کد خبر 1623846
تاریخ انتشار: ۲۴ تیر ۱۴۰۳ - ۲۲:۵۹

در این مجال کوتاه، خواستیم به قدر ذره ای از فرامتن عاشورای سیدالشهدا حضرت اباعبدا...الحسین(ع) بچشیم که جان جلا دهیم به این آقای ابدی تاریخ.

به گزارش مشرق، عاشورا و واقعه بزرگ کربلا در قامتی به درازای تمدن و تاریخ مزین به فرامتن و سلوک سرخ فناشدن فی ا... است؛ فناشدنی از جنس اشتیاق و حریت و نه از جنس تجارت بهشت. همین حقیقت است که واقعه ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری قمری، برای تمامی اقلیم عالم «کل ارض کربلا» و برای تمامی زمان ها، «کل یوم عاشورا» می شود.

این حسین(ع) است که به قامت انسان کامل در تمام مظاهر و اسماء الهی تکثیر شده است، همان طور که جلوه ای از این مظاهر به ضمیر همچون حقیقت انسان های آزاده و شیفته حق و حقیقت با هر دین و مسلکی می نشیند...

روزنامه خراسان نوشت: در این مجال کوتاه، خواستیم به قدر ذره ای از فرامتن عاشورای سیدالشهدا حضرت اباعبدا...الحسین(ع) بچشیم که جان جلا دهیم به این آقای ابدی تاریخ. برای این منظور، سه روایت متفاوت از نقل های همیشگی از سه شخصیت برجسته اسلامی را با هم مرور می کنیم.

چیستی عاشورا

آیت ا... علی اکبر رشاد، رئیس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی


عاشورا، محشر نمادها و نمودهاست. آن جا یک بودی هست که وجود حقیقیشاست و باقی هم نمود هستند. شما وقتی دیوار را می‌بینید بود دیوار را نمی‌بینید نمود دیوار را می‌بینید. تنها یک بود حقیقی وجود دارد و باقی همه نمودند. کربلا و عاشورا هم یک نماد است. کربلا و عاشورا باطن این عالم هستند. کربلا قطعه‌ای از زمین نیست.

کربلا ظرفی است که همه این عالم در آن جای می‌گیرد. عاشورا یک قصه نیست؛ حادثه نیست. کربلا و عاشورا باطن این عالم است، رمز این هستی است. اگر کربلا یک واقعه بود این تعبیر امام صادق(ع) صحیح نمی‌بود که «کلّ یوم عاشورا و کلّ أرض کربلا». کربلا باطن همه زمین است و باطن همه روزها. عالم یکسره کربلا و عاشوراست.

مکاناً کربلاست و زماناً عاشوراست. اگر کربلا یک زمین خاص و عاشورا یک زمان خاص بود، نمی‌توانستیم بگوییم که «کلّ أرض کربلا و کلّ یوم عاشورا». کربلا و عاشورا کلی هستند نه جزئی متعیّن. کربلا و عاشورا جزئی از مکان و زمان نیستند.

کربلا و عاشورا کل زمان و مکان هستند. در این میان امام حسین(ع) که انسان کامل است؛ کل انسان است. هم انسان کل است و هم کل انسان. امام حسین(ع) شخص نیست، شخصیت است.

امام حسین(ع)، فرد نیست. از نظر عددی واحد نیست. اگر امام حسین(ع) دیگری ممکن بود آن موقع امام حسین(ع) یکم می‌شد. امام حسین(ع)، یکی است و دومی ندارد؛ چون او کامل است و «لاتکرار فی التجلی» یک اصل است؛ امکان ندارد دوباره امام حسین(ع) دیگری به وجود آید. امام حسین(ع)، مظهر اسم ذات است اما امام حسین(ع) در مظاهر دیگر اسماء الهی تکثیر شده است.

چیستی کربلا

کربلا، میدان تقابل عشق و عقل جزءنگر است. انسان‌های ضعیف در جبهه جزءنگر هستند. درخصوص عدد شهدای کربلا اختلاف است.

عدد هفتاد و دو نماد کثرت است. هفتاد و دو، هفتاد و دو تا یک نیست. شهدا آن هایی نیستند که به خون غلتیدند. زینب هم شهید است. چه نسبتی بین شهید با شهود است و اصلاً این موج نسبتی با غیب دارند. مگر نگفتیم کربلا و عاشورا شهود غیب عالم هستند. کربلا شهود غیب است. زینب هم شهید است؛ مگر شهادت به فدای این نفس است. مجموعه شهدا، کسانی هستند که شهود کردند. شهدا هر یک فرد هستند.

امام حسین(ع) با هر یک از آن ها با یکی از صفات الهی تجلی کرده است. تمام شخصیت‌های کربلا فرد هستند؛ هیچ کدام شبیه دیگری نیستند.

