سیاست خارجی و اقتـصادی آمریکا از زمان جرج واشنگتن تاکنون یک دکترین مشخص داشت و آن هم ایجاد انحصارهای بزرگ آمریکایی از طریق سیاست‌هایی همچون اصل ۴ ترومن برای قبضه اقتصاد کشورهای جهان سوم بود.

به گزارش مشرق، سید امیر مکی پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی تحلیل با نگاهی به تاریخ روابط ایران و آمریکا، دکترین و مبنای ارتباط آمریکا با کشورهای مختلف را براساس سخنان روسای جمهور این کشور،  یک سیاست خارجی کاملا مستقل جهت تامین منافع ملی از طریق قبضه کردن بازارهای دنیا و دست‌درازی به منابع کشورها بوده است.

متن یادداشت آقای مکی به شرح زیر است:

شروع رابطه بین ایران و آمریکا با ورود مبلغین مذهبی پروتستان از سال ۱۸۲۹ میلادی آغاز شده است که اعضای این میسیون مذهبی فعالیت‌های خود را در ارومیه، در بین آسوریهای ساکن آن ناحیه با تبلیغات مذهبی آغاز و سپس با ساختن مدرسه و تعلیم زبان انگلیسی به کودکان فعالیتهای خود را گسترش دادند. (۱)

در ادامه و بر اساس نگاه سیاسی وقت در سال ۱۸۵۰میلادی امیرکبیر کوشش فراوانی به کاربرد تا بتواند عملا نیروی سومی را در صحنه سیاست ایران وارد نماید تا شاید بتواند از قدرت و توسعه نفوذ امپراتوری تزاری روسیه و استعمار انگلیس بکاهد؛ امیر کبیر در تعقیب این سیاست به حاجی میرزا احمد خان مصلحت‌گذار ایران در استانبول، دستور داد تا با جورج مارش  (George Marsh)  وزیر مختار آمریکا در عثمانی جهت ایجاد روابط و نهایتا انعقاد قراردادی بین دو دولت وارد مذاکره شود. (۲) 

در این بین پیشنهاد ایران مورد استقبال زاکاری تایلور (Zacharie Tylor) رئیس جمهور وقت آمریکا قرار گرفت و به موجب آن دستوراتی به جورج مارش داده شد که در نتیجه مذاکرات بعمل آمده،  امضای عهدنامه مودت و کشتیرانی در سال ۱۸۵۱ منعقد شد اما یکماه پس از انعقاد این قرارداد امیرکبیر از صدارت معزول و در عمل با کارشکنی‌های انگلستان عهدنامه مبادله نشد و پس از چندی موضوع بطور کامل منتفی گردید.

مجددا در سال ۱۸۵۶ میلادی با توجه به تیرگی روابط ایران و انگلیس، این بار ناصر الدین شاه به فکر یاری جستن از آمریکا شد و حاجی میرزا احمد خان مذاکره با کارول اسپینس (CARROL Spence) وزیر مختار آمریکا در عثمانی را از سرگرفت. آنچنانکه دولت ایران مایل بود تا کشتی‌های بازرگانی ایران در خلیج فارس توسط کشتی‌های نیروی دریایی آمریکا حمایت شود و جزایر ایران را از تسلط و تعرض انگلستان و عثمانی حفظ کند. دولت آمریکا از پذیرفتن این شرایط امتناع ورزید و دولت ایران ناچار از خواسته خود چشم پوشید اما عهدنامه مطروحه در ۱۳ دسامبر ۱۸۵۶ میلادی  در استانبول به امضاء رسید و پس از شش ماه مبادله شد.(۳)

مهمترین نکات قرارداد عهدنامه دوستی و کشتیرانی امیرکبیر مشتمل بر یک مقدمه و هشت ماده بود، آنچنانکه در زمان    امیرکبیر برای جلب حمایت آمریکا از ایران و تثبیت موقعیت آن دولت در خلیج فارس در ماده ۴ قرارداد به آمریکا آزادی کشتیرانی در رودخانه‌های ایران را داده بود حال آنکه چنین اجازه‌ای به کشورهای دیگر داده نشده بود.(۴)

