اعتماد ديگران را جلب كنيد. لازمه‌اش احساس مسووليت‌ نسبت به قول‌هايي است كه به ديگران مي‌دهيد. از هيچ تلاشي براي اثبات اين كه «مرد است و قولش» دريغ نكنيد.

به گزارش گروه خواندنی های مشرق، ديگران از اين كه به وعده‌هايتان بموقع عمل كنيد، خوششان مي‌آيد. اين كه قولي را ديرتر از زمان وعده شده عملي كنيد، نوشداروي بعد از مرگ سهراب است و براي اعتبار شما آب و نان نمي‌شود. اما عمل بموقع شما، آن‌هم وقتي جوان هستيد و در نگاه بقيه سربه هوا، ديگران را متوجه توانايي‌هايتان مي‌كند و همين باعث پيشرفت‌تان مي‌شود؛ پيشرفت كاري و تحصيلي كه همه‌ ما با عزم‌هاي جزم و گاهي نه چندان جزم‌ براي به دست آوردنش به اين در و آن در مي‌زنيم.

هر اندازه آدم‌هاي خوش قول ارج و قرب اجتماعي دارند و در محل كار، خانه و... بهشان احترام مي‌گذارند‌ آدم‌هاي بدقول مردم را از خودشان فراري مي‌دهند. ديگران كمتر سراغشان مي‌روند و هيچ‌وقت بهشان اعتماد ندارند. روان‌شناساني كه زندگي اجتماعي را مورد مطالعه قرار مي‌دهند مي‌گويند يكي از شروط زندگي اجتماعي اين است كه مردم يك جامعه‌ هر قدر هم كوچك‌ بتوانند به گفته‌ هم اعتماد كرده و به اصطلاح خودمان روي حرف‌ همديگر حساب باز كنند.

چه كسي را راضي كنم؟

مهم اين است كه مخاطب قول و قرارهايمان را از خودمان راضي نگه داريم. ممكن است اين تلاش براي وفاي به عهد يك جور خدمات رساني به ديگران به حساب بيايد، اما واقعيت اين است كه وقتي به قولتان وفا مي‌كنيد براي خودتان يك جايگاه اجتماعي محكم‌تري ساخته‌ايد كه منافعش تنها نصيب خودتان مي‌شود.

گاهي مخاطب ما در يك قول و قرار اساسي، خودمان هستيم. مثلا به خودمان قول مي‌دهيم كه كلاس‌هاي دانشگاه را به اصطلاح دور نزنيم و سر ساعت و بي بهانه سر كلا‌س‌ها حاضر شويم. يا اين كه به عنوان يك جوان تازه فارغ‌التحصيل از فردا صفحات كاريابي روزنامه‌ها را براي پيدا كردن يك شغل به درد بخور ورق بزنيم. ممكن است به نظر برسد كه وقتي خودمان مخاطب وعده‌هايمان قرار مي‌گيريم‌ كار راحت‌تر است، اگر هم زماني وفاي به عهد نكرديم دودش در چشم خودمان مي‌رود و كسي نيست كه ما را مقصر بداند، اما واقعيت اين است كه وجدان فرد‌ي‌تان مي‌تواند خيلي راحت‌تر از بقيه يقه‌تان را بگيرد وبه خاطر بدقولي كه به خودتان كرده‌ايد محاكمه‌تان كند.

اگر بتوانيد ديگران را در چنين محاكمه‌اي با توجيهات‌تان گول بزنيد‌ در مقابل وجدان خودتان هيچ توجيه و توضيح دروغيني نمي‌تواند كارساز باشد. سرزنشي كه از وجدانتان مي‌شنويد از هر محاكمه و جريمه‌ بيروني تاثيرگذارتر است و بيشتر آزارتان مي‌هد. به هر حال تنها خوبي‌اي كه جفاي به عهدي كه با خودمان بسته‌ايم، دارد اين است كه ديگران را آزار نمي‌دهيم. هر اتفاقي كه بيفتد و هر اشتباهي كه مرتكب شويم، دست كم ديگران را گرفتار تنبلي‌ها و بي‌مسووليتي‌هايمان نكرده‌ايم.

زماني هم هست كه مخاطب قول و وعده‌هايتان آدم‌هاي ديگر هستند. دوستان، اعضاي خانواده، رئيس اداره، همكار، همكلاسي و هر آدم با ربط و بي ربط ديگري كه ممكن است در اجتماع با او برخورد كنيد مي‌تواند مخاطب اين قول باشد. فرض كنيد در اتوبوس نشسته‌ايد و خانم مسن كناريتان‌ از شما مي‌پرسد: «مي‌دوني ايستگاه توانير كجاست جوون؟» شما مي‌گوييد: «نرسيده به ونكه».

خانم از شما مي‌خواهد كه زمان رسيدن به ايستگاه او را خبر كنيد و شما با يك لبخند پهن اما شيرين مي‌گوييد: «حتما». همين‌جا‌ شما براي خودتان يك مسووليت با ابعاد نامشخص را رقم زده‌ايد. ديگر نمي‌‌شود خوابتان بگيرد يا اين كه سرتان به خواندن كتابي كه همراه داريد، گرم شود. بايد شش‌دانگ حواستان به اين باشد كه ايستگاه توانير را رد نكنيد. شايد خانم بخواهد همسر پير منتظرش را سر ساعت مشخصي در خيابان توانير ببيند. شايد هم مثل همه مادربزرگ‌هاي دنيا پاهايش درد مي‌كند و اگر يك ايستگاه ديرتر پياده شود، برگشتن آن مسير آن هم با پاهاي پياده برايش عذاب‌آور باشد. راستي در حالي كه داريد به وضعيت‌هاي احتمالي مادر بزرگ فكر مي‌كنيد‌ حواستان باشد كه ايستگاه را رد نكنيد.


