اربعین از چشم هر مستندسازی یک دنیای جدا دارد و بالطبع، نتیجه‌ای که دارد هم فرق می‌کند. از طرف دیگر مکتوب شدن پیاده‌روی اربعین نیز باعث ماندگاری این بخش مهم تاریخ اسلام خواهد شد.

به گزارش مشرق، مسیر پیاده‌روی اربعین، یک راه ساده نیست. هر انسانی که پا به این مسیر می‌گذارد، فرقی ندارد که پیر باشد یا جوان، زن باشد یا مرد، فارغ از هرگونه تفاوتی با هدفی این پیاده‌روی را شروع می‌کنند. روایت از میلیون‌ها نفر که خستگی راه را به جان خریده‌اند، دیدی می‌خواهد که در هنر می‌تواند جایگاه دیگری داشته باشد.

از عمود اول تا عمود ۱۴۵۲، میلیون‌ها اتفاق می‌تواند رخ دهد، فاصله بین هر دو عمود تنها ۵۰ متر است اما در همین فاصله هم می‌توان آدم‌هایی با داستان‌های گوناگون را دید؛ مردی که روشندل است. کودکانی که با یک لیوان آب به استقبال زائران می‌آیند. زنی که راه را آب و جارو می‌کند.

پیرمردی که با خمیدگی گرد کفش زائران این مسیر را می‌گیرد و میلیون‌ها آدم دیگر که هرکدام با شرایطی به آنجا آمده‌اند.

مقصد آدم‌ها یکی است، حتی مسیری که طی می‌کنند هم شبیه به یکدیگر است، اما هرکسی تجربه‌های مفاوتی دارد. این مسیر می‌تواند از نگاه یک مستندساز که به‌دنبال فریم به فریم مستندش است، فرق کند یا برای هر نویسنده‌ای که روایت این مسیر را برعهده می‌گیرد، متفاوت باشد که چه کلمه‌ای استفاده کند تا داستانی جدید را بهتر از دیگران روایت کند.

هنر شاید تنها ظرفیتی باشد که بتواند از این خیل عظیم روایت‌های متنوع خلق کند و آن را به همه دنیا نشان دهد، شاید این روایت که انسان خسته گریزپای عاصی، به‌دنبال آغوش است که به‌سمت او بازگردد و بخواهد که بازگردد، تعبیر درستی برای راهپیمایی اربعین باشد که تا همیشه هم باقی خواهد بود؛ چراکه هزارسال گذشت از حکایت مجنون/ هنوز مردم صحرانشین سیه‌پوشند.

مسیر پیاده‌روی اربعین برای یک مستندساز، صرفا یک سفر فیزیکی نیست؛ بلکه یک سفر روحانی و هنری عمیق است. این سفر، فرصتی است تا در دل بزرگ‌ترین اجتماع بشری، به جست‌وجوی روایت‌های انسانی، معنوی و اجتماعی بپردازد. سفر اربعین برای یک مستندساز، یک تجربه متحول‌کننده است و به او فرصت می‌دهد تا روایتگری را در سطحی متفاوت تجربه کند.

تا به الان ده‌ها مستند برای این حرکت خودجوش ساخته شده است. هر مستندساز تلاش می‌کند تا نگاهی متفاوت از دیگران داشته باشد و در دل جمعیت میلیونی، سوژه‌های بهتری برای قاب بستن پیدا کند.

اربعین از چشم هر مستندسازی یک دنیای جدا دارد و بالطبع، نتیجه‌ای که دارد هم فرق می‌کند. در ادامه‌ مروری داریم بر مستندهایی که با سوژه‌ اربعین ساخته شده‌اند.

شما چه کسی هستید؟

در میان مستندهایی که برای اربعین ساخته شده‌اند، نام وحید چاووش را زیاد می‌بینم. او که انگار نامش با مستندهای اربعینی گره خورده، توانسته تولیدات زیادی با این سوژه بسازد. وحید چاووش از سال ١٣٧٤ در حوزه‌های مختلف تولید فیلم مستند مشغول به فعالیت بوده و تاکنون تهیه‌کنندگی و کارگردانی بیش از ٤٠ عنوان فیلم مستند را برعهده داشته است.