از جمله امتیازات مهم دیگر اجازه تاسیس کنسولگری در بوشهر برای ایالات متحده آمریکا بود که با توجه به قطع روابط ایران و انگلیس بر اثر ماجراهای هرات عملاً استقبال از عهد نامه ایران با آمریکا قوت خاصی گرفت. از طرف دیگر جان داوودخان – مترجم اول دولت ایران ، مامور شد تا در وین با هنری جکسون وزیر مختار آمریکا در اتریش درباره عهد نامه گفت وگو کند.

جان داوودخان به جکسون گفته بود که شاه، دولت ممالک متحده آمریکا را به آزادیخواهی و اقتدار می‌شناسد و درخواست مودت و حمایت را از دولت آمریکا خواستار است. سرانجام عهدنامه دوستی و تجارت ایران و آمریکا در تاریخ ۱۳ دسامبر ۱۸۵۶ (۲۲ آذر ۱۲۳۵) در استانبول امضاء و مبادله شد.

بیان سخنی که وزیر مختار آن روز آمریکا در استانبول به میرزا ملکم خان ناظم  برای شناخت ماهیت توسعه طلبانه آمریکا شنیدنی است که  از همان زمانهای دور و سوداهای جهانخورانه اش که تا همین چندی پیش در مقیاس ساده پنداری‌های بعضی از دولتمردان ایران زمین نیز تکرار شده است جای شگفتی دارد .

وزیر مختار آمریکا  گفت :  "سرنوشت آمریکا این است که تجارت آینده جهان را قبضه خواهد کرد."

آنچنانکه یکی از وزرای مختار آمریکا در همان زمان نیز به وزارت خارجه این کشور نوشت: ... تجارت سالانه ایران از هجده تا بیست میلیون دلار است – پنبه آمریکا را ممکن است بتوان در ایران رواج داد ، اما جالب آنکه نفت آمریکا اکنون در آن کشور راه یافته است...)(۵)

بنا بر نگاه سلطه جویانه و استعماری ایالت متحده و نیز تسلط بر اوضاع زمان خود،  آمریکا نیز از خوان یغمای ایـــران می‌بایست سهــمی می‌گرفت لذا سرانجام اس، جی، دبلیو، بنجامین (S.G.W. Benjamin) نخستین سفیر آمریکا در ایران، در سال ۱۲۶۱ شمسی در میان استقبال پرشکوه دولت وقت به تهران وارد شد و برای مدت دو دهه نیز در ایران ماند.

بدین صورت گسترش روابط سیاسی ایران و ایالات متحده آمریکا، امکان فعالیتهای مسیونهای مذهبی را بیشتر فراهم نمود و مبلغین مذهبی حداکثر استفاده را از موقعیت نموده و به گسترش تبلغیات خود بیش از پیش افزودند؛ چنانچه از اسناد بدست آمده از سال ۱۸۷۰ میلادی به بعد گسترش دامنه این فعالیتها گزارش شده است، در سال ۱۸۷۲ میلادی مسیونهای مذهبی در شهرهای بزرگ ایران ساختن مراکز فرهنگی و تبلیغی را در دستور کار خود قرار دادند آنچنانکه تبلیغات آنها در ابتدا محدود به ترویج مذهب پروتستان بین آسوری‌ها و ارامنه بود ولی بتدریج دامنه تبلیغات آنها وسعت یافت و بین مسلمانان نیز شروع شد ولی توفیق چندانی بدست نیاوردند. 