عرفان اجتماعی در پرتو نهضت حسینی

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد رودگر عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

نهضت حسینی کتاب جامع عینی و صحیفه کامل عملی است که دارای ساحات وسیع و سطوح عمیق و عریضی است، یکی از آن ساحات عرفان زلال اسلامی که یکی از سطوح آن، عرفان اجتماعی است. اگر به اسرار نهفته در تفسیر و تأویل سوره فجر که سوره حسین(ع) نامیده شد و توصیه به خواندنش در نمازهای فریضه و نافله شد، که امام صادق(ع) فرمود: «سوره فجر را در نمازهای فریضه و نافله خویش بخوانید که آن، سوره حسین(علیه السلام) است و به آن رغبت و اشتیاق نشان دهید» (قمی، ۱۴۱۶، ج۲ ص۳۴۶: «اقرؤا سوره الفجر فی فرائضکم وَنوافِلِکم، فانّها سورهُ الحسین(ع) وَارْغَبُوا فیها» )

آن گاه امام (ع) راز این نام گذاری را چنین توضیح داده اند که: «حسین(ع)، صاحب نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه است. یاران او نیز از دودمان رسالت، در روز رستاخیز از خداوند راضی اند. خدا نیز از آنان راضی است.» پس درمی یابیم که با حسین(ع) که مظهر نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه هست و این مقام طمأنینه نفس و رضا را در نهضت و قیام خویش از آغاز تا انجام، به ویژه قتلگاه به منصه ظهور رساند و فرمود: «إلهِی رِضًی بقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ.» «ای خدای من، من راضی به قضا و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو می‌باشم. هیچ معبودی جز تو نمی‌باشد ای پناه هر پناه جویی» می توان به مقامات متعالیه سلوکی و مرحله «رضا» دست یافت.

سلوکی که جنبه های اجتماعی – انقلابی و جهادی – حماسی داشته و انظلام گریزانه و ظلم ستیزانه بوده و در راستای عدالت اجتماعی شکل گرفته و «شهادت» سیدالشهدا(ع) و یاران باوفایش عامل ریشه کنی جهل علمی و جهالت عملی شد تا صراط سلوک در همه عرصه های زیست مومنانه نمایان شود و تشنگان معرفت و معنویت و شیفتگان حقیقت و وصال حق تعالی در این صراط مستقیم توحیدی – ولایی قدم نهاده و مراحل نیل به حیات طیبه را با سبقه و سیاق اجتماعی طی کنند. عرفان اجتماعی مبتنی بر این نهضت و واقعه، بر فلسفه سیاسی امامت محور ابتنا دارد.

عرفانی که در کربلا ترسیم شد و در عاشورا تقریر یافت، عرفان جامع و کامل، عرفان شمشیر و شهود، عرفان سجاده و سنگر، عرفان عقل و عشق، عرفان جهاد درونی و بیرونی، عرفان عقلانیت و عدالت است و چنین عرفانی، معیار سنجش و ارزیابی همه عرفان ها و شاخص تمامی سلوک های پیشنهادی است و «عرفان معیار» را باید در کربلا و عاشورا جست وجو کرد ودیگر هیچ.


حسین (ع) چگونه مظهر اراده حق می شود؟

حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی رئیس بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسراء


در نگرش عرفانی، حسین بن علی (ع) تماماً مظهر اراده خدا می گردد به گونه ای که هر آن چه آن خسرو اراده نماید برای حسین (ع) شیرین است. تنها در عرفان است که واژه عبد معنای واقعی خود را باز می یابد و سراسر هستی انسانی از مال و مقام و فرزند همه تحت ولایت مولای حقیقی و پروردگار راستی و درستی قرار می گیرد، جملات نهایی و عبارت پایانی حیات حسین (ع) شاهد صادقی بر مدّعاست، او خرسندی خویش را با خشنودی الهی پیوند داده، [رضاالله رضانا اهل البیت] و قتلگاه را سجاده عبادت نموده، سر بر خاک گذارده و توحید را صلا داد [الهی رضا برضائک تسلیماً لامرک لا معبود سواک] در حالی که از همه وجودش خون جاری است و هیچ نای ایستادن و توان سخن گفتن ندارد، نه به خود می اندیشد و نه به یاران شهیدش می نگرد و نه به اسارت اهل بیت (ع) التفات دارد، بلکه همه را از نگاه حقانی می گذراند و چون مولایش می پسندد او با بهجت می پذیرد.

عبودیت در عرفان به معنای مظهر تامّ اسمای الهی شدن و خلافت الهی را در زمین نمایندگی نمودن. گرچه امام در همه حالات و در تمامی شرایط بندگی الهی را به جان پذیرفته و جزو هویّت خویش ساخته لیکن سید الشهدا (ع) در جریان کربلا با همه وجود به صحنه آمد وبا دست افشانی هر آن چه در اختیارش از مال و فرزند و حتی جان شریفش بود کریمانه و با نهایت افتخار بر کف نهاد و سخاوتمندانه در مسیر محبوب نثار کرد او نه تنها مصداق بارز انفاق و بخشایشگری بود، بلکه نمونه برتر ایثار، فداکاری و وفاجویی است.

اوج بندگی در ذوق و شهود عرفانی، فنای ذاتی، صفاتی، افعالی و آثاری است، به گونه ای که بنده به هیچ وجهی نه خود را ونه اوصاف کمالی اش را و نه افعال و نه آثارش را ندیده، بلکه همواره شاهد محبوب است و به معشوق نظاره گر. اگر هویت عرفان را در اضلاع سه گانه عارف، معرفت و معروف بشناسیم بندگی در عرفان این است که نه اثری از عارف باشد و نه خبری از معرفت، بلکه فقط وفقط معروف دیده شود و دیگر هیچ.

حسین در کربلا نه تنها دوستان و عزیزان خویش را ندید، بلکه خود و هر آن چه را به مثابه خود بود، هم ندید و تنها چیزی که برای حسین (ع) معنا و مفهوم داشت، خداوند بود و اراده خاص او که دین خاتم و اسلام نبوی (ص) است.

برچسب‌ها