عباس عبدی در نامه ای به سیدمحمد خاتمی به نقد جبهه اصلاحات پرداخته و تاکید کرد که ترکیب این جبهه در عصر حاضر کارآیی ندارد.

سرویس سیاست مشرق - عباس عبدی طی نامه ای به سیدمحمد خاتمی که آن را در روزنامه اعتماد منتشر کرد ضمن اشاره به اینکه شرایط و وضعیت عوض شده و روش‌ها و رویکردهای گذشته پاسخگوی شرایط جدید نیست و ضرورت تغییر آن کاملا مشهود است، به نقد جبهه اصلاحات پرداخته و تاکید کرد که ترکیب این جبهه در عصر حاضر کارآیی ندارد.

عبدی در این نامه اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری تیرماه به‌طور نسبی و البته نه در حد انتظار ظاهر شدند نوشت، در این میان یک نکته مهم را باید در نظر داشت که انتخابات عامل تغییر نیست، بلکه محصول همین تغییرات است و نیروی سیاسی در وهله نخست و پیش از هر چیز باید درک و تحلیلِ روشنی از تحولات داشته باشد و کنش‌ها و برنامه‌های خود را متناسب با آن شکل دهد، در غیر این صورت، ناسازگاری میان شرایط جدید و کنش‌های پیشین که کارآمد نیستند توان و اعتبار نیروی سیاسی را از میان می‌برد.

وی در ادامه با اشاره به نقد روند کلی جریان اصلاحات که در کانون آن جبهه اصلاحات قرار دارد، اولین نقد خود را متوجه ادبیات سیاسی این جریان دانست و تاکید کرد، برای من روشن است که میان ادبیات سیاسی شما با بخشی از نیروهای سیاسی اصلاحات تباین آشکار وجود دارد، ولی در نهایت صدای کسانی به عنوان صدای اصلی اصلاح‌طلبی -که در بعضی از اعضای جبهه اصلاحات نمود بارز یافته- شناخته می‌شود که زبانی رادیکال و مبارزه‌جویانه دارند، زبانی که بنا به تحلیل من تناسبی با مشی و راهبرد اصلاح‌طلبانه ندارد. در اینجا قصد تخطئه یا رد مشی مبارزه را ندارم، ولی ادبیات آن چه درست و چه نادرست باشد، متناسب با اصلاح‌طلبی نیست.

این فعال سیاسی اصلاح طلب با بیان اینکه این رویکرد بیش از اینکه در پی اصلاح باشد، دنبال شکست دادن طرف مقابل و جایگزین شدن آن است، تصریح کرد، این رویکرد اصلاح طلبان در دوگانه خیر و شر گرفتار است و در نتیجه، قادر به ایجاد همدلی و فهم مشترک نیست. ادبیات مبارزه لوازم و اقتضائات خاص خود را دارد، نگاهش به قهرمان و عمل قهرمانانه است، شجاعت در بیان مواضع را به معنای آن می‌داند که موضعی افشاگرانه بگیرد و ... در این ادبیات، افرادی که هزینه می‌دهند، ارزشمند و حتی بحق هستند. در حالی که سیاست مبتنی بر اصلاحات معطوف به سود و خیری است که از سیاست نصیب جامعه و عموم می‌شود. سیاستِ مبارزه به‌طور معمول بازی را صفر و یک تعریف و خیر و شر را مطلق و حتی ذاتی می‌کند. این ادبیات معادل و مشابه و مترادف خود را در ساختار قدرت پرورش داده یا تقویت می‌کند و شاید هم بازتابی است از معادل خود در ساختار قدرت. سیاست مبارزه و ستیز، ذات‌پندار است و فاقد رویکرد تحلیلی و جامعه‌شناختی و بیگانه از نسبی‌اندیشی است. ذات‌پنداری به دگماتیسم منجر می‌شود که لازمه سیاست مبارزه است.

وی مشکل دوم جریان اصلاحات و جبهه اصلاحات را فقدان رویکرد تحلیلی موثر و راهگشا دانست و نوشت، چارچوب تحلیلی این افراد بیش از آنکه معطوف به آینده باشد، اسیر چارچوب‌های گذشته است. تحلیل‌هایی که معطوف به شخصیت و روانشناسی افراد است (اغلب هم نادرست است) و به ساختارها و عوامل اجتماعی توجهی ندارد. تحلیل‌هایی که در خدمت سیاست مبارزه است و نه در خدمت فهم واقعیت. شجاعت تصمیم‌گیری را در زندان رفتن و روی یک موضع ایستادن و مبارزه می‌داند، نه انعطاف‌پذیری و پیشبرد امور و خیر عمومی.

عبدی در ادامه مشکل سوم جریان اصلاحات را تبدیل شده به یک گروه بسته با رویش‌های اندک و ریزش‌های فراوان دانست و تاکید کرد، یکی آنکه مواضع آنها (در کنار محدودیت‌های رسمی) باعث شده تا نسل بعدی و جوان‌تر جایگزین نشوند و از طرف دیگر، حلقه روابط خودشان هم بسته و محدود به شبکه روابط دوستی و خانوادگی شده است. کافی است که نگاهی به مجموعه افراد فعال آنان بیندازیم تا ببینیم که اینها چند دهه است که با یکدیگر دوست و آشنا هستند؟ آنان اغلب در شرایط معین تاریخی و سیاسی با یکدیگر قرابت فکری و رفتاری داشته‌اند، ولی این قرابت فکری کم‌کم به مراودات خانوادگی و شغلی و... تبدیل شده است و با تغییر شرایط همچنان همه آنان در یک گروه قرار دارند و چون هویت و موجودیت خود را در مبارزه (علیه دیگری) تعریف می‌کنند، یک انسجام صوری و ناپایدار را تجربه می‌کنند، در حالی که جریان سیاسی پویا باید جاذبه و دافعه آن پاسخگوی نیازهای جامعه باشد.