مهمترین وسیله تبلیغ آنها در ایجاد مدارس، بیمارســتانها و سازمانهای خیـــریه بود که از این طـریق می‌توانستند در ایجاد تماس مستقیم با مردم قدم بردارند و در عمل محبت و نظر مردم را به خود جلب کنند. آنطور که جهت توسعه منطقه نفوذ خود، دولت ایالات متحده آمریکا براساس توافقی با دولت انگلستان مناطق شمالی و غربی ایران را تا سر حد امکان در دست گرفتند.

در ابتدای دوره نفوذ، رفتار سیاسی و کلی ایالات متحده به هنگام انقلاب مشروطه در ایران به ظاهر بیطرفانه بود ولی در بعضی مواقع به طرفداری از انقلاب و انقلابیون می پرداختند و اخبار مطبوعات آمریکا در مورد انقلاب مشروطه ایران تا حد زیادی با واقعیات منطبق بود، آنچنانکه بر اساس سیاست وقت باسکرویل مدیر مدرسه آمریکایی‌ها در تبریز به طرفداری از انقلابیون پرداخت و در این راه نیز کشته شد و بر اساس مشاهدات انجام شده مرگ باسکرویل اثر بسیار خوبی روی مردم ایران گذاشت و نظر مساعدی نسبت به آمریکائیها در بین اقشار مختلف مردم نمود پیدا کرد .

پس از آن در سال ۱۹۱۱ میلادی دولت وقت ایران تقاضائی مبنی بر فرستادن کارشناسان امور مالی از آمریکا نمود، که در جواب ایالات متحده نیز گروهی متخصص در  امور مالی را تحت سرپرستی مورگان شوستر ) Morgan Shuster ( به ایران فرستاد، که شوستر بعنوان مشاور امور مالی حکومت و به ریاست خزانه دولتی منصوب شد.

پس از گذشت یک دهه از فعالیت گروه اعزامی اول، دولت ایران برای رهائی از سلطه انگلیس و جهت برقراری روابط نزدیکتر با ایالات متحده مجددا در سال ۱۹۲۲ و برای بار دوم از آمریکا تقاضای اعزام یک گروه اقتصادی کرد که بنا به خواسته دولت ایران، ایالات متحده مسیونی را به ریـاست میلسپو (DR.A.C.Millspaugh) به ایران اعزام کرد که در مدت پنج سال توقف این گروه در ایران خدماتی نیز انجام گرفت ، اما گروه اقتصادی مذکور به همان نسبت نیز در امور مختلف دیگر دولت ایران نیز مداخله می‌کردند و این گروه پس از پایان مدت خدمتش و انقضای قرارداد، بواسطه عدم موافقت مجدد دولت وقت، هیئت مزبور خاک ایران را ترک کرده و به آمریکا بازگشتند.

سیاست دوگانه آمریکا در قبال ایران چون در پشت پرده مذاکرات پنهانی با دولت انگلیس کماکان به صورت شفاف و یکنواخت انجام نمی‌پذیرفت تا آنجا که پس از پشت سر گذاشتن جنگ جهانی اول و شروع جنگ جهانی دوم و لزوم نگاه استعماری یکطرفه به کشورهای خاورمیانه و مخصوصاً ایران و وجود موثر کشورمان در برنامه های اســـتعماری و کشور گشائی های ایالات متحده جایگاهی خاص را نصیب ایران کرد که بعنوان حیاط خلوت منطقه‌ای و جولانگاهی برای آمریکا در نظر گرفته شود؛ چنانچه هسته اصلی سیاست و استراتژی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در مورد ایران بدینگونه بود که از ایران به عنوان یک کشور مهم در منطقه خاورمیانه و به عنوان پایگاهی مطمئن استفاده نماید بخصوص در موارد ذیل: 

۱-ایران به عنوان صادر کننده نفت که نقش و اهمیت آن در طی جنگ جهانی دوم معلوم گردید و یکی از علل اشغال ایران استفاده از چاههای نفت و نهایتا دور نگه داشتن دست دشمن از انرژی حاصل از نفت ایران بود .

