دبیر کل حزب الله لبنان و همسرش با صراحت اعلام کردند که جسد فرزندشان هیچ تفاوتی با سایر اجساد شهدا که در اسارت اشغالگران بود ندارد و همراه آنان بازخواهد گشت.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شنبه شب مورخ 27 ژوئن سال 1998، سيد حسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان در دفتر كارش، منتظر ورود كاروان پيكرهاي شهداي لبناني بود كه در پي مذاكرات غيرمستقيم و موفقيت آميز ميان حزب‌الله و اسرائيل، به ميهن باز مي‌گشتند. پيكرها كفن پوش و در پرچم سرخ رنگ لبنان پيچيده شده بودند.
آقاي دبيركل چهره آرام رهبر چهل ساله‌اي را داشت كه ظاهري ساده و آراسته و محاسن سياه و انبوهش كه مرزي بين عمامه سياه و محاسن او ديده نمي‌شد، چشم همگان را خيره مي‌كرد.
او منتظر رسيدن پيكر فرزند خود، سيد هادي بود كه يك سال قبل در نبرد با صهيونيست‌ها در منطقه اشغالي «سجد» در نوار امنيتي جنوب لبنان به شهادت رسيده بود.

درك احساس سيد حسن نصرالله درباره بازگشت پيكر فرزندش چندان دشوار نبود، اما سخن درباره تحصيلات، نوجواني، همسالان، داوطلب شدن سيد هادي براي حضور در ميدان رزم، آخرين ملاقات او با پدر و واكنش مادر دادغديده، بسيار دشوار بود.
در ميان سخنان سيد حسن، اين نكته توجه همه را جلب كرد. او گفت كه خبر شهادت فرزندش سيد هادي و سه نفر از همرزمان او را روز جمعه‌اي به او اطلاع دادند كه فرداي آن روز قرار بود مراسم پرشوري با حضور توده مردم به منظور همبستگي با مقاومت برگزار شود.
سيد حسن نصرالله گفته بود: «سعي كردم با لغو مجلس عزاداري، برنامه مراسم را تغيير دهم تا برخي از افراد تصور نكنند كه به خاطر هادي و همرزمان او ترتيب داده شده است. اين شيوه مناسبي براي استقبال از پيكرهاي شهدا نيست. بر شهيد نبايد گريست. شهيد الگو و اسوه و مايه عزت و سربلندي امت است. طبق برنامه قرار بود كه بعد از مراسم عزاداري سخنراني كنم. هنگامي كه پشت تريبون قرار گرفتم با ده‌ها دوربين تلويزيوني با نورافكن‌هاي قوي روبرو شدم. گرما فوق‌العاده طاقت فرسا بود. به ويژه اين كه نورافكن‌ها حرارت زيادي توليد مي‌كردند و به چشم انسان آسيب مي‌رساندند مخصوصا براي كساني مثل من كه از عينك استفاده مي‌كنند، خيلي دشوار است.

سخنراني را مثل هميشه شروع كردم و لحظاتي بعد احساس كردم چيزي را نمي‌بينم. از شدت گرما، عرق از سر و صورتم سرازير شده و شيشه‌هاي عينكم را پوشانده بود. خواستم دستم را دراز كنم و از روي ميز تريبون دستمال كاغذي بردارم و عرق روي چشم و صورتم و دست كم شيشه‌هاي عينكم را تميز كنم. اما در يك لحظه به فكرم رسيد كه برخي از دوربين‌هاي تلويزيوني ممكن است برنامه توليدي خود را به اسرائيل بفروشند و همه گمان كنند كه من براي فرزندم گريه و اشك‌هايم را پاك مي‌كنم، بنابراين ترجيح دادم صورتم خيس بماند، ولي به دست دشمن بهانه ندهم كه بگويد پدر داغديده، پشت تريبون ايستاده بود و براي جوان ارشد خود گريه مي‌كرد و در عين حال ديگران را به شهادت در راه خدا فرا مي‌خواند. من يكي از خانواده‌هاي شهدا بيش نيستم».
 

اما ماجرا از این قرار بود که:
روز دوازدهم سپتامبر سال 1997 سه تن از رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان در حمله به یکی از مواضع ارتش صهیونیستی در نزدیکی پایگاه صهیونیست‌ها در محور «سجد» در «جبل الرفیع» در منطقه اشغالی «اقلیم التفاح» در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست اشغالگران افتاد.
تلویزیون رژیم صهیونیستی بدون اطلاع از هویت این سه نفر، تصویر اجساد  آنان را به نمایش گذاشت. مدت زیادی نگذشت که مشخص شد که یکی از این سه تن، سید هادی، فرزند سید حسن نصر‌الله، دبیر کل حزب‌الله است.

سران تل آویو تصور می کردند که به فاصله کمی از شکست مفتضحانه در عملیات انصاریه، به پیروزی بزرگی رسیده اند و با در دست داشتن این غنیمت بی نظیر، خواهند توانست باج کلانی از دشمن سرسخت خود دریافت کنند. دشمنی که تا آن زمان بارها تل آویو را وادار کرده بود به خاطر تحویل گرفتن اجساد چند سرباز عادی، بهایی سنگین بپردازد. اما خیلی سریع معلوم شد که چنین آرزویی دست نیافتنی است.

دبیر کل حزب الله لبنان و همسرش با صراحت اعلام کردند که جسد فرزندشان هیچ تفاوتی با سایر اجساد شهدا که در اسارت اشغالگران بود ندارد و همراه آنان بازخواهد گشت.
سرانجام 9 ماه بعد، در 27 ژوئن 1998، به دنبال عملیات تبادل بقایای اجساد اشغالگران به درک واصل شده در عملیات موسوم به «انصاریه» با پیکر 40 شهید مقاومت اسلامی لبنان، پیکر پاک سید هادی نصرالله به لبنان بازگشت.
 
 
تصویر شهید سید هادی نصرالله وقتی بر روی یکی از ساختمانهای اتوبان شیخ فضل‌الله تهران بود

تصویر زیر پیکر سردار شهید سید هادی نصرالله است که در نبرد رودر رو با اشغالگران صهیونیست  درمنطقه "جبل الرفیع" به همراه دو همرزم دیگرش ("علی کوثرانی" و "هیثم مغنیه") شربت شهادت نوشید و پیکر پاکش به دست صهیونیست افتاد.
این عکس از روی فیلمی که کانال سراسری رژیم صهیونیستی پخش کرده گرفته شده است.

 ترجیح دادیم بر خلاف خیلی ها که این روزها یاد ۱۱ سپتامبر و تبعات آن می کنند، از ۱۲ سپتامبر و تبعات آن یاد کنیم.
هیچ توضیح دیگری در باره این عکس نیست مگر این چند بیت: 

ای یکه سوار شرف! ای مرد تر از مرد!

بالایی من! روح تو در خاک چه می کرد؟

دیروز یکی بودیم با هم ولی امروز

تو نورتر از نوری و من گردتر از گرد