دوست فراري گفت اگر گير بيفتد كشته خواهد شد. آقاجعفر بيماري قلبي داشت؛ اگر دستگير مي شد و زير كتك و فشار مي رفت، امكان داشت سكته كند و از بين برود. گفت تا مدت ها بايد پنهان باشد.

گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه مندان گرفت. در نظر داریم هر روز بخشی از این کتاب را منتشر کنیم.

آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش چهل و چهارم این کتاب است.

***ديدار با دوست فراري

اوايل ماه صفر بود. هفته اي (شايد) از آزادي سيدعلي خامنه اي نمي گذشت كه خبر دادند شخصي دم در خانه با او كار دارد. يكي از دوستانش بود. او را با خود سر كوچه برد. گفت آنجا كسي منتظرش است. فردي را نشانش داد كه نمي شناخت . مردي بود عينك زده، كراوات بسته، ريش تراشيده، كه سابقه اي در بايگاني ذهن براي او نيافت. "تعجب كردم كه اين شخص كيست و با من چه كار دارد؟ نزديك رفتم. "


آقاسيدجعفر قمي


شناخت. او كسي جز دوست روحاني، يار پخش اعلاميه ها، و رفيق فراري او، آقاسيدجعفر قمي نبود. تغيير چهره و لباس داده بود تا به دست نيروهاي امنيتي نيفتد. تعقيب و گريزها از زماني شروع شده بود كه ساواك دست قمي را در توزيع اعلاميه ها دخيل دانسته بود. اما مهم ترين اقدام آقاسيدجعفر تهيه و چاپ نشريه اي به نام فرياد بود. پس از حوادث 15 خرداد او دو شماره از اين جريده را منتشر كرد كه در آن شرايط اقدامي متهورانه بود. برخي عناوين فرياد (شاه و علم ديوانه شده اند)  و(عربده هاي مستانه شاه) بود. در نخستين شماره، اشعاري نيز در تمجيد از امام درج شده بود:

آيت الله خميني آيت اللهي توراست                 مرجع تقليد مايي حق خون خواهي توراست
ما درودت مي فرستيم و سلامت مي كنيم       روزگار تلخ را شيرين به كامت مي كنيم


"مطلبي كه آنجا نوشته بود، عجيب چيزهايي تند، از شعر و نثر، و اين قدر [عليه] شاه گفته بود كه ديگر فوق آن متصور نبود. شايد هتاك ترين و افشاءترين و كشف ترين انتقادها و بدگويي هايي بود كه نسبت به شاه انجام مي شد."

دوست فراري گفت اگر گير بيفتد كشته خواهد شد. آقاجعفر بيماري قلبي داشت؛ اگر دستگير مي شد و زير كتك و فشار مي رفت، امكان داشت سكته كند و از بين برود. گفت تا مدت ها بايد پنهان باشد. گفتم "به هر حال خانه ما تا هر وقت كه دلت بخواهد مي تواني باشي ... پدرم بايستي اجازه مي داد. رفتم گفتم ... پدرم آقاجعفر را مي شناخت . با من خيلي رفيق بود ... رفت و آمد زيادي مي كرد. [به پدرم ] گفتم آقاجعفر تحت تعقيب است و مي خواهد منزل ما بماند ... اجازه مي دهيد؟ پدرم گفت به او بگو كه هر چه مي خواهد اين جا بماند ... خيلي خوشحال شدم از اين كه پدرم مخالفتي نكرد ... آمدم گفتم كه ... آقايم مي گويد كه هر چه مي خواهد اين جا بماند. خيلي خوشحال شد. راحت شد."

همين روزها و شبها كه آقاسيدجعفر قمي در بيروني خانه حاج سيدجواد پنهان بود، اكبر هاشمي رفسنجاني راهش به مشهد افتاد و سري به خانه دوستش، سيدعلي خامنه اي زد. "آقاجعفر توي ايوان نشسته بود و پرده كشيده بوديم. ديده نمي شد . آقاي هاشمي هم توي اتاق روبه روي همين ايوان بود. با هم صحبت مي كرديم. گفت شنيده ام آقاجعفر فرار كرده ... معلوم نيست كجاست ... من نگفتم آقاجعفر اينجاست ... حتي مادر و برادر آقاجعفر كه مشهد بودند خبر نشدند."

آقاجعفر آنقدر ماند كه ديگر خسته شد. قصد كرد مشهد را ترك كند. "تا گرگان او را همراهي كردم." آنجا، در شهر گرگان ، متوجه شد كه خبر حوادث پيش و پس 15 خرداد به برخي شهرها، مثل گرگان نرسيده، يا اگر رسيده، آن تأثيري كه بتواند بر فضاي شهر بگذارد، نداشته است. "از نزديك ديدم كه در آنجا هيچ خبري نيست و گويي كه در محرم امسال كه صفَرش ما در گرگان بوديم، هيچ واقعه اي اتفاق نيفتاده. اين بود كه تصميم گرفتم يك سفر منبري، سال ديگر بيايم گرگان."