۲- ایران به عنوان پلی که اروپا و آسیا را بهم مرتبط می کند و نقش ارتباطی حمل و نقل بین دوقاره را ممکن می‌سازد.

۳- ایران به عنوان داشتن مرز طولانی و مشترک با اتحاد جماهیرشوروی همیشه مورد توجه بوده است و شاید زمینه مناسبی جهت ایجاد پایگاههای جاسوسی به حساب آید .

۴- ایران به واسطه در دست داشتن آبراه مهم خلیج فارس که از آن طریق دستیابی به اقیانوس هند و آبهای آزاد را ممکن می سازد و آنطور که از نظر نظامی و  اقتصادی همیشه مورد توجه خاص و عام بوده است .

۵- سعی و تلاش برای تعیین منطقه نفوذ و تقسیم کشور ما در دستور کار داشتند.

_ ایران در رویارویی با دیپلماسی امپریالیستی 

حال با توجه به موارد مطروحه، نگاهی خاص را در دوران انقلاب مشروطه که از طرف دول اروپایی در ایران رخنه کرده بود، خود شروعی بر حرکت استعماری آمریکا در ایران بود. 

در آستانه انقلاب مشروطه ما شاهد یک سلسله فعالیتهای دیپلماسی استعماری اروپا نیز در ایران بودیم که مرکز ثقل آن انگلیس و روسیه تزاری بوده است بطوریکه کشور ما نقل محافل و مجالس استعماری بود .

لرد لنسدون وزیر امور خارجه انگلیس در پنجم می سال ۱۹۰۳میلادی در پارلمان این کشور اعلام کرد "دولت پادشاهی انگلیس، برقراری مرکز بحری یا دریایی را در خلیــج فارس از ناحیه هر دولتی که باشد نوعی تعدی و تجاوز به منافع انگلــستان تلقی می‌کند و یقینا با تمام وسایل که در اختیار دارد با چنین اقدامی به مخالفت برخواهد خواست ."

بطوریکه وی تعیین کرد، انگلستان میبایست در جنوب ایران نفوذ توافقی برقرار کند و روسیه باید در شرق ایران، سیستان را که مجاور با مرز افغانستان است به عنوان منطقه نفوذ انگلستان، به رسمیت بشناسد.

اما با نگاهی به قبل از شروع سال ۱۹۱۰ میلادی، آلمان نیز با دیپلماسی نوین خود  می‌کوشید میان متحدان اروپائی نفاق ایجاد کند و از وحشت بورژوازی روس و دولت تزاری در مورد بازار ایران و درباره نفوذ آن دولت در شمال این کشور نیز بهره جویی کند آنچنانکه به دنبال نفوذ به بازار کالای ایران و در نهایت اعزام کارشناسان صنعتی خود در راستای احداث راه آهن و صنایع مادر بود .

دولت انگلیس نیز از نفوذ آلمان در ایران و درحوزه خلیج فارس سخت مضطرب شد و به اتفاق دولت روسیه تزاری از دولت ایران خواست که بدون مشورت با روسیه و انگلستان به هیچ کشور و دولتی نه تنها امتیازی بلکه اجازه دخالت در امور داخلی خود را ندهد.

در پی آن ایالات متحده آمریکا نیز در آغاز سده بیستم نسبت به ایران سخت دلبستگی می‌نمود که کشف منابع سرشار نفت در جنوب کشور ما علت اساسی آن بود، لیکن با وجود تاخیر در ابراز این علاقه و امکان اندک توفیق در اهداف خود، دیری نگذشت که بازرگانی آمریکا و ایران گسترش یافت.

کوشش های امریکا در ایران اندکی پیش از جنگ با مخالفت انگلستان و روسیه مواجه شد و به شکست انجامید، ایالات متحده آمریکا نخستین تلاش خودرا برای اعمال نظارت بر امور مالیه ایران به کار برد ، البته مقامات واشنگتن از پشتیبانی پنهانی انگلستان نیز برخوردار بودند.

