به گزارش مشرق، «آن روز صبح او مرا بوسید و گفت مادر! دوستت دارم. او از خانه بیرون رفت تا مک دونالد بخرد و من هم به سرکارم رفتم. یک ساعت بعد به من خبر دادند پسرم را با شلیک گلوله کشته اند.» این روایت مادر پسر نوجوانی است که روز سه شنبه در حومه غربی پاریس کشته و روز شنبه به خاک سپرده شد.
یک مرگ دیگر پشت فرمان خودرو با شلیک پلیس. این برای فرانسوی ها داستان جدیدی نیست. این بار قرعه مرگ به نام نوجوانی ۱۷ ساله افتاد. مرگ «نائل» با شلیک مستقیم پلیس فرانسه، این کشور را دستخوش اعتراضات خشن و آشوبی فراگیر کرده است. پس از ۴ روز، فعلاً دورنمایی برای پایان اعتراضات متصور نیست و خیلی ها معتقدند این ماجرا از آشوب های سال ۲۰۰۵ نیز وخیم تر است. در آن سال پس از کشته شدن تراژیک دو نوجوان بخاطر ترس و فرار از دست پلیس، فرانسه سه هفته دستخوش آشوب بود. یک تفاوت مهم آن است که برخلاف ۱۸ سال پیش که فقط حومه شهرهای بزرگ درگیر اعتراضات بودند، این دفعه شهرهای بزرگ نیز در آتش خشم معترضان می سوزند.
امانوئل ماکرون، رییس جمهور فرانسه که به تازگی از اعتراضات گسترده به وضع قانون جدید بازنشستگی خلاص شده بود، خود را در وضعیتی دشوار می بیند. ظواهر امر نشان می دهد او فعلاً سعی دارد راهی میانه را در پیش بگیرد. نه با مردم خشمگین همدلی و همراهی کامل می کند و نه حداقل در ظاهر از سرکوب همه جانبه سخنی به میان می آورد.
منتقدان ماکرون می گویند وضعیت فعلی محصول سیاست های دولت او درباره مهاجران است. آنان ماکرون را به سهل گیری در قوانین مهاجرتی متهم می کنند و می گویند فرانسه در آستانه یک جنگ داخلی است و وضعیتی شبیه جنگل بر کشور حاکم است.
برخی رسانه های فرانسوی معتقدند شلیک به «نائل»، محصول قانونی است که در سال ۲۰۱۷ تصویب شد. این قانون که پس از حملات مرگبار ۲۰۱۵ در فرانسه تصویب شد، به پلیس اختیار عمل بیشتری برای کنترل رانندگان و بازرسی از آنان و استفاده از سلاح گرم می دهد. آمارها حاکی است پس از تصویب این قانون، شلیک به رانندگان از سوی پلیس افزایش محسوسی یافته است. اما به نظر می رسد ریشه وقایع این روزهای فرانسه را باید مقداری عمیق تر مورد بررسی قرار داد.
آتش و خشمی که فرانسه در آن می سوزد محصول ترکیب چند واقعیت تاریک با قابلیت انفجار بالا است. نوجوان و جوانان طبقه فرودست که عمدتاً مهاجر و رنگین پوست هم هستند، احساس می کنند این رخداد می توانست به راحتی برای آنان اتفاق بیفتد. آنان به شکل عمیق و فزاینده ای با قربانی ۱۷ ساله این تراژدی، همذات پنداری می کنند. نکته بعدی احساسی عمومی است که در این طبقه فرودست نهادینه و انباشت شده است؛ علی رغم همه اعتراضات، صدای آنان به جایی نمی رسد و گویا قرار نیست هیچ چیز عوض شود. آنان نشانه های آشکاری برای این احساس سرخوردگی دارند. وقتی آنان در شوک و غم قتل نائل به دست پلیس بودند، ماکرون و همسرش در کنسرت التون جان، پای خود را هماهنگ با ریتم موسیقی تکان می دادند.
مسئله دیگر نژادپرستی سیستماتیک و خشونت بسیار بالای پلیس فرانسه است. تا جایی که پلیس این کشور را حداقل در میان پلیس کشورهای اروپایی مشهور کرده است. آفریقایی تبارها و مسلمانان، هدف اصلی این رویه تهاجمی و نژادپرستانه هستند.
نکته دیگری که نقشی ریشه ای دارد سابقه استعماری فرانسه به خصوص در آفریقاست. زخم های استعمار فرانسه هنوز محو نشده است. نائل یک الجزایری الاصل بود. فقط یک و نیم میلیون الجزایری در دوره بیش از ۱۳۰ ساله استعمار فرانسه کشته شدند و تا همین چند سال پیش جمجمه رهبران مقاومت الجزایر در موزه مردم شناسی پاریس نگهداری می شد. اگر چه نوجوانان حومه پاریس نسل چهارم مهاجران آفریقایی تبار هستند اما سایه سنگین جنایت های استعماری فرانسه همچنان بر هویت آنان سنگینی می کند و چسب زخمِ رساندن خط مترو به این حومه های فقیر، این زخم کهنه را التیام نمی بخشد.
آتش و خشم سال ۲۰۰۵ پس از سه هفته با اعلام وضع اضطراری و منع رفت و آمد و حبس کسانی که به آن بی توجهی کردند پایان یافت. شاید دولت فرانسه یک بار دیگر با همان تاکتیک بتواند آتش ناشی از قتل نائل را مهار کند اما این آتش خاموش نمی شود و منتظر جرقه ای دیگر می ماند.