کد خبر 1559840
تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۲

خواهر شهید حاج محمدابراهیم همت، خواهر شهیدی که ۴۰ سال است غم فراق برادر را می‌کشد، بانو همت حال و هوای زمان شهادت برادر و غوغای خانه و شهر را توصیف می‌کند.

به گزارش مشرق، حضرت ام ‏البنین، یکی از مادران برجسته تاریخ است که زندگی او مالامال از عشق به ولایت و امامت ‏بوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بن ‏علی(ع) بسیار موفق بوده است. در تقویم رسمی کشور، روز ۱۳ جمادی الثانی، سالروز وفات بانوی بزرگ اسلام حضرت ام البنین(س)، به عنوان «روز تکریم مادران و همسران شهدا» نامگذاری شد؛ روزی که یادآور بردباری و استقامت مادران و همسران شهدای مسلمین از صدر اسلام تا امروز است.

مادران شهید، همان سروهای صبور و استواری هستند که عاشقانه و بی توقع و با دست‌های مهربان خود، فرزندنشان را برای دفاع راهی جبهه می‌کردند و جگرگوشه خود را در معرض خصم دشمن قرار می‌دادند و چه شهامتی از این بیشتر که این مادران دلاورانی هستند در قامت یک زن اما با روحی سراسر از مردانگی.

شاید نقش زنان به ویژه مادران، همسران، دختران و خواهران شهدا در تاریخ جنگ تحمیلی و دوران ایثار و فداکاری مردم ایران کمتر از نقش شهیدان نباشد. ضمن اینکه بسیاری از بانوان به عنوان رزمنده و پشتیبانی جنگ در دفاع مقدس حضور داشتند و بیش از ۶ هزار نفر از آنان به شهادت رسیدند، اما هر شهیدی که پا به میدان نهاد چشمان زنانی او را بدرقه کرد و مدت مدیدی چشم به راه او بود و بسیاری از آنان سال‌ها چشم به راه مفقودالاثرشان بوده‌اند و همچنان هستند. بسیاری از زنان سرزمین ما مادر چند شهید، همزمان مادر شهید و همسر شهید و در مواردی همزمان دختر یا خواهر شهید نیز بوده و هستند.

اکنون در حالی روز تکریم از مادران و همسران را گرامی می‌داریم که جمعی از والدین و همسران شهدا به شهیدان پیوسته‌اند و سایه جمعی دیگر بر سر ما استوار است و دعای خیرشان شامل حال ایران اسلامی و مردم این سرزمین است. به ساحت قدسی تمامی آنها جبهه ادب بساییم و در برابر صبر و شکیبایی آنان سر تعظیم فرود آوریم و بکوشیم تا سفارش پیر و مرادمان را به فراموشی نسپاریم که «من در میان شما باشم یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می‌کنم که نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند» و از خدای شهیدان بخواهیم «خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش».


مینا همت، خواهر شهید همت

ننه خانه را تمیز و مرتب کن، ابراهیم از جبهه می‌آید

مینا همت، خواهر شهید حاج محمدابراهیم همت، خواهر شهیدی که ۴۰ سال است غم فراق برادر را می‌کشد، بانو همت حال و هوای زمان شهادت برادر و غوغای خانه و شهر را توصیف می‌کند. وقتی به آن زمان بازگشت اشک در چشمانش از فراق برادر حلقه زد و بغض راه گلویش را بسته بود اما با صلابت حرف زد.

مینا همت، خواهر شهید حاج محمدابراهیم همت در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در اصفهان با یادآوری زمان شهادت حاج ابراهیم می‌گوید: چون باردار بودم از شیراز به شهرضا خانه مادرم آمده بودم و همراه مادرم مشغول خانه تکانی بودیم.

وی گفت: مشغول خانه‌تکانی بودیم، مادرم گفت: ننه خانه را تمیز و مرتب کن، شیشه‌ها را تمیز کنیم تا ابراهیم که از جبهه می‌آید یک دل سیر نگاهش کنم و با او صحبت کنم.

خواهر شهید همت با بیان اینکه همه کارهای خانه را انجام دادیم و شیشه‌ها را تمیز کردیم، گفت: همیشه تلویزیون در زمان پخش اخبار در خانه ما روشن بود، مادرم می‌گفت من باید از حال و احوال جبهه خبر داشته باشم.

ننه خانه را تمیز و مرتب کن، شیشه‌ها را تمیز کنیم تا ابراهیم که از جبهه می‌آید یک دل سیر نگاهش کنم و با او صحبت کنم

وی به زمان شنیدن خبر شهادت حاج ابراهیم بر می‌گردد و ادامه می‌دهد تا ۱۰ دقیقه به ساعت ۱۴ تلویزیون روشن بود، تلویزیون را خاموش کردیم و با مادرم به حیاط رفتیم تا آنجا را تمیز کنیم در همان زمان ساعت ۱۴ از تلویزیون خبر شهادت حاجی را اعلام می‌کنند.