در سالهای تصدی دولت قوام در ۱۹۲۱- ۱۹۲۲ ، قراردادی منعقد شد و امتیاز بهره برداری از منابع نفت شمال را در استان های آذربایجان، خراسان، گیلان و مازندران به شرکت امریکایی (استاندارد اویل ) واگذار کرد که بر اثر اعتراض دولت شوروی به موقع به اجرا گذاشته نشد، همچنین قوام در سال ۱۹۲۲ نیز با کمپانی دیگر آمریکائی به نام (سینکلر) وارد معامله مشابهی شد که مجددا با اعتراض شدید شوروی مواجه شد.

ویلسون به عنوان شخصی استعمارگر و دنیا پسند، برنامه صلحی داشت که باید آن را "انجیل سیاسی امپریالسیم آمریکائی" نامید که چیزی به جز نگاه  مطالبه‌گرانه (سهم یا Share) از تقسیم جهان و بازارهای آن نیست

بشنویم از توماس وودرو ویلسن(Thomas Wooderw Wilson) دولتمرد و رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۱۲ که می‌گفت : "سموم بلشویسم فقط بدان سبب حیطه انتشار وسیع یافته است که فریاد اعتراضی است علیه نظاماتی که برجهان حکومت می‌کند اکنون ما نیز به نوبه خود باید در کنفرانس های جهانی ترتیبات تازه ای برقرار کنیم که در صورت امکان نیک خواهانه باشد و نه کینه توزانه !"

انشاء و فرم این اعلامیه چنان فریبکارانه است که بسیاری از مورخان در پس این گفتار، لفظی ماهرانه دیده اند که ویلسون به عنوان شخصی استعمارگر و دنیا پسند، برنامه صلح اش آراسته است حال گفته‌اند که این برنامه صلح که باید آن را "انجیل سیاسی امپریالسیم آمریکائی" نامید، چیزی به جز نگاه  مطالبه‌گرانه (سهم یا Share) از تقسیم جهان و بازارهای آن نیست، صدور اصول و دکترین در آمریکا پس از جنگ های امپریالیستی به نسبت و بدعتی نو بدل گردیده که ظاهراً ویلسن مبتکر و مبدع آن بوده است چنانچه پس از جنگ جهانی دوم دکترین ترومن، اصل چهار و نظایر آن، همان هدف و مقصود را دنبال می‌کند که انحصارهای بزرگ آمریکائی در آن روزگار را بر اساس تفکر و روش ویلسن دیکته شده بود.

انگیزه مطرح کردن این اصول، شناساندن رویدادی مهم و ورود جدی و گسترده غول سرمایه داری آمریکا در عرصه غارت رقابت ناپذیر جهانی می باشد.

آنچنان که آمریکا با ارائه تک خال خود عرصه بازی را از دیگر رقبا به برگ برنده تبدیل کرده است و در پی آن دوبار استخدام میلسپو، ورود نیروهای نظامی آمریکا به ایران در (جنگ جهانی دوم )، تاسیس اداره اصل ۴ ترومن در ایران ، استخدام شوارتسکف و استیلای وی بر ژاندارمری ایران، استخدام مستشاران نظامی آمریکا و تامین سلطه آنان بر ارتش ایران، تهاجم دیپلماسی آمریکا به وسیله جرج آلن (سفیر وقت این کشور در تهران) و تحمیل نقض استقلال و حاکمیت کشور ما که در نقطه عطف خود به کودتای آمریکائی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجامید که خود آغاز استیلای بلامعارض امپریالیسیم آمریکا بر کشور است که در پی آن معنی و مفهومی خاص به خود گرفت .

برای اینکه ایالات متحده بتواند نیاز و اشتهای بی پایان خود را به مواد اولیه صنایع داخلی آمریکا مرتفع کند، بین سالهای ۱۹۰۰- ۱۸۹۸ سیاست جدیدی را ابداع نمود که به سیاست "درهای باز" شهرت یافت .