مستند تحسین‌شده «شما چه کسی هستید؟» و آثاری چون «یادداشت‌های یک پیاده»، «ماما نزیهه»، «حاشیه‌ای کوتاه از یک متن بلند»، «قصه‌های ناخوانده»، «صبحی که نزدیک است»، «زبان سکوت»، «پول تمیز» و در کارنامه فیلمسازی این مستندساز قرار دارد. در کارنامه‌ این مستندساز، موضوعاتی که شاید به ظاهر ربطی به اربعین نداشته باشند هم باز یک پیوند با این حرکت خودجوش مردمی برقرار کرده‌اند.

«شما چه کسی هستید؟» مستندی ۹۵ دقیقه‌ای و متشکل از ۱۲ اپیزود است تلاش کرده گوشه‌هایی از این راهپیمایی و ویژگی‌های منحصربه‌فرد آن را به تصویر بکشد. در مستند «شما چه کسی هستید؟» هر اپیزود یک موضوع دارد و ماجرایی از راهپیمایان را به نمایش می‌گذارد.

در مجموع ۱۲ موضوع و شخص مستقل در این فیلم روایت می‌شود. بعضی اپیزودها موضوعی است و برخی، متکی به داستان یک فرد است اما درنهایت اپیزودها با هم ارتباط دارند.

در این فیلم نشان داده شده که چگونه مردم اموال خودشان را پای یکدیگر خرج می‌کنند و در این حال خودشان را خادم سیدالشهدا(ع) می‌دانند و برای یکدیگر احترام قائلند و در مقابل هم ایثار می‌کنند.

وحید چاووش در گفت‌وگویی که با مشرق داشت با اشاره به داستان یکی از بخش‌های این مستند می‌گوید: «در یکی از ۱۲ اپیزود، پیرزنی نشان داده می‌شود که از لحاظ مالی و وضع زندگی در شرایط نامناسبی به سر می‌برد اما هر آنچه در اختیار دارد برای پذیرایی از زائران امام حسین(ع) خرج می‌کند و برای پذیرایی و استقبال از آنها سفره بسیار رنگینی تدارک می‌بیند. نکته قابل توجه اینجاست که سقف خانه پیرزن در حال ریزش است اما پیرزن با نهایت تمایل از میهمانانش به نحو احسن پذیرایی می‌کند.»

چاووش در توضیح دلیل انتخاب عنوان «شما چه کسی هستید؟» برای مستندش گفته است: «دو استعاره از عنوان این مستند برداشت می‌شود؛ بیننده وقتی فیلم را ببیند متوجه راز و رمز پنهان آن می‌شود؛ زیرا سعی کردیم در این فیلم، خادمان سیدالشهدا(ع) را نشان دهیم و بیننده با دیدن تصاویر، می‌تواند خودش را در آینه زائران ببیند و متوجه شود که خودش کجای معرکه قرار گرفته است و به چه میزان دینش را به اهل بیت ادا کرده است. دومین استعاره آن، مربوط به حضرت سیدالشهدا(ع) می‌شود و ما با این فیلم، خواستیم مصداق واقعی شعر «این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست» را عینیت ببخشیم.»

اربعین

ناصر تقوایی دیگر مستندسازی است که او و مستندش در این سبک اسمی در کرده‌اند. تقوایی برای مستند به دل طریق نزده و به جای اینکه عراق را سرزمینی برای پیدا کردن سوژه‌اش انتخاب کند، در ایران مانده و بوشهر را انتخاب کرده است. تقوایی که در جوانی خود این مستند را ساخته درباره آن گفته است: «در مراسم عزاداری در بوشهر، عواطف سخت، به آرام‌ترین، زیباترین و انسانی‌ترین شکل خود بروز می‌کنند.»

ناصر تقوایی سال ۱۳۴۹ مستند «اربعین» را با محوریت عزاداری در شهرهای جنوبی کشور به‌ویژه بوشهر ساخت که تصاویری ناب از مراسم اربعین را در مسجد دهدشتی‌های بوشهر نشان می‌دهد. این فیلم با تصاویری از تدارک مراسم عزاداری امام حسین(ع) آغاز می‌شود و بعد دریا و خورشید همراه با صدای‌سنج و دمام، آغاز واقعه‌ای را خبر می‌دهند.

