به گزارش مشرق، روز جمعه ۱۹ اسفندماه وپس از انتشار خبرغیر منتظره توافق ایران و عربستان برای از سرگیری روابط دیپلماتیک و بازگشایی سفارتخانههای دو کشور، تمام رسانهها و محافل خبری جهان دچار شوک شدند. این خبر بدلیل ابعاد بسیار مهم سیاسی، امنیتی و اقتصادی آن و تأثیری که میتواند در تغییر معادلات راهبردی در منطقه و نظام بینالملل داشته باشد به سرعت به سرخط اول رسانههای جهان تبدیل شد.
به دلیل جایگاه و نقش ویژه عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران در معادلات منطقهای و جهانی و همچنین آثار مخرب تیرگی روابط دو کشور در هفت سال گذشته بر تحولات منطقه و جهان اسلام، انتشار خبر توافق موج گستردهای از استقبال کشورها و نهادهای بینالمللی را به دنبال داشت.
پیرامون چیستی، چرایی و چگونگی این اتفاق بزرگ اما؛ طی هفته جاری قرائتها و روایتهای متعددی از سوی رسانهها و تحلیلگران داخلی و خارجی منتشر شد که با توجه به آنچه در واقع رقم خورده باید مورد ارزیابی قرار گیرد.
یکی از انواع این تحلیلها که با هدف کم اهمیت جلوه دادن توافق، بر غیر متوازن نشان دادن دادهها و ستاندهها، به ویژه اعطاء امتیازات زیاد به عربستان از سوی ایران برای حصول توافق متمرکز بود، پژواک نسبتا زیادی را بدنبال داشته است.
به بیان دقیقتر؛ در این دست تحلیلها، ماجرا اینگونه روایت شده که ایران به دلیل شرایط داخلی از نقطهنظر مواجهه با جریانهای اعتراضی و ثانیا به دلیل شرایط ایجاد شده در فضای بینالمللی از سوی کشورهای غربی، ناچار به عقبنشینی از مواضع راهبردی خود شده و ناگزیر تن به این توافق داده است.
این در حالی است که واقعیتهای میدانی داخلی و خارجی در ابعاد مختلف سیاسی، ژئوپلیتیکی، امنیتی، دیپلماتیک و حتی اقتصادی به ویژه با توجه به اتخاذ راهبرد «نگاه به شرق و همسایهمحوری» از سوی دولت سیزدهم، دقیقا نقطه مقابل این تحلیل را نشان میدهد.
در واقع؛ این ایستادگی ملت ایران در برابر سنگینترین جنگ ترکیبی جهانی بود که با ارتقاء «قدرت بازیگری»، کشور را در جایگاهی قرار داد که از موضع اقتدار وارد این فرآیند شود.
به هر شکل؛ درباره آنچه اکنون رخ داده و با سرعت و دقت زیاد در حال رقم زدن تحولاتی بزرگتر در عرصه سیاست خارجی کشور است، باید متوجه چند نکته راهبردی بود:
نخست؛ طی این مسیر تماما مبتنی بر اصل تغییرناپذیر «تامین حداکثری منافع و امنیت ملی» است و چنانچه واقعیتهای میدانی نشان میدهد، هر تحلیل و روایتی که چیزی غیر از این را بیان کند، قطعا دقیق و مبتنی بر گزارههای حقیقی نیست.
دوم؛ تحولات مذکور کاملا در چارچوب یک فرآیند متوازن حاصل شده و طبعا منافع کل منطقه را در پی خواهد داشت.
سوم؛ توافق ایران و عربستان برای از سرگیری روابط دیپلماتیک طبعا به معنای تغییر راهبردهای اصولی و تضعیف ابزارهای قدرت هیچیک از طرفین نیست، جز اینکه اتمسفر حاکم بر تعاملات دوجانبه را از ریل «تخاصم و منازعه» به ریل «همکاری و موازنه» تغییر داده است.
چهارم؛ در توافق مذکور گرچه پروندههای منطقهای اولویت نداشته اما به دلیل نقش و جایگاه ویژه دو کشور در عرصه منطقه ای و فرامنطقهای، طبعا بهبود روابط تهران و ریاض بر کاهش تنشهای موجود و افزایش ثبات در منطقه تاثیر گذار خواهد بود.
پنجم؛ ایفای نقش مژثر چین به عنوان ضلع سوم این توافق و عنصر تسهیلکننده، این پیام را به غرب منتقل کرد که مناقشات آسیایی از طریق گفتگو، قابلیت حلوفصل تمام آسیایی را بدون مداخلهی بازیگران غربی دارد.
این رخداد میتواند مبنای جدیدی برای شکل گیری نظم نوین منطقهای بر خلاف رویکردهای یکجانبهگرایانه ایالات متحده و متحدینش باشد و شرایط کاملا متفاوتی را بر روابط میان کشورهای منطقه حاکم کند.