به نظر میرسد که ایده های امنیت اروپایی جناح شرقی اروپا دقیقا همان هایی نباشد که در بروکسل و برلین و پاریس به دنبال آن هستند.

سرویس جهان مشرق _ همزمان با فروپاشی شوروی ماموریت ناتو که به منظور مقابله با گسترش کمونیسم در اروپا و سراسر جهان  توسط دولت های غربی تاسیس شد با ابهام راهبردی مواجه شد. ابهامی که به کمتر از یک دهه نیاز داشت تا ناتو نیازهای کاربردی خود را از مقابله با کمونیسم به سوی مقابله با دولت های سرکش و تروریسم و در نهایت ماموریت های حفظ صلح داخل وخارج از اروپا گسترش دهد.

به واقع با پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق برخلاف انتظار برخی از تحلیل گران، ناتو نه تنها به واسطه از دست دادن دلیل وجودی خود دچار رخوت و فروپاشی نشد بلکه با یافتن ماموریت های جدید بر محور نیازهای اتلانتیکی و تلاش های لندن – واشنگتن به منظور تثبیت هژمونی پاکس امریکانا، خود را تقویت نمود و در این راه با گسترش مرزهای خود به سوی مرزهای روسیه از جمله پذیرش دولت های اروپای شرقی خارج شده از پیمان ورشو از جمله لهستان، مجارستان، جمهوری چک و ...به سوی گسترش عمودی و افقی خود در مقابله با روسیه حرکت نمود. مقابله ژئوپلیتیکی که یکی از نشانه های آن در اروپا را می توان در نبردهای بالکان دید که تا سال ۱۹۹۹ به طول انجامید و در این مدت روس‌ها نظاره گر پیشروی غرب به سوی حوزه حیاتی امنیتی این کشور که روس ها به آن به منزله منطقه حائلی میان مسکو و جهان غرب نگاه میکردند، بودند.

به هر صورت با پایان غیر رسمی نبرد غرب علیه تروریسم در خارومیانه نشانه های جدیدی از گسترش ناتو در اروپا و حتی مناطق حاشیه ای آن دیده می شود. یکی از این حوزه ها منطقه هارتلند مرکزی با محوریت بلاروس و اوکراین می باشد که از سه ماه پیش روسیه برای جلوگیری از گسترش ناتو و مقابله با بد رفتاری دولت اوکراین با روس های ساکن این منطقه به این کشور یورش آورد.

تهاجم روسیه به اوکراین به زعم دولت روسیه و به اعتقاد بسیاری از تحلیل گران غربی و شرقی  ظرف یک هفته با سقوط دولت کی‌یف و استقرار یک دولت دست نشانده پایان می یافت و احتمالا این کشور به دو بخش شرقی و غربی تقسیم میشد. روس ها از این تهاجم به دنبال پایان گسترش ناتو و عبرت سرنوشت دولت اوکراین برای سایر دولت های اروپایی در صف پیوستن به ناتو بودند. اما شرایط صحنه رزم و حمایت های کامل غرب از اوکراین و مقاومت ارتش و نیرو های مردمی این کشور عملا موجب شده است که تا کنون ارتش روسیه علی رغم هزینه های سنگین نظامی، اقتصادی، انسانی و سیاسی بسیار به اهداف متصور دست نیابد.

از سوی دیگر به نظر میرسد که هدف اصلی روسیه نیز که جلوگیری از گسترش ناتو و تبدیل اوکراین به درس عبرت سایر دولت های اروپایی با استفاده از محک زدن دولت امریکا در حمایت از امنیت دولت های اروپایی  نیز شکست خورده است. مسئله ای که با درخواست عضویت سوئد و فنلاند دولت های همسایه شمالی روسیه که بر  کرانه های شمالی آبراه بالتیک تسلط دارند و به طور سنتی از جمله دولت های بی طرف اروپایی محسوب می شدند برای عضویت در ناتو عملا با شکست مواجه شده است.

نکته حائز اهمیت در مورد عضویت  فنلاند و سوئد در ساختار ناتو این است که علیرغم همکاری های تنگاتنگ این دو کشور با اعضا ناتو در قالب های منطقه ای و همکاری های فرامنطقه ای نظیر اتحاد دفاعی دولت های نوردیک و نیز انواع قالب های امنیت اروپایی و همکاری های نزدیک دفاعی و اطلاعاتی با ایالات متحده امریکا و بریتانیا، اما حضور این دو کشور در ساختار ناتو به معنی حضور نهادهای نظامی و اطلاعاتی ناتو از جمله امریکا و بریتانیا به صورت آزادانه در آبهای بالتیک و تحت کنترل قرار گرفتن تمام ساختار فرماندهی غربی و شمالی ناوگان روسیه در آبهای بالتیک و مناطق قطبی می باشد. امری که برای روس‌ها اهمیت زیادی دارد؛ به حدی که از سال ۲۰۱۲ به صورت مستمر در حال به روز نمودن استراتژی ملی قطبی خود هستند.

