گفت‌وگو با محمدرضا سنگری، نویسنده، منتقد و پژوهشگر درباره‌ آثار مکتوب واقعه کربلا

به گزارش مشرق، عاشورا یک ظرفیت بی‌پایان است که همه می‌توانند از منظرهای گوناگون به‌ آن بپردازند. از دیرباز در بستر هنرهای مختلف به عاشورا پرداخته شده است؛ مثلاً در حوزه نقاشی آثار درخشان و شاخصی پدید آمده که به‌عنوان نمونه می‌توانیم اثر ماندگار و درخشان «عصر عاشورا» اثر استاد محمود فرشچیان را نام ببریم، ولی در سایر زمینه‌های هنری ازجمله سینما و ادبیات هنوز شاهد پدید آمدن آثاری که در چنین تراز و اندازه‌ای باشند، نبوده‌ایم؛ هر چند آثار قابل‌اعتنایی هم در سینما و تلویزیون ازجمله «روز واقعه‌» و «‌مختارنامه» را داشته‌ایم که به‌سان قطره‌ای است از دریای بیکران داستان عظیم کربلا.

با این وصف باید گفت که در خلق آثار عاشورایی و به‌ویژه ادبیات داستانی با محوریت عاشورا به‌شدت نیازمند کار بیشتری هستیم.

در راستای آسیب‌شناسی روایت‌های داستانی معاصر از واقعه عاشورا با محمدرضا سنگری، نویسنده، پژوهشگر و شاعر ادبیات آیینی و عاشورایی گفت‌وگو کرده‌ایم.

روضه‌الشهدا ؛ نخستین روایت داستانی عاشورا

اگر بخواهیم پیشینه‌ای برای ادبیات عاشورایی درنظر بگیریم باید کتاب «روضه الشهدا» اثر ملا حسین واعظ‌کاشفی را نام ببریم. در این کتاب برای نخستین‌بار باگونه‌ای از پرداخت داستانی واقعه عاشورا روبه‌رو هستیم؛ به این معنا که عنصر تخیل با روایت تاریخی ماجرا درآمیخته و یک ساختار نزدیک به داستان پدید آمده است.

با وجود این، نقدهای اساسی بر این کتاب وارد شده است ازجمله نقد شهید مرتضی مطهری در کتاب «حماسه حسینی‌»، با این حال سالیان طولانی از تأثیرگذارترین روایت‌های عاشورایی بوده است.

با اینکه در زمان خلق این اثر، داستان به‌معنای امروزی مطرح نبوده است، ولی نویسنده با داستان و تأثیر حسی آن آشنایی داشته و سعی کرده با درآمیختن حقیقت تاریخی ماجرا با عنصر خیال بر تأثیر حسی و عاطفی آن بیفزاید.



ضرروت شناخت عمیق واقعه عاشورا

در روزگار ما بعضی داستان‌نویسان سعی کرده‌اند به حماسه عاشورا نزدیک شده و آن را در قالب ساختارهای داستانی، بازآفرینی کنند؛ هر چند باید گفت تعداد آثار موفق و درخور توجه در این زمینه چندان چشمگیر نیست و استفاده از ظرفیت‌های داستانی واقعه کربلا یا بهره‌گیری از شخصیت‌ها و ابعاد و اضلاع حماسه حسینی چندان به کمال مطلوب خود نزدیک نشده است.

نویسندگان ما همه ابعاد این حماسه عظیم را نکاویده‌اند. آنچه قبل از خلق اثر، نویسنده نیازمند آن است شناخت عمیق‌تر، دقیق‌تر و گسترده‌تر از واقعه عاشوراست.

آنچه به آن اتکا می‌شود، عمدتاً روایت‌های افواهی و شفاهی است؛ درحالی‌که در ضمن خلق یک اثر داستانی از قیام کربلا، مطالعه تاریخ، درنگ و تأمل بر قیام حسینی بسیار مهم و ضروری است و حسن آن این است که در بررسی حاشیه‌های یک رویداد هر بار ایده‌ها و افق‌های تازه‌تری بر ما آشکار می‌شود.

دور شدن از جهان واقعی داستان

بسیاری اوقات نویسندگان ما روایت‌های تاریخی را به‌گونه‌ای بیان می‌کنند که گویی درک نزدیک به تجربه حسی از آن وقایع نداشته و به‌عبارتی با جهان واقعی آن انسی ندارند؛ همه ما با زبان معاصر از تاریخ سخن می‌گوییم؛ یعنی با معیارهای امروزی آن را بیان می‌کنیم.

طرز تلقی از موضوعات واحد در برهه‌های تاریخی مختلف تا دوران معاصر در معرض تغییرات بسیار است؛ از این‌رو هرگز برداشت ما از یک فرهنگ عمومی یا آداب و رسوم رایج در گذشته با امروز برابر نیست.

در روایت‌های داستانی تاریخی به جای بیان و طرز تلقی معاصر موضوعات باید با توجه به شرایط فکری و فرهنگی همان دوران روایت شوند و گسترش خیال نویسنده باید بر بستر حقایق تاریخی همان دوران باشد.


استفاده از سکوت تاریخ

داستان‌نویسان در برخورد با هر واقعیت و رخداد تاریخی به‌خصوص در قلمروی تاریخ اسلام و در مواجهه با شخصیت‌های بزرگ و مقدس به چند نکته باید توجه کنند.

نکته اول بهره‌گیری از سکوت تاریخ است. زبان تاریخ در بیان بسیاری از موضوعات خاموش است، ولی ما می‌توانیم تاریخ را گویا کنیم؛ برای نمونه وقتی می‌خواهیم درباره حضرت عباس(ع‌) بنویسیم، مجموعه‌ای از وقایع را که مکرراً در تاریخ و افواه بیان شده است می‌دانیم و بدان اتکا می‌کنیم، اما در این میان می‌توان امور محتمل را تخیل کرد.

حقایق تاریخی مخدوش نشود

عاشورا، دریای بی‌کران روایت‌های داستانی است. با این وصف، نویسنده در خلق روایت‌های داستانی از واقعه عاشورا باید بداند که شرط اصلی مخدوش‌نشدن تاریخ است، حتی اگر به کل روایت تاریخی وفادار نباشیم. پس نویسنده داستان تاریخی باید هم به تاریخ و هم به داستان‌پردازی وفاداری و تسلط داشته باشد. متأسفانه در آثار بعضی از داستان‌نویسان نام‌آشنای ما علاوه بر ضعف در ساختار داستان اشکالات تاریخی جدی وجود دارد و ماحصل کارشان نه داستان است و نه تاریخ.