کد خبر 1327446
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۴۰۰ - ۰۰:۵۴

صاحب ‌نظران بسیاری در دنیا اذعان دارند که اگر مقاومت موفق ایران در غرب آسیا نبود، آمریکا می‌توانست چین و روسیه (و حتی متحدانی مثل فرانسه، آلمان، ژاپن، کره جنوبی و هند) را تحت فشار موثر قرار دهد.

به گزارش مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

۱- «ایالات متحده آمریکا» و «اتحاد جماهیر شوروی»، ۷۶ سال قبل با پیروزی در جنگ جهانی دوم، نظم جهانی تازه‌ای را پایه‌گذاری کردند. ابرقدرت در این نظام دو قطبی، قدرت حاکم بر هر یک از دو قطب بود. آنها به مدت ۴۶ سال همدیگر را مهار می‌کردند؛ اما هنگامی که شوروی در سال ۱۹۹۱ فروپاشید، یاغیگری آمریکا آغاز شد. از چکسلواکی و صربستان، تا اوکراین و گرجستان و قرقیزستان، با انقلاب رنگی یا مداخله نظامی، در برابر بلوک آمریکا سپر ‌انداختند. ریاست گورباچف و سپس یلتسین موجب شد شوروی، از هم بپاشد و به روسیه ضعیف و فاقد اعتماد به نفس تبدیل شود. غرب تا پشت مرزهای روسیه پیش رفت و حتی پیگیر کودتای مخملی در مسکو و پکن بود. این پیشروی، استراتژیست‌های آمریکایی را بر آن داشت تا در آستانه قرن ۲۱، پروژه‌های تجاوزگرانه‌ای مانند «قرن جدید آمریکایی»، «پایان تاریخ»، «جنگ تمدن‌ها»، «جنگ جهانی چهارم» (طرح حمله به ۲۴ کشور اسلامی)، «خاورمیانه جدید و تغییر نقشه آن» را در دولت بوش به اجرا بگذارند و سپس، نقشه «جنگ جهانی سوم» (جنگ نیابتی در عراق و سوریه) را در دولت اوباما عملیاتی کنند.

۲- نقطه ثقل این تحرکات، غرب آسیا بود. آمریکا اگر کانون منابع طبیعی، و چهار راه ارتباطات جهانی را قبضه می‌کرد، می‌توانست عرصه را برای رقبای شرقی و حتی غربی تنگ کند و کدخدای جهان شود.

نه روسیه و چین و نه هیچ کشور دیگری، جرأت مواجهه با این یاغیگری را نداشت. بی‌تردید، مقاومت حکیمانه ایران بود که جنگ ترکیبی آمریکا را به هزیمت کشاند. آمریکا برای «جنگ جهانی چهارم» و فقط در حوزه نظامی، ۷ هزار میلیارد دلار خرج کرد. اما ایران، ترمز او را کشید. ما در این مواجهه تمدنی با تاخت‌وتاز مغول‌وار، هرگز معطل همراهی هیچ دولتی نماندیم. اگر در برابر نقشه‌های شومی مانند «جنگ جهانی سوم و چهارم» قد علم کردیم و ورق را به نفع خود و ملت‌های منطقه برگرداندیم، به تنهایی تصمیم گرفتیم و حال آنکه روسیه و چین و دیگران با وجود تهدید منافع‌شان، به دلایل مختلف منفعل بودند. جمهوری اسلامی بود که با وجود مهارت حریف، آمریکا را به نقطه «زوال راهبرد» رساند.

