کد خبر 1500267
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۸

دختر جوان با ظاهری فریبنده در مسیر رانندگان خودروهای لوکس عبوری کمین می‌کرد تا آنها را شکار کند.

به گزارش مشرق، سهیلا بعد از بازداشت سرنوشت خود را تلخ خواند و از روزهای سختش پرده برداشت:۱۷ ساله هستم، در خانواده‌ای بزرگ شدم که پدرم معتاد و مادرم خانه دار بود و

با قالی بافی هزینه و مخارج زندگی مان را به دست می‌آورد، با مصرف زیادی که پدرم به مواد افیونی شیشه داشت فوت کرد و مادرم مجبور شد با توجه به مشکلات زیاد مجدداً ازدواج کند.

ازدواج در ۱۲ سالگی

شوهرش معتاد و چشم چران بود، من که ۱۱سال بیشتر نداشتم پس از مدتی از حضور ناپدریم متوجه شدم دیگر منزل جای امنی برای ماندن من در آنجا نیست و پس از مدتی در سن ۱۲سالگی با اجبار مادرم ازدواج کردم، خواستگارم عروس و داماد داشت و همسرش فوت کرده بود و به‌خاطر پول و ثروت زیادی که داشت به اجبار مادرم به عقد او درآمدم و با بی‌میلی به زندگی و تنفری که نسبت به او داشتم یک مدت باهم زندگی کرده و من تصمیم گرفتم از وی جدا شده و مستقل زندگی کنم.

طلاق بعد از یکسال

بعداز طلاقم در سن ۱۳ سالگی تصمیم گرفتم با خاله‌ام زندگی کنم. او در خانه قالی بافی می‌کرد و یک سال پیش او بودم. دیدم پسر او نیز به من نظر سوء داشته که با طرح این موضوع خاله‌ام با من دعوا کرد و در سن ۱۴ سالگی به منزل دایی‌ام رفتم.

زن دایی‌ام به دلیل محبت‌های دایی‌ام نسبت به من ناراحت شده و حسودی می‌کرد و دائماً با من دعوا می‌کرد، تصمیم گرفتم از منزل آنها نیز بیرون بیایم اما جایی برای من وجود نداشت تصمیم گرفتم به تهران بروم و در ایستگاه مترو بخوابم.

در ایستگاه مترو یکی از دوستان دوران بچگی‌ام را دیدم و صدا زدم او با دیدن من خیلی خوشحال شد و گفت، تو کجا اینجا کجا؟ همدیگر را بغل کردیم گفت امشب یک میهمانی است میایی بریم خیلی بهمون خوش می‌گذره و من بدون هیچ تردیدی پیشنهاد آن دختر را قبول کردم و با هم رفتیم وقتی وارد شدم دیدم که آن میهمانی یک جمع مختلط است.ترس و دلهره دلم را فرا گرفته بود که آرش به سمت من آمد و گفت تو با این افرادی که در این میهمانی هستند فرق می‌کنی و در آنجا از من خواستگاری کرده و قبول کردم چون سرپناهی نداشتم.

ازدواج دوم در ۱۵ سالگی

بعد از ازدواج با آرش در سن ۱۵ سالگی مجدد مشکلاتم شروع شد و با شک زیادی که آرش داشت من را کتک می‌زد که بعد از یک سال تصمیم گرفتم از او نیز جدا شوم و حتی تصمیم به خودکشی گرفتم.

دنیای تبهکاری از ۱۷ سالگی

همسرم پس از اطلاع از خودکشی با قرص، من را به بیمارستان برد و پس از بهبودی و طلاق از او با پسری آشنا شده و پس از مدتی متوجه شدم سارق است و با پیشنهاد زندگی مرفه، با همکاری هم زورگیری و خفت‌گیری را در سن ۱۷ سالگی شروع کردیم. من سر راه ماشین‌های لوکس قرار می‌گرفتم و رانندگان با وسوسه دوستی من را سوار می‌کردند و بعد دوستم وارد عمل می‌شد و از راننده زورگیری می‌کرد!

منبع: روزنامه ایران