نویسنده کتاب مجموعه «داستان‌های شهر جنگی» گفت: کارهای فرهنگی‌ ما مسئول محور است، نه مخاطب‌محور. باید کنگره‌های شهدا را به جشن تبدیل کنیم و تا زمانی که نیت‌مان مخاطب نباشد، کارمان پیش نخواهد رفت.

به گزارش مشرق، ششمین نشست تخصصی«مهمان» برای دیدار با چهره‌های ماندگار داستان ایرانی با حضور حبیب احمدزاده و تیمور آقامحمدی مجری، برگزار شد.

تفکری باید به نسل بعد برسد که کاربردی و لذتبخش باشد

در ابتدای برنامه حبیب احمدزاده، نویسنده کتاب تحسین شده «داستان‌های شهر جنگی» درباره جایگاه و اهمیت نوشتن و قلم گفت: سعی می‌کنم در آثارم مطالبی را بیاورم که برای نسل‌های آینده مفید باشد و خیلی مراقبت می‌کنم که مصداق عالم بنی‌اسرائیلی که هنگام مرگ طلب مغفرت از خدا می‌کرد و جبرئیل به او گفت: «تو را ببخشیم، اما کسانی را که به واسطه تو گمراه شدند، چه کنیم» نباشم و سعی می‌کردم که تحت تأثیر جو و محیط قرار نگیرم. تفکری باید به نسل بعد برسد که کاربردی و لذتبخش باشد.

وی در ادامه افزود: ادبیات می‌تواند این امر را انجام بدهد و به همین خاطر هر لحظه کاری را که فکر می‌کنم درست است، انجام می‌دهم و به همین خاطر هم کتاب نوشتم و هم فیلم ساختم. جهان هستی در حال تکامل است و ما انسان‌ها هم در کنار این تکامل وظیفه‌ای داریم. تجاربی که خوب بوده باید تکرار شوند و تجاربی که بد بودند، نباید تکرار شوند. البته انتقال تجربه هم به خوبی صورت نگرفته است و در روایتی از حضرت امیرالمؤمنین است که فرمودند خوشبخت کسی است که از تجربیات دیگران استفاده کند. سعی می‌کنم بهترین ظرف در دسترس را برای فعالیت‌هایم انتخاب کنم و با توجه به توانایی‌هایی خودم سعی می‌کنم خط قزمزهایم را بشکنم و جلو بروم.

داستانی داشتم که ۱۰ سال نمی‌توانستم آن را بنویسم

احمدزاده درباره آثار چاپ شده‌اش گفت: داستانی را داشتم که ۱۰ سال بود نمی‌توانستم بنویسم و به بقیه ایده‌ام را می‌گفتم تا آن‌ها بنویسند که نتوانستند و بعدها خودم نوشتم و اصلاً نگران نبودم که دیگران ایده مرا بهتر از من بنویسند و خودپسندی در این مورد را کم‌تر دارم. اگر آدمی، انسان‌های بزرگ را ببیند، این نکته را یاد می‌گیرد. مشکل بیشتر ما این است که در فضای کتابخانه‌ها و پشت درهای بسته از خودمان عناوین می‌سازیم و باید حدود و اندازه خودمان را بدانیم تا این عمر را به تباهی نرسانیم.

سوم ابتدایی که بودم کتاب‌های صادق هدایت را می‌خواندم

در بخش دیگر نویسنده کتاب «داستان‌های جنگی» درباره آغاز نویسندگی خود گفت: در محل زندگی‌مان گروه‌های اجتماعی مختلفی می‌آمدن و حضور شرکت نفت و باشگاه‌هایش باعث می‌شد، با افراد مختلفی ارتباط داشته باشیم و از طرفی من ۵ سالگی به مدرسه رفتم و همین باعث شد درگیر ادبیات شوم. سوم ابتدایی که بودم کتاب‌های صادق هدایت را می‌خواندم و همین کتاب خواندن باعث می‌شد که‌ بسیاری از قضایا را بدانم و همین باعث شد که انشاء‌ام بهتر باشد. اولین داستانی که نوشتم در بوشهر بود. وقتی به نیروی دریایی بوشهر بعد از جنگ رفتم، آنجا اتاقی روبه‌روی دریا به من دادند که یک میز خالی و کاغذ باطله‌ای که روی آن بود وجود داشت و از بیکاری شروع کردم به نوشتن و اولین داستانم را نوشتم.

اثرم را به معاون آوینی دادم و او گفت: این آشغال است

وی با اشاره به سختی‌های موجود در روند چاپ آثارش گفت: اوایل شهادت مرتضی آوینی آمدم تهران و به روایت فتح رفتم و داستانی را به معاون شهید آوینی دادم و او گفت: این آشغال است و این فرد داستان‌نویس نیست، اما به من برنخورد. بعدها احمد دهقان اثر را خواند و گفت: چند داستان دیگر بنویس و من در یک ماه ۶ داستان دیگر تحویل دادم. بعد از مدتی گفت: می‌توانی رمان بنویسی و من گفتم: چقدر پول می‌دهید؟ اگر قیمت خوبی بدهید رمان را یک ماهه تحویل می‌دهم و حتی گفتم: کاغذ ندارم و به من کاغذ بدهید.