قول الكي ندهيد

حتما شما هم متوجه شده‌ايد كه به دليل افزايش تعداد آدم‌هاي بدقول در دور و اطرافمان‌ وقتي كسي از راه مي‌رسد كه به حرف‌هايش عمل مي‌كند ذوق زده مي‌شويم‌، درباره‌اش حرف مي‌زنيم و انگار كه سخت‌ترين و ناممكن‌ترين كار دنيا را كرده باشد، نظرمان به او جلب مي‌شود. آنقدر تعداد آدم‌هاي بدقول دور و برمان زياد است كه بدقولي كار عادي‌تري به نظرمان مي‌آيد. با اين كه تشويق خوش‌‌قول‌ها به خودي خود كار پسنديده‌اي است، اما نكته اينجاست كه اين وفاي به عهد است كه بايد يك عمل عادي به حساب بيايد.

با وجودي كه همه بخوبي مي‌دانيم كسي كه به وعده‌اش عمل نمي‌كند بايد سرزنش شود، اما خب ما هم كه آدم‌هاي سختگيري نيستيم و مي‌دانيم اين اتفاق چندان غيرعادي‌ هم نيست. شايد فقط با يك عصبانيت ساده و در شديدترين برخوردهايمان با يك قهر كردن چند روزه يا قطع كردن ارتباط كاري قضيه را فيصله بدهيم. به هر حال ته دلمان مي‌دانيم اين اتفاقي است كه مي‌تواند براي هر كسي بيفتد و به اين ترتيب بدقولي كس ديگري را پيش خودمان توجيه مي‌كنيم.

جامعه‌‌شناس‌ها ريشه اين نوع نگاه را در اين مي‌دانند كه فرد خودش را هم از مجموعه آدم‌هاي بدقول جدا نمي‌داند. به گفته آنها در جامعه‌اي كه وفا نكردن به وعده به يك كار روتين تبديل شده باشد، اغلب آدم‌ها درموقعيت‌هاي مختلف به اين كار دست مي‌‌زنند و به همين دليل هم هست كه نمي‌توانند بدقولي ديگران را صددرصد تقبيح و در مقابل آن موضع سخت و محكمي بگيرند. البته در اين مساله نديده گرفتن اثرات بدقولي‌هاست كه خطرناك به نظر مي‌رسد. هيچ فكرش را كرده‌ايد كه يك بدقولي از نظر شما كوچك و بي‌اهميت چگونه مي‌تواند بر زندگي ديگران اثرات بد بگذارد؟

مثلا اگر به داستان مادربزرگ و اتوبوس برگرديم تصور كنيد كه پيرزن براي رساندن پول عمل جراحي شكستگي لگن همسر پيرش ـ كه حتما هم با هزار قرض و قوله به دست آمده ـ زمان آنچناني نداشته و خوش‌وبش شما پشت آن گوشي موبايل موقع رد شدن از ايستگاه توانير اين زمان اندك را هم از او گرفته ‌است. چه حسي بهتان دست مي‌دهد؟ شما با زندگي يك آدم بازي كرده‌ايد. هيچ اين را مي‌دانيد؟

آدم‌هاي بدقول ناخواسته و به اجبار به دروغگويي هم تن مي‌دهند. البته اگر پيش از آن كه بدقول شوند، دروغگو نبوده باشند. يكي از دلايل وجود ارتباط مستقيم ميان بالا رفتن آمار بدقولي با دروغگويي اين است كه بدقول‌ها حاضر نيستند بصراحت به ناتواني‌شان در برآورده كردن وعده‌اي كه داده‌اند، اعتراف كنند. در چنين مجموعه‌اي از آدم‌ها كمتر كسي وجود دارد كه بتواند با شجاعت و روراستي به اين عدم توانايي اعتراف كند. اغلب آدم‌ها ترجيح مي‌دهند با به تاخير انداختن زمان در عملي كردن قولشان ناتواني‌شان را مخفي كنند. آنها مجبور مي‌شوند دروغ بگويند، احتمالا تلفن جواب ندهند و باز هم دروغ بگويند. بعد هم كه در نهايت گير افتادند، نه تنها ممكن است دوست و رفيق و كار و بارشان را هم از دست بدهند بلكه ديگر منزلت و اعتبار اجتماعي هم برايشان باقي نمي‌ماند تا ديگران بتوانند مجددا به او و گفته‌هايش اعتماد كنند.

عادت كردن به بدقولي در ميان جوان‌ها مي‌تواند اثرات به مراتب بدتر و مخرب‌تري بر جامعه بگذارد. روزگاري وجود ريش سفيد روستا يا معتمد محل مي‌توانست بسياري از مشكلات مردم را حل كند و يك گفته و قول آنقدر اعتبار داشت كه آدم‌ها برايش هر كاري مي‌كردند. كافي بود كه عهد و قول و قراري را بشكني تا همه طردت كنند و مجبور باشي براي قانع كردن ديگران و به دست آوردن اعتبار از دست رفته‌ات، دست‌كم سال‌ها تلاش كني.

پدر و مادرهاي نسل جوان امروز، در جامعه‌اي زندگي كرده و بزرگ شده‌اند كه خوش قولي و وفاي به عهد به عنوان پسنديده‌ترين صفت‌ها مورد احترام قرار مي‌گرفت اما اثرات باقي‌مانده از آن نوع زندگي، در جامعه امروز هر روز بيشتر از گذشته رنگ مي‌بازد. برگرداندن حساسيت‌ جوان‌ها نسبت به مفهومي مانند «عمل به قول» مهم‌ترين اتفاقي است كه مي‌تواند نسل آينده را از اثرات سوء بدقولي بر اجتماعشان حفظ كند.