گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان
کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت
الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه
بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی،
توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در
اختیار علاقه مندان گرفت.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش چهل و هفتم این کتاب است.***ديدار با آقاي كمال وند
دي ماه بود كه شنيد آيت الله روح الله كمال وند ( 1343 ش- 1319 ق) وارد قم شده و در خانه آقاي سيدحسن طاهري خرم آبادي است. تصميم گرفتند به ديدنش بروند، بروند و بگويند كه با علماي بزرگ مذاكره كند، از آنها بخواهد با طلاب و فضلاي صاحب انگيزه همكاري كنند، وارد ميدان شوند؛ كارها بدون حضور آنان پيش نمي رود؛ طلبه ها تنها هستند؛ آقاي كمال وند به مراجع بگويد كه اين جوانان از آنها گلايه مند هستند. "عمدتاً گله از آقاي شريعتمداري و آيت الله گلپايگاني بود كه آن روزها تن به كارهاي مورد علاقه [طلاب] نمي دادند."
از اين دست ديدارها بسيار كرده بودند؛ با مراجعي چون آيات گلپايگاني، شريعتمداري، سيداحمد زنجاني، مرتضي حائري، سيدمحمد محقق داماد. تصميم اين ديدارها در آن نشست همگاني گرفته مي شد. اعضاء تقسيم مي شدند. هر گروه سراغ يكي از آقايان مي رفت. و يك بار آقاي خامنه اي همراه كساني شد كه بايد به ديدار آيت الله گلپايگا ني مي رفتند. آن شب آيت الله گلپايگاني موافق آن چه كه در ضمير ديداركنندگان مي گذشت، برخورد نكرد. سرد و بي اعتنا گذشت. "البته بعدها ايشان الحمدلله... در غياب امام كه ... نجف بودند ... تنها كسي از بزرگان كه در مقاطعي چيزي مي گفت و اظهار وجود مي كرد آقاي گلپايگاني بود."
چهار نفر شدند ؛ او و سيدمحمد، برادرش، شيخ حسين ابراهيمي "و نفر چهارم که يادم نمي آيد." وقتي درخواست شان را با آقاي طاهري خرم آبادي در ميان گذاشتند، گفت كه امشب آقاي داماد هم به ديدن آقاي كمال وند مي آيد. هوا سرد بود و كرسي خانه آقاي طاهري گرم. در حضور آقاي داماد، حرف هاي شان را به آقاي كمال وند زدند. "ما مي خواستيم به او بگوييم كه او كاري بكند . آقايان علماء را ببيند و و ادار كند به مبارزه و ميدان داري."
آقاي محقق داماد دنبال حرف جوانتر ها را گرفت و با همان لهجه شيرين يزدي و آميخته به مطايبه و در تأييد گفته هاي آنها سخن گفت. آقاي خامنه اي فهميد كه مراد آقاي داماد از بي اعتقادي برخي به مبارزه نكردن، آقاي شريعتمداري است.
حرف ها به اندازه كرسي گرم شده بود كه آقاي شريعتمداري هم به اين جمع اضافه گرديد. دنباله گفت وگوها قطع شد. حالا حرف ها به سردي فضاي اتاق بود. گفته ها ادامه يافت، اما آقاي شريعتمداري كسي نبود كه به سادگي مجاب شود . هم آرام بود، هم ظاهري منطقي داشت و هم در بحث ها جبهه گيري نمي كرد، و اگر مي كرد بسيار ملايم و جابه جا شونده بود. "مي گفت، آره اين جوري، شايد هم آن جوري، اما خب ممكن است اين جوري، باز هم شايد آن جوري ... مرتب اين طرف و آن طرف مي انداخت كه آدم نمي توانست مجابش كند... در درس هم همين طور بود."
نبض سياسي آقاي شريعتمداري براي امام خميني و پيروان او پنهان نبود. بارها آن را حس كرده بودند. مي دانستند كه وي تمايلي براي حضور در ميدان سياست ندارد.
براي آقاي خامنه اي و دوستان مبارزش روشن بود كه امام خميني نگاه خوش بينانه اي به مشي سياسي آقاي شريعتمداري ندارد. امام اين باور خود را با اعزام آقاي هاشمي رفسنجاني به مشهد نشان داده بود "ايشان آقاي هاشمي را فرستادند مشهد پيش آقاي ميلاني و پيغام دادند... و گفتند ... كه ما متأسفانه آقاي شريعتمداري را از دست داديم."
آقاي خامنه اي مي ديد كه حركت آقاي شريعتمداري به سمتي است كه در نهايت او را تبديل به «پاپ» ايران مي كند؛ حركت به طرف شخصيت محترم روحاني اي است كه اگر قرار شد در سياست دخالت بكند، نصيحتي كند، سفارشي نمايد؛ همين و نه بيشتر. "يك بار با آقاي هاشمي رفتيم خدمت آقاي شريعتمداري. دو نفري مي خواستيم وادارش كنيم كه درس را تعطيل كند، [حرفي بزند.] بحث تلخي درگرفت؛ ما دو نفر از يك طرف و آقاي شريعتمداري از طرف ديگر."
آقاي شريعتمداري براي طلبه هاي مبارز، نقش ترمز را ايفا مي كرد. هر گاه به او مراجعه مي كردند، امضايي بگيرند، براي گذاشتن پاي اعلاميه اي؛ حرفي بشنوند ، براي دلگرمي يا ادامه مبارزه؛ واكنشي بخواهند، براي ستم هايي كه دستگاه حكومتي روا مي داشت؛ با دلي پرخون بازمي گشتند.