سناریوی مستند، نوشتاری بیش از نریشن و طرح نیاز دارد. قصه چیزی است که اگر وجود نداشته باشد با لحن، تصویر زیبا و موسیقی نمی‌توان جای خالی آن را پر کرد.

به گزارش مشرق، آنچه در ادامه می‌خوانید، یادداشتی درباره چند مستند اکران شده در پانزدهمین جشنواره سینما حقیقت به قلم خانم سمیه جمالی (نویسنده و شاعر) است که به دست مشرق رسیده...

جشنواره حقیقت امسال نیز به پایان رسید و من توانستم شش اثر ایرانی را در این جشنواره ببینم. بی آنکه بدانم با چه موضوع و چه گروه فیلمسازی طرف هستم به صورت کاملا تصادفی  به دیدن آثار نشستم. من با نگاه یک نویسنده، به ویژه نویسنده ای که به  روایات مستند علاقمند بوده، پیشینه‌ای در نوشتن روایات داستانی و فیلمنامه‌های مستند دارم؛ یادداشت حاضر را نگاشته‌ام.

این‌گونه که به نظر می‌رسد مخاطبان امروزی به مستند بیش از پیش اقبال نشان می‌دهند. خوانندگان به دنبال داستان‌های واقعی هستند؛ (روایت‌های غیرداستانی یا همان نان فیکشن non-fiction) و بینندگان، فیلم‌های مستند را می‌پسندند. چه شد و از کجا این استقبال و روی خوش پدید آمد؟ به گمانم از جایی که مرز میان روایت تخت و درام، کمرنگ یا محو شد. فیلم‌های سینمایی مانند «متری شش و نیم» و «شنای پروانه» ساخته می‌شود که تلاش دارد شبیه مستند باشد؛ گریم چندانی ندارد، دوربین گاه روی دست قرار می‌گیرد، از تصاویر واقعی یا شبیه اصلی استفاده می‌شود، انگار که بیننده دارد مستند تماشا می‌کند. از طرفی فضای فیلم مستند بسیار مستعد داستانی شدن شده، دیگر کارگردان راش‌های آرشیوی را برنمی‌دارد مونتاژ کند یا با دوربین میان مردم برود و تصویر بگیرد. بلکه عوامل حرفه‌ای هر یک در جای خود با سابقه خوب در کارنامه به کار گرفته می‌شوند.

حالا دیگر مستندها داستان دارند، دراماتیکند و غیر از اینکه خطوط اصلی مشخص می‌شود، یک نویسنده و یک دراماتوژ فیلمنامه کاملی برای آن می‌نویسد، کارگردان دکوپاژ کرده و ساخته می‌شود. این «داستان داشتن» یعنی تعریف قصه طوری که بیننده بتواند بگوید فیلمی که دیده چه نقاط اوج و گره هایی داشته و نه اینکه صرفا قرار است داستان فلان معضل یا فلان شخصیت روایت شود؛ خطی تخت و بدون روایت.

برای درک بهتر سه فیلم را که در جشنواره حقیقت ۱۴۰۰ دیدم مقایسه‌ای مختصر می‌کنم. نخست فیلم «آن مرد با اتوبوس آمد». روایت تاریخچه شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه. فیلمی همراه با موسیقی فولکلور و نریشنی به گویش تهرانی، طناز و خوش ریتم. این مستند از داستانی نسبی برخوردار است نه با تعاریف سنتی و کلاسیک داستان و نه کاملا بدون قصه. اما به هرحال ریتم خوب و رفت و برگشت به گذشته و زمان معاصر، بیننده را پای فیلم نگه می‌دارد. اما اگر بخواهم مقایسه کنم بین سه فیلم «آن مرد با اتوبوس آمد»، گفت و گو با «ساموئل خاچیکیان» و «مشق امشب» باید بگویم آن مرد... نسبتا داستان جاندارتری داشت. اینطور که  آشنایی ایرانیان با اتوبوس را حول داستان ها و حوادث روایت می‌کرد و از نابازیگرانی که معلوم بود نقش ایفا می‌کنند و شخصیت حقیقی خودشان نیستند استفاده شده بود.

 در مستند «ساموئل خاچیکیان؛‌ یک گفت و گو» داستان یک پله پایین‌تر است. بر اساس فیلم‌های ساخته شده توسط او،  تاریخچه سینمای وحشت و دلهره ( البته بیشتر در ایران) روایت می‌شود. این ساخت غیر مستقیم یعنی سازنده به این عامل توجه داشته که مانند مستندهای گذشته نباید صاف و ساده، تاریخ را نشان داد.

 و اما «مشق امشب» که به همان روال سابق مستندسازان، با افرادی مصاحبه کرده و چند برداشت در فضاهای مختلف را گرفته. هرچند تلاش کردم ارتباطی میان سکانس‌های مختلف در ذهن بسازم ولی چندان موفق نشدم. این اثر نه تنها دراماتیزه نشده بلکه خط اصلی روایت را هم گم کرده است. سازنده سعی کرده حرفی را بزند اما موفق نشده. مخاطب اگر تلاش کند و همه زوائد را کنار بزند در نهایت پیامی را برای خود می‌سازد؛ که بعید است فیلم توانسته باشد برساند.

برای رساندن منظور دقیق خود، ارجاع تان می‌دهم به فیلم «دکمه صدفی» ساخته پاتریسیو گوسمان. این فیلم در شصت و پنجمین جشنواره مستند برلین جایزه «خرس نقره‌ای» را دریافت کرد. این جایزه به عنوان بهترین فیلمنامه به دکمه صدفی اعطا شد. داستان این فیلم از چه قرار است؟ کاوشی در اقیانوس را نشان می‌دهد که در آن یک محقق بومی صدای روح آب‌ها را با آوا می‌خواند اما در واقع به همین بهانه تاریخ شیلی را مرور کرده است. این فیلم با گزارشی درباره اقیانوس شروع شده، به این نکته اشاره می‌کند که آب منشاء تمدن بشر است و در سرنوشت شیلی تاثیر مهمی داشته است. پیشنهاد می‌کنم این مستند را ببینید تا وقتی می‌گوییم مستندهای امروزی خود را به سینمای داستانی نزدیک‌تر کرده اند و مرز میان آنها بسیار محو شده است، واضح‌تر باشد.

مستندسازان ما بیشتر باید از توان یک داستان‌نویس حرفه ای بهره ببرند و سناریوها نیاز دارند دراماتیزه شوند. این اتفاقی است که در جهان سینمای مستند در حال رقم خوردن است و مخاطب عام و خاص را بهتر و بیشتر با مستند پیوند می‌دهد.

کلام آخر و تمام: سناریوی مستند، نوشتاری بیش از نریشن و طرح نیاز دارد. قصه چیزی است که اگر وجود نداشته باشد با لحن، تصویر زیبا و موسیقی نمی‌توان جای خالی آن را پر کرد.

*سمیه جمالی، آذر ۱۴۰۰