از این جهت که ایالات متحده در کنار دستیابی مستقیم به مواد اولیه، در جستجوی راهی جهت تسلط بر بازارهای سایر کشورها و منجمله کشورهای آسیای غرب و شرق بود که از این طریق بتواند با دول رقیب ، رقابت نماید .

ایالات متحده زمینه قدرت اقتصادی کشور را در وجود سیاست درهای باز  برای کالاهای آمریکائی شناخته بود و برنامه ریزی و اجرای طـرح چگونگی هجوم اقتصادی بر بـازارهای فروش از اهم فعالــیتهای ایالات متحده آمریکا جهت صادرات کالا داخلی خود عنوان شد. بحران و نگرانی سال های ۱۸۹۰ که در سطح بین المللی به خاطر رقابت با بازارهای اروپائی شدتی افسانه ای به خود گرفته بود ، می بایست خاتمه گرفته و از تکرار آن نیز به جد جلوگیری بعمل آید.

آنچنان که دیده شد هجوم اقتصادی ایالات متحده در چارچوب "سیاست درهای باز " این امکان را به وجود آورد که تاثیر مستقیمی بر تصمیمات سیاسی و اقتصادی کشورهای دیگر نیز بوجود آورده و زمینه برای پیشبرد اهداف کلان استعماری خود را در پی داشته باشد. 

در تعقیب این نوشتار باید از نمونه‌های تاریخی و بی بدیل دیگری نیز کمک گرفت که همگی نشان دهنده این است که رهبری ایالات متحده نمی‌تواند خود را از سیاست تهاجمی اقتصادی جدا سازد و بدون بازارهای خارجی، اقتصاد آمریکا و طبیعتاً جامعه سرمایه داری نمی‌تواند به بقای خود ادامه دهد و در پایان به چند نمونه از گفتار دولتمردان آمریکا بسنده می‌کنیم؛ تئودور سرچ (Theodor c.Search) رئیس انجمن کارخانجات ملی آمریکا در سال ۱۸۹۷ خواسته های توسعه طلبانه خود را اینطور بیان کرد: "بسیاری از کارخانجات مابیش از ظرفیت بازارهای داخلی رشد کرده اند ، تهاجم و گسترش تجارت خارجی تنها راه امید برای دورماندن از کاهش درآمد است ."

در اواخر سال ۱۹۰۰ وزیر امور خارجه آمریکا جان فوستر (John.w.Foster) در مجله Independent اینگونه تاکید کرد که : " به هر حال با تمام اختلاف نظرهائی که در بین مردم آمریکا در مورد سیاست توسعه طـلبی ارضی وجود داشته،  به نظر می رسد که همه متفق القولند که گسترش تجاری مطلوب است و این به صورت یک ضرورت در آمده و در واقع برای ما هم ضروری است که بازارهای جدید و بیشتر را برای تولیدات کشاورزی و صنعتی خود جستجو کنیم بدون این بازارها ، قادر نخواهیم بود تا شکوفائی و موفقیت صنعتی خود را حفظ کنیم."

پرزیدنت ویلسون (Wilson)  رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۱۲ در این مورد می‌گوید که: "گسترش صنایع ما به حدی رسیده است که اگر راه به بازارهای جهانی نیابد متلاشی می‌شود بازارهای داخلی ما دیگر کفایت نمی‌کند، ما احتیاج مبرمی به بازارهای خارجی داریم."

هوبرت هوور (Herbert Hoover) رئیس جمهور آمریکا از حزب جمهوریخواه می‌گوید: "ما باید برای مازاد تولیداتمان بازارهای سود آوری را پیدا کنیم."