در نشستی که در ۱۰ مرداد سال گذشته برگزار شد، اکبر نبوی به‌عنوان پژوهشگر و منتقد سینما با اشاره به موضوع فیلم یعنی عزاداری آیینی مردم بوشهر گفت: «عزاداری مردم جنوب با زیست فرهنگی و تاریخی آنها ارتباط مستقیم دارد. زندگی از طریق دریا و ماهیگیری و سفرهای تجاری دشواری‌های خود را دارد. این فیلم در سال ۱۳۴۹ در بوشهر ساخته شده است و نشان از آن دارد که مردم بوشهر در زندگی عادی خود با حماسه‌های کوچک و بزرگ در زندگی روبه‌رو هستند. در این فیلم ناصر تقوایی کسی را که برای روایتگری اصلی انتخاب کرده جهانبخش کردی‌زاده معروف به «بخشو» است؛ کسی که صدای زخمی، اسطوره‌ای و حماسی داشت و این با زندگی و زیست مردم آن منطقه نسبت دارد.»

وی ادامه داد: «اگر توجه کرده باشید مردم دیگر مناطق این نوع عزاداری را ندارند و عزاداری مردم جنوب رنگ خاصی دارد، گویا دمام‌زن‌های این مراسم از دل تاریخ آمده‌اند. حتی پیکره، صورت و نگاه آنها رنگ خاصی دارد، نگاه‌شان عمیق و پر از تلخی و اندوه است و روایت‌های بسیار زیادی از محیط‌زیست آن منطقه دارد. در واقع این واقعه بزرگ با خون و پوست مردمی که پیرو امام حسین(ع) هستند، نسبت دارد.»

راه دل

«من برای اولین‌بار برای ساخت مستند «راه دل» به مسیر راهپیمایی اربعین رفتم.» این را مهدی زمانپورکیاسری، مستندساز «روشن دل» گفته است. او به دل این راه می‌زند تا از سوژه‌اش، مشتی اسماعیل برای بار دوم مستندی بسازد. در سال ۱۳۸۹ کیاسری برای بار اول، قابش را روی هم‌ولایتی‌اش تنظیم کرد و مستندی با نام «مشتی اسماعیل» ساخت.

کیاسری درباره سابقه آشنایی‌اش با مشتی اسماعیل گفت: «مشتی اسماعیل هم کیاسری است و ما هم‌ولایتی بودیم. بنابراین از کودکی او را می‌شناختم، کاملا با زندگی او آشنا بودم و سبک زندگی‌اش برایم جالب بود که کشاورزی نابیناست اما تمام کارهایش را خودش انجام می‌دهد و حتی از یک فرد بینا هم تواناتر است.

این تفاوت همیشه برای من حائز اهمیت بود. نکته دیگری از شخصیت او، شوخ‌طبعی‌اش است. به این صورت که حتی خودش هم راجع‌به نابینایی‌اش شوخی می‌کند. هیچ‌گاه معلولیت برای او محدودیت نبود البته که مشتی اسماعیل نابینای مادرزاد نبوده، بلکه از کودکی به مرور بینایی‌اش را از دست داد و درنهایت حدود ۳۵‌سالگی به‌طور کامل نابینا شده است.» این مستند، روایت سفر پیاده‌روی کربلا مشتی اسماعیل است.

در این مستند علاوه‌بر نمایش حال و هوای معنوی پیاده‌روی زائران اباعبدالله از نجف تا کربلا در ایام اربعین حسینی، سفر مشتی اسماعیل به همراه دوست همیشگی‌اش نصیر به سوی کربلا و زیارت امام حسین(ع) در اربعین حسینی به تصویر کشیده می‌شود. مشتی اسماعیل پیرمرد زحمت‌کش و روشن‌دل کیاسری است که علی‌رغم نابینایی که شاید محدودیت به حساب بیاید، نه‌تنها کارها و امور شخصی خود را انجام می‌دهد بلکه‌ از عهده کارهایی برمی‌آید که حتی افراد سالم هم از انجام آن عاجز هستند.

او از درخت بالا می‌رود و گردو می‌چیند، تمام مراحل آماده‌سازی زمینش برای کاشت برنج را خودش انجام می‌دهد، راه آبی را که دارد هرز می‌رود را فقط با حس شنوایی و لامسه می‌بندد و شاید اگر ندانیم که او نابیناست اصلا این موضوع را باور نکنیم.