۳- اوایل اردیبهشت ۱۴۰۰، گزارش سالانه «آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا» درباره چالش‌های پیش رو منتشر شد: «ایران به‌دلیل توانایی‌های پیشرفته نظامی، شبکه‌های گسترده نیابتی و شرکا و تمایل به استفاده از زور علیه نیروهای آمریکایی، رقیب اصلی منافع ما در خاورمیانه است. هدف استراتژی امنیت ملی ایران، تضمین تداوم حاکمیتی، حفظ ثبات داخلی، تأمین موقعیت خود به عنوان قدرت مسلط منطقه و دستیابی به رونق اقتصادی است. تهران مجموعه‌ای پیچیده از توانایی‌های دیپلماتیک، نظامی و امنیتی را در اختیار دارد؛ برای دستیابی به اهداف، نیروهای نامتعارف و متعارف، شرکا و نیابتی را آموزش می‌دهد و می‌تواند هزینه‌های زیادی را به دشمنانش تحمیل کند. تهران در حال افزایش تعامل با شرکا و نیابتی‌ها برای تضمین نفوذ طولانی‌مدت است. ایران استراتژی‌های اقتصادی را برای دور زدن تحریم‌ها با کشاندن آن به سراسر جهان اجرا کرده و به کاهش تعهدات برجامی ادامه می‌دهد. تهران از روابط خود برای به چالش کشیدن حضور ما در منطقه و تشویق به عقب‌نشینی استفاده کرده است. بزرگ‌ترین نیروی موشکی منطقه، قادر به موشکباران اهداف ۲۰۰۰ کیلومتری است و بارها اراده خود را در این باره نشان داده است. ایران به افزایش کُشندگی، پایداری و دقت انواع موشک‌ها و تبدیل آنها به قاره‌پیما ادامه می‌دهد. ایران دائما از نیروی دریایی برای نظارت بر عملیات دریایی ما و متحدان‌مان استفاده می‌کند. ایران احتمالا طی سال آینده، با احیای اقدامات هسته‌ای، حملات نیابتی‌ و سایبری، به فشارهای ما پاسخ بدهد. پنتاگون با تهدید اطلاعاتی پیچیده از طرف تعداد فزاینده‌ بازیگران رو به ‌رو است. دشمنانی مثل چین، روسیه و ایران، بخش عمده‌ این تهدید هستند».

۴- عجیب نیست که باراک اوباما در کتاب خود (یک سرزمین موعود) درباره ایران نوشت «در دوران زمامداری، گاهی سناریوهای مختلف مناقشه با ایران را شبیه‌سازی می‌کردیم و من همیشه از آن جلسات، غمگین خارج می‌شدم؛ چون می‌فهمیدم که اگر جنگ علیه ایران ضرورت یابد، تقریبا همه چیزهایی که می‌کوشیدم برای آمریکا محقق کنم، نابود می‌شد». یا اینکه؛ «در سال ۲۰۱۱ گزینه‌های ما در سوریه، به شکل دردناکی بسیار محدود بود. این کشور از سوی روسیه، ایران و حزب ‌الله حفاظت می‌شد». ضربه‌ای که آمریکا می‌خواست با راه‌انداختن چند جنگ به ایران بزند و ‌گریبان خودش را گرفت، چیزی نبود که بخواهد با برجام جایگزین شود. آمریکا، برجام را نه مسیر تنش‌زدایی، بلکه اسب تروای رخنه در قدرت ایران می‌دانست. آنها در حالی به کمک فضا سازی غربگرایان، برجام را روی میز گذاشتند، که یقین داشتند تحریم‌ها در حال فروپاشی است. جان کری ۶ فروردین ۹۴ گفت: «شکست مذاکرات، موجب فروپاشی رژیم تحریم‌ها خواهد شد. تحریم‌ها نمی‌تواند مانع ایران شود، طرف‌های دیگر مذاکرات هم از تحریم‌ دست خواهند کشید و به ما می‌گویند شما کار خود را بکنید، ما هم کار خود را می‌کنیم». وندی شرمن هم ۹ آبان ۹۴ در کالج دارموت تایید کرد: «به هنگام مذاکره با ایران، نشانه‌های فروپاشی تحریم‌ها آشکار شده بود و فکر نمی‌کنم برقرار می‌ماند. ما شاهد نشانه‌هایی از شکاف بر سر تحریم‌، به ‌ویژه درباره واردات نفت از ایران بودیم». برجام، نقطه پایان بر زیاده‌خواهی آمریکا نمی‌گذاشت، بلکه استخوانی لای زخم و گروگانی برای طلبکاری جدید بود. به این معنا، خروج گستاخانه ترامپ، تله را به هم زد. تیم ترامپ با مشاهده رویکرد منفعلانه برخی مدیران ما، تصور کرده بود می‌تواند به واسطه حداکثری کردن فشار، ایران را زودتر از پا درآورد. مشوّق او در این گستاخی، تضمینی بود که فدریکا موگرینی گرفته بود: «من از روحانی ضمانت گرفتم که حتی در صورت خروج آمریکا از برجام و بازگرداندن تحریم‌ها، به برجام پایبند بماند»!