در همین رابطه نیز فرانکلین روزولت در سال ۱۹۳۵ چنین نظر می‌دهد: "اگر قرار باشد که تولید کنندگان آمریکا در داخل کشور موفقیت و شکوفایی کامل و پایداری را برای ملت خود بنا کنند پس لاجرم باید به بازارهای خارجی راه پیدا کرده و آنها را تصاحب نماییم، برای جلوگیری از نوسانات ناراحت کننده اقتصادی، تحولات اجتماعی و بیکاری، راه دیگری وجود ندارد".

آیزنهاور (Dwight D.E Isenhower) در سال ۱۹۵۳ در گزارشــی جهت موقعــیت کشور اینگونه توضیح می‌دهد: "مهمترین هدف سیاسی خارجی این است که ، یک جو دوستانه برای سرمایه گذاری در خارج از مرزهای خود به وجود آوریم."

وی در سال ۱۹۵۶ نیز بیان داشت: "استفاده از توسعه طلبی اقتصادی و نگاه نفوذی سیاست خارجی در درجه اول مبتی بر یک اندیشه است و این اندیشه نیاز ایالات متحده آمریکا به دریافت مواد خامی است که تمامی اقتصادش را بر پا دارد و در صورت امکان، بازارهای سود آوری را برای مواد مازاد آن تامین کند ، از این جریان این ضرورت نتیجه می شود که آن مناطقی از جهان که مواد خام در آنها تولید می شود نه تنها برای ما قابل حصول باشند بلکه مردم و حکومتهای آنها نیز مایل باشند بر اساس رابطه دوستانه با ما داد و ستد کنند." 

وزیر امور خارجه آمریکا دین راسک (Dean Rusk) در سخنرانی خود در برابر شورای مشورتی بازرگانی آمریکا در سال ۱۹۶۲ نظر مشابهی را عنوان می کند: "اقتصاد آمریکا باید نقش مهمی را که در حال حاضر در اقتصاد جهانی دارد گسترش دهد و آن پویائی که اساس توسعه اقتصادی ایالات متحده آمریکا بود باید اینک در ابعاد جهانی مورد استفاده قرار گیرد، با توسعه و گسترش ملت‌ها، امکانات اقتصادی نیز حاصل می‌شود".

همچنین دین راسک در همان سال فهرستی ۱۰۳ موردی از دخالت و نفوذ نیروهای نظامی آمریکا در کشور های دیگر در فاصله سالهای ۱۷۹۸تا  ۱۸۹۵ را به کمیته مجلس سنا گزارش داد. جان اف کنــدی طی سخــنرانی خود در همان سال در نیــواورلئان اظهار داشت که "تجارت، رقابت و نوسازی مدت هاست که بخش عمده ای از ماهیت و سیاست آمریکائی بوده است ."

موارد مذکور نمونه های بازری است که مشخص کننده سیاست خارجی و اقتـصادی آمریکا از زمان جرج واشنگتن به بعد می‌باشد و با تمام دگرگونی ها و تحت شرایط متفاوت روزگار که تاکنون صورت گرفته است هیچ چیز دیگری نبوده جز دکترین یک سیاست خارجی کاملا مستقل جهت تامین منافع ملی با محتوای اقتصادی برای تشویق و توسعه تجارت و اقتصاد در تمام دنیا . 

در یک جمع بندی بطور خلاصه می توان گفت که ایالات متحده آمریکا با اتخاذ سیاست «درهای باز » اهداف زیر را دنبال می کرده و کماکان نیز جستجو می کند که : 

۱- دستیابی به مواد خام ، امکانات تجاری و سرمایه گذاری و نیز دست یابی به بازارهای دیگر ، جهت فروش کالاها و تولیدات آمریکائی و یا حتی واسطه گری نوین که تنها به عنوان دلالی مدرن شکل و شمایل بزک کرده ای را به نمایش در می آورند .

۲- تشدید وابستگی کشورهای در حال توسعه به اقتصاد آمریکا .
۳- زمینه سازی برای هجوم اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی آمریکا به سایر کشورها که در  اصطلاح خودشان "سیاست ایجاد امنیت  وکنترل همگانی ."
۴- کنترل همه جانبه کشورهای در حال توسعه و سیاست قطره چکانی اقتصادی در قبال ایشان.