مهدی زمانپورکیاسری که نگران از تکرار کارهای قدیمی بود، در گفت‌وگو با تسنیم درباره‌ تجربه‌ مستندسازی و جلوگیری از تکرار سوژه در راهپیمایی اربعین گفت: «وقتی می‌خواستیم کار را شروع کنیم خیلی‌ها می‌گفتند کارم تکراری می‌شود. برای اینکه جلوی این موضوع را بگیریم، بسیاری از فیلم‌هایی که در این حوزه ساخته شده بود را دیدم و از آن‌جایی که دوست داشتم کار متفاوتی را در این حوزه تولید کنم، به‌دنبال راه‌حلی بودم تا بتوانم از روند فیلم‌های قبلی و کلیشه‌های آنان کمی فاصله بگیرم.

درنهایت به این نتیجه رسیدیم از آنجا که قرار است در این مسیر پیاده‌روی، پیرمردی را با خود همراه کنیم بهتر است مسیری را که همه می‌روند نرویم و از بیراهه حرکت کنیم. تلاش کردیم در عین ایجاد خلاقیت در مستند از مفاهیم والایی نظیر عزاداری اباعبدالله در اربعین، پیاده‌روی آن و... دور نشویم.» مهدی زمانپورکیاسری متولد سال ۱۳۵۳ در کیاسر و دارای مدرک کارشناسی‌ارشد کارگردانی از دانشکده صداوسیماست.

وی با مستند مشتی اسماعیل، ضمن حضور در بخش رسمی ده‌ها جشنواره ملی و بین‌المللی، موفق به دریافت جایزه‌های زیادی در جشنواره‌های داخلی و خارجی شد.

معبر

محمد کرم‌زاده در مستندش به سراغ پیوند میان جنگ هشت‌ساله‌ ایران و عراق و راهپیمایی اربعین رفته است. کرم‌زاده در گفت‌وگویی که با مهر داشت، درباره این مستند می‌گوید: «مستند «معبر» یک روایت موازی از فضای پیاده‌روی اربعین و فضای دفاع مقدس است. سال ۹۰ که به پیاده‌روی اربعین رفتیم، با چند نفر از رزمنده‌های دفاع مقدس و جانبازان در کاروان، هم‌مسیر بودیم که خیلی پیش می‌آمد می‌گفتند یاد فضای دفاع مقدس می‌افتند. ایده فیلم همانجا در ذهنم شکل گرفت که این پیاده‌روی چه شباهتی با هدف رزمندگان دفاع مقدس برای باز کردن مسیر کربلا دارد. کم‌کم این ایده پخته‌تر شد.»

این مستندساز درباره پیوند فضای پیاده‌روی اربعین با دفاع مقدس توضیح داد: «وقتی ایده اولیه شکل گرفت، هرچه جلوتر می‌رفتیم متوجه نقاط مشترک بیشتری می‌شدیم. هم پیاده‌روی‌های زمان جبهه و هم آرزوهایی که رزمندگان داشتند. فیلم‌های آن زمان را که بازبینی می‌کردیم این حرف زیاد تکرار می‌شد که ما می‌خواهیم راه کربلا را باز کنیم. در تحقیقات و مصاحبه‌هایی که داشتیم مدام به نقاط مشترکی میان حال و هوای این دو فضا می‌رسیدیم.»

این شبهه‌ای که هشت سال جنگ باعث دشمنی میان مردمان ایران و عراق شده، سوژه‌ی اصلی مستند قرار گرفته است. کارگردان مستند معبر درباره‌ این موضوع گفت: «امروز فضای عراقی‌ها بیشتر به‌سمت نوعی پشیمانی است اما ایرانی‌ها بیشتر حال و هوای امام حسینی دارند و خیلی چیزهای دیگر را در این مسیر نادیده می‌گیرند. بیشتر از کربلا رفتن لذت می‌برند و چیزهای مثبت را می‌بینند. حجم ایثار و فداکاری امروز در میان عراقی‌ها آنقدر بالاست که کمتر کسی سراغ این حرف‌ها می‌رود که شما زمانی ما را می‌کشتید.»