به  هر صورت با توجه به مالکیت سوئد بر جزیره گوتلند در شمال آب‌های لهستان  و در میانه دریای بالتیک و در مسیر رفت و آمد ناوگان سطحی و زیر سطحی روسیه و نیز با توجه به موقعیت مناسب خلیج فنلاند میان فنلاند و استونی به منظور استقرار سیستم ها و پایگاه های اطلاعاتی و نیز با توجه به موقعیت مناسب خلیج بوهمیا میان فنلاند و سوئد به منظور استقرار ناوگان سطحی و زیر سطحی به همراه یگان های هوایی و اطلاعاتی به نظر می رسد که ورود این دو کشور به ناتو تغییر دهنده بسیاری از معادلات راهبردی و امنیتی کلان در سطح اروپا خواهد بود.

این مسئله به خودی خود می تواند بخشی از توان نظامی روسیه و از جمله توان عملیات ضربتی استراتژیک این کشور را صرف ایجاد بازدارندگی در مرزهای غربی خود نماید و در نتیجه از فشار بر روی جبهه اوکراین بکاهد و از سوی دیگر با استقرار تسلیحات ضربتی هسته ای این کشور معادلات امنیت اروپای بار دیگر باز تعریف شود.

همانطور که در سطور بالا گفته شد روسیه به دلیل تهاجم به اوکراین نه تنها دچار هزینه های سنگینی شده است بلکه در صورت عضویت موفقیت امیز این دو کشور در ناتو عملا تمام اهداف امنیتی اعلامی روسیه در تهاجم به اوکراین زیر سئوال قرار خواهد گرفت و با استقرار واحدهای اطلاعاتی ناتو در این دو کشور اعمال خاک روسیه زیر ضرب سیستم های کشف و رصد ناتو قرار خواهد گرفت. اما این مسئله به معنی پیروزی اروپا نیز نخواهد بود.

باید به یاد داشت که در تمام سال های جنگ سرد و مخصوصا دوران پس از فروپاشی شوروی برخی دولت های اروپایی به طور ویژه فرانسه به دنبال استقلال استراتژیک اروپا از ایالات متحده و ناتو بوده اند. این مسئله در ساختار سیاست خارجی فرانسه به حدی دارای اهمیت بود که این کشور در میانه دهه ۶۰ میلادی از ساختار فرماندهی ناتو در اعتراض به فرماندهی مستمر امریکایی ها بر آن خارج شد.

این در حالی است که در دوران پس از فروپاشی شوروی و مخصوصا با قدرت یافتن سوسیال دموکرات ها در آلمان این دو کشور سعی نمودند که ایده های پان اروپایی را مبتنی بر ارزش ها و قوانین اروپایی نه تنها در سراسر این قاره بلکه در سراسر جهان گسترش دهند و به این ترتیب کمبودهای قدرت سخت خود را با گسترش قدرت نرم خود جبران نمایند. اما این مسئله با توجه به گسترش همزمان اتحادیه اروپا و ناتو به سوی شرق با اما و اگر هایی رو به رو شد. دولت های اروپایی که از حل و فصل بحران های دهه ۹۰ اروپا بدون کمک ناتو بازمانده بودند در نهایت دست به دامان امریکا برای حل و فصل مسائل بالکان شدند و در طول عملیات اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ نیز قدرت های اروپا محور المان و فرانسه نیز عملا از تحولات بر کنار ماندند.

به نظر میرسد که ایده های امنیت اروپایی جناح شرقی اروپا دقیقا همان هایی نباشد که در بروکسل و برلین و پاریس به دنبال آن می باشند. در واقع در طول ۲۰ سال گذشته فرانسه و المان به دنبال اروپایی ساختن اروپا با ایجاد موازنه در روابط میان اروپا با امریکا و روسیه و تقویت نقش اقتصادی روسیه در اروپا بوده اند.

امری که نماد آن را میتوان در پروژه های مختلف انتقال نفت و گاز روسیه به اروپا از جمله خط لوله نورد استریم ۲ و نیز کاهش مداوم هزینه های دفاعی این دولت ها بر خلاف تعهدات آن ها در قالب ناتو از سویی و از سوی دیگر تروریج ایده های مبتنی بر ایجاد ارتش مشترک اروپایی دید.