آنچنان که قبل و بعد از جنگ جهانی دوم جهت دستیابی به اهداف فوق ایالات متحده آمریکا کمکهای خارجی فراوانی در اختیار بسیاری از کشورهای اروپائی و همچنین کشورهای جهان سومی قرارداد که شامل موارد متعددی از قبیل کمکهای اقتصادی، نظامی، حمایتهای سیاسی و ایجاد روابط فرهنگی را می توان نام برد که با توجه به اهداف در نظر گرفته شده در ایران نیز فضای خوب و مساعدی نسبت به سیاست آمریکا بوجود آمده بود.

در اوایل قرن بیستم بخاطر کمک ها و حمایت دولت آمریکا از ایران در مجامع بین المللی و تلاشهای ایشان در راه صلح، آمریکایی‌ها از نظر مردم ایران به عنوان دوست و محرم اسرار تلقی می‌شدند.

در مورد حمایت‌های ایالات متحده از ایران در مجامع بین المللی می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: 

۱- حمایت آمریکا از نمایندگان ایران جهت شرکت در کنگره ورسای .
۲- حمایت از ایران در قرارداد ۱۹۱۹ .
۳- حمایت نظامی آمریکا در سال ۱۹۴۶ از ایران در مقابل اتحاد جماهیر شوروی جهت خروج نیروهایش از خاک ایران.

آمریکایی‌ ها از ابتدا اهداف معینی را تعقیب می‌کردند: گسترش نفوذ اقتصادی ، نظامی ، سیاسی و فرهنگی در ایران و وابسته نمودن ایران به خود جهت دستیابی به صنایع انرژی خام و خالص در ایران و جلوگیری از نفوذ کمونیسیم در ایران و خاورمیانه، آمریکایی‌ها با کمکهای خارجی خود و تحت پوشش کمک های دوستانه و خیرخواهانه، برنامه هایشان را بطور پی در پی پیاده می‌کردند تا به اهداف خود دست یابند و هم اکنون نیز در پی حفره هایی برای نفوذ می‌باشند.

جان اف کندی رییس جمهور وقت آمریکا بیان می‌کرد: "کمک‌های خارجی وسیله ای است برای اعمال نفوذ و کنترل همه جانبه و این است رسالت ایالات متحده آمریکا در تمام دنیا  برای پشتیبانی از بسیاری از کشورها و در غیر اینصورت این کشورها یا نابود می‌شوند و یا دچار بلای کمونیسیم می‌گردند."

این گفته صریح و آشکار نشان دهنده این واقعیت است که کمک‌های خارجی در هر شکلی دخالت در امور داخلی کشورها و کلیه جوامع تحت سلطه می‌باشد: هدف ایشان در راستای سیاست استعماری خود دست رد به سرخپوستان آمریکایی هم نزد، آنچنانکه فرانکلین رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرد:" سرخپوستان رابه سوی مصرف مشروبات الکی سوق دهند تا به روند نابودی آن ها سرعت بیشتری بخشیده و زمین هایشان را نیز تصاحب کنند."

(۱) فاتح – مصطفی ، پنجاه سال نفت ایران چاپ دوم ۱۳۵۸ ، ص ۴۹۱ .
(۲)  عبدالرضا هوشنگ مهدوی – تاریخ روابط خارجی ایران – انتشارات امیرکبیر ص ۳۲۲ .
(۳) (عبدالرضا هوشنگ مهدوی – تاریخ روابط خارجی ایران – انتشارات امیرکبیر ص ۳۲۳ )
(۴)  پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران- محمد علی مهمید  – ۱۳۶۱
(۵) تاریخ روابط ایران و ممالک آمریکا-آقای رحیم رضازاده ملک

منبع: تسنیم