این مستندساز در پایان درباره حس و حال پیاده‌روی اربعین هم گفت: «آنچه در این مسیر بیش از هر چیز دیگر توجه من را جلب می‌کند این است که توجه آدم از همه چیزهای دیگر پرت می‌شود. پیاده‌روی اربعین حسی شبیه بریدن از همه چیز دارد. اینکه تا امروز وسط اخبار و فضای مجازی غلت می‌زنیم اما وقتی به پیاده‌روی می‌رویم گویی به هیچ‌کدام از آنها دیگر نیاز نداریم. امروز کافی است برق برود یا وای‌فای‌مان قطع شود، احساس بیچارگی می‌کنیم، اما در آن فضا حس انقطاعی که همه دارند و حس بی‌نیازی جمعی، بسیار جذاب است، انگار همه آرزوها برآورده شده است و همه سیر هستند. این یک حس مشترک میان همه آدم‌های حاضر در پیاده‌روی اربعین است.»

«همه‌چیز آن زیباست. «ما رأیت الا جمیلا» زشت ندارد. گریه‌هایش زیباست، خنده‌هایش زیباست، همه‌چیز آن زیباست؛ ما رأیت الا جمیلا.» این تصویر از پیاده‌روی اربعین شاید بتواند کمی آن فضا را توصیف کند. در این سال‌ها بسیاری از نویسندگان راوی این سفر شدند و سعی کردند تا هر آنچه که دیدند را بنویسند و همین متن‌ها کمک‌کننده باشد برای کسانی که تا به حال به این سفر نرفته‌اند تا بتوانند آن فضا را برای خودشان تصور کنند.

از طرف دیگر مکتوب شدن پیاده‌روی اربعین باعث ماندگاری این بخش مهم تاریخ اسلام خواهد شد. به تعداد کسانی که در این پیاده‌روی حاضر می‌شوند، خاطره و سفرنامه وجود دارد. در این گزارش به سفرنامه‌ها و رمان‌هایی پرداختیم که پیاده‌روی اربعین را موضوع روایت خود در سفرنامه و داستان قرار دادند.

به سفارش مادر

مخاطب کتاب یک مادر است. احسان حسینی‌نسب به سفارش مادرش با جمعی از عکاسان به پیاده‌روی اربعین می‌رود. مادری که در آرزوی این سفر بوده؛ اما به دلیل وظیفه پرستاری از مادر پیرش، پسرش را راهی سفر می‌کند تا به جای او ببیند و برای او روایت کند. حسینی‌نسب در این سفر با انواع و اقسام زائران با پیشه‌های گوناگون و از کشورهای مختلف گفت‌وگو کرده، هر داستان را به قصه‌ای و روایتی گره می‌زند و ماجراها را تک به تک در بیست‌وچند روایت خطاب به مادرش می‌نویسد.

از ویژگی‌های کتاب «به سفارش مادرم»، بدون تعارف بودن نویسنده است که با دقتی هنرمندانه و با تصویرسازی‌هایی ظریف به دنیای درون آدم‌ها سفر می‌کند و خواننده را با کلمه‌ها و سطرهایش در چند ساعت به پیاده‌روی اربعین می‌برد.

عکس‌هایی مستند که با مدیریت هنری وهب رامزی و تصاویری از عکاسانی همچون عبدالمجید قوامی، روح‌الله خسروی و شهره بهرامی ضمیمه کتاب شده‌اند، روایت‌ها را ملموس‌تر کرده‌ و به کتاب رنگ و روح و جلای بیشتری داده است. نویسنده سعی کرده از نقل حرف‌های کلیشه‌ای و تکراری دور بماند.

با وسواس لایه‌های درونی شخصیت و زندگی سوژه‌هایش را می‌کاود تا از کودکی یک پروفسور هندی تا فضای خانوادگی رئیس پلیس مسکو به جزئیات قابل‌تأمل و نکات عمیقی برسد که تحول‌آفرین و سرنوشت‌ساز بوده‌اند. هرکدام از این چهره‌های غریبه و گمنام هم برای او یادآور سوژه‌ای در ایران می‌شوند و داستان‌های خواندنی آنها هم به این داستان‌های تازه می‌پیوندد و هزارتویی متنوع از حکایت‌های رنگارنگ و ماجراهای عجیب می‌سازد.

