به گزارش مشرق، مسعود فروغی طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت:
«اندیشه دولت یهود از اساس مقولهای ناهنجار و غیرعادی است... چرا ما باید تنها ناهنجاری تاریخ دوران مدرن را به رسمیت بشناسیم؟» نوام چامسکی
ماجرای فلسطین یک چالش تاریخی است یا تقابل مذهبی؟ دعوای حقوقی بر سر حق مالکیت زمین است یا محصول طراحی غرب برای این بخش از جهان؟ ریشه در مفاهیم الهیاتی دارد یا نمادی تاریخی از استعمار مدرن است؟ و دهها سوال دیگر. تاکنون درباره مساله فلسطین چگونه فکر میکردید؟ از زاویه اخبار تلویزیون ایران که با ادبیاتی یکسان و کسلکننده از «مقاومت» نیروهای جهادی فلسطینی میگوید یا از زاویه قصههای تخیلی رسانههای غربی؟ فکر میکنید این رویارویی بزرگ در منطقه ما اساسا چه ربطی به ایران و زندگی ما دارد؟ آیا با فرض یک طرحواره تاریخی تحولات سرزمینی را که در اشغال صهیونیستها است بهطور مستقیم موثر بر زندگی و زمانه ما میدانید؟ اصلا چگونه ممکن است مردمانی با دینی خاص با خرید آرام آرام زمینهای مردم بومی یک منطقه آنجا را تصرف کنند؟ انگلیسیها در زمانی که سوار بر اسب مراد بودند و جهان را اداره میکردند، چه نقشی در خلق داستان امروز ما داشتند؟ این سوالها هر کدام براساس پیشفرضهایی ایجاد میشود که اگر آنها را دستکاری کنیم، پاسخها نیز عوض میشوند.
رابطهای پیچیده و بعضا گمراهکننده میان وضعیت فعلی ایران در میانه سال ۱۴۰۲ و سوالهای بالا وجود دارد که نمیتوانیم از آنها بهسادگی عبور کنیم؛ هرچند نسبتیابی ایران با مساله فلسطین از نظر جغرافیایی و مذهبی یک رابطه غیرقابل انکار است اما تقلیل ماجرا به مجاورت جغرافیایی و دینی هم معقول بهنظر نمیرسد. چه آنکه با همان نگاه تقلیلگرایانه هم تشکیل یک نیروی معارض علیه تمامیت ارضی کشور در فاصلهای کم با مرزها امری ساده و عادی نیست. حال آنکه نمیتوانیم از مسالهای که تمام ابعاد فکری، تاریخی، سیاسی و اجتماعی آن بهنوعی به ایران گره خورده بهراحتی گذشت و باید بهدنبال چهارچوبی از مفاهیم گشت تا بهصورت حداکثری پاسخگوی سوالات اساسی و نیازهای تاریخی ما باشد.
رخداد صبح شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ (۷ اکتبر ۲۰۲۳) در جنوب سرزمینهای اشغالی که یک واقعه ساده تاریخی نبود؛ از این منظر اهمیت فوقالعادهای دارد. رسانههای مرجع دنیا که بهصورت تقریبا یکپارچه در اختیار غربیهاست، نتوانستند شوکه شدن از ضربه بزرگی که اسرائیل خورد را پنهان کنند و شاید کسی وجود نداشته باشد که ورود فلسطینیها به مناطق اشغالی را بتواند با واقعه تاریخی دیگری مقایسه کند. از نظر نظامی و امنیتی تصویر غیرقابل نفوذ بودن مرز صهیونیستها بهصورت تاریخی فرو ریخت. تصویری که میخواست صدای هرگونه مبارزه با اشغالگری در جهان اسلام را محکوم به سکوت کند و پروژه عادیسازی را امری عقلانی و غیرقابل برگشت، نشان دهد. پذیرش واقعیت وجود صهیونیستها که با ارجاع به دادههای تاریخی عملی نبود؛ در گام نخست با استفاده از تضعیف نیروهای معارض درون فلسطین و در گامهای پسینی در سوریه و لبنان با تکیه رویدادهای داخلی آنها طرحریزی و اجرا شد. اتصال تشدید تضادهای قومی و مذهبی با تضعیف هر جریان مقاوم در برابر صهیونیستها و استفاده از برگ اقتصادی و فشار کمرشکن به جامعهای که در این صفآرایی، نظام سیاسی مخالف اشغالگری را نمایندگی میکند نیز بر این اساس عملیاتی شد.