۵- خطای محاسباتی و شتابزدگی ترامپ، پروژه برجامیزاسیون را به‌هم ریخت. «ویلیام برنز» که در گذشته، معاونت وزارت خارجه و هدایت بخشی از مذاکرات با ایران را بر عهده داشته، در دولت بایدن به ریاست سازمان سیا رسید. او مدت‌ها قبل از ریاست سیا، به سی‌ان‌ان گفت: «سیاست فشار حداکثری، قماری پرریسک است. این رویکرد، خسارت زیادی دارد؛ از جمله تعمیق شکاف با متحدان. همچنین به مرور، تحریم را به عنوان ابزار دیپلماسی آمریکا تضعیف می‌کند. با این روند ممکن است روزی شاهد آن باشیم که نه تنها روسیه و چین، بلکه دوستان اروپایی هم برای کاهش آسیب‌پذیری در برابر تحریم گام بر می‌دارند». او همچنین گفته بود: «خروج از برجام در بلندمدت، تأثیر تحریم‌های یک‌ جانبه را کاهش می‌دهد. پس از ۵ یا ۱۰ سال بیدار خواهیم شد و ‏همان ‌طور که وزیر خارجه آلمان هم گفت، شاهد کشورهای زیادی خواهیم بود که دنبال راه‌هایی برای عبور از فشار مالی آمریکا هستند».

۶- اما این سخنان و مشابه آن از سوی بایدن در نکوهش فشار حداکثری، مربوط به قبل از ریاست بود. برنز سال گذشته در نشست سنا که به بررسی صلاحیت او برای ریاست سیا اختصاص داشت، ضمن عبور از برجام گفت «نظر من همیشه این بوده که باید راهبردی جامع و فراتر در قبال ایران داشته باشیم که جلوگیری از برنامه هسته‌ای فقط یکی از ابعاد آن است. این راهبرد باید با ساخت موشک‌ بالستیک و اقدامات بی‌ثبات‌کننده ایران در منطقه مقابله کند. حتی اگر ایران به پایبندی به برجام برگردد، لازم است چارچوبی برای ایجاد محدودیت‌های قوی‌تر و طولانی‌تر هسته‌ای و رسیدگی به سایر اقدامات تهدیدآمیز آن داشته باشیم. این هدف در حرف آسان‌تر از عمل است، اما راهبرد ما باید همین باشد». ادامه سیاست احمقانه ترامپ در دولت بایدن، سند دیگری بر این مدعاست که هیئت حاکمه آمریکا به مرحله «زوال راهبرد» - به عنوان مقدمه زوال امپراتوری- رسیده است.

۷- ویلیام برنز در همان نشست سنا، درباره چالش‌های پیش‌رو گفته بود: «وضعیت دنیا، بسیار پیچیده و رقابت ‌محور شده. تهدیدهای آشنا کماکان حضور دارند؛ از تروریسم تا اشاعه هسته‌ای، روسیه، کره شمالی و ایران. چین هم یکی از بزرگترین چالش‌های ما محسوب می‌شود». بر این مبنا، تعاملات راهبردی در جهان فراغرب، حکم مرگ و زندگی را برای آمریکا دارد. اخبار مربوط به تضعیف آمریکا و انتقال قدرت از غرب به شرق، واقعیتی انکارناپذیر است و پیاپی بر زبان سیاستمداران غربی جاری می‌شود، ولو محافل غربگرا را دچار حملات عصبی کند: «فدریکا موگرینی: قدرت رهبری آمریکا در حال زوال، و قدرتش در حال کاهش است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست».