پادشاهان، پیاده به مقصد می‌رسند

اسم کتاب را «پادشاهان پیاده» گذاشتند. تعبیر زائران اربعین به پادشاهان نشان‌دهنده ذوق نویسندگان است. این کتاب داستان کسانی است که عاشقانه و با پای پیاده به سمت جایی که وعده دارند، با نشاطی عارفانه قدم می‌زنند. حکایت حال این افراد دست‌مایه دو نویسنده شده تا داستان دل این پادشاهان پیاده را در قالب این کتاب روایت کنند. خواننده در مواجهه با این متن، با تصاویر تازه‌ای از معرفت و حال هوای آدمی آشنا می‌شود. تفاوت کسانی که روایت از آنها انجام گرفته، ویژگی مهم این کتاب است؛ خصوصا که این افراد از باورها، نژادها و سرزمین‌های متفاوت آمده‌اند.

این پادشاهان پیاده در ظاهر همه‌چیزشان با هم متفاوت است اما همه‌شان یک هدف واحد دارند. بهزاد دانشگر و محمدعلی جعفری، نویسندگان این کتاب سعی کرده‌اند روایت‌شان متفاوت باشد. برای پوشش دادن کامل روایت‌های سفر اربعین، از دو مترجم عربی و انگلیسی‌زبان کمک گرفته و در پای صحبت مردمانی از کشورهای مختلف نشسته‌اند.

در این میان افرادی هم از ملیت‌های دیگر بوده‌اند که حرف دل‌شان را با زبان فارسی نه‌چندان کامل و صحیح بیان کرده‌اند و نویسندگان کتاب نیز دل‌شان نیامده صفا و معصومیت کلام و لحن واقعی‌شان را ویرایش کنند.

به همین خاطر در نقل مطالب سعی بر کمترین دخل و تصرف بوده و تا حد ممکن از حال و هوای کلام محافظت شده است. هر مسافر در این کتاب، قصه و رازی جداگانه دارد، با آغازی متفاوت و پایانی که به حسین(ع) و اربعین می‌رسد.

داستان همراهی با برادر در سفر عشق

مسعود شخصیت اصلی داستان «احضاریه» علی موذنی است. خبرنگاری که با اصرار فراوان یکی از دوستانش حاضر می‌شود که به پیاده‌روی اربعین برود. در همان زمان که در کار آماده کردن وسایل سفر است، خواهرش عارفه خوابی می‌بیند که مربوط به سفر اوست. خواب می‌بیند شخصی پیراهنی خونی را به او نشان می‌دهد و او می‌داند که این پیراهن در جنگ با لشکر یزید بر تن امام حسین بوده... همین خواب و ماجراهایش عارفه را بر آن می‌دارد تا در این سفر با برادرش همراه شود و این همراهی داستان ما را می‌سازد.

بخش دیگری از داستان، روایتی از زندگی حضرت زینب(س) است که از زبان خود ایشان بیان می‌شود. روایت‌های دیگری که در این کتاب وجود دارد، تاریخ اسلام و نیز زیارت امام رضا(ع) و... است که در خلال روایت‌های اصلی کتاب بیان می‌شود.

موذنی داستانش را ترجمانی از «هل من ناصر ینصرنی» می‌داند و می‌گوید: «هل من ناصر ینصرنی، ترجمانی از آیه‌ای از آیه‌های آیت‌الکرسی است که بخش اول آن را زیاد شنیده‌ایم و می‌شنویم: لا اکراه فی الدین... مردم در برخوردی سلبی فقط همین تکه از آیه را قرائت می‌کنند، درصورتی‌که آیه در ادامه با اشاره به حقیقتی مهم می‌گوید راه درست و غلط مشخص شده و شما بسته به راهی که انتخاب می‌کنید، یا نجات پیدا می‌کنید یا گمراه می‌شوید و باید پاسخگو باشید.»

او برای نوشتن داستانش، کتاب‌های زیادی را خوانده تا بنویسید. بخشی از این کتاب‌ها، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا(ع)، دو جلد، کار گروهی زیر نظر مهدی پیشوایی؛ زینب کبری از ولادت تا شهادت از مرحوم سیدمحمدکاظم قزوینی، ترجمه کاظم حاتمی طبری؛ بانوی آفتاب از مرضیه محمدزاده؛ خصایص زینبیه، تالیف مرحوم سیدنورالدین جزایری و محقق ناصر باقری بیدهندی؛ دانشنامه جامع حضرت زینب و... هستند.