از این منظر برای پیدا کردن چهارچوبی مفهومی که بهصورت واضحی توضیحدهنده منافع ملی ایران در ماجرای فلسطین باشد، واقعه مهم و حیاتی ۷ اکتبر کمککننده بزرگی است و در سه لایه تحلیلی قابل توصیف است:
یکم. آمریکاییها میخواستند تمام نیروهای مخالف عادیسازی در سه سطح درون جهان اسلام را خاموش کنند؛ اول مبارزان داخل فلسطین، دوم گروههای مقاومت سازماندهی شده در کشورهای همسایه مثل لبنان، سوم نیروهای اجتماعی مخالف وجود اسرائیل در میان مسلمانان. الگوسازی موفق از دولتهای موافق عادیسازی و الگوسازی شکست خورده از مخالفان با فشارهای اقتصادی وحشتناک در این مسیر عملیاتی میشد. در طول سه دهه اخیر جریانهای دانشگاهی غیرمسلمان زیادی مخالف اشغالگری صهیونیستها در غرب شکل گرفته است. اصلیترین نقطه عزیمت جریانهای داخل و خارج از جهان اسلام که همراه با ایده مقاومت شکل گرفتهاند، وجود مبارزان فلسطینی است؛ تا آنها نباشند تمام ایدههای بیرون از فلسطین تضعیف میشوند. عملیات بزرگ شنبه در جنوب سرزمینهای اشغالی، مهر باطل به ایده عادیسازی از منظر هضم جامعه فلسطین در جمعیت اشغالگران صهیونیست بود. انگاره تمام شدن نسل مبارزان که در ایران نیز بهصورت پررنگ تکرار میشد بر این فرضیه استوار بود که وقتی فلسطینیها هم وجود اسرائیل را پذیرفتهاند؛ ما چرا اصرار بیهوده داریم؟ هرچند در دو دهه اخیر آزادی جنوب لبنان و پیروزیهای چشمگیر مقاومت در غزه این انگاره را سست میکرد ولی عملیات طوفان اقصی در صبح شنبه دیگر جای هیچ شک و شبههای باقی نمیگذارد.
آمریکاییها در آستانه رساندن دست عربستان به دستان زهرآلود صهیونیستها بودند و حالا صحنه تغییر کرد. مساله اشغالگری صهیونیستها در سرزمین مادری فلسطین یکبار دیگر به سطح جامعه مسلمانان آمد و ایده مبارزه برای بازپسگیری وطن جذاب شد. نیرنگ عادیسازی هرچند شکاف عمیقی در جهان اسلام ایجاد کرده اما نتوانست ریشه مبارزه علیه اشغالگران را خشک کند و حالا صحنه تغییر کرد. عدالتطلبان و آزادیخواهان به عملی شدن آزادی سرزمینهای اشغالی امیدوار شدند و همین امر، اتصال معنایی میان آنها و بدنه اجتماعی درون جهان اسلام ایجاد میکند. اسرائیل برای بازسازی حیثیت خود مجبور است نقاب ظاهرسازی را بردارد و به اصل و ذات خویش برگردد: «خونریزی شدید». برداشتن نقاب صهیونیستها و تضعیف ایده عادیسازی صحنه، جبهه معارضان ایران را روشن میکند. به موضع رضا پهلوی نگاه کنید که چگونه در کنار نتانیاهو و اشغالگران غاصب صهیونیستی پیراهن عزا به تن کرده است. او در وقایع پاییز ۱۴۰۱ انتخاب آمریکاییها برای آلترناتیوسازی مقابل ایران بود. کسی که با تجزیهطلبان ائتلاف کرد و بهعنوان معارض ایران در صندلی انتظار نشست. صهیونیستها در ایران منفور هستند. آنقدر که تندترین نیروهای منتقد و معارض ایران از اینکه متصل به آنها شناسایی شوند واهمه دارند. صهیونیستها بهعنوان اشغالگر، معارض دین، سنت و نیروهای همپیمان تجزیهطلبان و تهدیدکننده تمامیت ارضی ایران شناخته میشوند. همآغوشی پهلوی و اسرائیل یک صحنه آشکار و شفاف تمامعیار برای شناسایی رئوس جریانهای ضد ایران است.