خواهر شهید همت ادامه داد: زن داداشم زن حاج ابراهیم در راه نجف‌آباد بود و از رادیوی مینی‌بوس خبر شهادت را می‌شنود و به خواهرم مهری زنگ می‌زند و خبر شهادت حاجی را می‌گوید، خواهرم پای تلفن غش می‌کند.

مینا همت که از هیچ کجا هیچ خبری نداشته است، عصر همان روز قرار بوده با زن برادر دیگرش به دیدن یکی از دوستان‌شان بروند به همین دلیل برای خرید کادو به به مغازه یکی از فامیل‌هایشان می‌روند مغازه‌دار به آن‌ها می‌گوید من فکر نمی‌کردم شما امروز به اینجا بیایید، خواهر شهید همت از این حرف تعجب می‌کند اما چیزی متوجه نمی‌شود، عصر به خانه دوست‌شان می‌روند که او هم به آنها می‌گوید من فکر نمی‌کردم امروز به اینجا بیایید.

غوغای خانه با شنیدن خبر مجروح شدن حاج ابراهیم

خواهر شهید همت ادامه داد: وقتی خانه آمدیم دیدم پدرم در حال گریه کردن است و مادرم هم حال خوبی نداشت، مهری خواهر دیگرم هم در آشپزخانه بود به خواهرم گفتم چه اتفاقی افتاده چون باردار بودم، مراعات حال من را می‌کردند، گفتم یعنی چه؟ چی شده؟ هنوز به خانواده‎‌مان خبر شهادت را نداده بودند.

خواهرم گفت: نترس ابراهیم مجروح شده است و من شروع به گریه کردن کردم.

خواهر شهید همت به اینجا که می‌رسد بغض راه گلویش را بسته است مثل اینکه همین حالا خبر شهادت برادرش را به او داده‌اند، می‌گوید: دو ساعت که گذشت تلفن مرتب زنگ می‌خورد و می‌خواستند اخبار را برسانند به خواهرم گفتم چی شده؟ گفت: راستش ابراهیم شهید شده، خیلی ناراحت شدم و گریه کردم و به من گفت به ننه چیزی نگو.


حاجیه خانم نصرت همت، مادر شهید همت

ننه نصرت: خدایا از جان من بگیر و به جان ابراهیم بده

نزدیک مغرب می‌شود ننه نصرت جانمازش را پهن می‌کند و مشغول نماز خواندن می‌شود و بعد از نماز به درگاه خدا دعا می‌کند و می‌گوید خدایا از جان من بگیر و به ابراهیم بده، فکر می‌کرد ابراهیم در بیمارستان است.

هنگام شب زانوهای پدر دیگر قدرت حرکت ندارد و مادر هم مرتب گریه می‌کند و می‌گوید ابراهیم کجاست یعنی کسی هست که یک لیوان آب به او بدهد.

صبح برادرم حاج ولی الله که آمدند به من گفت مینا کمی کاهگل و گلاب برای ننه آماده کن من این خبر را می‌خواهم به ننه بدهم، می‌دانم غش می‌کند

وی با یادآوری حال و هوای آن روز گفت: در اسفندماه هوا سرد بود، می‌رفتم در حیاط گریه می‌کردم و باز برمی‌گشتم، مادرم می‌گفت چرا در این هوای سرد بیرون می‌روی، می‌گفتم می‌خواهم هوایی عوض کنم، آن شب را به هر شکلی که بود به صبح رساندیم.

خواهر شهید همت می‌گوید: صبح برادرم حاج ولی الله که آمد به من گفت مینا کمی کاهگل و گلاب برای ننه آماده کن من این خبر را می‌خواهم به ننه بدهم، می‌دانم غش می‌کند(به مادرم‌مان ننه می‌گفتیم)


مزار شهید همت در جوار امامزاده شاهرضا

امانتی که حضرت زهرا از مادر شهید همت گرفت

حاج ولی‌الله بردار حاج ابراهیم کنار مادر می‌نشیند، ننه نصرت او را قسمش می‌دهد که بگو از برادرت چه خبری داری؟ حاج ولی الله پیشانی و دستان مادر را می‌بوسد و می‌گوید ننه یادت هست امانتی که حضرت فاطمه در کربلا به شما داد، این امانت را حضرت فاطمه زهرا(س) از شما گرفتند.

خواهر شهید همت که در این لحظه دگرگون شده بود و صدایش می‌لرزید این طور ادامه می‌دهد این را که گفتند به یک باره مادر غش کرد و حال‌شان بد شد و صحنه آن روز کربلا در پیش چشمان‌شان مجسم شد.

حاج ولی الله پیشانی و دستان مادر را می‌بوسد و می‌گوید ننه امانتی که یادت هست که حضرت فاطمه در کربلا به شما داد، این امانتی را حضرت فاطمه زهرا(س) از شما گرفتند

مادری که از ریش و ناخن فرزندش را شناخت

وی گفت: چند روز بعد جنازه را از تهران آوردند، برادرم دست چپ نداشت ترکش خمپاره که خورد فقط تکه‌ای ریش باقی مانده بود، ابراهیم وقتی کوچک بود دستش در چرخ گوشت می‌رود و نصف یکی از ناخن‌های دستش در چرخ گوشت از بین می‌رود، مادرم گفت ننه از ریشش و ناخنی که قسمتی از آن رفته بود فهمیدم برادرت ابراهیم است.