فداشدن در مسیر حسین(ع)

اینکه اسم کتاب را با کشور مورد اشاره زائران اربعین نام‌گذاری کند، ایده بهزاد دانشگر برای سفرنامه دیگری است که با این موضوع نوشته؛ اسماعیل خدابنده در یادداشتی درباره این کتاب نوشته است: «موکب آمستردام را از یک لحاظ می‌توان یک مجموعه داستان کوتاه نیز نامید.

نویسنده با گردآوری روایت‌های انسان‌هایی که از قلب اروپا به کاروان اربعین امام حسین پیوسته‌اند یک مجموعه داستان آفریده است. افرادی که یکی پس از دیگری مقابل مخاطب می‌نشینند و داستان خودشان را تعریف می‌کنند. از اینکه چرا به اروپا رفتند و چه شد که اربعینی شدند.

حیف که این روایت‌ها خیلی مختصر هستند و نهایتا در ۲۰ یا ۳۰ صفحه تمام می‌شوند. بعضی از روایت‌ها که فقط در حد دو سه صفحه خلاصه شده‌اند. درحالی‌که کاملا واضح است اتفاقات تلخ و شیرین بیشتری برای دوستان قصه‌گوی ما رخ داده است. جزئیات جذاب و خاص خیلی بیشتری وجود داشت که به آنها پرداخته نشده است.

بعضی از روایت‌ها واقعا پتانسیل تبدیل به یک کتاب ۲۰۰ صفحه‌ای خیلی جذاب و پرفروش را دارند اما در «موکب آمستردام» خیلی کلی و گذرا از آنها رد می‌شویم. درحالی‌که می‌شد کتاب‌های موفقی مانند «خاطرات سفیر» یا «دهکده خاک بر سر» از این روایت‌ها ایجاد کرد.

کتاب‌هایی که به سبب موضوع خاص‌شان، حتی می‌توانستند موفق‌تر هم ظاهر شوند.» بهزاد دانشگر در این کتاب در تلاش است با به تصویر کشیدن عشق زائران امام حسین(ع)، روایتی از تلاش آنان برای فدا شدن در مسیر سیدالشهدا(ع) را برای مخاطبان تصویر کند.

وقتی ستون‌ها راوی می‌شوند

«راننده‌ای که مسیرش می‌خورد، ما را سوار کرد؛ بعد هم چند مسافر ایرانی دیگر را. از ترک‌های کرکوک بود. مسافران جدید هم آذری‌زبان بودند. خیلی زود با هم ارتباط گرفتند و گرم صحبت شدند؛ اما در اثنای گفت‌وگو گاهی به مشکل می‌خوردند. در زبان ترکی راننده، واژه‌های پرکاربردتر عربی بود، درحالی‌که واژه‌های متداول‌تر زبان آذری مسافران ایرانی، فارسی. اوج این مشکل خودش را در قول و قرارهایشان بر سر مسیر و مقصد و کرایه‌ها نشان داد. هر دو هم‌زبان بودند، اما برخی چیزها را نمی‌توانستند به هم بفهمانند. کار به جایی رسید که...»

شاعری که این‌بار به زبان نثر دست به قلم شده و همین انگار روح دیگری را به کتابش و متنی که نوشته، داده است. کتاب «از این ستون به آن به ستون»، مجموعه‌ خرده‌ روایت‌هایی از سفر پیاده‌روی اربعین است که توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده و محمدرضا وحیدزاده آن را نوشته است.

او حاصل تجربه‌های تلخ و شیرین و غریب و آشنای خود را از چندین سفر پربرکت پیاده‌روی اربعین گرد آورده و با نقل‌شان در قالب خاطراتی آنها را با مخاطبان خود سهیم شده است. مخاطب در این کتاب، ضمن موقعیت‌های مختلف و در خلال صحنه‌های گوناگون، همسفر راوی کتاب می‌شود و گام به گام با او، آنچه را در منازل مختلف این سفرها بر نویسنده‌ کتاب رفته، به تماشا می‌نشیند. نکته‌ جالب در این اثر موقعیت‌های مختلف راوی در این خرده‌روایت‌هاست.