چگونه و از چه مسیری میتوانستیم نشان دهیم معارضان سیاسی ایران تصویری هولناک دارند و درصورت حاکم شدن بر ایران، سرزمین و میراثی باقی نمیگذارند؟ عملیات ۷ اکتبر که ورود فلسطینیها به سرزمین اشغال شده خودشان و به اسارت گرفتن چند ده صهیونیست بود، چرا باید رضا پهلوی را عزادار کند؟
دوم. ضربه تاریخی و بزرگ امنیتی به صهیونیستها علاوهبر شناسایی و روشن شدن صحنه جریانهای ضد ایران، به تضعیف دست امنیتی و قدرت اجرایی اپوزیسیون میانجامد. اسرائیل مرکز فرماندهی عملیاتهای ضد ایران در سال گذشته بود و حالا مرکز فرماندهی خطر را در بیخ گوش خود احساس میکند. تغییر زمین بازی، مبارزه تن به تن ایران به معارضان و به پیله رفتن صهیونیستها از ترس فروپاشی داخلی و خطر مبارزانی که بیبیسی آن را اینگونه توصیف میکند؛ نکته مهم و قابل تاملی برای اهل سیاست است: «اسرائیل تلاش خواهد کرد که سکوهای پرتابی را که حملات شدید امروز بهسوی اسرائیل از آنها صورت گرفت، نابود کند. این تلاشی بیهوده و تقریبا غیرممکن است چون این راکتها را تقریبا میتوان از هر جایی پرتاب کرد. و شاید بزرگترین نگرانی اسرائیل این است: چگونه باید دیگرانی را که میخواهند به دعوت حماس برای حمله به اسرائیل پاسخ دهند، متوقف کند و از سرایت جنگ به کرانه باختری و شاید حتی با گروه بهشدت مسلح حزبالله در مرزهای شمالی جلوگیری کند؟»
طرحریزی عملیاتهای ترور دانشمندان هستهای ایران و خرابکاری مراکز حساس نظامی و تلاش برای شبکهسازی امنیتی در داخل ایران که در پاییز ۱۴۰۱ بهصورت واضحی از این شبکه استفاده شد، در اسرائیل انجام شده بود. وقتی آتش با تمام قوا به داخل این اتاق عملیاتی میرسد، نقطه مقابل ایران در وضعیت تضعیفشده قرار میگیرد و برعکس دست برتر امنیتی و اطلاعاتی برای تهران است. اسرائیلیها در چند سال اخیر تلاش کرده بودند به بدنه داخل ایران القا کنند برای خرید آینده باید به شبکه ضدامنیتی آنها بپیوندند، چون قدرت برتر هستند و پیروزی نهایی در دسترس آنهاست. فشار اقتصادی فوقالعاده به تهران، تشدید تضادهای اجتماعی که نقطه اوج آن در پاییز ۱۴۰۱ با ابعادی وسیع در ایران اجرا شد و ضربات امنیتی چندینباره به کشور، نشانههای عیان این قدرتنمایی بود. پروژه عادیسازی و «زندگی معمولی» دولتهای مدافع آن هم پازل را تکمیل میکرد. حالا عکس با لباس زیر فرمانده ارشد نظامی صهیونیستها نشان داد همه آن ادعاها پوچ بوده است.
صهیونیستها و آمریکاییها میدانند مهمتر از عملیات شنبه ۷ اکتبر نیروهای مقاومت، نمایش ضربهپذیری اسرائیل زنگ خطر بزرگی برای صحنهگردانهای منطقه است. اسرائیل قرار بود محافظ کشورهای حاشیه خلیجفارس در برابر ایران باشد ولی خودش مقابل ضعیفترین ابزارهای تهران باخت.
نکته آخر این بخش اما درباره شکست اصلی آمریکاییهاست. آنها فکر میکردند با ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران حریم امنیتی اسرائیل و خودشان تضمین شده است. برای نمونه مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا که از طراحان عملیات فرودگاه بغداد بود، در کتاب خاطراتش نوشته است: «جمهوری اسلامی جانشینی برای اقتدار، هوش و... قاسم سلیمانی ندارد.» فرضیهای که با عملیات ۷ اکتبر فرو ریخت.
سوم. تضعیف صهیونیستها و شکست ایده عادیسازی از جنبه داخلی برای ایران یک فرصت گرانبهاست. تقابل سنگین چند سال اخیر، توجه و امکانات زیادی از ایران را مصرف کرد. حالا با ضربه بزرگ امنیتی که اسرائیل از جنوب دریافت کرد باید نگران شمال و کرانه باختری باشد؛ هرچند آزادی اسیرهای در اختیار نیروهای مقاومت، آنها را برای انتقامگیری از غزه در وضعیت سختی قرار میدهد. این وضعیت، شرایط توجه ایران به پروژههای تحول داخلی و بازسازی خود را فراهم میسازد. در این باره باید زیاد نوشت و گفت. در طول چند سال اخیر بهدلیل اشتباه دولتها و فشار سهمگین اقتصادی ناشی از تحریمهای آمریکا، تقابل امنیتی با اسرائیل به درون مرزهای ایران کشانده شده بود. ضعف اقتصادی در دیماه ۹۶، آبان ۹۸ و دادن فرصت به آسیبهای ناشی از شکافهای اجتماعی در پاییز ۱۴۰۱، نیروی زیادی از ایران هدر داد. حالا اسرائیلیها ضربهای مهلک دریافت کردند و تا مدتها گیج هستند. این ضربه مهلک برای تهکشیدنِ صهیونیستها شروع یک پایان است. شرط اساسی آن اما بازسازی توان اجتماعی و اقتصادی ایران است.
تحول در داخل برای سامان دادن به مولفههای قدرت ملی؛ همانطور که ایران در محاسبات آمریکاییها در منطقه خلل ایجاد کرد و آنها امروز در بهت فرو رفتهاند. اینک زمان بازسازی شکافهای داخلی است.