کد خبر 1414355
تاریخ انتشار: ۱۱ شهریور ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۶

با فروپاشی شوروی، فشار غرب حتی به روسیه کاهش نیافت، بلکه فشار های اقتصادی و سیاسی و امنیتی -حتی در حد تلاش برای براندازی در روسیه شدت گرفت.

به گزارش مشرق، محمد ایمانی تحلیل‌گر مسائل سیاسی در کانال تلگرامی خود نوشت:

درگذشت میخائیل گورباچف، آخرین رئیس جمهور شوروی سابق، با تحلیل های متفاوتی رو به روشد. نظام کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی در دوره ریاست او فرو پاشید. فروپاشی ابرقدرت رقیب آمریکا، محصول چند عامل بود: ناکارآمدی نظام لائیک و کمونیستی، ستیزه جویی آشکار با معنویت و دین،   اعتماد به دشمن (غرب)، و غفلت از ترفند ها و نقشه های آن.

اولین ضربه مهمی که آمریکا زد، کشاندن پای شوروی به باتلاق افغانستان بود. عجیب تر این که چند دهه بعد، آمریکایی ها، حماقت مشابهی را مرتکب شدند! زبیگنیو برژینسکی (مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا) خرداد ۹۶ به نشریه نوول ابزرواتور گفته بود: «در روایت رسمی گفته می‌شود سیا کمک به مجاهدین افغانی را بعد از اینکه ارتش شوروی، افغانستان را در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹‌ اشغال نمود، آغاز کرد. اما واقعیت، شش ماه قبل از ‌اشغال بود که کارتر، اولین کمک مستقیم و مخفیانه را برای مخالفین رژیم هوادار شوروی در کابل فرستاد.

من به پرزیدنت نوشتم کمک‌ها، ارتش شوروی را به دخالت تحریک می‌کند. عملیات سرّی، این تاثیر را داشت که شوروی را با پای خودش به تله بیندازد. روزی که روس‌ها از مرز گذشتند، من به کارتر نوشتم ما این فرصت را داریم که به روس‌ها «جنگ ویتنام‌شان» را عرضه کنیم. برای ده سال، مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که توانایی پیشبرد آن را نداشت و ناامیدی به بار آورد و در نهایت باعث فروپاشی امپراطوری شوروی شد».

ضربه بعدی و مهم تر، نفوذ فکری و فرهنگی در میان برخی سیاستمداران ارشد شوروی  بود. محافل اطلاعاتی و سیاسی غرب، با واسطه‌هایی به میخائیل گورباچف باوراندند که اگر برخی تغییرات سیاسی و اقتصادی مطلوب آنها را انجام دهد، با گشایش در روابط و شراکت از سوی غرب مواجه خواهد شد.

او هم اعتماد کرد و پذیرفت. اما این کافی نبود. آنها قبلا، "بوریس یلتسین" را به خدمت گرفته و از طریق وی، به گورباچف برای خودزنی‌های سیستماتیک بیشتر فشار می‌آوردند.

استراوب تالبوت مدیر دفتر مطبوعاتی مجله تایم در مسکو -که بعدها معاون وزارت خارجه آمریکا شد- در این باره می‌گوید: «نقش‌ها بین کارکنان دفتر ریاست جمهوری آمریکا تقسیم شده بود. عده‌ای با گورباچف و برخی دیگر با یلتسین در تماس مداوم بودند. به گورباچف اطمینان می‌دادند که در نهایت

غرب طرف او را خواهد گرفت و همزمان یلتسین را تشویق می‌کردند که اگر او بر ضعف‌های ساختاری شوروی تاکید کند، غرب از او حمایت خواهد کرد».

گورباچف، بعدها که  فروپاشی شوروی، تحلیل قدرت روسیه، و عهدشکنی و پیشروی های آمریکا را دید، از اشتباهات خود ابراز پشیمانی کرد. او هر چند جایزه صلح نوبل را از غربی ها گرفت، اما به تبلیغاچی دون پایه پیتزا تبدیل شد و جز عبرت هایش، نامی از او در تاریخ نماند.

عبرت گورباچف، بسیار مهم است: یک سیاستمدار، هنگامی به مفهوم واقعی مُصلح است که دست کم، بومی و ملی -مستقل از وسوسه ها و نقشه های دشمنان- بیاندیشد. و گرنه، بیش از آن که اصلاح طلب باشد، پیاده نظام دشمنان ملتش جایابی خواهد شد.

با فروپاشی شوروی، فشار غرب حتی به روسیه کاهش نیافت، بلکه فشار های اقتصادی و سیاسی و امنیتی -حتی در حد تلاش برای براندازی در روسیه- شدت گرفت. زمامداران روسیه، تنها زمانی که فهمیدند دیگر نباید به هیچ وعده و تعهد غرب اعتماد نکنند، توانستند اقتدار ملی را احیا کنند.