تاوان سنگینی هم برای حفظ ایمانش داد؛ شستن هجده سرویس بهداشتی به مدّت بیست روز، روزی چند دفعه آن‌هم یک نفره.

به گزارش مشرق، دفاع‌مقدس اثرات و ثمرات و نفحات فراوانی برای تمدن ایرانی و اسلامی سرزمین ما داشت. از تربیت و پرورش آدم‌های برجسته و شگفتی‌ساز گرفته تا جلوه‌های علمی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و ادبی که هرکدام باید در جای خود توسط نخبگان و کارشناس‌های امر تحلیل و بررسی شود.

کتاب یکی از آثار مهم و موثر به‌جامانده از آن دوران است که علاوه بر ماهیت ادبی باید آن را یک «سرمایه معنوی» برای فرهنگ ایران‌زمین به‌حساب بیاوریم. ساختارشناسی و نقد علمی و گونه‌سنجی و داوری کتاب‌های این حوزه بماند برای اساتید چیره‌دست و ماهر فن.

اجازه بدهید من و امثال من که سوادمان به این حرفها نمی‌خورد! با طعم لذیذ خاطرات و مستندات آن‌روزها خوش باشیم. انصافاً غوطه خوردن و غرق شدن در ادبیات جهاد و مقاومت حس و حال قشنگی دارد.

مثلاً وقتی آدم کتاب «خاک‌های نرم کوشک» را می‌خواند و با ابرقهرمانی همچون اوستا عبدالحسین برونسی آشنا می‌شود مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند. اگر این کتاب را دست گرفتید حتماً ماجرای سربازی رفتنش را چندبار بخوانید. خلاصۀ چند خطی‌اش این است که او را به‌عنوان گماشته فرستادند خانۀ یک سرهنگ که همسرش لباس‌های اندکی پوشیده بود. عبدالحسین با وجود اینکه می‌دانست با سر افتاده در ظرف عسل و ماندن در خانۀ سرهنگ یعنی خوردن غذاهای خوب و حقوق مکفی و کارهای نه چندان سخت ولی یک دقیقه هم حاضر نمی‌شود آنجا بماند. تاوان سنگینی هم برای حفظ ایمانش داد؛ شستن هجده سرویس بهداشتی به مدّت بیست روز، روزی چند دفعه آن‌هم یک نفره.

شهید عبدالحسین برونسی

نمی‌دانم من هم در آن شرایط باشم می‌توانم پا روی نفسم بگذارم و نگذارم چشمم به دیدن نامحرم عادت کند یا نه. خداراشکر که کتاب‌هایی مثل خاک‌های نرم کوشک نوشته شدند تا ما الگویی برای مبارزه با شیطان داشته باشیم. البتّه که برونسی شدن ساده نیست ولی به‌قول معروف کار نشد ندارد.

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند / جمالِ چهرۀ تو حجت موجه ماست

یک جای دیگری از این کتاب آمده که برونسی خودش را قایم کرد تا مأموران حکومت پهلوی پیدایش نکنند. جلو جلو قضاوت نکنید! هنوز اوستای روایت ما وارد فاز مبارزه با رژیم طاغوت نشده. این بزرگوار چون نمی‌خواست زمین‌های «اصلاحات ارضی» حکومت وقت را بگیرد رفته بود کنج صندوقخانه تا زمین به او تعلق نگیرد! درواقع او علیرغم مشکلات مالی و بچۀ کوچک و هزار گرفتاری دیگر، قید زمین‌دار شدن و حل مشکلات مالی و معیشتی‌اش را زد تا دین و ایمانش از بین نرود. عبدالحسین اعتقاد داشت پشت این ارباب شدن آه یتیم و مظلوم خوابیده و قبول کردنش شرعی نیست. قبول بفرمایید که هم‌نفس شدن کلمات با چنین آدم‌هایی اعتبار و آبروی ادبیات فارسی را صد برابر می‌کند. من خواننده هم قانع می‌شوم که بهشت را به بها دهند نه به بهانه. این جملۀ آخری را در عهد شباب یک جایی خوانده بودم که متأسفانه الان حضور ذهن ندارم کجا بوده و گوینده‌اش کیست.

خاک‌های نرم کوشک خاطره‌های فراوانی را از این و آن نقل کرده تا من و شما عبدالحسین برونسی را بهتر بشناسیم. اصل و فرع حرف ما این است که اجازه ندهیم کتاب‌های حماسه و جهاد و شهادت در قفسه‌های شیک و خوش قیافه خاک بخورد. بگذریم! ما را چه به این حرفها. ما را به حال خودمان بگذارید تا بچسبیم به عبدالحسین برونسی‌ها. خدا را چه دیدید شاید دری به تخته و خورد ما هم شدیم شبیه آنها. حاجی حتا سهم طبیعی خودش از زندگی را هم می‌بخشید به دیگران. عبدالحسین برونسی قدم قدم خودش را رساند به فرماندهی تیپ؛ البتّه که به‌هیچ‌وجه دنبال پست و مقام و جایگاه نبود و هدایت نیروها را یک تکلیف إلهی می‌دانست. در کتاب چند خاطره هم از دوران فرماندهی و رزمندگی او آمده که خواندنش منش سربازان حضرت روح‌الله(ره) را برای خواننده به تصویر می‌کشد. راستی اگر کتاب به‌دستتان رسید حتماً خاطرۀ شاخک‌های کج شده را بخوانید. ماجرا برمی‌گردد به یک امداد غیبی و عنایت بانوی بزرگ عالم حضرت فاطمه‌الزهرا سلام‌الله‌علیها. موضوع را لو نمی‌دهم. فقط همین‌ اندازه بگویم که این اتفاق خود خود معجزه است؛ بدون گنده‌گویی، بی‌مبالغه.

در یکی از خاطره‌ها آمده که کولر خانه‌اش را داد به مادر شهید و خودش تابستان داغ خراسان را بدون کولر پشت‌سر گذاشت. ته حرفم را هم بزنم و شما را بسپارم به واژه‌های مهربان خاک‌های نرم کوشک و به نگاه پدرانۀ شهید عبدالحسین برونسی. در دنیای آباد و امن ادبیات پایداری، آدم‌هایی زندگی می‌کنند که راه و رسم حیاتشان باید کتاب درسی فرزندان مملکتمان باشد.

شمه‌ای از داستان عشق شورانگیز ماست / این حکایت‌ها که از فرهاد و شیرین کرده‌اند

کتاب خاک‌های نرم کوشک به‌قلم سعید عاکف و به‌همّت انتشارات ملک اعظم سال ۱۳۸۴ روانۀ بازار شد و تا امروز ده‌ها مرتبه تجدید چاپ شده است. برونسی سال ۱۳۲۱ در یکی از روستاهای شهرستان تربت حیدریه به‌دنیا آمد و ردّ خوبی از خودش در دنیا به‌جا گذاشت و اواخر سال ۱۳۶۳ از دنیا رفت.

*هنر آنلاین