تشییع جنازه باشکوهی در شهرضا برگزار می‌شود از شهرهای مختلف برای تشییع آمده بودند چند تا از خانه همسایه‌ها را برای بانوان خالی کرده بودند برای آقایان هم پادگان را در نظر گرفته بودند.

خواهر شهید همت از حال و هوای مادر بعد از شهادت حاج ابراهیم می‌گوید: مادرم یک لحظه از فکر ابراهیم بیرون نبودند، روزی چند بار می‌گفتند من را شاهرضا ببرید و تا مغرب ۴ تا ۵ بار به سر مزار می‌رفتند.


مادرم یک لحظه از فکر ابراهیم بیرون نمی‌آمدند

شهید همت در خواب از مادرش می‌خواهد در مغرب بر سر مزارش نرود

وی ادامه داد: یک روز عصر نزدیک مغرب بود و اذان می‌گفتند با مادر بر سر مزار بودیم و فاتحه می‌خواندیم، فردای آن روز یکی از علمای شهرضا خواب می‌بیند که حاجی در خواب به او گفته بود برو در خانه پدر من را بزن و به آنها بگو وقتی اذان را می‌گویند، بر سر مزار من نیایید؛ این خواب را به ما گفتند و ما گفتیم چشم و به مادرم هم گفتم که در مغرب دیگر سر مزار نرویم.

چند وقتی در زمان مغرب بر سر مزار نمی‌روند اما دلتنگی به مادر غلبه می‌کند و ننه نصرت می‌گوید: من نمی‌توانم ابراهیم را تنها بگذارم و باز همان خواب را یکی دیگر می‌بیند که از حاج ابراهیم دوباره از مادر می‌خواهد در زمان مغرب بر سر مزار نرود.

خواهر شهید همت از حال و هوای مادر بعد از شهادت می‌گوید: مادرم یک لحظه از فکر ابراهیم بیرون نمی‌آمدند.


شهید حاج محمدابراهیم همت

ابراهیم نظر کرده امام حسین(ع) بود

وی ادامه داد: مادرم خیلی علاقه به ابراهیم داشتند به همه‌مان علاقه داشتند ولی ابراهیم چیزی دیگری بود، چون ابراهیم را خود امام حسین(ع) به آنها برگردانده بود یعنی نظر کرده بود و به همین دلیل عجیب مادرم دوستش داشت.

خواهر شهید همت گفت: ابراهیم واقعا به پدر و مادر احترام می‌گذاشت، مادر همیشه در دعاهایش می‌گفت ابراهیم من را کی پیش خودت می‌بری.

وی افزود: چندین مرتبه مادرم در خانه با عصا و واکر بر زمین خوردند، می‌گفت ننه مینا ابراهیم من را از روی زمین بلند می‌کند.

وقتی شهید همت در طواف کعبه مواظب مادر بود

خواهر شهید همت از مکه رفتن مادرش در تابستان سال ۶۳ بعد از شهادت حاج ابراهیم گفت که آن سال مادرم را می‌خواستند به مکه ببرند اما مادرم نمی‌خواست برود به اصرار رفتند گفت ننه ابراهیم به خوابم آمد و گفت مادر اصلا نگران نباش! همان طور که دور کعبه می‌چرخی حواسم به شما است.

ابراهیم به خوابم آمد و گفت مادر اصلا نگران نباش! همان طور که دور کعبه می‌چرخی حواسم به شما است

وی با تأکید بر اینکه شهدا زنده هستند و هوای همه را دارند، گفت: وقتی مادر را سر مزار می‌بردیم یک صندلی برایش می‌گذاشتم و می‌گفتم مادر هر چه می‌خواهی با ابراهیم صحبت کن؛ خداوند به حق فاطمه زهرا حق شان را به ما حلال کند و راه‌شان را ادامه دهیم.


شهید همت و فرزندش

شهید همت، سردار نامدار لشکر ۲۷ محمد رسول اللَّه(ص)

محمد ابراهیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد انقلابی درآمد، در اوایل سال ۱۳۵۹ برای دفع ناآرامی‌های پاوه راهی این شهر شد. حاج همت، حدود دو سال در کردستان بود و در این مدت، بیش از بیست عملیات کوچک و بزرگ را فرماندهی کرد.

وی از آن پس راهی جبهه‌های جنوب شد و به فرماندهی تیپ محمد رسول الله(ص) رسید. حضور در عملیات بزرگ الی بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر و فرماندهی عملیات‌های رمضان و مسلم بن عقیل نیز در این دوران روی داد. سرانجام سردار نامدار لشکر ۲۷ محمد رسول اللَّه(ص) در جریان عملیات بزرگ خیبر، در حالی که کمتر از سی سال داشت به شهادت رسید.

منبع: فارس