او گاه در مقام خادم و گاهی در مقام میهمان، گاه در نقش مسئول کاروان و گاهی در موقعیت فعال فرهنگی، گاه به‌عنوان ناظر و گاهی در جایگاه موضوع روایت‌ها حضور دارد و این‌گونه‌ زاویه‌های دید، بر شیرینی این خاطرات برای مخاطبان اثر افزوده است.

زبان طنز در روایت پیاده‌روی

روایت طنز آن هم از دل یک اتفاق مذهبی حتما خاص و متفاوت می‌شود، کاری که رضا عیوضی در کتاب «او یافت مرا» کرده و با زبانی متفاوت روایتش از پیاده‌روی اربعین را به انتشار رسانده است. در بخشی از کتاب به رانندگی در عراق اشاره می‌کند و با زبانی طنز می‌نویسد: «من خودم به این نتیجه رسیدم که برای رانندگی در شهرهای عراق، تنها بلد بودن دو چیز کافی است؛ راننده اول باید نحوه استفاده از گاز، کلاچ، ترمز و فرمان را بلد باشد؛ دوم باید بلد باشد که بوق بزند! حتی بیشتر از این! به جرأت می‌توان گفت که بوق زدن در فرهنگ رانندگان عراق، از اهمیتی برخوردار است که شاید حتی همان گاز و ترمز و کلاچ و فرمان و... هم آن اهمیت را نداشته باشند و به عبارتی، بوق زدن در عراق نیمی از رانندگی است.

فلذا اگر شما از راننده‌ای که کنار جاده پارک کرده و کاپوت ماشین را بالا داده، بپرسید که مشکل و خرابی ماشین از چیست؟ هیچ بعید نیست که او در جواب بگوید: «بوقم کار نمی‌کنه، زاپاس هم ندارم» یا بگوید: «بوقم جوش آورده زنگ زدم بوق‌ساز از شهر، خودش‌ رو برسونه». آن‌قدر که بوق چیز مهمی است در این‌جا!»

سفر اولین

نرگس مقصودی، روایتش را در کتاب «ازدحام بوسه» از اولین سفر پیاده‌روی‌اش نوشته؛ نگاه مقصودی در کتاب و برای شرح سفرش نگاهی داستانی است. گویی شرح روایی اتفاقاتی که بر او رفته و سعی کرده به آن نمک و نگاه داستانی بیندازد و برای مخاطب روایتی جذاب‌تر از یک گزارش صرف از آنچه دیده است بر جای بگذارد.

خودش در مورد نوشتن کتاب می‌گوید: «اینکه چقدر طالب و تشنه پیاده‌روی کربلا بودم باید بگویم؛ صفر از ۲۰. خداوکیلی من همیشه از این سفر برائت مثبت می‌جستم، به‌نظرم سخت و طاقت‌فرسا بود و سختی‌اش شیرینی زیارت و شوق یافتن حقیقت را کم‌رنگ می‌کرد و از همه مهم‌تر المان‌هایی مانند نظافت اعم از دستشویی و حمام پا روی خط قرمزهای من می‌گذاشت و موانع فکری بیشتری را می‌ساخت. در این موقعیت کائنات بی‌طرف نمی‌نشیند تا تو فقط شنونده حرف‌های رفقایت از سفر سال‌های قبل‌شان باشی، از اضطراب و دلهره عادت ماهانه‌ای که از محرم کابوس‌شان می‌شود و آرزوی حبس حیض‌شان را در آینده معدوم پیاده‌روی دارند. از بچه‌ای که در شکم دارند و می‌خواهند مثل بچه‌ اول‌شان در رحم، جاده‌ نجف- کربلا را تلاوت کند و با قرائت جزء به جزءاش در ماه ششم بارداری ختم قرآنی کند. خداوند بالاخره تو را به‌سمت قضاوت‌های درونت پرت می‌کند، اینکه بدون آگاهی، ازشان بخواهی چیزی را که همیشه می‌شنیدی و از کنارش سهل‌انگارانه رد می‌شدی. من شوخی‌شوخی در دهه اول صفر در صحن اسماعیل طلای امام رضا(ع) موقع طلوع آفتاب، پشت صف خادمان جارو به دست، هم‌زمان با طلب کربلای جمعیت، من نیز کربلا خواستم و خیلی جدی برآورده شد. که مرام و رسم‌شان بالیدن است و تجلی کرم.»

منبع:فرهیختگان