«نیکولا سارکوزی: محور جهان در حال عبور از غرب، به شرق یعنی آسیاست. ما در گذشته بر جهان تسلط داشتیم، اما حالا به هیچ وجه مسلط نیستیم. روی کارآمدن فردی مانند ترامپ که باور کردنی نبود، نشانه وخامت شرایط غرب بود، نه علت آن». «جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا: تحلیلگران از مدت‌ها پیش درباره پایان نظم تحت رهبری آمریکا و ظهور قرن آسیایی سخن گفته‌اند. این اتفاق، پیش چشم ما در حال وقوع است. شیوع بیماری کرونا، نقطه عطفی برای تغییر موازنه قدرت، از غرب به شرق است». «ولفگانگ ایشینگر رئیس‌ کنفرانس امنیتی مونیخ: جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا، زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده تا نظم جدیدی را شکل دهند. بازیگران غیرغربی، امور بین ‌المللی را شکل می‌دهند. برخی از اساسی ‌ترین ارکان غرب و نظم جهانی، تضعیف شده. ناکامی‌ در پاسخ به درگیری‌ سوریه و اوکراین، ضعف ما را آشکار، و زمینه را برای پُر کردن خلأ توسط ایران و روسیه فراهم کرد».

۸- کشورهای قدرتمندی که منافع شان مورد تهدید آمریکا و غرب بوده، طبیعی است که به تعاملات اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی روی آورند. و از آن طبیعی‌تر، خشم فزاینده آمریکا و غرب در قالب حملات رسانه‌ای نیابتی به روابط «جهان فرا غرب» است. آنها می‌دانند که اگر این همکاری‌ها عمق پیدا کند، مقاومت منطقه‌ایِ بر پا شده از سوی ایران، ابعاد فرا منطقه‌ای پیدا خواهد کرد و دیگر دولت‌ها نیز تشویق به صیانت از منافع خود در برابر قلدری آمریکا خواهند شد. علت آتش بار سنگین رسانه‌ای علیه همکاری‌های راهبردی ایران با روسیه و چین، بر این مبنا قابل تحلیل است.

۹- صاحب ‌نظران بسیاری در دنیا اذعان دارند که اگر مقاومت موفق ایران در غرب آسیا نبود، آمریکا می‌توانست چین و روسیه (و حتی متحدانی مثل فرانسه، آلمان، ژاپن، کره جنوبی و هند) را تحت فشار موثر قرار دهد. کاخ سفید با تسلط بر ۶۰ درصد منابع انرژی جهان، می‌توانست انتظارات خود را دیکته کند. فقط یک قدرت نوظهور بود که ترمز آمریکای یاغی را کشید و بدین معنا، بسیاری در شرق و غرب عالم، مدیون ایستادگی ایران هستند. ایران، ضمنا در حالی که جاده‌های ترانزیتی تهران- بغداد- دمشق- بیروت را تا کنار دریای مدیترانه امتداد می‌دهد، یا خطوط ترانزیت ریلی را فعال‌تر می‌کند، می‌تواند شمال و شرق آسیا را به غرب و جنوب متصل کند و امکان کم نظیری از مبادلات اقتصادی را فراهم سازد. دیپلماسی فعال و همه‌جانبه نظام، بسی فراتر از مهار تحریم‌هاست و می‌تواند ضمن شتاب بخشیدن به تحولات نظم جهانی، ایران را به میاندار اقتصاد منطقه تبدیل کند. به همین علت هم با بمباران تبلیغاتی کم سابقه مواجه است. این حجم از تقلّای دشمن و پادوهای آن-تفاله‌های آمریکا به تعبیر حضرت امام (ره)- از درستی مسیر حکایت دارد و خبر از پیروزی‌های بزرگ در آینده می‌دهد.