وی در این بخش با بیان اینکه در حال حاضر جبهه‌بندی سنتی اصلاح‌طلب - اصولگرا سالب به انتفای موضوع شده، نوشت، آنها بیش از آنکه رسم باشند، تبدیل به اسم شده‌اند. باید با نیروهای جدید از اصولگرایان درون ساختار قدرت و فراتر از آنان با نیروهایی که در عرصه جامعه و فراتر از هر دو جناح سنتی هستند، همفکری و همراهی و برای خروج کشور از این وضعیت اقدام و کمک کرد.

به باور عبدی، ترکیب جبهه‌ای که محصول جریان ۱۳۸۸ است، نمی‌تواند در دوران وفاق کارایی داشته باشد. تفاوت هوای سیاسی این دو دوره زمانی، بیش از تفاوت هوای زیستی میان زمستان منهای ۱۰ درجه با تابستان ۵۰ درجه است. متاسفانه برخی دوستان در سال ۱۳۸۸ منجمد شده‌اند و هنوز در پی حل مسائل ناشی از آن اتفاقات از طریقی ثابت و تکراری و البته ناموفق هستند و گمان می‌کنند رفع حصر لازمه وفاق است، در حالی که روشن است، وفاق مقدمه و شرط لازم رفع حصر است و نه برعکس. این نکته‌ای بود که چند بار در سال ۹۲ و روی کار آمدن آقای روحانی متذکر شدم. این تفاوت بسیار مهمی است که جهت‌گیری عمل سیاسی را به ‌شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد.

وی اما مشکل چهارم را میرایی این جبهه با ادامه وضع موجود دانست و نوشت، فقدان قدرت تطبیق‌پذیری، در کنار نگاه به گذشته و نداشتن تحلیل جامعه‌شناختی و غلبه پیوندهای دوستی و انتسابی به جای پیوندهای سیاسی و حرفه‌ای موجب شده که از یک سو به دلیل رودربایستی چشم بر خطاهای یکدیگر ببندند و از سوی دیگر قادر به نوسازی و گسترش خود و نیز جذب و دفع کارآمد نیرو و فکر نیستند. نگرانی اصلی این است که نتوانند در دوران وفاق اثرگذاری مثبتی ایجاد کنند و این فرصت تاریخی را تثبیت و تعمیق بخشند. به نظرم وظیفه همه ماست که پس از این صریح‌تر به نقد رفتارها و گفتارهای نادرست منسوب به این جبهه بپردازیم، چراکه یکی از مهم‌ترین نیروهایی است که باید در این مرحله تاریخی کشور، نقش شایسته‌ای ایفا کند.

در این میان اما نگاهی به مطالب مطرح شده از سوی عباس عبدی بیانگر آن است که؛

- نامه عباس عبدی به سیدمحمد خاتمی را باید آشکار شدن مخالفت ها و صریح تر شدن انتقادات به هسته سخت اصلاحات دانست که تلاش می کند راهبردها و کنش های رادیکال خود را بر جریان اصلاحات هژمون سازد. ادبیات رادیکال و راهبردهای ستیزگرایانه هسته سخت اصلاحات علاوه بر اینکه زمینه های اپوزیسیون شدن این جریان را فراهم آورده از سوی دیگر موجب افول پایگاه اجتماعی این جریان شده است.

اینکه هسته سخت اصلاحات دوگانه موجود در کشور را اصلاحات جامعه محور – اصلاحات حاکمیت محور تعریف می کند بوضوح بیانگر تلاش برای شکل دهی به دوگانه با حاکمیت بوده و مبارزه با ساختار را به نمایش بگذارد

- تمرکز شدید هسته سخت اصلاحات بر امر سیاسی موجب شده که گفتمان جریان اصلاحات دچار میرایی شده و تناسبی با مطالبات لایه های مختلف اجتماعی به ویژه طبقه متوسط و محرومین نداشته باشد. چرا که اساس گفتمان این جریان معطوف به اراده قدرت و نه خدمت می باشد

- عدم درک تغییرات حقیقی جامعه و تخمین اشتباه از توزان قوا و نیروهای جامعه موجب شده که هسته سخت اصلاحات بر اساس خودحق پنداری حرکت کرده و چرخه ای از خلق راهبردهای اشتباه بر اساس تحلیل ها و تخمین های به دور از حقیقت را بوجود بیاورد

- تبدیل شده جریان اصلاحات به حلقه های خاص فکری- تشکیلاتی موجب شده که روحیات سازمانی و نه حزبی در این جریان حکمفرما شده و در حقیقت الگوی سرباز- ژنرال در این جریان مستولی شود

- از سوی دیگر مطالب مطرح شده از سوی عباس عبدی نشان می دهد که اقدامات رادیکال ها جریان اصلاحات را دچار شکاف های جدید تئوریک و عملگرایانه ساخته و این جریان در صورت ادامه وضع موجود از هسته سخت اصلاحات مستعد جدایی ها و گسست ها است.

برچسب‌ها