کمال‌ تبریزی گفت: داستانی داری برای ساختن فیلم و گفتم که یک آشغال دارم!

وی در ادامه افزود: برای رمان، داستان طراحی شده‌ای در ذهنم نبود؛ چرا که در جنگ بودم و همه چیزهایی را که خودم احساس می‌کردم، نوشتم و مرتضی سرهنگی این اثر را داد به یک نویسنده و او گفت: این آشغال است. من کتاب «شطرنج با ماشین قیامت» را تحویل دادم و می‌گفتند که حیف نویسنده «داستان‌های شهر جنگی» که چنین اثری بنویسد و از چهار قسط یک قسط دادند و ۱۱ سال اثرم را کنار گذاشتم و تکمیلش نکردم. روزی کمال‌تبریزی گفت: داستانی داری برای ساختن فیلم و گفتم که یک آشغال دارم و بعد از خواندن داستان گفت: من این اثر را می‌خواهم بسازم و من گفتم نه. اثر را دادم تایپ شد و محمد حمزه‌زاده، مدیر انتشارات سوره مهر شد و کتاب را چاپ کرد و بعدها به زبان‌های مختلف ترجمه شد.

برای شما یا کسانی که جنگ واقعی را ندیدند، داستان جنگ، داستان عجیبی است

نویسنده کتاب «شطرنج با ماشین قیامت» درباره فرآیند نوشتن و نویسندگی گفت: در جنگ یک دوست داشتم که به من گفت: تو همیشه سعی می‌کنی کارهای نشده را انجام بدهی. برای شما یا کسانی که جنگ واقعی را ندیدند داستان جنگ، داستان عجیبی است و برای ما داستان واقعی گفتن سخت‌تر است. داستان‌هایی را انتخاب می‌کردم که با عرق و خون تجربه کرده بودم و قبل از حرفی که باید گفته شود، باید حرف داشته باشیم. شما در جنگ نکته‌ای را یاد می‌گیرید و آن این است که اولین اشتباه آخرین اشتباه است و باید فرضیه‌هایی را که منطقی است، انتخاب کنید و هر لحظه با یک شک سازنده مراقب یقین خودتان باشید و این نکته درس صبر می‌دهد و آشنایی با فلسفه‌ خیلی خوب است و من با شهید مطهری که می‌گفت: هیچ ضدارزش و بدی وجود ندارد، بزرگترین عبرت را گرفتم.

ضد ارزش زمانی به‌وجود می‌آید که در جای خودش استفاده نشود

وی در ادامه بیان کرد: ضدارزش زمانی به‌وجود می‌آید که در جای خودش استفاده نشود. گاهی به اسم ارزش‌ها ارزش‌های دیگر را می‌زنیم و هیچ‌وقت خودم را حق مطلق ندانستم. ما فقط خودمان را منتسب می‌کنیم و فکر می‌کنیم حق هستیم و به اسم نفس کارهای ضدارزش انجام می‌دهیم. ما در تعریف موضوعات حقیقی دچار حماقت هستیم. تامل و تفکرها ناپخته هستند و ما خیلی از مسائل را بدیهی می‌دانیم؛ مثل داستان پطروس فداکار و درباره شهید فهمیده هم همین طور است و فقط رفتن زیر تانک اورا می‌بینم، اما نمی‌گوییم او کسی بود که ۴۰ روز تنها در منطقه‌ای ناآشنا غریب بود و دفاع کرد. ما اصل را ول می‌کنیم و هیچ وقت واقع‌گرا نبودیم.

کارهای فرهنگی‌ ما مسئول‌محور است، نه مخاطب‌محور

وی در پایان درباره آثار خود گفت: سه یا چهار داستان کوتاه در دست دارم و درگیر قضایای جامعه شدم و احساس کردم که باید با کودکان کار کنم. کارهای فرهنگی‌ ما مسئول‌محور است، نه مخاطب‌محور. باید کنگره‌های شهدا را به جشن تبدیل کنیم و تا زمانی که نیت‌مان مخاطب نباشد، کارمان پیش نخواهد رفت. این چهار داستان در ۲ کتاب است که بعضی از داستان‌ها را در فضای مجازی منتشر کردم و بخشی از آن‌ها را به انتشارات دادم. من کتاب‌هایی را که خاطرات جنگ است، دوست دارم و بیشتر از داستان‌های خودم برای آن‌ها ارزش قائلم؛ چرا که پایه‌ است تا بعدها به داستان تبدیل شوند.